بخشی از مقاله
امر به معروف و نهى از منكر
بارى ، امر به معروف و نهى از منكر بزرگترين محور دين و مسائله مهمى است كه براى آن ، خداوند تمام پيامبران را برانگيخت . چنانكه اگر بساط امر به معروف و نهى از منكر بر چيده و از نظر عملى و علمى مهمل گذارده شده بود، نبوت بيهوده مى گشت و ديانت نابود مى شود، سستى و گمراهى و جهل و فساد همه را فرا مى گرفت ، كج انديشى فراگير مى شد و شهرها ويران و مردمان هلاك مى گشتند و هر چند آن واقعه اى كه از آن بيم داريم ، واقع مى شد اما چه بسا مردم تا روز قيامت از هلاك خود آگاه نمى شدند،
بنابراين ؛ ععع انا للّه و انا اليه راجعون ، )) زيرا از نظر علمى و علمى آثار اين محور نابود شده و حقيقت و نشانه اش محو گرديده و نيرنگ آدميان بر دلها چيره شده و مراقبت خداوند از دلها رخت بربسته و مردم در پيروى از مردم از هوى و هوس همچون چهارپايان افسار گسيخته شده اند و مؤ من راستين كه ملامت كننده اى او را از راه خدا باز ندارد، در پهناى گيتى كمياب گشته است . پس هر كه در جبران اين سستى و پر كردن اين شكاف تلاش كند، يا در عمل عهده دار آن شود و يا اقدام در اجراى آن كند، با اين هدف كه اين سنت از ميان
رفته را بازسازى كند و بر آن اهتمام بورزد و در راه زنده كردن آن دامن همت بر كمر زند، چنين شخصى از ميان مردم براى احياى سنتى كه سرانجام روزگار به نابودى آن انجاميده ، از خود گذشتگى كرده و مصمم به تقربى شده كه تمام مراتب قرب در برابر آن ناچيز است ، و اكنون ما آگاهى و اطلاع از آن را در چهار باب شرح مى دهيم :
باب اول در وجوب و فضيلت امر به معروف و نهى از منكر.
باب دوم در اركان و شرايط امر به معروف و نهى از منكر.
باب سوم در موارد انجام آن و بيان منكراتى كه عادت معمول شده است .
باب چهارم در امر به معروف و نهى از منكر فرمانروايان .
در وجوب و فضيلت امر به معروف و نهى از منكر و نكوهش ترك آنها
دليل به اين مطلب ، بعد از اجماع امت اسلامى و عنايت عقلهاى سالم بر آن ، آيات و اخبار و آثار وارد شده است .
اما آيات ، قول خداى تعالى : (( و لتكن منكم امة يدعون الى الخير و ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون . )) (۲۷۶) در آيه فوق به طور وضوح ، وجوب آمده است ، زيرا كلمه (( ((والتكن )) )) امر است و ظاهر امر ايجاب است و در اين آيه توضيحى است مبنى بر اين كه رستگارى منوط بر آن است ، زيرا به طور حصر بيان كرده و فرموده است : (( و اولئك هم المفلحون . )) و نيز در آيه آمده است كه اين عمل واجب كفايى است نه واجب عينى ، زيرا وقتى كه گروهى اقدام كردند، از ديگران ساقط مى گردد، چون نفرموده است كه همگى امر به معروف كنيد، بلكه فرموده است : ((بايد جمعى از ميان شما دعوت به نيكى كنند.)) بنابراين هرگاه يك فرد و يا جمعى اقدام كنند، تكليف از ديگران برداشته شده و
رستگارى از آن كسانى خواهد بود كه امر به معروف كرده اند ولى اگر تمام مردم از آن خوددارى كنند ناگزير گناه متوجه تمام كسانى است كه توانايى انجام آن را داشته اند.
خداى تعالى فرموده است : (( ليسوا سواء من اهل الكتاب امة قائمة يتلون آيات اللّه آباء الليل و هم يسجدون ، يؤ منون باللّه و اليوم الا خر و ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون فى الخيرات و اولئك من الصالحين . )) (۲۷۷)
در اين آيه خداى متعال صالح بودن آنان را به صرف داشتن ايمان به خدا و روز واپسين گواهى نكرده است ، بلكه امر به معروف و نهى از منكر را نيز بر آن افزوده است . از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه حمد و ثناى خدا را به جا آورد و گفت : ((بارى كسانى كه پيش از شما بودند، به سبب گناهانى كه مرتكب مى شدند و عالمان دينى و دانشمندان مسيحى آنان را نهى از منكر نكردند، هلاك شدند و چون در گناهان خود پايدار ماندند و علماى دينى و دانشمندان آنان را از آن رفتار منع نكردند، عذابها بر ايشان فرو ريخت . بنابراين شما امر به معروف و نهى از منكر كنيد و بدانيد كه امر به معروف و نهى از منكر هرگز اجل را نزديك و روزى را قطع نمى كند، زيرا آنچه خداوند مقرر فرموده همچون قطره اى باران از آسمان به
زمين فرود مى آيد و به هر كسى به مقدار زياد يا كم كه خدا مقدر كرده است ، مى رسد، پس اگر به كسى از شما مصيبتى در خانواده يا مال و يا جانتان رسيد يا آن كه از برادر مسلمانى درباره خانواده يا مال و يا جانتان خشونتى (۳۱۲) ديديد، نبايد نسبت به او برآشفته شويد، زيرا كه فرد مسلمان تا وقتى كه مرتكب عمل پستى نشده از خيانت دور است ؛ عملى كه هرگاه بين مردم فاش شود شرم مى كند و فرومايگان اصرار به نشر آنها دارند مانند قمارباز برنده اى كه در نخستين موفقيت از تير بازيش انتظار جلب منفعت و دفع ضرر دارد،
همچنين شخص مسلمانى كه از خيانت دور است ، از خداى تعالى يكى از دو نيكى را انتظار دارد؛ يا دعوت حق را لبيك مى گويد كه آنچه نزد خداست براى او بهتر است و يا روزى خدا را مى خواهيد براى اين كه داراى خانواده و ثروت شود و ديانت و شخصيت داشته باشد، زيرا مال و اولاد زراعت دنيا و عمل صالح زراعت آخرت است و گاهى خداوند هر دوى آنها را براى مردمانى فراهم مى آورد.))(۳۱۳)
از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود: ((خداوند دو فرشته به سوى مردم شهرى ، فرستاد تا آن شهر را بر سر مردمش خراب كنند، وقتى كه فرشتگان به آن شهر رسيدند، مردى را در حال دعا و تضرع ديدند، يكى از فرشتگان به رفيقش گفت : آيا اين شخص را نمى بينى كه دعا مى كند؟ او گفت : مى بينم ، اما دستور پروردگارم اجرا مى كنم . آن فرشته گفت : اما من دست به كارى نمى زنم بلكه نزد پروردگارم بر مى گردم . و به درگاه خداوند بازگشت و عرض كرد: پروردگارا! من به آن شهر رسيدم و فلان بنده تو را ديدم كه به
درگاه تو دعا مى كند و مى نالد. خداوند فرمود: برو و دستورى را كه داده بودم اجرا كن ، زيرا او مردى است كه هرگز چهره اش را به سبب معصيت من درهم نكشيده است .))(۳۱۴)
از آن حضرت نقل شده است كه ((مردى از قبيله خثعم نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و اله آمد و عرض كرد: يا رسول اللّه ، بالاترين چيز در اسلام چيست ؟ فرمود: ايمان به خدا عرض كرد: پس از ايمان چيست ؟ فرمود: صله رحم ، گفت : بعد از آن چيست ؟ فرمود: امر به معروف و نهى از منكر، آن مرد پرسيد: حال كدام عمل نزد مبغوض تر است ؟ فرمود: شرك به خدا، عرض كرد: بعد از آن چيست ؟ فرمود: قطع رحم ، عرض كرد: بعد از قطع رحم ، چيست ؟ فرمود: امر به معروف و نهى از منكر.))(۳۱۵)
از آن حضرت است كه مى گويد: ((اميرالمؤ منين عليه السلام فرموده است : رسول خدا صلى اللّه عليه و اله به ما امر فرمود تا با گنهكاران با چهره درهم كشيده برخورد كنيم .))(۳۱۶)
از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: ((امر به معروف و نهى از منكر دو مخلوق از آفريده هاى خدايند؛ هر كس آنها را يارى كند، خداوند او را عزيز گرداند و هر كه آنها را خوار كند، خداوند او را خوار سازد.))(۳۱۷)
از آن حضرت نقل شده است : ((كه هرگاه بر جمعى مى گذشت كه با هم در ستيز بودند، از آنها نمى گذشت مگر آن كه سه مرتبه با صداى بلند مى فرمود: از خدا بترسيد.))(۳۱۸)
از ابوالحسن الرضا عليه السلام است كه فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه عليه و اله مى فرمود: هرگاه امتم امر به معروف و نهى از منكر را به يكديگر واگذارند بايد به خداوند اعلام جنگ كنند.))(۳۱۹)
از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه مى گويد: پيامبر صلى اللّه عليه و اله فرمود: چگونه خواهيد بود زمانى كه زنان شما فاسد و جوانان شما فاسق شوند و امر به معروف و نهى از منكر نكنيد؟ عرض شد: يا رسول اللّه ، آيا چنين زمانى خواهد بود؟ فرمود: آرى ، و بدتر از آن هم خواهد شد، چگونه خواهيد بود وقتى كه امر به منكر كند و نهى از معروف ؟ گفتند: يا رسول اللّه ، آيا چنين چيزى خواهد شد؟ فرمود: آرى ، و بدتر از آن هم خواهد شد، چگونه خواهيد بود وقتى كه منكر را معروف و معروف را منكر ببينيد.))(۳۲۰)
از پيامبر صلى اللّه عليه و اله نقل شده است : ((همانا خداوند مؤ من ضعيف بى دين را دشمن مى دارد، عرض شد: مؤ منى كه بى دين باشد، چگونه مؤ من است ؟ فرمود: آن كه نهى از منكر نمى كند.))(۳۲۱)
در كتاب تهذيب از امام صادق عليه السلام نقل شده است ، به گروهى از يارانش فرمود: ((بر من لازم است كه بى گناهان شما را به جرم مبتلايانتان مؤ اخذه كنم ، چگونه بر من لازم نباشد در حالى كه شما از زشتكارى كسى مطلع مى شويد و بر او اعتراض نمى كنيد، از او فاصله ، نمى گيريد و او را نمى آزاريد تا آن عمل را ترك كند.))(۳۲۲)
اميرالمؤ منين عليه السلام در پايان گفتارى فرمود: ((هر كس نهى از منكر را با قلب ، دست و زبانش ترك كند، مرده اى در بين زنده هاست .))(۳۲۳)
غزالى اين سخن اميرالمؤ منين عليه السلام را در بخش آثار به حذيفه نسبت داده و در همانجا از على عليه السلام نقل شده است (۳۲۴) كه فرمود: ((نخستين چيزى كه باعث غلبه و پيروزى شما مى شود؛ جهاد با دست ، سپس جهاد با زبان و پس از آن جهاد با دلهايتان است كه اگر به دل هم امر به معروف و نهى از منكر نشود، آن دل واژگونه و زير و رو خواهد شد.)) (۳۲۵)
خوشرويى و خوشخويى
شايد گيراتر از «حسن خلق»، واژهاى نباشد كه ترسيم كننده روحىزلال و طبعى بلند و رفتارى جاذبهدار باشد. چيزى كه عنوان برجستهرفتار يك مسلمان است و معيار كمال ايمان يك مؤمن، آنگونه كهرسول خدا(ص) نيز، به اين فضيلت متعالى آراسته بود.
بخشى از اخلاق نيكو، در «خوشرويى» متجلى است، بخشى در«خوشخويى» و بخشى هم در «خوشگويى». و چه خوش است كه به اينسه «خوش» مبارك و مقدس، بپردازيم و از آنها كليدى براى گشودنقلعه دلها و عاملى براى تحكيم رابطهها بسازيم.
خوشرويى
در مواجهه دو نفر با يكديگر، پيش از هر سخن و عمل، دوصورت با هم روبهرو مىشود. مواجهه دو انسان با هم و كيفيت اينرويارويى چهرهها، نقش عمده در نحوه گفتار و رفتار دارد و رمزگشايش قفل دلهاست.
«خوشرويى»، هم در نگاه مطرح است، هم در لبخند.
هم در گفتار آشكار مىشود، هم در رفتار.
چه بسا رابطهها و دوستيهايى كه با «ترشرويى» و «اخم كردن» و«عبوس شدن» به هم خورده است. از سوى ديگر مبدا بسيارى از آشناييهاهم يك «تبسم» بوده است.
وقتى با چهره شكفته و باز با كسى روبهرو مىشويد، در واقع كليدمحبت و دوستى را به دست او دادهايد. برعكس، چهره اخمو وابروهاى گرهخورده و صورت درهم و بسته، دريچه ارتباط وصميميت را مىبندد.
اگر اين خوشرويى و خندهرويى با نيت پاك و الهى انجام گيرد،علاوه بر تاثير محبتآفرين، «حسنه» و «عبادت» به حساب مىآيد.
از امام باقر(ع) سخن بياوريم كه فرمود:
«تبسم الرجل فى وجه اخيه حسنة»; (1) .
لبخند انسان به چهره برادر دينىاش «حسنه» است!
تبسم، مبدا بسيارى از آشناييها و زداينده بسيارى از غمها وكدورتهاست. شگفت از كسانى است كه از اين كار بىزحمت و رنج وخرج، كه بركات فراوان دارد، طفره مىروند و به سختى حاضرند«گلخنده» مسرت را بر لبان خود و چهره ديگران بيافرينند.
برخورد با چهره باز با ديگران، آنان را آمادهتر مىسازد تا دل بهدوستى با شما بسپارند. خندهرويى و بشاش بودن، ديگران را دل وجرات مىبخشد، تا بىهيچ هراس و نگرانى، با شما باب آشنايى را بازكنند و سفره دلشان را پيشتان بگشايند.
اگر با خوشرويى، بتوانيد بار سنگين غم دوستان را سبك كنيد،كارتان عبادت است و اگر با يك تبسم، بتوانيد خاطرى را شاد سازيد، بهخدا نزديكتر شدهايد. به قول حافظ:
دايم گل اين بستان، شاداب نمىماند.
درياب ضعيفان را، در وقت توانايى.
غمزدايى
وقتى يك چهره گشاده و لبخند صميمى، غمى را از دل مىزدايد،چرا بايد از اين «احسان»، دريغ كرد؟
بعضيها حضورى غمآفرين دارند، برخى هم محضرى غمزدا.گروه اخير، آيت لطف الهىاند كه قدرشان ناشناخته است.
سعدى مىگويد:
گفته بودم چو بيايى غم دل با تو بگويم چه بگويم؟ كه غم از دل برود چون تو بيايى.
انسانها نيازمند محبتاند.
اين تشنگى، جز با ملاطفت و خوشرويى برطرف نمىشود.
اگر اولين برخورد ما با كسى، به گونهاى باشد كه غم او را به شادىو نگرانىاش را به اطمينان مبدل سازد، دريچهاى به دنياى صفا و سروربه رويش گشودهايم. اين نيز نزد خداوند، حسنه و عبادت است.
باز هم حديثى از حضرت صادق(ع):
«من اخذ من وجه اخيه المؤمن قذاة كتب الله له عشر حسنات»; (2) .
كسى كه از چهره برادر دينىاش، رنج و اندوهى را بزدايد، خداوندبه پاداش آن، ده «حسنه» در نامه اعمالش مىنويسد.
مگر اين كار نيك، چه اندازه زحمت دارد؟
البته اين رفتار، نوعى هنرمندى در معاشرت است، قلبى مهربانمىخواهد و عاطفهاى سرشار و خصلتى نوعدوستانه. شاد كردنديگران، چهره ديگرى از همين «غمزدايى» است. گاهى با توجهى،نگاهى، محبتى، كلامى، هديهاى و ... مىتوان انسانى را مسرور ساختو در نتيجه خدا را از خود راضى ساخت.
در اين زمينه، باز هم سخنى از پيشواى صادق شيعه بياوريم كه فرمود:
«ايما مسلم لقى مسلما فسره سره الله عز و جل»; (3) .
هر مسلمانى كه با مسلمانى ديدار كند و در برخورد، او را شادمانسازد، خداى متعال نيز او را خوشحال و مسرور خواهد ساخت.
وقتى مىتوان با كلماتى و چهره و برخوردى خوش و دلپذير،خاطرى را خرسند ساخت، چرا بايد با گفتن كلماتى ناخوشايند واندوهآفرين، غم بر چهره ديگرى نشاند و او را به ياد روزهاى تلخشانداخت و او را مايوس و دلسرد ساخت؟
هنرمند كسى است كه بتواند غبار غم از خاطرها بزدايد. باز به قولحضرت لسانالغيب:
سمنبويان، غبار غم چو بنشينند، بنشانند.
پرىرويان قرار از دل چو بستيزند، بستانند.
خوشگويى
از شاخههاى ديگر «حسن خلق»، كه رابطهها را استوارتر و پيوندهارا صميمىتر مىسازد، گفتار دلپذير و شادىبخش است. متانت درسخن و ادب در گفتار و زيبايى در كلام، خصلت پاكدلان بىكينه استو خلق و خوى اولياء دين.
ارزش انسان و جوهره وجودىاش را زبان و بيان روشن مىسازد:
يكى تحقير مىكند، يكى تشويق.
يكى عيبجويى مىكند، ديگرى تحسين و تقدير.
يكى ملامت مىكند، ديگرى پر و بال مىدهد و اميد مىآفريند.
كدام يك خوبتر است؟
شما خودتان چگونه بيان و زبانى داريد؟ تلخ يا شيرين؟ گزنده يامرهم
گذارنده؟
آيا با ديگران همانگونه صحبت مىكنيد كه دوست داريد ديگرانبا شما آنچنان حرف بزنند و خطاب كنند؟
پذيرايى از ديگران، هميشه با غذا و ميوه و شيرينى نيست.
گاهى پذيرايى، با يك كلام خوب و سخن شايسته است. اين اكرام،بالاتر از تغذيه و اطعام است، چرا كه گفتار شايسته و زيبا، غذاى روحاست.
گفتن يك «آفرين»، «احسنت»، «باركالله» مگر چقدر هزينه و خرجدارد؟
كسانى هستند كه جان مىدهند، ولى حاضر نيستند يك كلامتشويقآميز و محبتبار بر زبان جارى كنند. بشنويم از رسولخدا(ص) كه اسوه اخلاق حسنه و الگوى ادب در گفتار و رفتار است كهفرموده است:
«من اكرم اخاه المؤمن بكلمة يلطفه بها و فرج عنه كربته لم يزل فى ظل اللهالممدود عليه الرحمة ما كان فى ذلك»; (4) .
هر كس برادر باايمانش را با گفتن كلامى ملاطفتآميز و غمزدا،مورد تكريم قرار دهد، تا وقتى او شادمان است، گوينده آن سخنهمواره در سايه رحمت گسترده الهى به سر مىبرد.
كلام تشويقى و آفرين و مرحبا گفتن بر عمل شايسته ديگرى نيز،از اينگونه صالحات است. باز هم از كلام امام صادق(ع) بشنويم:
«من قال لاخيه المؤمن «مرحبا» كتب الله له مرحبا الى يوم القيامة»; (5) .
هر كس به برادر مؤمن خود «مرحبا» بگويد، خداى متعال تا روزقيامتبراى او مرحبا و آفرين مىنويسد.
غير از پاداش الهى، تاثيرات اجتماعى «خوشگويى» در نرم ساختندلها و جلب عاطفهها و استوار ساختن رابطهها مشهود است. آنكهخوشسخن باشد، از ديگران نيز كلام نيكو مىشنود. «اين جهان كوه استو فعل ما ندا» و البته كه حرف و سخن ما هم در كوهستان زندگيها انعكاسدارد و خوبى آن به خود ما منعكس مىشود.
كسى كه گفتار مؤدبانه داشته باشد، ديگران نيز با او مؤدبانه سخنخواهند گفت. وگرنه ... «كلوخانداز را پاداش، سنگ است». از كلام مولاعلى(ع) است كه:
«اجملوا فى الخطاب تسمعوا جميل الجواب»; (6) .
زيبا خطاب كنيد، تا جواب زيبا بشنويد!...
كيفيتبرخورد ما با انسانهاى ديگر، همان نتيجه را به ماء;//:فبرمىگرداند. ادب، ادب مىآورد و توهين و فحش، بدزبانى و اهانتمتقابل را در پى دارد.
خوشخويى
از رموز موفقيتحضرت رسول(ص) در دعوت و رسالتخويش، اخلاق نيكو و برخورد شايسته و جذاب با مردم بود. «حسنخلق» آن حضرت، امتياز بارز آن مظهر رافت و رحمتبود. با همين«اكسير اعظم» دلها را جذب مىكرد، دشمنان را دوست مىساخت، كينههارا به مهربانى مبدل مىكرد، الفت مىآفريد و پيوند مىداد، دلها را با دلها،دستها را با دستها! و به همين سبب مدال «انك لعلى خلق عظيم» (7) از خداىعظيم دريافت كرد.
كلام نرم، رفتار شايسته، گفتار مؤدبانه و جاذبهدار، تحمل فراوان وحلم و بردبارى و چهره گشاده و بشاش، از مظاهر و جلوههاى «حسنخلق» است. به تعبير ديگر، وقتى محبتخود را به ديگران ببخشيد، درحوادث، صبور و شكيبا باشيد، خشم خود را فرو خورده،خويشتندارى كنيد، بدى را با خوبى پاسخ دهيد و از خشونت وعصبانيت و بدزبانى و تحقير و توهين و تكبر به دور باشيد، داراى«حسن خلق» هستيد.
اگر خداوند به صاحبان حسن خلق، پاداش جهاد و شهادتمىدهد، بيجا و گزاف نيست، چرا كه اين هم نوعى مجاهده دارد. پيامبراكرم(ص) براى تثبيت و گسترش همين كمالات اخلاقى و «خوشخويى»برانگيخته شد. از كلمات نورانى او است:
«ان الرجل يدرك بحسن خلقه درجة الصائم القائم»; (8) .
گاهى انسان در سايه خوشخويى، به مقام و رتبه روزهدارانشبزندهدار مىرسد!
انسى كه مؤمنان با يكديگر مىگيرند، بسيار قيمتى و باارزش استو اين در سايه خوش اخلاقى پديد مىآيد كه حلقه وصل انسانها به هماست. در جوامع غربى، برخوردها اگر شاد و همراه با لبخند است، آنخوشرويىها حركات سطحى و ظاهرى است و ريشه در عمق دلهاندارد. «اخلاق آمريكايى» و «اروپايى»، تصنعى است. اما حسن خلق وخوش برخوردى در جوامع ايمانى و اسلامى، ريشه در متن عقيده داردو انسانها با هم يكدل و صميمىاند، و دلسوز و رؤوف و بامحبت!
پيامبر اكرم(ص) رابطه مؤمن با مؤمن و برخوردشان را با هم،همچون رسيدن يك تشنه به آب سرد و گوارا مىداند كه با آن سيرابىمىشود:
«ان المؤمن ليسكن الى المؤمن كما يسكن قلب الظمان الى الماء البارد.» (9) .
در كجاى اخلاق غربى، اين حالتيافت مىشود؟
در معاشرت مسلمانان با هم، بايد «همدلى»، بيش از «وحدتفيزيكى» و «پيوند سطحى» حاكم باشد، تا به انس و الفتهاى پايدار ورابطههاى درونى بيانجامد. با سلام و مصافحه و حسن خلق و چهره بازو لبخند محبتزا و غمزدا و برخورد نيك، اين مهم تامين مىشود.ميزان اسلامى بودن اخلاق هر مسلمان را بايد در نحوه معاشرتش باديگران جستجو كرد. خوش خلقى ، دين و مرام مسلمانى است. بهفرموده حضرت رسول(ص): «ايمان كسى كاملتر است كه اخلاقش بهترباشد، كسى به پيامبر شبيهتر و به او نزديكتر است كه خوش خلقتر باشد» (10) و بهتعبير امام صادق(ع):
«پس از عمل به واجبات الهى، محبوبترين كارها نزد خداوند، آن است كهانسان اخلاقى سازگار با مردم داشته و اهل «مدارا» باشد.» (11) .
بارى ... گفتار و رفتار ما «آيينه شخصيت» ماست، بكوشيم هر چهروشنتر و شفافتر باشد
ديد و بازديد
آنچه روحيهها را شاداب و زندگيها را باصفا مىسازد، «ديدار»است. چه ديدارهاى دوستانه، چه خويشاوندانه! بويژه اگر در ديدارها،سخنان دلنشين گفته شود و خاطرات شيرين و همفكرى در مسيرگشايش مشكلات.
«زيارت» برادران دينى رفتن و «ديدار مؤمنان»، مورد سفارش اولياءدين است; كه هم رابطههاى درونى آحاد امت را استوارتر مىسازد، هممحبتها را مىافزايد و هم كدورتها را مىزدايد و هم خدا و رسول راخوشحال مىسازد; و چه كار نيكى بهتر از اين؟ ...
بجاست كه اينگونه ديدارها به خاطر خدا و با انگيزه خلوص وعمل به سنت دين باشد، نه روى طمعهاى دنيوى و انگيزههاى مادى وسودگرايانه و سوداگرايانه!
محتواى ديدارها
گاهى رفت و آمدها و زيارتها، به جاى سودمندى، زيانبار است وبه جاى آنكه بهره تربيتى يا پاداش اخروى داشته باشد، محصولى جزافزايش گناه يا هدر رفتن فرصتها ندارد. هوشياران مىكوشند از همهديدارها سود ببرند و از تباهى فرصت، جلوگيرى كنند.
بايد با «حصارشكنى»، خود و زندگى خود را از انزوا درآورد وروحيه جمعى و تعاون و همزيستى را تقويت كرد. آنان كه پاى خود وخانواده خود را از رفت و آمد با افراد باايمان و خانوادههاى شريف وبافرهنگ مىبرند، راه خير را به روى خود مىبندند. مگر نه اينكهاينگونه انزواها، حالتى از ياس براى انسان پديد مىآورد و افسردهمىسازد و نشاط از چنين زندگيهايى رختبرمىبندد؟!
امام صادق(ع) به اصحاب خويش سفارش مىفرمود:
«تزاوروا و تلاقوا و تذاكروا امرنا و احيوه»; (1) .
به ديدار و ملاقات يكديگر برويد و «امر» ما را ياد كنيد و به ياد همآريد و آن را زنده نگهداريد. اين حديث، محتواى سازنده و تربيتى وجهتدار و هدفدار بودن ديدارها را تبيين مىكند. ملاقاتهايى كهشيعيان اهل بيت داشتند، محتوايى مكتبى داشت و به توصيه امام،مىبايست در راستاى «احياى امر» و زنده نگهداشتن مرام و مكتب وفلسفه سياسى امامتشد، تا «امت»، روح و جان يابد و به بيراهه نيفتد.
بهرههاى ديدار
مناسب است در سايه ملاقاتها و ديد و بازديدها، خانوادهها وافراد، از دردها و مشكلات يكديگر آگاه شوند و در حد توان، در رفعآنها بكوشند. مشورت و همدلى و همدردى، گوشهاى از اين بهرههااست. تشريك مساعى در حل معضلات و رسيدگى به نيازمندان،گوشهاى ديگر.
«خيثمه» مىگويد: خدمتحضرت امام باقر(ع) رسيدم تا با آنحضرت خداحافظى كنم. امام فرمود:
«اى خيثمه! هر كدام از دوستان و هواداران ما را ديدى، سلام ما را به آنانبرسان و آنان را به تقواى الهى توصيه كن و سفارش كن كه توانگرانشان به فقيران سربزنند، توانمندان به ناتوانان سركشى كنند، زندگان در تشييع جنازه مردگان شركتكنند، در خانههاى هم، يكديگر را ديدار كنند. اينگونه ديدارها سبب احياء امر ما(خط ولايت و رهبرى اهل بيت) مىگردد.» (2) .
اگر ديدارها، چنين بركتهايى نداشته باشد، جز اتلاف وقت وسرمايه چيزى نيست!
وقتى جمعى دور هم مىنشينند و ساعاتى را به صحبتمىگذرانند، در جمعبندى پايانى، اگر ديدند از آن همه صحبت، چيزىنه در ياد مانده، نه سودى به كف آمده، دريغ از آن اتلاف فرصت! اما اگربحثهاى علمى و اجتماعى، به روشنگرى افكار كمك كند، نقلخاطرات و سرگذشتها، براى ديگران عبرتآموز و راهگشا باشد،بازگويى حالات ديگران، حس همدردى و كمكرسانى را تقويت كند،اينجاست كه ملاقات، به بهرهورى رسيده است.
زيارت مؤمن
در يك جامعه ايمانى، همبستگى اهل ايمان ضرورى است. اينپيوند، در سايه ديدارها پديد مىآيد و استحكام مىيابد. در روايات،بابى تحت عنوان «زيارة المؤمن» است كه به اينگونه ديدارها تاكيد دارد.امام صادق(ع) فرموده است:
«مازار مسلم اخاه المسلم فىالله ولله الا ناداه الله عز و جل: ايها الزائر طبت وطابت لك الجنة»; (3) .
هيچ مسلمانى برادر دينىاش را در راه خدا و براى خدا زيارتنمىكند، مگر آنكه خداى متعال به او ندا مىدهد: اى ديداركننده!خوش به حالت، بهشتبراى تو سزاوار و گوارا باد!
در اين ديدارها، دو ركن وجود دارد: ديداركننده و ديدارشده (زائرو مزور). آنكه پيشقدم در زيارت مىشود، فضيلتبيشترى دارد وپاداشى افزونتر. اين سخن پيامبر اكرم(ص) است كه فرمود:
«الزائر اخاه المسلم اعظم اجرا من المزور»; (4) .
آنكه برادر مؤمن خود را ديدار مىكند، پاداشى بزرگتر از شخصديدارشده دارد.
آنان كه «كار» را بهانه كاستن از ديدارها و صلهرحمها و رفت وآمدها مىكنند، بايد خود اينها را هم كار به حساب آورند، بلكه ازبهترين كارها. اين، اقتدا به سيره رسول اكرم(ص) است. در حديثاست: هرگاه پيامبر خدا يكى از مسلمانان را سه روز نمىديد، از حال اومىپرسيد. در پاسخ سؤال پيامبر، اگر مىگفتند كه غايب است (مثلا سفررفته) برايش دعا مىكرد. اگر حاضر بود، به ديدارش مىرفت و اگربيمار بود به عيادتش مىشتافت. (5) .
ديدار حضورى
برخى به هر دليل، عيادت و زيارت و احوالپرسىشان «غيرحضورى» است. مىكوشند تا از طريق اين و آن، يا از راه تلفن و نامهاحوالپرسى كنند و تماس داشته باشند. گرچه از اين رهگذر، «كسباطلاع» مىتوان كرد; ولى ديدار روياروى و نشست و گفتگوى چهره بهچهره، حلاوت و بركتى ديگر دارد.
در احاديث، عنوان «تزاور» و «ملاقات» مطرح است. ديدن و ملاقاتكردن حضورى. البته احوالپرسى تلفنى هم خيلى خوب است و نوعىصلهرحم محسوب مىشود، ولى جاى «ديدار حضورى» را پر نمىكند.نامه نوشتن به اقوام و دوستان نيكو است، اما بار سفر بستن وحضورا خدمت پدر و مادر و بستگان و آشنايان رسيدن و آنان راشاد كردن، ثوابى مضاعف و تاثيرى افزونتر دارد. مىگوييد نه؟امتحان كنيد!
شما خودتان از ديدار چهره برادر يا فرزند يا دوستبيشترخوشحال مىشويد - اگر از سفر آيند - يا از شنيدن صدايشان از آن سوىسيمهاى مخابرات؟ تازه، اين خودش نشان محبتبيشتر و صميميت ويكدلى در رابطهها است. اگر هنگام درگذشتيكى از اقوام، از دوستانو آشنايانتان كسى تلگراف تسليتبفرستد، يا آنكه از شهر و محله خودپيش شما آمده، از نزديك در غمتان شريك شود و در مراسمتان شركتكند، كدام يك را صميمىتر مىيابيد؟ رفت و آمد خودتان با ديگران نيزچنين است. هرگز به تلفن و نامه قناعت نكنيد و «صدا» و «دستخط» و«عكس» را به جاى ديدار حضورى ننشانيد.
«اويس قرنى» را شنيدهايد كه از مادر اجازه گرفت و از «يمن» به«مدينه» آمد، تا محبوبش، محمد مصطفى(ص) را يك بار ببيند و برگردد... و چنان شد كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: من بوى بهشت را از سوىقرن مىشنوم، چه بسيار مشتاق تو هستم، اى اويس قرن! «تفوح روايحالجنة من قبل قرن، واشوقاه اليك يا اويس القرن!» (6) .
در همين ديدارهاى حضورى است كه نشاط خاطر و بهرهورى ازتجارب و سخنان نهفته است. امام هادى(ع) فرموده است:
«ملاقاة الاخوان نشرة و تلقيح العقل و ان كان نزرا قليلا»; (7) .
ديدار برادران، سبب انبساط خاطر و بارورى انديشه است، هرچند كوتاه و اندك باشد.
با اين همه آثار و بركات، ديگر چه جاى درنگ و بهانهجويى وعذرتراشى براى ترك مراوده و رفت و آمد؟! براى اينگونه ديدارها،بايد در پى بهانه بود و هر فرصتى را مغتنم شمرد، ... البته تا حدى كه بهمزاحمت نيانجامد و موجب اتلاف وقت ديگرى نشود.
وقتى كسى از مسافرت برمىگردد، يا خداوند به كسى فرزندىعنايت مىكند، يا ازدواجى صورت مىگيرد، يا خانه جديدى خريدارىمىشود، يا خداى ناكرده بيمارى و كسالتى براى كسى پيش مىآيد، اينهاهمه بهانه «تجديد عهد» و ديدار حضورى است. حتى اگر او هم مهمانىندهد، ولى در صورت فراهم بودن شرايط، رفتن به ديدار و گفتنخوشامدى، تهنيتى، تبريكى ، تسليتى، خدا شفا دهدى، چشم روشنى و... مناسب است و اين «ديدارها مايه تحكيم دوستيها است.».
پيامبر رحمت فرمود: «الزيارة تنبت المودة»; (8) .
ديدار، دوستىآور است.
ديدار كريمانه
چه خوب كه در ديدارها، قصد قربت كنيد و اينها را به حساب خدابگذاريد. اگر معامله و سودا هم مىكنيد، با خدا سودا كنيد، تا اجر ببريد.نگوييد: من چند بار رفتهام، آنها نيامدهاند، نوبتى هم كه باشد، حالانوبت آنها است ...
در بهرهورى از ثواب و پاداش الهى كه نبايد اينگونه محاسبات رابه ميان كشيد. درست است كه هر «ديد»ى، «بازديد»ى دارد و هر سلامى،عليكى و هر نامهاى جوابى! ولى گاهى هم بايد كريمانه و بزرگوارانهبرخورد كرد. ديدار مؤمن، ديدار خدا است و چقدر ثواب دارد. درحديث قدسى آمده است كه خداوند مىفرمايد:
«ايما مسلم زار مسلما فليس اياه زار، اياى زار و ثوابه على الجنة»; (9) .
هر مسلمانى كه به ديدار مسلمانى برود، او را نه، بلكه مرا زيارتكرده است و پاداش او بر عهده من، بهشت است. چه چيزى بالاتر ازاين؟ ديدار مؤمن، همپاى ديدار خدا!
از امام باقر و امام صادق(عليهماالسلام) روايت است:
«هر مؤمنى كه به قصد ديدار مؤمن ديگر بيرون رود و او را همراه با معرفتبهحقوقش زيارت كند، به پاداش هر گامش در اين راه، خداوند حسنهاى براى اومىنويسد و سيئهاى از او محو مىكند و درجهاى مىافزايد. چون در بزند، درهاىآسمان به رويش باز مىشود و چون با يكديگر ملاقات و مصافحه و معانقه كنند،خداى متعال رو به فرشتگان كرده و مباهات مىكند كه: دو بندهام را بنگريد! بهخاطر من با هم دوستى و ديدار مىكنند. بر من است كه از اين پس از عذاب،مصونشان دارم. و چون برگردد، فرشتگان بدرقهاش مىكنند و اگر تا شب بعد، ازدنيا برود، از حساب، معاف مىشود ...» (10) .
وقتى ديدارها اين همه فضيلت و ثواب و آثار دنيوى و اخروىدارد، چه محرومند آنان كه به بهانههاى مختلف يا لجاجتها وانديشههاى كودكانه و حقيرانه، با هم قهر يا ترك رفت و آمد مىكنند ودرهاى بركت را به روى خويش مىبندند!
گرماى دلها در سايه ديدارهاى صميمانه و معاشرتهاى مخلصانه وآميخته به صداقت و مودت است.
كانون زندگى و خانوادهها را گرمتر كنيم، با معاشرت و مودت وديدار ....