بخشی از مقاله

باقلا


چكيده


اطلاعات اندكي در مورد كمي كردن واكنش مراحل مختلف نمو باقلا به دما و طول روز وجود دارد. اين مطالعه براي بررسي ويژگي هاي نموي چهار رقم باقلا (بركت، سرازيري، عراقي و گاوي) در 12 تاريخ كاشت طي سال هاي 1385- 1384 و در شرايط محيطي گرگان انجام شد. براي كمي كردن واكنش سرعت سبز شدن و سرعت گلدهي به دما و طول روز از توابع متعددي استفاده شد كه در بين آنها تابع دوتكه اي براي سرعت سبز شدن و توابع بتا- دوتكه اي (براي ارقام بركت، سرازيري و ‌عراقي) و بتا- نمايي منفي (براي رقم گاوي) براي سرعت گلدهي به عنوان مدل برتر انتخاب شدند. با استفاده از اين توابع دما هاي كاردينال

(پايه، مطلوب و سقف) براي مرحله سبز شدن و گلدهي و طول روز بحراني (طول روزي كه در پايين تر از آن سرعت گلدهي شروع به كاهش مي‌كند) و ضريب حساسيت به طول روز (شيب معادله واكنش سرعت نمو به طول روز) براي مرحله گلدهي تعيين شدند. برآورد دماهای کاردینال توسط تابع دوتکه ای براي سبز

شدن نشان داد که دمای پایه از 1 تا 6/1 درجه سانتیگراد و دمای مطلوب از25 تا 9/28 درجه سانتیگراد برای ارقام مختلف باقلا در نوسان بود، اما دمای سقف برای همه ارقام، 35 درجه سانتیگراد برآورد گردید. در مرحله گلدهی مدل برتر برای ارقام بركت، سرازيري و عراقي يعني مدل بتا- دو تكه‌اي دماي پايه گلدهي را

مانند مدل برتر رقم گاوي (يعني مدل بتا ـ نمايي منفي) 1- درجه سانتيگراد برآورد كرد. دماي مطلوب براي گلدهي ارقام بركت، سرازيري و عراقي توسط مدل بتا ـ دو تكه‌اي به ترتيب 3/28، 7/27 و 6/20 درجه سانتيگراد و دماي مطلوب براي گلدهي رقم گاوي توسط مدل بتاـ نمايي منفي 6/24 درجه سانتيگراد برآورد گرديد. دماي سقف در اين مطالعه به علت فراواني اندك دماهاي بالاتر از 30 درجه سانتيگراد به طور ثابت 35 درجه سانتيگراد فرض شد. با بررسي واكنش ارقام به طول

روز مشخص شد كه ارقام بركت، سرازيري،‌عراقي داراي واكنش از نوع روز بلند كيفي هستند كه در طول روز كمتر از 10 ساعت، سرعت پيشرفت به سوی گلدهي در آنها صفر است. و رقم گاوي داراي واكنش از نوع روز بلند كمي مي‌باشد. طول روز بحراني براي ارقام بركت، سرازيري و عراقي به ترتيب 8/15، 1/16 و 5/14 ساعت توسط مدل بتا ـ دو تكه‌اي برآورد گرديد. و براي رقم گاوي توسط مدل بتا ـ نمايي منفي 3/15 ساعت برآورد شد. ضريب حساسيت به طول روز براي

ارقام بركت، سرازيري و عراقي با مدل بتا ـ دو تكه‌اي به ترتيب 17/0-، 17/0- و20/0- و براي رقم گاوي با مدل بتا ـ‌ نمايي منفي، 56/0 برآورد گرديد. همچنين از نظر تعداد روز بيولوژيك براي سبز شدن تا گلدهي اختلاف معني‌داري بين ارقام باقلا مشاهده شد، به طوري که رقم عراقي با 1/32 روز بالاترين و ارقام بركت، سرازي و عراقي با 3/21 تا9/24 روز پايين‌ترين مقدار را داشتند. بيشترين روز بيولوژيك از گلدهي تا غلاف‌دهي با 2/15 روز مربوط به رقم عراقي و كمترين آن با 5/9-7/7

روز مربوط به ارقام گاوي و سرازيري بود. تعداد روز بيولوژيك از غلاف‌دهي تا پر شدن دانه در ارقام مختلف بين 9/9 تا 1/15 روز متغير بود. بيشترين روز بيولوژيك از پر شدن دانه تا رسيدگي فيزيولوژيك با 7/23 تا 2/24 روز متعلق به ارقام بركت، سرازيري و عراقي و كمترين آن با 6/15 روز مربوط به رقم گاوي بود. تعداد روز بيولوژيك بين رسيدگي فيزيولوژيكي تا رسيدگي كامل گياه بين 9/5 تا 1/7 روز براي همه ارقام برآورد شد. از یافته‌های این تحقیق می‌توان در مدل‌های شبیه‌سازی باقلا استفاده نمود.

مقدمه و كليات


1- خصوصیات گیاه باقلا
در زبان انگلیسی باقلا با اسامی مختلفی شناخته می‌شود. به انواع بذر ریز آن Tick bean و به انواع بذر متوسط آن Horse bean و به انواع بذر درشت آن Broad bean و معمولا به انواع مختلف آن Faba bean اطلاق می‌شود. منشاء احتمالی باقلا جنوب غربی آسیا گزارش شده است (مجنون حسيني، 1372). وجود 4/23درصد پروتئین در دانه خشک باقلا باعث شده است تا امروزه به عنوان یکی از حبوبات عمده در منطقه خاورميانه، افريقا، چين و حتي نقاطي از اروپا و

استراليا در تغذيه انسان و دام توجه زيادي به آن شود (تورپين و همكاران، 2002). باقلا با سطح زير كشت 9/2 ميليون هكتار يكي از مهمترين بقولات دانه‌اي در دنيا به شمار مي‌رود (رييس و همكاران، 2000). سطح زير كشت باقلا در ايران حدود 30000 هكتار است كه عمده ترين مناطق توليد آن استان‌هاي گلستان، خوزستان، مازندران و گيلان به شمار مي‌روند (مجنون حسيني، 1372)، تقاضا براي اين گياه باتوجه به افزايش جمعيت دنیا و كاهش دسترسي به ساير منابع پروتئيني، رو به افزايش مي‌باشد (تورپين و همكاران، 2002).


گياه باقلا با اثر تناوبي بسيار خوب خود باعث تقويت و حاصلخيزي شيميايي و بيولوژيكي خاك مي‌گردد و از اين لحاظ گياهي مناسب مي‌باشد. همچنين با توجه به اينكه عمده فصل رويشي آن در زمستان بوده، امكان استفاده از نزولات آسماني را خواهد داشت. اين گياه از ارزش غذايي بالايي برخوردار مي‌باشد و

مي‌تواند با وارد شدن در جيره غذايي انسان، كمبود پروتئين حيواني را تا حدودي جبران نمايد. مضافاً اين كه خاصيت انبارداري مناسب اين محصول امكان صدور آن را به كشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس و بازارهاي خارجي فراهم مي‌سازد و در صورت عدم وجود بازار مناسب، امتياز در نگهداري آن به شمار مي‌رود. محصول باقلا به دو صورت تر و خشك برداشت می‌شود كه نوع و شرايط بازار، نحوه برداشت آن را مشخص مي‌نمايد (ميوه‌چي لنگرودي و همكاران، 1379).


باقلا گياهي است یکساله که ریشه اصلی آن مستقیم تا عمق 120-100 سانتی متری در خاک فرو می‌رود و دارای انشعابات جانبی فراوانی می‌باشد. ساقه‌های آن راست با ارتفاع 180-30 سانتیمتر، نسبتا ضخیم، تو خالی و چهار گوش (شیاردار) است و نیاز به قیم ندارد. معمولا از پایین ساقه اصلی نزدیک سطح خاک ساقه‌های فرعی به وجود می‌آیند که تعداد آنها ممکن است به 1 تا 7 عدد به هم برسد و به ندرت انشعابات دیگری دارند. در روی ساقه برگ‌های مرکب به طور متناوب قرار گرفته‌اند و عاری از پیچک هستند. هر برگ شامل 6-2 برگچه بیضی شکل به طول 10-5 سانتی متر است. گل آذین کوتاه به صورت

خوشه مرکب و به هم فشرده در محور برگ ها قرار دارند و هر خوشه شامل 6-1 گل به رنگ‌های سفید خالص، سفید با خال‌های سیاه، ارغوانی و بنفش می‌باشد. میوه باقلا نیام گوشتی و سبز رنگ به طول 20-10 سانتی متر و دارای 8-1 دانه در هر غلاف است. غلاف‌های سبز موقعی که 5/7-5 سانتی متر طول

دارند بر داشته شده و به صورت تازه و یا پخته شده مورد استفاده قرار می‌گیرند. شکل، اندازه و رنگ دانه ها نسبت به ارقام مختلف متفاوت است (مجنون حسيني 1372). دانه خشک باقلا منبع مناسبی از نظر کالری، پروتئین، کربوهیدرات و فیبر بوده و دارای مقادیر فراوانی فسفر، آهن، پتاسیم، مس، ویتامین A، ویتامین B کمپلکس، نیاسین و ویتامین C می‌باشد، هرچند نسبت پروتئین به هیدرات کربن در آن پایین می‌باشد. در بین اسید‌های آمینه موجود در پروتئین باقلا متیونین و سیستئین محدود کننده کیفیت پروتئین آن بوده و کمبود اسید‌های آمینه سولفوردار و اسید آمینه تریپتوفان نقص پروتئین دانه باقلا محسوب می‌شوند.اگر باقلا با غلات مصرف شود جبران این کمبود ها خواهد شد(کلارک، 1970؛ ادن، 1968؛ یوسف و همكاران، 1982و مجنون حسيني، 1372).


جدول-1- درصد مواد موجود در دانه سالم باقلا (یوسف و همكاران، 1982).
دانه خشک سالم مقدار ماده (%)
رطوبت
پروتئین خام
خاکستر
لیپید
کربوهیدرات 9/9-1/10
8/24-0/28
2/3-5/3
9/0
0/66-9/70

دامنه کشت این گیاه بسیار وسیع بوده و از 9 درجه تا بیش از 40 درجه عرض شمالی و از نزدیک سطح دریا تا ارتفاع بیش از 2000 متر بالای سطح دریا گسترده شده است. بنابراین، باقلا در معرض رژیم‌های حرارتی و فتوپریودیک مختلف قرار دارد. کشت زمستانه آن در مناطق نیمه گرمسیر با زمستان ملایم و در شرایط آب و هوایی گرمسیر تا ارتفاع 1200 متر بالاتر از سطح دریا رایج است. در مناطق معتدله برای اجتناب از دوره یخبندان شدید به عنوان نبات زراعی بهاره کشت می‌شود. در بین ارقام باقلا طبقه بندی اکولوژیکی وسیعی وجود دارد:


- انواع مدیترانه ای آن در شرایط آب و هوایی نیمه گرمسیر از جمله مناطق کم ارتفاع مدیترانه ای سازگاری خوبی در کشت زمستانه دارد.
- اکوتیپ اروپایی باقلا با کاشت بهاره و زمستانه در نواحی معتدله سازگاری دارد.
- ارقام زمستانه در مناطق معتدلی که زمستان نسبتا ملایم؛ دمای حدود 2 درجه سانتیگراد بدون یخبندان شدید و طولانی و به دنبال آن بهار و تابستان گرم و خشکی دارند برای کاشت زمستانه مناسب هستند.


دمای کمتر از 10 درجه سانتیگراد موجب افزایش تعداد روز‌های جوانه زنی در باقلا خواهد شد. باقلا می‌تواند تا دمای 4- درجه سانتیگراد را تحمل کند و در دمای 7- درجه سانتیگراد از بین می‌رود. با افزایش درجه حرارت محیط تعداد برگ‌های بوته باقلا زیاد می‌شود و شدت نسبی افزایش برگ ها در بوته در انواع بهاره باقلا در مراحل اولیه رشد بستگی نزدیکی به حداکثر درجه حرارت روزانه دارد. مقدار مناسب درجه حرارت شبانه با مرحله رشد باقلا متغیر است. تا مرحله 4-2 برگی، افزایش طول ساقه در بالاترین دمای شبانه یعنی 20درجه سانتیگراد همراه با طول روز 12 ساعت و دمای روزانه 20 درجه سانتیگراد سریع ترخواهد شد. متناسب با ادامه رشد باقلا کاهش دمای شبانه رخ می‌دهد و بالا ترین عملکرد دانه در دمای شبانه 10 درجه سانتیگراد به دست می‌آید. ارتفاع و وزن خشک بوته در انواع بهاره باقلا با افزایش رژیم حرارتی (ترکیب دمای شبانه) به نحو نامطلوبی تحت تاثیر قرار می‌گیرد (مجنون حسيني، 1372).


باقلا خاک‌های نسبتا رسی، حاصلخیز و سنگین را بهتر می‌پسندد. باقلا قادر به تحمل شرایط ماندابی نیست و اسیدیته مناسب آن حدود 6 تا 7 می‌باشد (مجنون حسيني، 1372).

2- اهمیت مدل سازی گیاهان زراعی:
مدل ابزاري است كه ما در تفسير و درك دنيايي كه در آن زندگي مي‌كنيم، ياري مي‌كند. دانشمندان و مهندسين، از انواع مدل‌ها به عنوان ابزاري براي درك پديده‌هاي مورد مطالعه استفاده مي‌كنند. مدل رياضي، معادله يا مجموعه‌اي از معادلات است كه رفتار هر سيستم را به طور كمي توصيف مي‌كند. سيستم، به بخش محدودي از جهان واقعي اطلاق مي‌شود كه شامل اجزایی است كه اثرات متقابل با هم داشته و تغيير مي‌كنند (بوت و همکاران، 1996؛ سینکلر و سلیگمان، 1996).


پیش بینی دقیق فنولوژی گیاهان زراعی از ویژگی‌های ضروری مدل‌های شبیه سازی این گیاهان به شمار می‌رود. تولید و تسهیم ماده خشک در مدل‌های شبیه سازی گیاهان زراعی تا حد زیادی به وسیله زمان‌بندی مراحل نمو تنظیم می‌شود. پیش بینی دقیق فنولوژی گیاهان زراعی از ویژگی‌های ضروری مدل‌های شبیه سازی این گیاهان به شمار می‌رود. از مدل‌ها مي‌توان در بهبود مديريت توليد گياهان زراعي براي پيش‌بيني تاريخ‌هاي احتمالي برداشت يا پيش‌بيني عملكرد نهايي، يا به صورت فعال‌تر، براي پيش‌بيني مطمئن زمان وقوع حوادث فنولوژي به نحوي كه كود، تنظيم كننده‌هاي رشد، علف‌كش‌ها و كنترل بيماري‌ها در مناسب‌ترين زمان به كار گرفته شوند، استفاده نمود. بسياري از مدل‌سازان از مدل‌هاي خود به عنوان وسيله‌اي براي ارزيابي خطرات موجود در توليد استفاده كرده‌اند. اين امر با بررسي واكنش عملكرد (مدل) به آمار درازمدت اقليمي يك منطقه صورت مي‌گيرد و در نتيجه آن بهترين تاريخ كاشت، تراكم، فاصله رديف، رقم زراعي و غيره تعيين مي‌شود. از مدل‌ها مي‌توان در بررسي كمي اثر ويژگي‌هاي زراعي بر روي رشد و عملكرد گياهان در محيط‌هاي خاص استفاده كرد. در مورد مسائل به‌نژادي گياهان زراعي همچون دو رگ ‌گيري، ديررسي و زودرسي، بهبود دانه بستن، مورفولوژي گل‌ها، افزايش رشد تك دانه‌ها و زمان گلدهي مي‌توان از مدل‌ها استفاده كرد. تعيين پتانسيل عملكرد منطقه‌اي، كمك به مديريت آبياري و ارزيابي اثرات تغيير اقليم از كاربردهاي ديگر مدل‌ها مي‌باشند (پري و همكاران، 1987؛ بوت و همکاران، 1996؛ سینکلر و سلیگمان، 1996) انجام آزمايش ها و تحقيقات علمي برروی محصول زراعي و يافتن شرايط مطلوب رشد آنها مستلزم هزينه‌هاي گزاف و صرف وقت و دقت زياد است که اين، بخصوص براي كشورهاي در حال توسعه به علت كمبود امكانات و پژوهشگر دشوار است.
امروزه با استفاده از مدل‌هاي زراعي و امكانات گسترده‌اي كه در زمينه نرم‌افزارهاي كامپيوتري به وجود آمده است می‌توان، با پيدا كردن روابط مابين فرايندهاي رشد و يافتن شرايط مطلوب رشد به نتايج قابل توجهي دست يافته و آن ها را براي شرايط ديگر تعميم داد و وضع جديد را پيش‌بيني نمود. اين مدل‌ها محدوديت‌هاي جغرافيايي و محيطي را كاهش داده و در مورد گياهان زراعي براي ارقام مختلف قابل تعميم مي‌باشند (بوت و همکاران، 1996؛ سینکلر و

سلیگمان، 1996). استفاده از اين مدل‌ها بسيار سريع بوده و با درنظر گرفتن گياه زراعي به عنوان يك سيستم پويا، امكان پيش‌بيني تغييرات اين سيستم نسبت به زمان را فراهم مي‌آورند. علاوه بر آن، از اين مدل‌ها مي‌توان برای معرفي گياهان جديد در يك منطقه نيز استفاده كرد. پيش‌بيني براي وضعت توليد مواد غذايي در يك منطقه يا جهان و اتخاذ سياست‌هاي لازم با توجه به تغييرات محيطي نيز از ديگر مزاياي مدل‌سازي است (بوت و همکاران، 1996؛ سینکلر و سلیگمان، 1996).


فصل اول
پیشینه تحقیق


1-1- فنولوژی
به مطالعه نمو گياه در رابطه با آب و هوا، فنولوژي اطلاق می‌شود (پري و همكاران، 1987). دانش نمو فنولوژيك در درك رشد محصول، پتانسيل عملكرد و پيش‌بيني فنولوژي مهم می‌باشد (همر و همكاران، 1982). اولين قدم براي به حداكثر رسانيدن عملكرد در مديريت توليد يا اصلاح ژنتيكي گياهي، اين است كه مطمئن شويم فنولوژي گياه زراعي با منابع محيطي به خوبي تطبيق داردچراکه اگر گياهان كشت شده از نظر تاريخ كاشت و تراكم در يك محيط معين محدوديتي نداشته باشند، در اين صورت مهمترين عامل موثر بر عملكرد آنها، مدت زمان تا گلدهي مي‌باشد (سامرفيلد و همكاران، 1993).


گلدهي زودهنگام يا ديرهنگام موجب قرار گرفتن دوره رشد دانه در شرایط نامناسب مي‌شود كه در نهايت موجب كاهش عملكرد (لاس و همكاران، 1990) و ايجاد مشكلات زراعي مثل تاخير در كاشت محصول بعدي خواهد شد. كشت موفق به انتخاب تاريخ كاشت مناسب و استقرار خوب گياهچه‌ها وابسته است. قدرت بذر شامل جوانه‌زدن، سبز شدن سريع، يكنواخت، كامل و توليد گياهچه‌هاي قوي است که جهت استقرار گياهان و توليد محصول ضروري مي‌باشد (ايانوكسي و همكاران، 2000).

 

1-2- رشد و نمو
رشد را مي‌‌توان بر حسب مفاهيم ساده‌اي نظير افزايش غیر قابل برگشت وزن، سطح، حجم يا ارتفاع، تعريف كرد كه همه آن ها، متغيرهايي کمّی و قابل اندازه‌گيري هستند (نصیری محلاتی، 1379).


«نمو، هرگونه تغيير غيرقابل برگشت در وضعيت ارگانيسم است كه معمولاً طبق الگوي كم و بيش ثابتي انجام مي‌گيرد و اين الگو، به گونه گياهي بستگي دارد» و به عبارت دیگر خروج از یک مرحله و ورود به مرحله جدید می‌باشد. در واقع نمو تغییرات کیفی در گیاه می‌باشد. بسياري از مراحل نمو، نظير توليد تارهاي ابريشمي در ذرت، مرحله خميري شدن در گندم، مرحله ظهور اولين برگ حقيقي در لوبيا و يا مرحله تشكيل غده در سيب‌زميني، از ويژگي‌هاي يك گونه خا

ص محسوب مي‌شوند. گلدهي، مرحله نموي بارزی در كليه گياهان است، زيرا در اين مرحله، كاركرد گياه از تمركز بر رشد رويشي به سوي توليد بذر تغيير مي‌يابد. اين جابه جايي بر حسب نوعي تغيير در تخصيص مواد فتوسنتزي تعريف مي‌شود، بدين صورت كه چنان چه در ابتدا بخش عمده مواد فتوسنتزي به برگ تخصيص يافته باشد، بعد از مرحله گلدهي، اين تخصيص به سوي اندام‌هاي زايشي و به ويژه بذر جابه جا خواهد شد (نصیری محلاتی، 1379).


رشد و نمو فرآيندهایي كاملاً متفاوت مي‌باشند، زيرا ممكن است رشد، بدون هيچ‌گونه تغييري در مرحله نمو، تا مدت‌ها ادامه يابد. براي مثال، در دماي 20 درجه سانتيگراد، چغندر را مي‌توان تا چندين سال در مرحله رويشي حفظ كرد (نصیری محلاتی، 1379). بايد توجه داشت كه تاثير عوامل خارجي بر روي نمو و سرعت آن با تغيير مرحله نمو تغيير مي‌يابد. براي مثال،‌ طول روز معمولاً براي القاي گلدهي لازم است، ولي براي رسيدگي، هيچ‌گونه اهميتي ندارد. بسته به مرحله نمو، حساسيت گياه به درجه حرارت نيز ممكن است به طور قابل توجهي تغيير كند (نصیری محلاتی، 1379).
مبناي اصلي در تعيين مقياس‌هاي نمو، گلدهي است. قبل از گلدهي مرحله نمو، بر اساس خصوصياتي نظير شروع طويل شدن ساقه و يا تعداد برگ‌هاي ظاهر شده در گياه تعيين مي‌شود. القاي گلدهي، فرآيند كاملاً شناخته شده و تعريف شده‌اي است، ولي اين پديده مدتها قبل از اين كه گل‌ها قابل رويت شوند،‌ انجام مي‌گيرد. تقريباً در تمام مقياس‌هاي نمو،‌ از حوادث قابل رويت فنولوژيكي كه در مزرعه قابل تشخيص مي‌باشند، استفاده مي‌شود. اين روش، جهت كمي كردن اثرات مرحله نمو بر روي الگوهاي تخصيص مواد دقيق‌تر عمل مي‌كند، زيرا الگوهاي تخصيص، بين اندام‌هاي رويشي و زايشي، عمدتاً به خصوصيات مزرعه‌اي وابسته است و نه به تعريف آناتوميكي مراحل توليد مثلي. در واقع، تنها بعد از اينكه تعداد كافي از گل‌ها ظاهر شدند، بخش قابل توجهي از مواد فتوسنتزي را دريافت خواهند كرد (نصیری محلاتی، 1379).
آغاز نمو زايشي قطعاً به وسيله عوامل داخلي،‌ نظير سن گياه و چندين عامل محيطي كنترل مي‌شود. مهمترين پيام‌هاي محيطي، طول روز و درجه حرارت كم مي‌باشند. ساير پيام‌ها نظير تشعشع كل و تنش آب، تنها مي‌توانند واكنش به طول روز و دماي كم را اصلاح كنند (کافی و همکاران، 1379).
ياهان در مراحل اوليه رشد رويشي اصطلاحاً جوان ناميده مي‌شوند. هنگامي كه اين گياهان توانايي توليد گل را به دست مي‌آورند، بالغ شده‌اند. در بسياري از گياهان گلدهي بدون واكنش به هرگونه شرايط خاص محيطي صورت مي‌گيرد، اين پديده «القاي خودمختاري» گلدهي ناميده مي‌شود. در ساير موارد، عوامل مقتضي محيطي مورد نياز مي‌باشد. گياهاني كه دوران جواني خود را سپري كرده، ولي هنوز شرايط مناسب براي گلدهي را تجربه نكرده‌اند، اصطلاحاً مستعد گلدهي هستند (کافی و همکاران، 1379).
گذار از مرحله جواني به بلوغ، اغلب با تغيير ويژگي‌هاي رويشي نظير مورفولوژي برگ،‌ آرايش برگ روي ساقه، خارداري، ظرفيت ريشه‌دهي و نگهداري برگ در گياهان خزان كننده همراه است. چنين تغييراتي به ويژه در گونه‌هاي چوبي رخ مي‌دهد، هرچند كه در گونه‌هاي علفي نيز تفاوت‌هاي مورفولوژيكي بين مرحله جواني و بلوغ وجود دارد. فقدان گل به تنهايي دليل قاطعي بر جواني نيست، زيرا تمامي درختان اگر چه در حال رشد شديد باشند، ممكن است گل ندهند. بي‌نظمي گلدهي، نظير سال‌آوري درختان ميوه نيز معمول است. به دليل وجود اين موارد، درك كامل اثر سن بر گلدهي مستلزم وضوح مباني بيوشيميايي آن است (کافی و همکاران، 1379).
تشعشع، آب، مواد غذايي، دما و طول روز از مهمترين عوامل محيطي هستند كه بر رشد و نمو گياهان تاثير مي‌گذارند؛ كمي كردن اثرات اين عوامل بر روي گياهان، اساس مدل‌هاي شبيه‌سازي توليد محصولات مي‌باشند (آتكينسون و پرتر، 1996؛ استوارت و همكاران، 1998). اثر اين عوامل به طور مشخصي بين فرايندهاي نموي و رشدي متفاوت است. رشد به عنوان افزايش غيرقابل برگشت در ماده خشك، حجم، طول و يا سطح قسمتي يا همه گياه است. مهمترين عامل موثر بر رشد، تشعشع مي‌باشد. فرآيند نمو، عبارت است از عبور از مراحل فنولوژي مختلف بدون توجه به ميزان رشد. بنابراين نمو مستلزم انجام تمايز در بافت‌ها مي‌باشد. تغييرات متوالي از يك مرحله فنولوژيك به مرحله بعد به وسيله پديده‌هايي نظير جوانه‌زني، رشد رويشي، تشكيل جوانه گل، گلدهي، تشكيل دانه و... مشخص مي‌گردد (آتكينسون و پرتر، 1996؛ اليوير و آناندال، 1998؛ كوچكي و نصيري محلاتي، 1375). مهمترين عوامل محيطي موثر بر نمو فنولوژيك در شرايط عدم محدوديت آب، دما و طول روز مي‌باشد (اليس و همكاران، 1990؛ چايوهان و همكاران، ‌2002).

1-2-1- واكنش رشد و نمو گیاهان به درجه حرارت
به طور كلي، درجه حرارت، بيشترين تاثير را بر سرعت نمو دارد. مشكل موجود در كمي كردن اين تاثير، ‌اين است كه امكان اندازه‌گيري مستقيم سرعت نمو وجود ندارد و به جاي آن در واقع مدت زمان سپري شده بين دو مرحله اندازه‌گيري مي‌شود و به عنوان متوسط سرعت نمو قلمداد مي‌شود. براي محاسبه دقيق سرعت نمو، بايد آزمايشهايي را تحت شرايط ثابت انجام داد. در اين صورت، مدت زمان سپري شده بين دو مرحله نمو را مي‌توان معكوس كرد و سرعت نمو در فاصله آن دو مرحله را بدست آورد.


مطالعات مختلف نشان داده است كه رابطه سرعت نمو و درجه حرارت تقريباً خطي است و اين رابطه، در محدوده وسيعي از دما برقرار مي‌باشد. البته در منحني واكنش سرعت نمو، معمولاً حداكثري وجود دارد كه بعد از آن، سرعت نمو مجدداً كاهش مي‌يابد. اين درجه حرارت (كه معمولاً بيش از 25 درجه سانتيگراد است) در اقليم‌هاي معتدله به ندرت روي مي‌دهد، ولي در ساير اقليم‌ها نمي‌توان از آن صرف‌نظر كرد (نصیری محلاتی، 1379).


در ميان عوامل محيطي، دما يكي از مهمترين عواملي است كه اثر آن بر رشد و نمو گياهان به طور گسترده مورد مطالعه قرار گرفته است. در بسياري از گونه‌هاي گياهي، وقوع پديده‌هاي مختلف نموي از قبيل سبز شدن و گلدهي تحت تاثير دما قرار مي‌گيرد. سرعت نمو گياه و همچنين گذر از مرحله رويشي به زايشي به شدت تحت تاثير دما قرار مي‌گيرد. دما به طور عمده به سه طريق نمو را تحت تاثير قرار مي‌دهد:


(1) قرار گرفتن گياه در دماي پايين در مراحل اوليه نمو كه پيشرفت به سوي گلدهي را در بسياري از گونه‌ها و ارقام گياهي مناطق معتدله تسريع مي‌كند كه بهاره‌سازي نام دارد (سامرفيلد و همكاران، 1991؛ آتكينسون و پرتر، 1996). بهاره‌سازي در دماهاي پايين بين 5- تا 16 درجه سانتيگراد صورت مي‌گيرد، ولي به طور كلي دماي صفر تا 8 درجه سانتيگراد بيشترين تاثير را دارند و در اين دامنه بهاره‌سازي با سرعت بيشتري انجام مي‌شود. طول دوره بهاره‌سازي بسته به ميزان نياز بهاره‌سازي و دماي آن دوره متفاوت مي‌باشد. براي مثال، بهاره‌سازي يك رقم جو تحت دماي 1 درجه سانتيگراد طي 34 روز و تحت دماي 9 درجه سانتيگراد طي 47 روز تكميل شد (اليس و همكاران، 1990).


(2) صرف‌نظر از بهاره‌سازي، پيشرفت نموي به طور معمول با افزايش دما بين دماي پايه (كه در آن و پايين‌تر از آن سرعت نمو صفر است) و دماي مطلوب (كه در آن گياه بيشترين سرعت نمو را دارد) كه دماهاي زيرمطلوب ناميده مي‌شود، تسريع مي‌شود. واكنش به دما در محدوده اين دامنه مي‌تواند به وسيله طول روز يا بهاره‌سازي تحت تاثير قرار گيرد (سامرفيلد و همكاران، 1991؛ آتكينسون و پرتر، 1996).


(3) دماهاي بين دماي مطلوب و دماي سقف (كه در آن و بالاتر از آن سرعت نمو صفر است) كه دماهاي فوق مطلوب ناميده مي‌شود. با افزايش دما در اين محدوده دمايي، سرعت نمو كاهش مي‌يابد. واكنش به دماهاي فوق مطلوب نسبت به دماهاي زيرمطلوب كمتر شناخته شده‌اند. در واقع دماهايي كه به دماي سقف نزديك مي‌شوند، ممكن است سبب خسارت غيرقابل برگشت شوند و يا حتي ممكن است براي گياه كشنده باشند (سامرفيلد و همكاران، 1991؛ آتكينسون و پرتر، 1996).

 

1-2-2- واكنش رشد و نمو گیاهان به طول روز
حساسيت به طول روز، گياهان را قادر مي‌سازد تا نمو خود را با ميانگين اقليمي الگوهاي آب و هوايي انطباق دهند و در نتيجه، از نابودي آن ها در شرايط آب و هوايي نامناسب، جلوگيري شود. به همين دليل، از نظر حساسيت به طول روز، تنوع زيادي بين گونه‌هاي زراعي و نيز بين واريته‌هاي هر گونه وجود دارد. توجه به اين حساسيت در اصلاح نباتات، اهميت به سزايي دارد، زيرا فراهم آمدن امكان كشت واريته‌هاي گياهي از شمال تا جنوب، مستلزم خنثي بودن واكنش آن ها به طول روز است. فان بودن (1968)، يكي از نخستين محققيني بود كه به اين حقيقت پي برد. در افزايش دامنه سازگاري واريته‌هاي زراعي، اصلاح واريته‌هاي روز خنثي، سهم مهمي داشته است و يكي از عوامل موثر در موفقيت انقلاب سبز به شمار مي‌آيد.


حساسيت به طول روز و تاثير آن بر سرعت نمو، در دوره بين سبز شدن تا القاي گلدهي (در عمل شروع طويل شدن ساقه) حائز اهميت است. اين واكنش در گياهان روز بلند نظير كلزا (و نيز در غلات ذمستانه)، مثبت و قوي است و در گياهان روز كوتاه (نظير Chrysanthemum وChenopodium album) منفي مي‌باشد. به نظر مي‌رسد كه ورناليزاسيون حساسيتي به طول روز ندارد (نصیری محلاتی، 1379).
سه گروه اصلي واكنش به طول روز در گياهان شناخته شده است: گياهان غيرحساس به طول روز يا روز خنثي ، گياهان روز بلند و گياهان روز كوتاه . در دو گروه حساس به طول روز (گياهان روز كوتاه و روز بلند) گونه‌ها و ژنوتيپ‌هايي با واكنش‌هاي اجباري يا كيفي و اختياري يا كمي وجود دارند. در گياهان روز بلند كيفي با كاهش طول روز از يك مقدار معين (طول روز بحراني، Pc) سرعت گلدهي كاهش مي‌يابد، به طوري كه با كاهش بيشتر طول روز به نقطه‌اي مي‌رسيم (طول روز سقف، Pce) كه در آن سرعت گلدهي به صفر مي‌رسد. در واكنش از نوع روز بلند كيفي گياهان در طول روز سقف و يا پايين‌تر از آن هيچ گاه به گل نمي‌روند. در گياهان روز بلند كمي نيز همانند گياهان روز بلند كيفي با كاهش طول روز از يك مقدار معين (طول روز بحراني) سرعت گلدهي كاهش مي‌يابد، ولي در اين گياهان در طول روز سقف و يا پايين‌تر از آن گياهان با حداقل سرعت به سوي مرحله گلدهي پيش مي‌روند و هيچ‌گاه سرعت گلدهي به صفر نمي‌رسد. در اين نوع واكنش به طول روز اگر گياهان در معرض طول روز سقف يا پايين‌تر از آن قرار گيرند، طولاني‌ترين زمان ممكن براي رسيدن به مرحله گلدهي را طي مي‌كنند.
در گياهان روز كوتاه كيفي با افزايش طول روز از يك مقدار معين (طول روز بحراني) سرعت گلدهي كاهش مي‌يابد، به طوري كه با افزايش بيشتر طول روز به نقطه‌اي مي‌رسيم (طول روز سقف) كه در آن سرعت گلدهي به صفر مي‌رسد. در اين نوع واكنش به طول روز اگر گياهان در معرض طول روز سقف يا بالاتر از آن قرار گيرند، هيچ‌گاه به گل نمي‌روند. در گياهان روز كوتاه كمي نيز همانند گياهان روز كوتاه كيفي با كاهش طول روز از يك مقدار معين (طول روز بحراني) سرعت

گلدهي كاهش مي‌يابد، ولي در اين گياهان در طول روز سقف و يا بالاتر از آن گياهان با حداقل سرعت به سوي مرحله گل‌دهي پيش مي‌روند و هيچ‌گاه سرعت گلدهي به صفر نمي‌رسد. در اين گياهان در طول روز سقف يا بالاتر از آن بيشترين مدت زمان لازم براي رسيدن به مرحله گلدهي طي مي‌شود (والتر و همكاران، 1980؛ سامرفيلد و همكاران، 1991).

 

1-3- سبز شدن
يكي از مهمترين عوامل موثر بر عملكرد گياهان زراعي، انتخاب تاريخ كاشت مناسب و استقرار خوب گياهچه‌ها است. بنيه زياد بذر شامل جوانه‌زدن و سبز شدن سريع، يكنواخت و كامل و همچنين توليد گياهچه‌هاي قوي به منظور استقرار بهتر گياهان جهت توليد محصول بيشتر ضروري مي‌باشد (ايانوكسي و همكاران،‌2000). اين ويژگي‌ها به شدت تحت تاثير عوامل محيطي مثل دما و رطوبت خاك قرار مي‌گيرند (استراند و فرايبورگ، 1973؛ راگوس و همكاران، 1970؛ اليوت و فرنچ، 1959؛ جاكوبسن و باخ، 1998؛ ايانوكسي و همكاران، 2000؛ آندا و پينتر، 1994). احتمالا سبز شدن مهمترین عامل موثر در موفقیت تولید یک گیاه یکساله است. سبز شدن سریع، یکنواخت و کامل بذور سبب ایجاد پتانسیل عملکرد بالا به وسیله کوتاه شدن زمان بین کاشت تا پوشش کامل زمین می‌گردد. وجود استقرار مناسب و یکنواخت کانوپی سبب به حداقل رساندن رقابت بین بوته ها با ایجاد شرایط مکانی و زمانی مناسب جهت رقابت با علف‌های هرز و در نتیجه عملکرد دانه حداکثر می‌گردد (سلطانی و همکاران، 2001).


دما، آب خاک و عمق کاشت عوامل اصلی موثر بر طول دوره کاشت تا سبز شدن بذور باقلا هستند. از آنجایی که در ایران رطوبت خاک به دلیل وجود بارندگی‌های پاییز، زمستان و اوایل بهار محدود کننده نیست، لذا دما عامل اصلی در طول این دوره می‌باشد. دانستن دماهای کاردینال و روز بیولوژیک (روز حرارتی) مورد نیاز جهت سبز شدن نخود برای تصمیم گیری‌های مدیریتی در انتخاب تاریخ کاشت مناسب مورد نیاز است (سلطانی و همکاران، 2006الف).


اثر آب و هواي نامطلوب در طول مراحل جوانه‌زني و نمو گياهچه از مراحل ديگر رشد مهمتر مي‌باشد (برار و همكاران، 1991). بررسي واكنش جوانه‌زني و سبز شدن نسبت به دما و شناخت دماهاي كاردينال (پايه، مطلوب و سقف) در جهت ايجاد مدل‌هاي پيش‌بيني كننده جوانه‌زني و سبز شدن،‌ انتخاب تاريخ كاشت مناسب، غربال كردن گونه‌ها و ژنوتيپ‌ها براي تحمل به دماهاي پايين يا بالا و تعيين نواحي جغرافيايي كه در آن جا گونه‌ها يا ژنوتيپ‌ها بتوانند با موفقيت جوانه بزنند و استقرار يابند، مفيد است (ماول و همكاران، 1994؛ رامين، 1997؛ جاكوبسن و باخ، 1998؛ سلطانی وهمکاران، 2006 الف). تحقيقات زيادي در زمينه تعيين دماهاي كاردينال و بررسي مولفه‌هاي جوانه‌زني در واكنش به دما براي گونه‌ها و ژنوتيپ‌هاي مختلف گياهان زراعي صورت گرفته است.


فرایند جوانه زنی نیازمند رطوبت، اکسیژن و دامنه‌ای از درجه حرارت می‌باشد که این دامنه دمایی برای هر گیاه زراعی متفاوت است. جوانه زنی بذر حاصل یک سری اتفاقات پیچیده است که تعداد زیادی از واکنش‌های شیمیایی آن توسط درجه حرارت کنترل می‌شود. دما‌های حداقل، مطلوب و حداکثر برای جوانه زنی بذر گیاهان زراعی زمستانه به ترتیب 4-0، 20-10، 40-35 درجه سانتیگراد می‌باشد، و دما‌های حداقل، بهینه و حداکثر برای جوانه زنی بذور گیاهان زراعی تابستانه به ترتیب 16-10، 30-20، 45-40 درجه سانتیگراد می‌باشد (بالکایا، 2004).


الیس و همکاران (1988ب)گزارش نمودند كه درجه حرارت بهینه برای سبز شدن و گلدهی باقلا متفاوت است چراکه دمای مطلوب برای سبز شدن باقلا بین 4/25-9/19 درجه سانتیگراد بود. اما، از این نظر بین 6 رقم باقلا تفاوت معنی‌داری مشاهده نشد. بین سرعت سبز شدن بذور باقلا با دمادر دما هاي كمتر از مطلوب و بيشتر از مطلوب به ترتیب رابطه خطی مثبت و منفی مشاهده شد.


دامر و همکاران (1990) گزارش كردند هرچه دمای ثابتی که جهت جوانه زنی بذر باقلا در نظر گرفته شده از دمای بهینه 5/25 درجه سانتیگراد دورتر باشد (کمتر یا بیشتر) جوانه زنی و سبز شدن بذر با تاخیر بیشتری همراه می‌شود. حداکثر درصد جوانه زنی بذور باقلا در دمای حدود 10 و 28 درجه سانتیگراد مشاهده گردید. از طرف دیگر دمای 39 درجه سانتیگراد مانع از جوانه زنی بذر باقلا گردید


در مطالعه کویی و همکاران (1999) فتوپریود بر روی سرعت سبز شدن بذر باقلا موثر نبود. بالکایا (2004) گزارش نمود دمای حداقل، مطلوب و حداکثر برای جوانه زنی بذر باقلا به ترتیب 3، 25-20، 35-30 درجه سانتیگراد می‌باشد. تاخیر در تاریخ کاشت باقلا، زمان استقرار بوته ها را افزایش داد (مک دونالد و همکاران، 1995).
كاول و همكاران (1986) دماهاي كاردينال را براي دهك‌هاي مختلف جوانه‌زني چهار نوع لگوم برآورد نمودند. آنها براي نخود دماي پايه را صفر، دماي مطلوب را 8/31 تا 32 و دماي سقف را 48 تا 8/61 درجه سانتيگراد گزارش نمودند.


كوكوباس و همكاران (1999) اثر دماهاي مختلف را بر روي جوانه‌زني Ninga subterranean مورد بررسي قرار دادند. نتايج ايشان نشان داد كه سرعت جوانه‌زني در دماي 9/9 درجه سانتيگراد صفر بوده و در دماي 3/32 درجه سانتيگراد به حداكثر مي‌رسد. در اين آزمايش درصد جوانه‌زني نهايي در دماي بين 7/16 تا 9/30 درجه افزايش و بعد از آن به شدت و به طور معني‌داري كاهش يافت، به طوري كه كمترين درصد جوانه‌زني در گرمترين رژيم دمايي يعني 4/43 درجه سانتيگراد مشاهده شد.


ايانوكسي و همكاران (2000) واكنش جوانه‌زني چهار نوع شبدر برسيم را در دماهاي
مختلف بررسي كردند. آنها دماي پايه جوانه‌زني شبدر برسيم (Trifolium alexanderium L.)، كريسمون
(Trifolium incarnatum L.)، پرشن (Trifolium risupinatum L.) و اسكوراسوم


(Trifolium squarrosum L.) را به ترتيب 8/0، 4/0، 5/1 و 2/0 درجه سانتيگراد گزارش كردند.
ماداكادز و همكاران (2001)، تغييرات در دماي پايه براي جوانه‌زني ارقام مختلف
گراس‌هاي گرمادوست را مقايسه كردند. آنها دماي پايه براي جوانه‌زني دهك‌هاي مختلف در چهار رقم Panicum virgatum را بين 5/5 تا 9/10 در سه رقم Andropogon geradii را بين 3/7 تا 7/8، در دو رقم Sorgastrum nutans را بين 5/7 تا 6/9 و در دو رقم Calamovilfa longifolia را بين 5/4 تا 9/7 درجه سانتيگراد گزارش نمودند. آنها نشان دادند كه دماي پايه و درصد جوانه‌زني در بين و درون گونه متفاوت است، ولي بين دهك‌هاي مختلف در هر رقم از نظر دماي پايه اختلافي وجود ندارد.


كاماها و مگوير (1992) اثر 6 دماي ثابت را بر جوانه‌‌زني شش نوع گندم زمستانه بررسي كردند. آنها دريافتند كه درصد جوانه‌زني از 0 تا 100 درصد متغير بوده و بيشترين درصد جوانه‌زني بين 17 تا 25 درجه سانتيگراد (در طول دوره 14 روزه جوانه‌زني) اتفاق افتاد و جوانه‌زني در دماهاي زير 13 درجه سانتيگراد كاهش يافت و حتي براي بيشتر ارقام در دماي 5 درجه سانتيگراد به صفر رسيد. آنها گزارش كردند كه سرعت جوانه‌زني با افزايش دما، افزايش يافته و بالاترين مقدار آن در دماهاي 21 تا 25 درجه سانتيگراد مشاهده شد.


ماول و همكاران (1994) اثر دماهاي ثابت را بر جوانه‌‌زني شش واريته آفتابگردان مورد بررسي قرار دادند. آنها اظهار داشتند كه در اين ارقام، دماي پايه بين 1 تا 1/5، دماي مطلوب بين 4/33 تا 7/36 و دماي سقف بين 5/45 تا 8/47 درجه سانتيگراد متغير بود. در بين شش واريته مورد مطالعه، سرعت جوانه‌زني واريته فلوراسل در دماهاي زير مطلوب نسبت به واريته‌ها به طور معني‌داري كمتر بود. همچنين نتايج نشان داد زمان حرارتي مورد نياز براي جوانه‌زدن در اين شش واريته در دماهاي مطلوب و بالاي مطلوب به ترتيب بين 8/37 تا 4/74 و 7/12 تا 21 درجه سانتيگراد ـ روز مي‌باشد.


گارسيا و همكاران (1995) اثر دما را بر جوانه‌زني بذرهاي هفت نوع كرفس مورد ارزيابي قرار دهند. آنها دريافتند كه بالاترين درصد جوانه‌زني در دماي ثابت و متناوب 15 و 15/25 (شب/روز) سانتيگراد رخ دارد.


ويژيل و همكاران (1997) دماي پايه و درجه ـ ساعت مورد نياز براي سبز شدن كانولا را برآورد كردند. آنها گزارش كردند دماي پايه براي سه رقم بهاره بين 4/0 تا 2/1 درجه سانتيگراد و براي دو رقم زمستانه بين 71/0 تا 96/0 درجه سانتيگراد مي‌باشد. آنها همچنين بيان كردند درجه ـ ساعت لازم براي شروع سبز شدن ارقام بهاره 1560 تا 1940 درجه ـ ساعت و براي ارقام زمستانه 1600 تا 2800 درجه ـ ساعت مي‌باشد.


لطيفي و همكاران (1383) اثر دماهاي مختلف را بر جوانه‌زني نه رقم كانولا مورد بررسي قرار دادند. آنها دماي پايه براي جوانه‌زني در اين نه رقم را بين صفر تا 4 درجه سانتيگراد و دماي مطلوب را بين 16 تا 30 درجه سانتيگراد گزارش نمودند. آنها گزارش كردند دماهاي كمتر از 15 درجه سانتيگراد باعث كاهش درصد جوانه‌زني شدند، در حالي كه كاهش دما به كمتر از 20 درجه سانتيگراد موجب تاخير فزآينده در شروع جوانه‌زني شد، به ويژه كاهش دما از 10 تا 5/4 درجه سانتيگراد تا 3 برابر باعث تاخير در شروع جوانه‌زني شد.


رامين (1997) اثر دماهاي مختلف را بر روي جوانه‌زني دو رقم تره ايراني (اصفهاني و شادگاني) بررسي كرد. ايشان رابطه قوي بين دما و سرعت جوانه‌زني را براي هر دو رقم به دست آورد. نتايج نشان داد دماهاي زياد مطلوب و سقف براي رقم شادگاني 82/0 4/19 و 43/40 درجه سانتيگراد و براي رقم اصفهاني به ترتيب 5/0 52/19 و 52/40 درجه سانتيگراد مي‌باشد. زمان حرارتي مورد نياز براي 50 درصد جوانه‌زني اين دو رقم حدود 62 درجه ـ روز بود.


ويلاگر (1995) اثر دماهاي مختلف را بر روي جوانه‌زني بذرهاي P. alpataco و P. argentina مورد بررسي قرار داد. براي هر دو گونه دماي پايه، مطلوب و سقف 15، 35 و 40 درجه سانتيگراد بدست آمد. آنها نشان دادند سرعت جوانه‌زني در دماهاي مختلف در هر دو گونه اختلاف معني‌داري دارد به طوري كه P. argentina بالاترين سرعت را در 35 درجه سانتيگراد و P. alpataco در دماهاي بين 20 و 40 درجه سانتيگراد داشتند. همچنين در دماي 15 درجه سانتيگراد درصد جوانه‌زني نهايي گونه P. alpataco نسبت به P. argentina بيشتر بود.


جاكوبسن و باچ (1998) روابط بين جوانه‌زني و دماهاي ثابت بين 8 تا 35 درجه سانتيگراد را در جنوب امريكا بر روي گونه Chenopodium quaina مورد ارزيابي قرار دادند. آنها بيان كردند كه يك رابطه خطي مثبت بين دما و سرعت جوانه‌زني براي نسبت هاي مختلف جوانه‌زني از دماي پايه تا دماي مطلوب وجود دارد. در دماهاي بالاتر از دماي مطلوب يك رابطه منفي بين دما و سرعت جوانه‌زني نشان داد. دماي پايه به طور ثابت براي نسبت‌هاي مختلف بذرهاي جوانه زده 3 درجه سانتيگراد تخمين زده شد. دماي مطلوب بين اين نسبت‌ها متفاوت بود و مقدار آن براي جوانه‌زني 80 درصد جمعيت بين 30 تا 35 درجه سانتيگراد قرار داشت. دماي سقف 50 درجه سانتيگراد تخمين زده شد. نتايج نشان داد كه دماي مطلوب براي حداكثر درصد جوانه‌زني بين 15 تا 25 درجه سانتيگراد قرار دارد. زمان حرارتي مورد نياز براي جوانه‌زني 30 درجه ـ روز برآورد شد.


پيمپيني و همكاران (1993) اثر يازده دماي ثابت را بر جوانه‌زني ارقام Cichorium intybus بررسي كرد. نتايج نشان داد دماي بين 15 تا 35 درجه سانتيگراد به طور كلي درصد بالاي جوانه‌زني را تضمين مي‌كند، اما بسياري از ارقام حداكثر درصد جوانه‌زني را در دماي 10 تا 5/12 درجه سانتيگراد نشان دادند. در دماي پايين‌تر ظرفيت جوانه‌زني كاهش يافت و در دماي 40 درجه سانتيگراد جوانه‌زني با شكست مواجه شد. نتايج نشان داد كه در دماي بين 27 تا 33 درجه سانتيگراد جوانه‌زني زودتر شروع شد. دماهاي تحتانی يا فوقانی بهینه منجر به تاخير در شروع جوانه‌زني شدند. زماني كه اولين بذر جوانه زده بود، دماهاي بين 15 تا 35 درجه سانتيگراد به طور مشابهي در افزايش سرعت جوانه‌زني موثر بودند.


بر اساس نتایج سلطانی و همکاران (2006الف)، واکنش سرعت سبز شدن نخود از کاشت تا سبز شدن به دما مطابق با یک تابع دندان مانند تعیین می‌شود که در آن چهار پارامتر (دماهای پایه، مطلوب پایینی، مطلوب بالایی و سقف) نقاط بحرانی تعریف می‌شوند. بر اساس این تابع، سرعت نمو گیاه در دماهای کمتر از دمای پایه یا بیشتر از دمای سقف صفر می‌باشد. بین دمای پایه و دمای مطلوب پایینی، سرعت نمو به صورت خطی افزایش یافته و از صفر به مقدار حداکثر می‌رسد. بین دماهای مطلوب پایینی و بالایی سرعت نمو ثابت و حداکثر می‌باشد. به بیان دیگر، در این دامنه حرارتی، منحنی واکنش به صورت مسطح دیده

می‌شود. در دامنه بین دمای مطلوب بالایی و دمای سقف، با افزایش دما سرعت نمو به صورت خطی کاهش یافته و در دمای سقف، دوباره به صفر می‌رسد. در مطالعه آن ها دماهای کاردینال به دست آمده برای سبز شدن عبارت بودند از: دماي پايه 5/4درجه سانتی گراد، دمای مطلوب پایینی2/20 درجه سانتی‌گراد، دمای مطلوب بالايي 29 درجه سانتیگراد و دمای سقف 40 درجه سانتی گراد. نتایج آن‌ها نشان داد که برای طی شدن فاصله کاشت تا سبز شدن نخود به زمانی معادل 6 روز فیزیو لوژیک (حداقل تعداد روز در شرایط مطلوب حرارتی) نیاز میباشد.

 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید