بخشی از مقاله

بیان مسئله:
سپاس فراوان آفریدگاری را سزاست که جهان هستی را همسان و هماهنگ با احتیاجات ونیازهای بشر سامان داده وبا تدبیر حکیمانه خود آنرا پرورده است.
تحیّات ودرود نامحدودبروالاترین معلم ومربّی انسان یعنی پیامبر اکرم «ص»که بامدد وحی الهی وکتاب آسمانی، بشریت را به صراط مستقیم ورهنمودهای درخشان فرهنگ وتمدن آشنا ساخته است، وهمچنین برامامان وپیشوایان راه حق که همواره اهتمام و عنایات خودر ا به جامعه بشری مصروف داشته اند.
انسان از سپیده دم تاریخ ،پیش ازآنکه بداندچگونه برای خود خانه بسازد ویا خوراک وپوشاک فراهم آورد، دارای یک سری اعتقادات وباروهای فطری دروجوداوبوده است که مهمترین آنها نیاز بشر به دین در هر عصروزمانی است .یکی از نکاتی که قرآن در این مورد بدان اشاره کرده است آیه : «فَاَقِم وَجهَکَ للّدین حنیفاً فطره الله التّی فطرالناسَ علیها لاتبدیلَ لِخلقِ الله ذلکَ الدّین القیّمُ ولکن اکثر الناس لایعلمون» است .وخداونددراین آیه یادآوری می کند: دین ،هماهنگ با فطرت و طبیعت انسانی است وبنابراین همیشه بصورت یک احتیاج قطعی وضروری بشر ،خودنمایی می کند. انسان از روزی که بوجودآمده همواره خدا راپرستش کرده وبه او عشق می ورزیده است. تاریخ زندگی بشر این نکته را به اثبات رسانده است که بشر ابتدایی هم خدا پرست بوده وهمچنین به روز قیامت ونبوّت اعتقاد داشته است واکثر اندیشمندان وجامعه شناسان به این عقیده اصرار می ورزند.
از آنجا که عقاید واصول کلی احکام الهی براساس ساختار آفرینش انسان تنظیم شده است ،به رغم تمام تلاشهایی که درطول تاریخ برای نابودی آنها صورت گرفته ، این احکام و عقاید پا بر جا مانده ،وگرچه چند صباحی کم رنگ یا افیون جلوه کرده است ،بالاخره با برطرف شدن موانع، جایگاه فطری خود را باز یافته است .کشورهای کمونیستی شوروی بهترین شاهدان براین مدعایند .


موضوع اصلی تحقیق باورهای فطری ازدیدگاه فلاسفه ومتکلمین اسلامی می باشد. دراین تحقیق می کوشیم ابتدا بحث فطرت رابطور کامل بیان کنیم وسپس به معنی ومفهوم باورها در اصطلاح بپردازیم که آیا باورهای فطری درانسان موجود است یانه؟ اگرموجود است نظر فلاسفه ومتکلمین اسلامی را دراین زمینه بیان کنیم.

فلاسفه ومتکلمین اسلامی درزمینه باورهای فطری سه اصل کلی ازعقاید را بیان نموده اندکه ترتیب منطقی آن به این صورت است که نخست بحث خداشناسی وتوحید وبه دنبال آن معادشناسی وسپس پیامبر شناسی مطرح کرده اند.
چنانکه علامه طباطبایی برمبنای همین عقیده اظهار می دارد که: «قرآن مجید برنامه زندگی انسان را به این نحو ریخت که اساس برنامه خودرا «خداشناسی» قرارداد واعتقاد ویگانگی خدا را اولین اساس دین شناخت وپس ازشناسانیدن خدا«معاد شناسی»راازآن نتیجه گرفت و اصل دیگر قرارداد وسپس ازآن «پیامبرشناسی»از معاد شناسی نتیجه گرفت زیرا پاداش اعمال نیک وبد بدون ابلاغ قبلی طاعت ومعصیت ونیک وبد از راه وحی ونبوّت صورت نمی بندد وآنرا نیز اصلی دیگر قرارداد واین سه اصل نامبرده را اصول دین شمرد.»
اینکه باورهای فطری مثل،خداشناسی ،معاد ونبوت یک امر فطری است همه فلاسفه و متکلمین اسلامی درباره آنها اتفاق نظر دارند دراین زمینه نظرقرآن وسنت را در مورد فطری بودن باورها بررسی می کنیم واینکه اگرخداشناسی امر فطری است ،فطری به چه معناست ؟آیا همان معنا مراد است که بعضی از فلاسفه ومتکلمین گفته اند.یعنی ازفطریات منطقی است؟ یا ازآن معنا که مراد ومورد نظرعرفا است که معتقدندانسان مرتبه ای از ریاضت نفسانی و سیروسلوک معنوی خدا را بدون توسل به هیچ برهان واستدلال عقلی وبه نحو حضوری ،شهود می کند، یا مراد چیز دیگری است؟ ازطرفی می بینیم درطول تاریخ بشر توده مردم از راه گرایش به ادیان و از طرف فطرت سلیم خود، دوراز دقت های فلسفی وخودورزی های افراطی ،به خداایمان آورده اندوکمتر فردی از مومنان براثر اقناع عقلی و قبول استدلالات فلسفی به خدا مؤمن شده است. به همین جهت بسیاری از اندیشمندان ومتکلمان وعرفا درطول تاریخ تفکر بشری چه درغرب وشرق ،اصولاً احتیاج عقلی را درباره شناخت خداوند موثر ومفید نمی دانستند ومعتقد بودند که راه خداشناسی ،تجربه دینی وشهود قلبی است.


ادیان توحیدی مهم جهان برچنین اساسی مردم رادعوت به ایمان کرده اندو ازاستدلالات عقلی اجتناب ورزیده اند .درقرآن هم اگر چه گاهی ادلّه ای درحد تذکّر وواداشتن عقل فطری بشربه تدبر درجهان هستی وزدودن پرده های غفلت از روی فطرت خداگرایی وخداشناسی بشراست، نه براهین فلسفی متداول برای اثبات خدا .اصولاً ازنظرقرآن سرشت انسان برمعرفت خدا مفتورگشته است:
«فاَقِم وجهََکَ لِدّین حنیفاً فطرة الله التی فَطَرَ الناس علیها»«روم،30» ودروجود خالق هستی شک وتردیدی وجود ندارد،«اَفی الله شک فاطر السموات والارض»«ابراهیم ،10» ،تا نیاز به استدلال پیچیده فلسفی باشد ولی درعین حال،برای افرادی که این فطرت زلال را به اغراض دنیوی وهواهای نفسانی آلوده کرده اند،ازباب تذکّر و تنبیه واتمام حجّت،ادلّه ساده اقامه نموده است. همچنین درکلام معصومین«ع» خواهیم دید،تکیه برهمین فطرت شده است وشناخت حقیقی خدا ،ازاحاطه عقلی بشر دورشمرده شده ودر حطیه شناخت باطنی وعقلی قرار گرفته است با توجه به این نکات ،اهمیت وجایگاه بحث خداشناسی فطری روشن می- شود. گرچه هنوز به طور کامل نظریه فطرت تبیین نشده است ،اما به گونه اجمال می توان گفت که خلقت تمام انسانها براساس فطرتی است که این فطرت طالب خداشناسی وخداگرایی می باشد وبدین سان آدمیان پذیرش ذاتی برای توحید عملی ونظری دارند .برخی قائل به فطری بودن نبوّت پیامبر اسلام و ولایت ائمه اطهار«ع»نیز می باشند. بنابراین انسانها دربدوتولد گرایش پذیرش ارکان شیعه را بالقوه دارا می باشند. بنابراین طبعاً باید به بررسی دیدگاهها وعقاید متکلمان ،فلاسفه وعرفا، هرچند به نحو اختصار بپردازیم وهمانطور که اشاره شد دراین پژوهش توجه اصلی به فطرت وباورهای فطری خداشناسی وتوحید، معاد ونبوّت می باشد.

این رساله ازچهارفصل کلی تشکیل یافته که درفصل اول به کلیاتی ودرفصل دوم به بحث فطرت پرداخته شده است واین فصل خود از چهاربخش شکل گرفته ،بخش اول به معانی ومفهوم فطرت بخش دوم به ملاک وتعریف وتقسیم امورفطری وبخش سوم به عوامل وموانع شکوفایی فطرت وبخش چهارم به تاریخچه فطرت پرداخته شده است.
فصل سوم درمورد معنی ومفهوم باورومصادیق باورهای فطری می باشد که این فصل خودشامل سه بخش است:بخش نخست معنی ومفهوم باور وراههای رسیدن به آن وتوجیه باور. بخش دوم : باورهای دینی ونظریه فطرت در دیدگاه اسلام وبخش سوم: اشاره به مصادیق باورهای فطری دارد.
درفصل چهارم: به باورهای فطری خداشناس وتوحید، معاد ونبوّت پرداخته شده است که این فصل خود شامل سه بخش است .بخش نخست :بررسی معنا ومفهوم ،نظرات وادلّه فلاسفه وحکمای اسلامی دراثبات باور فطری خداشناسی وتوحید.
بخش دوم :باور فطری معاد از نظرمعنامفهوم ،جایگاه فطری وهمچنین بررسی اقوالی از فلاسفه ومتکلمین اسلامی .وبخش سوم:اشاره به باور فطری نبوت از نظرمعناومفهوم وجایگاه فطری وهمچنین نظرات فلاسفه ومتکلمین اسلامی دارد ودرپایان فهرست آیات قرآن کریم وفهرست منابع وچکیده انگلیسی رساله آمده .

انگیزه انتخاب موضوع
بسیاری ازمردم عصرماشین وارتباطات از روشهای مذهبی واخلاقی فاصله گرفته اندکه شاید اثرات منفی حتی اثرات مطلق آن هنوز به طورجدّی بررسی نشده است یا حداقل درسطح مسائل جامعه شناسی روشن نشده است .از طرفی دیگربرهنگی اخلاقی که مایه تمام بدبختی های عصرکنونی هست واثرات آن امروزه به وضوح دیده می شود مثل جنگها وخونریزیهای موجود،تجاوزها واستعمارهاوتعدّی به حقوق دیگران مسئله ای است که نمی توان آنرا مخفی کردوتاکنون هم هیچ اقدام بین المللی صورت نگرفته است ،می- شود قاطعانه وواقع ببینانه گفت بسیاری از تحصیلکرده های امروزی تصویری سطحی ونارسا از خدا،معاد ونبوّت وبطورکلی از مذهب دارند که از حدود آداب ورسوم ساده وقدیمی فراتر نمی رود ومهمترین عاملش هم جدّی نگرفتن مسائل مربوط به دین است که اینها چنین برداشتی از خداوقیامت ونبوّت دارند. علاوه براینها چون پذیرش خدا، قیامت ونبوّت مستلزم قبول مذهب می باشد وبسیاری از مذاهب مانعی برسر بی بندو باریهای فردی واجتماعی که عنوان آزادی را روی آن می گذارند محسوب می شوند مخصوصاً درعصری که وسایل کامجویی هم برای افراد فراهم است لذا می خواهندخود را ازمذهب وباروهای فطری درون نگاه دارند وفراتر از اینها مداخله های سیاسی دولتهای استعمارگرنیز برای مطرود ماندن بحثهای جدی درزمینه مذهب مخفی نیست.بااین وجودبازهم شکستهای پی درپی این طرح برای اصلاح جامعه انسانی کم کم این فکررابوجودآورده که شاید گمشده خود را بتوانند در مذهب و ایمان فطری به خدا،نبوّت ومعاد بدست آورند ولازمه چنین چیزی ارائه صحیح عقاید وباروهای فطری واصول تعالیم پیامبران وضابطه تشخیص یک مذهب می باشد.هدف دراین تحقیق کمک به همین هدف مقدس یعنی عرضه کردن عقاید وباورهای فطری ومذهبی (که دررأس آنها اثبات خداشناسی ،نبوّت ومعاد می باشد .)درشکل صحیح بااصول منطقی وفطری روز می باشد .لذا دراین تحقیق کوشیده شده است دلائل اساسی خداشناسی ،معاد ونبوت را با توجه به نظرات فلاسفه ومتکلمین اسلامی ازطریق فطرت که برای همگان قانع کننده باشد تشریح کنیم .از طرفی با توجه به علاقمندی بنده حقیر به مطالعه وتحقیق فطرت وباورهای فطری براین شدم که معارف فطری را به شکلی صحیح واز نگاه فطرت بیان کنیم. وهمچنین یک ارتباط برقرار شود تا از این طریق راه درست ومذهب واقعی را پیدا می کنیم .دراین موقع برهر شیعه واجب است که ازاصول اعتقادی به هرنحو ممکن دفاع نماید، وحقیر هم می خواهم به حسب وظیفه شرعی مهمترین اصول اعتقادی را با دلایل فطری بررسی نمایم.



قلمرو تحقیق:
باتوجه به اهمیت موضوع تحقیق ،این مسئله که باور فطری چیست وچگونه باید آنرا مورد بررسی قراردادوبه اثبات از طریق فطرت رساند، از زاویه های مختلف مورد بررسی قرارداده ایم واهمیّت بحث فطرت را دربه اثبات رساندن باورها معیّن نمودیم. ودراین زمینه به آیات قرآن کریم ونهج البلاغه وکلام معصومین«ع» بهره جسته ایم، وهمچنین نظرات فلاسفه ومتکلمین ودانشمندان وعرفای اسلامی را به طور مختصرومفید بیان نموده ایم.


روش تحقیق:
پس ازاینکه موضوع رساله به تصویب رسید، بااستفاده از راهنمائی های استادان گرانقدر چارچوب موضوع روشن شد. ودراین رابطه کتابهایی که مرتبط با فطرت بود مورد مطالعه وبررسی قرارگرفت، ولی چون به دلیل عدم آشنایی با منابع برای سهولت درکار ابتدا به مطالعه وبررسی پایان نامه ها وکتابهایی که به موضوع رساله مربوط می شد یادرمورد فطرت بیان شده بود پرداختیم .باید گفت که هرتحقیق وپژوهشی نیازمند استفاده از روشی می باشد. زیرا بدون داشتن هدف وشیوه درست رسیدن به نقطه مطلوب دشواراست وبا مشکلاتی روبرو خواهد شد .درتدوین ونگارش رساله به روش کتابخانه ای واسنادی عمل شده وبا مراجعه به آثار هریک از فیلسوفان ومتکلمین ونظرت آنها وکتابهایی که درباره موضوعات رساله نگاشته شده مورد بررسی وتحقیق قرار گرفت ودرفیش های جداگانه گردآوری وطبقه بندی شد وپس ازجمع آوری درحد نیاز به نگارش درآمد،درهمین راستا درجستجوی منابع ،به کتابخانه های متعددی مراجعه وازراهنمائی های بعضی از مدرّسین مراکز آموزش عالی نیز استفاده نموده ایم. کتابخانه هایی که به آنها مراجعه گردیده،ازاین قراراست: کتابخانه دانشکده علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی سبزوار،کتابخانه دانشگاه تربیّت معلّم سبزوار،کتابخانه الغدیر شهرستان نیشابور،کتابخانه مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی نیشابور،کتابخانه بزرگ آستان قدس رضوی وتالار محققان وبنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
همچنین به منظور بهره بردن از جدیدترین اطلاعات درنگارش این پایان نامه از مقاله های اینترنتی وسی دی های فلسفی وکلامی از جمله نورالحکمه استفاده شده است . امیدآنکه مورد قبول ارباب نظر واقع گردد .


پیشینه موضوع:
بااین تصوّر که پیشینه تحقیق را نمی توان محدودبه حوزه مکانی خاصی دانست، پس از تصویب پایان نامه تحت عنوان «باورهای فطری ازدیدگاه فلاسفه ومتکلمین اسلامی»برای آغاز کار تحقیق ،نخست بحث فطرت را شروع کردم وچون موضوع رساله یک پژوهش کلی می باشد درابتدای کاربامشکلاتی روبرو شدم مثلاً اینکه :باورچیست؟ وباروهای فطرتی یعنی چه؟وچگونه از طریق فطرت به اثبات می رسد؟ دراین زمینه با مطالعه و جستجوی آثار مورد نیاز بطورمحدوددرمورد فطرت وباورهای فطری بیان شده بود، لذاباراهنمائی های استادان گرانقدر اصل موضوع برایم روشن شد. سپس به تحقیق در مورد اصول واعتقادات اسلامی که جزوباورهای فطری می باشد پرداختم دراین زمینه کتابهای متعددی ازبزرگان واندیشمندان اسلامی درمورد بحث خداشناسی فطری ،معاد ونبوت بیان شده است ولی بصورت مستقل تحت عنوان باورهای فطری ازدیدگاه فلاسفه ومتکلمین اسلامی پرداخته نشده است ویااگرهست بصورت محدود است .لذا با توجه به اهمیت موضوع به آن شدم تا با گردآوری مطالب ونظرات فلاسفه ومتکلمین اسلامی به اثبات باورها از طریق فطرت از نمایی دیگر بصورت مختصر ومفید بیان کنم.

بخش اول : معانی فطرت
2-1-1- تعریف لغوی فطرت
واژه «فطرت» از مادّه «فَطَر» به معنای شکافتن چیزی از طرف طول آن است و سپس به هرگونه شکافتن اطلاق شده است .وازآنجا که آفرینش وخلقت به منزله شکافتن پرده ای تاریک عدم است، یکی از معانی مهم این واژه همان آفرینش وخلقت است .واژه فطرت معنای ابداع واختراع را نیز افاده می کند.
فطرت در لغت به معنی آفریننده خالق،طبیعت،سرشت،خوی،دین وآیین ،روش وطریق است .
در اَقرب الموارد ذیل ماده «فَطَرَ»آمده است :


«الفطرة هی الصّفة التی یتّصف بماکل مولود في اوّل زمان خلقته»
«فطرت » همان صفتی است که نوزاد در بدو تولدش بدان متصّف است.»
«الفطرة، الخلقه التی خلق علیها المولود فی رحم اُمّه»


فطرت به آفرینشی گویند که مولود در رحم مادر برآن آفریده شده است.»
راغب می گوید :«خداوند پدیده ها را طوری وبه شکلی آفریده وبا زمینه ها واستعدادها وآمادگی های خاصی ایجاد کرده است که آثار و فعلّیت های مخصوص به دنبال خواهدداشت.»
طریحی می گوید:فطرت به معنای نوع و حالتی از آفرینش است ولی در آفرینش مستعد برای قبول دین حق به کار رفته است.
ابن عباس می گوید معنای «فاطر السموات» را نمی دانستم تا اینکه دو نفر عرب که برسرچاهی منازعه داشتند نزد من آمدند یکی ازآنها می گفت :اناَ فَطَرتُها؛یعنی من آن را حفر کردم.
در تفسیر نمونه آمده است:


(«فطرت» در اصل از ماده فَطَرَ «بروزن بذر» به معنی شکافتن چیزی از طول است ودر اینگونه موارد به معنی خلقت بکار می رود .گویی به هنگام آفرینش موجودات،پرده عدم شکافته می شود وآنها آشکار می گردند.)


صاحب مجمع البیان مقصود از فطرت را دین و اسلام توحید می داند که خداوند ،انسان را براساس آن وبرای آن وبخاطر استفاده ازآن آفریده است:
وهی الدّین والاسلام والتوحید التی خَلق الناس عَلیها ولها وبها ای لاَجلها والتمسّک بها.
فخر رازی در بیان معنای فطره الله می گوید:


وهی التوحید فاّن الله فَطر الناس علیه . یعنی فطرة الله همان توحید است که خداوند انسان را براساس آن آفرید .
فطرت بروزن «فعله» است که دلالت برنوع می کند ودر لغت به معنای گونه ای خاص ازآفرینش وخلقت است .بنابراین فطرت انسان؛یعنی سرشت خاص وآفرینش ویژه انسان.ظاهراً این لغت را اول بار قرآن کریم در مورد انسان به کار برد وپیش ازآن ،کاربرد واژه فطرت سابقه ای نداشت.

2-1-2- مقایسه واژه های طبیعت ،غریزه ،فطرت
گرچه این سه واژه گاه بجای یکدیگر بکار میروند،امادر حقیقت معانی آنها متفاوت است.
2-1-2-1- الف): واژه «طبع» یا«طبیعت» در لغت به معنای سجیّت وفطرت است چنان که در لسان العرب آمده است :«الطبیعه :الخلقیة و السجّیة التی جبل علیها الانسان ...طبعه الله علی امر یطبعه طبعاً: فطره ....والطباع مارکَّب فی الانسان من جمیع الاخلاق التی لایکاد یزاولها من الخیر والشر».


این واژه معمولاً درمورد موجودات بی جان بکار می رود واگر در مورد جانداران نیز بکار می رود بلحاظ همان جهات اشتراکی است که بین جانداروبی جان وجود دارد. فلیسوفان در تقسیمی،فاعل را به دو قسم فاعل طبیعی و فاعل ارادی تقسیم می کنند ومرادشان از فاعلهای طبیعی موجوداتی است که طبیعتاً اقتضای اثرخاص را داشته،از خود اراده ای در صدور آن اثرندارد. مثلا «آتش» نسبت به «احراق» یک فاعل طبیعی شمرده می شود. درمورد انسان نیز مثلا می گوئیم:«میل جنسی یک امر طبیعی است و طبیعت انسان اقتضای آنرا دارد». دراینجا نیز مرادمان اینست که انسان از خود اراده ای در بود ونبود این میل ندارد،گرچه در بکارگیری وبهره مندی ازآن مختار است.


2-1-2-2- ب)غریزه : این واژه بیشتر در مورد حیوانات غیر انسان بکار می رود و در مورد جمادات ونباتات اصلاً کاربردی ندارد وگاهی در مورد انسان نیز گفته می شود. ماهیّت غریزه اگرچه هنوز دقیقاً روشن نیست، اما اجمالاً مراد ازآن حالتی است نیمه آگاهانه درحیوانات که راهنمای زندگی آنهاست. مثلاً خانه سازی زنبور با هندسه ای خاص ودقیق،مکیدن پستان مادر توسط نوازد حیوان وکارهائی از این دست را امور غریزی نام می نهیم. برخی ،غریزه را این گونه تعریف کرده اند:


«استعداد فطری انجام دادن کارهای معین،مانند لانه سازی پرندگان ،وعسل گذاشتن زنبورهای عسل وتار تنیدن عنکبوت وکارهای شگفت انگیز مورچه ها وموریانه ها وبسیاری دیگر.» تعبیر«استعداد فطری» درتعریف بالا ،اشاره به غیر اکتسابی بودن آن امور دارد؛یعنی توانایی هایی که هزار حیوان ویا انسان است ونیازی به آموختن وفراگیری ندارد.


2-1-2-3- ج) فطرت : این واژه در مورد انسان به کارمی رود وبندرت در غیرانسان به کار می رود. امورفطری ،اموری هستند که باسرشت وجان آدم جوش خورده اند ودر کمون وذات بشر جای دارند.
فطرت دارای معانی متعدد می باشد که در این رساله به بیان آن معانی می پردازیم:
- معانی فطرت شامل :
الف)تعبیرات
ب)مفهوم فطرت


ج)ماهیّت فطرت
الف- تعبیرات : در میان واژه ها و اصطلاحات اساسی قرآن،تفسیر ،حدیث،روان شناسی،روانکاری، فلسفه ،جامعه شناسی،منطق و... تعبیری است به عنوان «فطرت»که بر حسب موارد ومراتب مختلف ،به معانی ومصادیق گوناگون اطلاق می شود.


یکی از معانی فطرت،حالت ویژه ای است که سرشت انسان بدان متصف است وقیلت خاصی را می طلبد.
فطرت، براساس این معنی،حالتی است ربانی که بُعدِ عرفانی سرشت انسان را تشکیل می دهد.
این حقیقت «فطرت» با تعابیر گوناگون از جمله :


حس مذهبی ،بُعد مذهبی ،بعد معنوی،شورمذهبی ،شعور دینی،شعور باطنی،شعور مذهبی،حالت قدسی روح، کیفیّت قدسی ،حالت ربانی ،کشش مذهبی ،جذبه دینی،کنش مذهبی ،بُعد چهارم روح انسان، وفطرت مذهبی،مورد بحث وبررسی قرار می گیرد .


ب)مفهوم فطرت: «فطرت» تعبیر معروف وآشنائی است که در اصل «در لغت» به معنی آفرینش ایجاد وخلقت است ودرمیان اهل سنّت وحالت غیراکتسابی ای که انسان ،به آن ،از مادر قدم به عرصه گیتی می نهد نیز اطلاق می گردد وکیفیت وصفت وحالتی که ذات انسان ،به آن،«تکوّن»یافته است.
کتاب معروف «قاموس اللغه»درذیل ماده «فَطَرَ»می نویسد:


«الفطرةالخلقه التی خَلََقَ علیها المولود فی رحم امّه»
فطرت ،آن خلقت ویژه ای را گویند که ذات نوزاد در رحم مادر با آن تکوّن می یابد.
ودرمیان اهل نظر ومفسّران اسلامی ونیز در احادیث ائمه معصومین(ع) «فطرت» به معنای خاص و ویژه ای بکار می رود که تعابیری از قبیل الحنیفیه ،الصبغه ،الفطره،مراد از فطرت ،
براین اساس ؛غیرازآن معانی لغوی ونیز غیر ازآن حقیقتی که در منطق وفلسفه،بدان می پردازند،می باشد. فطرت «فطریات» در منطق ویا در فلسفه عبارت از:
الف: ادراکات بدیهی اعم از تصوری وتصدیقی.


ب: قضایای«قیاساُتِها مَعَها».
آری: فطرت، یعنی «حالت خاص عرفانی»که درسرشت انسان منظورگشته واز ذات وی نشات می گیردودرزندگی او«فعّلیت» لازم خویش را باز می یابد.
ج)ماهیت فطرت:گفتیم که انسان دارای «فطرت» است،فطرت به معنی خاص کلمه،واین فطرت یکی از خصیصه های ذاتی بشراست وتذکراین نکته لازم است که :
الف: فطرت، درماهیت وحقیقت خود ،بردوگونه است در «فطرت عقل»و«فطرت دل» فطرت عقل، همان ادراکات بدیهی وطبیعی
عقل را گویند که عقل ،باتوجه به ساختمان اصلی خویش به گونه ای ذاتی دارای یک سلسله ادراکات طبیعی و غیراکتسابی است.«فطرت دل» عبارت از«علم حضوری» انسان نسبت به برخی از حقایق که انسان با توجه به ساختار روحی خود ،آنها را واجد است.
ب: «فطرت» از مقوله «علم»است یاکنش؟
در کلمات بزرگان ازفطرت یاتعابیری مختلفی چون «گاهی»،«دریافت»،«،«علم»،«ادراک»،«گرایش»،
«جذبه»، «کشش»،«دانش فطری»،«معرفت فطری»،«تمایل فطری»و«فطرت پرستش»و«عشق» یاد شده است.
ودقت در اصل فطرت وکلمات بزرگان این نکته را بدست می دهد که: پرستش «آگاهی فطری،تمایل فطری» اول از مقوله دانش و«دریافت» ودومی از مقوله «جذبه»وگرایش است، بدین معنی که :انسان بگونه ای فطری وحضوری ،هم «خداشناسی»و«خداآشنا»است و هم دارای عشق وتمایل به اوست.
2-1-3- تفاوتها
آنچه فطرت را از غریزه وطبیعت،ویا هریک راازدیگری متمایز می سازد،همان ویژگیهای یاد شده در تعریف آنهاست؛همان گونه که وجوه اشتراک آنها نیزدرهمان جا ریشه دارد.خصلت تکوینی بودن فطرت،آن را با غریزه همسان می کند، وغیراکتسابی بودن،آن را کنار غریزه می نشاند.آنچه فطرت را از دودیگر،امتیاز می دهد.تعالی وفرا حیوانی بودن آن است.گستره فطرت به جهانی انسانی تعلق دارد ودرمرزهای انسانیت محدود می شود.درامر فطرت نگاه به جنبه روحانی ،ملکوتی وغیرحیوانی انسان است؛مانند دین که همین گونه است .به همین خاطراست که خداوندنیز درقرآن ،آنجا که سخن از فطرت الله می گوید،پای مردم را به میان کشیده ،عبارت«فَطََرَالنَّاسَ عَلَیها»را می افزاید.«ناس»آن چنان گسترده وهمه شمول است که سایه خود رابرهرانسانی درهرزمان ومکانی می گستراندوکی را بیرون ازخود وا نمی نهد. از سوی دیگر تعبیر ناس درآیه،فطرت ،درعین جامع افراد بودن ،مانع از ورود اغیار«غیرانسان» نیزهست. در عین جامع وانحصار ،دامنه فطرت را در سرزمین های طبیعت وغریزه بر می چیندوآن را به نوع انسان محصور می کند؛برخلاف طبیعت وغریزه ،برمی چیند وآن را به نوع انسان محصور می کند ؛برخلاف طبیعت که به هیچ نوعی اعم ازجاندار وبی جان محدود نمی شود،وبرخلاف غریزه که علاوه برانسان، حیوانات را نیز پوشش می دهد. فرق مهم دیگری که فطرت را بالاتر ازآن دو می نشاند،کمال بخشی رشدآفرینی فطرت است. آنچه غریزه مقصوداست نه تنها مشکل آفرین نخواهد بود،که زمینه ساز شکوفایی فطرت نیز می باشد. لیکن غریزه به خودی خود،بالا برنده ورشد دهنده نیست ،بلکه فروغلطیدن درآن به انحطاط وسقوط انسان می انجامد ؛به گفته مولانا :
ترک شهوتها ولذتها سخاست
هرکه در شهوت فروشد برنخاست.
2-1-4- فطرت در اصطلاحات منطق وفلسفه


کلمه فطرت و فطری در منطق و فلسفه وبعضی از علوم دیگر درمعانی مختلف استعمال که مابذکر آنها می پردازیم .
1-فطریات در منطق : یکی از معانی اصطلاحی «فطرت»درباب قضایا درمنطق است . قضایای فطری «فطرت»درباب قضایا درمنطق است. قضایای فطری «فطریات» قضایایی هستند که ثبوت محمول برای موضوع درآنها گرچه نیازمند حد وسط است،اما این حد وسط همواره در ذهن حاضر است،از اینرو این قضایا از جمله قضایای یقینی وبدیهی شمرده می شوند ولذا منطقیان با تعبیر «قضایا قیاساتها معها» ازآنها یاد می کنند،یعنی قضایائی که قیاس آنها با خودآنها همراه است.«منطقیان از سویی فطریات را از جمله بدیهیات ثانویه می دانند و این

قیاس همواره در نزد ذهن حاضراست وهمین از این رواست که آنها بدیهی و فطری نام کرده اند .حق این است که اینگونه قضایا را بایستی «نظری قریب به بدیهی» دانست و چنین نیست که واقعا در غریزه وفطرت انسان تکویناً حد وسط اینگونه قضایا تعبیه شده باشد.


مویّد آن است که بین عدد 4تا36،اعداد زوج متعددی است و دقیقاً نمی توان بین اعدادی که حکم به زوجیت آنها فطری است وغیرآنها ،مرزی را مشخص کرد.

نکته دیگرآن است که فطری بودن یک قضیه راباید«نسبی»دانست ،زیرا ممکن است حد وسط برای شخصی کاملاً روشن ودائم الحضور در ذهن باشد وبرای دیگری به این حد ازوضوح نباشد درباب حدسیات،مجربات،ومتواترات نیز این نسبت مطرح است».


2-گاهی واژه فطری در مورد قضایای اولیه بکار می رود، اوّلیات قضایایی هستند که ذهن به محض تصّور موضوع ومحمول ،آنها را تصدیق کرده ،درحکم و اذعان خود محتاج کسب و تفکر نیست. مثل قضیه امتناع تناقض که میگوئیم :«اجتماع وارتفاع نقیضین محال است».


3-گاهی «فطری»درمورد قضایای اخلاقی که درارتباط با عقل عملی اند بکار می رود مثلا می گوئیم قضیه «دروغ ناپسنداست»یک قضیه فطری است.
4-واژه فطرت در بعضی موارد مترادف با کلمه «وجدان»بکار می رود. در این اصطلاح ،مراد از «فطرت»اشاره به مصدر ومنبع صدوراحکام اخلاقی است.
5-گاهی«فطری»مترادف با«بدیهی»بکارمی رود، خواه درحوزه تصورات خواه در قلمرو تصدیقات، البته آنجا که در مورد تصدیقات بدیهی اطلاق می شود، غالباً بدیهیات اولیّه مورد نظراند. گاه قضیه «تناقض محال است»رافطری می خوانیم امّا مثلاً محسوسات را که برخی منطق دانان از جمله بدیهیات ویقینیات می- شمارند فطری نمی نامیم وامّادرحوزه تصورات،تقریباً اغلب تصورات بدیهی مثل مفهوم وجود،عدم،شیءو...را گاه به وصف «فطری»متصف می کنیم مثلاً می گوئیم :«مفهوم شی ء مفهومی است که هرفردی فطرتاً آنرا درک می کند».
6-گاهی مراد از«فطری»معرفت وشناخت حضوری است .مثلاً می گوئیم:«این یک امر فطری است که هرکس از وجود خودآگاه است»دراینجا مراد اینست که هرکسی با علم حضوری،وجودخودرا درک می- کند.


7-اصطلاح دیگر«فطرت»درفلسفه «دکارت»است. مراد از«فطریات»درفلسفه دکارت مفاهیمی است که عقل انسان خود به خود آنها را به روشنی ووضوح درک می کند مثل مفهوم الله ،حرکت ،امتداد ونفس،دکارت در کنار«فطریات» دو دسته دیگررا نیز برای معانی ومفاهیم قائل است که آنها را مجهولات وخارجیّات می- نامد.
8- در فلسفه کانت نیزگاه واژه فطری در مقولات دوازده گانه اوبکار می رود.


9- اصطلاح دیگر فطری در روانشناسی است.روانشناسان معتقدند که چهار میل وگرایش فطری در انسان وجود دارد که گاه ازآنها تحت عنوان «حس»یاد می کنند.این چهار امر عبارتنداز: 1-حسّ مذهبی،2-حسّ زیبا طلبی،3-حس ّعلم جوئی،4-حسّ نیکی یا خیر اخلاقی .
2-1-5- نتیجه گیری


هدف از استقصاء موارد کاربرد واژه «فطره» این است که بگوئیم درهمه این موارد بخوبی می توان یک معنای مشترک را دید وآن اینست که «فطری» را به امری گفته می شود که از ذات وحقیقت انسانی برمی خیزد واز درون جان نشات گرفته وازبرون مایه نگیرد وچیزی کسبی نباشد.
پس از تعریف اصطلاحی فطرت «صفات ویژه انسان» دو نکته بدست می آید:


1-هر صفت ذاتی که در انسان هست ،فطری نیست،زیرا صفات انسان به دو دسته صفات مشترک وصفات مختص تقسیم می شوند.
منظور از صفات مشترک همان صفاتی که سایر موجودات دیگر نیزآن را دارند،واین دسته از صفات فطری نیستند.
2- مقصود از«انسان»در تعریف فطرت «نوع انسان» است ،نه فردآن.صفاتی را فطری گویند که درانسان ازاین رو که انسان است وجود داشته باشد پس صفات فطری در همه انسانها وجود دارد وبه فرد وزمان خاصی اختصاص ندارد. پس می توان گفت که فطریات اکتسابی نیستند بلکه ریشه در ذات آدمی دارند.

2-1-6- مفهوم فطرت درقرآن
وازه فطرت تنها یک بار در قرآن وآن هم بصورت مضاف به الله به کار رفته است؛خدای تعالی در قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم «ص» می فرماید:
«فَأقِم وَجهَکَ لِلّدین حنیفاً،فِطرت الله التّی فَطَرَ الناسَ عَلیها، لاتبدیلَ لِخَلقِ اللهِ،ذلک الّدین القِّیُم ولکّن اََکثَرَ الناس لاَیعلمون».
«درحق گرایانه روی به دین بیاور.این فطرت الهی است که مردمان رابروفق آن آفریده است؛درآفرینش الهی تغییری راه ندارد،این دین استوار است ولی بیشتر مردم نمی دانند.»
این آیه منشأ پیدایش اصطلاح فطرت در فرهنگ معارف مسلمانان والهام بخش اندیشمندان وفلاسفه وعرفا دربحث انسان شناسی اسلام بوده است.
همانگونه که درکتب ادبی اشاره شده است ،وزن «فِعله» دلالت برنوع می کند.وقتی می گوییم جَلَستُ جِلسَتهً یعنی به گونه ای خاص نشستم .فطرت نیز دراین وزن یعنی نوع خاص ازآفرینش.به عبارت دیگر این که کلمه ناظر به خصوصیات وویژگیهایی است که در اصل خلقت وآفرینش انسان قرارداده شده است واین خصوصیات نوع انسان را از دیگر موجودات جدا می کند.


مفسّر کبیر قرآن علّامه طباطبائی در المیزان می نویسد:
«فطرت به معنی ایجاد وپیدایش چیزی از نیستی است ولی وجود هیات فعله برآن ماده «فَطَرَ»باعث شده است تامعنی خاص از آن بدست آید.
با توجه به اینکه کلمه فطرت تنها یک بار در قرآن بیان شده ،ولی مشتقات فطرت،که از ماده«فَطَرَ»می باشد مکرر درقرآن آمده است:
«فَطَرهُنَّ» ،«فاطِرالسموات والارضِ» ،«اِذا السماءِ اِنفَطَرت» و«مُنفطِرُبه» ،که درهمه جا درمفهوم این کلمه به ابداع وخلق است.«ابداع» به یک معنی ،آفرینش بدون سابقه.
درقرآن لغت فطرت در مورد انسان ورابطه او بادین است.


«فطرة الله الّتی فَطَرَ الناس عَلَیها» یعنی آنگونه خاص از آفرینش که ما به انسان داده ایم،یعنی انسان به گونه ای خاص آفریده شده است.
2-1-7- مفهوم فطرت در روایات


وجود فطرت از دیدگاه اسلام امری مسلم است؛یعنی اسلام بدون شک برای انسان فطرتی قائل است.وهمچنین بحث فطرت یکی از مباحث مهم وجالب توجه دراندیشه اسلامی است.که چارچوبی ویژه به معرفت دینی می بخشد. خداوند درآیه«30سوره روم»می فرماید:روی به دین معتدل آور ،دینی که خداوند آن را با فطرتی قرار داد که مردم را با همان فطرت آفرید وتبدیلی برای خلق خدا نیست،این دین باقی است ولیکن اکثرمردم نمی دانند.


مسأله فطرت در روایات متعددی موردتوجه قرار گرفته است .البته روایات مذکوردر دربیان اینکه آن امر فطری چیست، متفاوتند. در برخی احادیث ،اصل دین اسلام وبرخی دیگر اصول وارکان اساسی اعتقادات اسلامی،مانندتوحید،نبوّت،وولایت ،به عنوان یک امر فطری شناخته شده ودرپاره ای روایات نیز برخصوص فطری بودن توحید تاکیده شده است و سرانجام درمیان روایات فطرت به برخی احادیث برمی خوریم که معرفت وشناخت خداوند خداوند راامری فطری می دانند.برای مثال ،درحدیثی آمده است که یکی از اصحاب امام باقر«ع»از ایشان درباره آیه«حُنَفاءَلِلّهِ غَیرَ مشرکینَ به»«حج :31» وبه معنای «حنیفیّت»پرسیده، امام «ع»درپاسخ او فرمود :هی الفِطرةُ التی فَطَرَ الله الناسَ عَلَیَها لاتبدیَل لِخلقِ الله«وقال ع»فَطَرَهم الله علی المعرفة.


حنیفیّت،همان فطرتی است که خداوندمردمان رابرآن آفریده است ودر آفرینش خدا تغییری روی نمی- دهد وفرمود:خداوند مردمان رابرفطرت معرفت خویش آفرید.
تغییر وتبدیل پذیری فطرت از نگاه اسلام وروایات


ارنظر اسلام چون فطرت همان سازمان وجودی انسان یا به عبارت دیگر قالب اولیه انسان است ویا ویژگی های خوب وبد انسان است که بالقوّه به دنیا آورده است وهیچ موجودی نمی تواند از قالب وجودی خود خارج شود باید گفت که فطرت انسان تغییر وتبدیل پیدا نمی کند،همانطور که آیه «30سوره روم» به آن اشاره دارد.

ویژگیهای فطرت انسان در مقایسه با ویژگی های فطرت زیستی انسان :ویژگیهای فطرت روحی انسان در مقایسه با ویژگیهای فطرت زیستی اودارای وجوه اشتراک وافتراقی است که به آنها اشاره می کنیم:


الف- فطرت روحی بشر همچون سایر خلائق دارای صفات کلی مشخصی است که انسان رابه عنوان «انسان» از سایر موجودات مجزا می سازد. به این ویژگیها ،ویژگی های عمومی انسان گفته می شود «همچون تعقل،عشق ،تکلم و...».


ب- انسان از نظرروحی مانندتمامی موجودات نسبت به افراد نوع خود دارای تفاوتهایی است که به آنها اصطلاحاً تفاوتهای بشرگفته می شود.
ج- فطرت روحی انسان برخلاف تمامی موجودات دارای «خود» می باشد.این «خود»عنصری است یکپارچه فعلّیت وتصمیم گیرنده وفرمان دهنده کامل وجود آدمی است.
د- وجود هرگونه نقض وفطرت زیستی وروحی بشر که درتعامل حقیقی بایکدیگرند،مانع به کمال رسیدن فطرت روحی می شود،هرچند که دربهترین شرایط محیطی قرارگرفته باشد.
2-1-8- مفهوم فطرت در فلسفه اسلامی


مفهوم فطرت از چند جهت در فلسفه اسلامی مطرح است: جهت اول این است که علوم ومعرفت های انسانی به یک سلسله علوم بدیهی منتهی می شوندواین بدیهیات از«فطرت عقل» ناشی می شوند.


جهت دوم، غیر از بدیهیّات اولیّه که از فطرت عقل ناشی شده است ،دسته ای از بدیهیّات ثانوی نیز به نام «فطریات»خوانده می شوند. قضایای فطری درمنطق، دسته ای از قضایا هستند که حدوسط آنها همیشه در ذهن حاضر است ،علاوه براینها در نوشته های فلاسفه اسلامی،اصطلاح «فطرت وهم»هم به کاررفته است؛ مثلاًدر کتابهای «نجات»و«شفا»ی ابن سینا گاهی از«فطرت وهم»بحث می شود.


ما اکنون درصدد بررسی موارد کاربرد این کلمه درمکاتب فلسفی نیستیم ،بلکه مقصودبیان این نکته است که واژه فطرت در فلسفه اسلامی جایگاه خاصی دارد ودرسایر مکاتب فلسفی هم مورد توجه فیلسوفان بزرگ شرق وغرب قرارگرفته است.

بخش دوم : ملاک، تعریف وتقسیم امورفطری:
2-2-1- تشخیص امور فطری از غیر فطری
هر نوع فکروعملی که از ناحیه عواملی مانند«اوضاع جغرافیایی»،«اقتصادی»،«سیاسی»برانسان تحمیل گردد،آن فکروعمل عادی تلقی می شود،وسرچشمه آن همان عوامل خواهد بود نه فطرت انسان.
اولین ومهمترین نقطه برای حرکت معنوی،شناخت فطرت است،زیرا اگراین نقطه خاموش بماند،دیانت هرگز درآدمی پا نمی گیردوتربیت امکان نخواهد داشت.
درمعارف اسلامی تصریحی یااشاره ای به مسئله فطرت هست یا نه؟جای شکی نیست که در اسلام مسئله فطرت ،شدیداً مطرح است. منتها درتعبیر از فطرت علما در استنباطشان ممکن است مختلف ومتفاوت باشد ولی در اصل اینکه چیزی بنام فطرت دین،فطرت اسلامیت ،فطرت توحید،در سرشت انسان هست میان علمای اسلام اعم از شیعه وسنّی هیچ

اختلاف نیست.فطرت دارای مجموعه ای از معارف است که خداوند بیش ازآنکه روح به تن تعلق گیرد، آنها را به فطرت عنایت داده است که برخی ازآن موارد به شرح ذیل می باشد:
1-خداشناس است ،2-درتمام افراد بشروجود دارد،3-جنبه ذاتی وسرشتی دارد واکتسابی نیست.،4-مانند یک قاضی خوب عمل می کند.،5-با انجام تکالیف الهی رشد پیدا می کند.6- به وضع خود آگاهی دارد وآگاهانه عمل می کند ،7- درحرکت به سوی کمال محدودیتی را نمی شناسد،8-پویایی فطرت به سوی کمال ،تنها با کاربرآموزش های الهی امکان پذیر است،9-حق جوست ودائماً به دنبال پیاده کردن حق وحقیقت است ،10-در صورت عمل خلاف خود را سرزنش می کند.


پس می توان امور فطری را با علائم زیر از امور عادی و عمومی تمیز داد:
الف- هرفکروکاری که ریشه فطری دارد جهانی بوده وهیچ انسانی فاقد آن نخواهد بود.
ب- امور فطری به رهبری فطرت انجام می گیرد وهرگز به تعلیم وتعلم نیاز ندارد.


ج- هرنوع فکروعملی که ریشه فطری دارد از قلمرو حکومت عوامل سه گانه «جغرافیائی،اقتصادی وسیاسی»بیرون است.
د- تبلیغات پی گیر برضّد فطرت ممکن است از رشد آن بکاهد وآنرامتوقف کندولی هرگز نمی تواندآن را ریشه کن کند.
2-2-2- تعریف امور فطری و ویژگیهای آن
2-2-2-1- تعریف امور فطری


منظور از امور فطری ،اموری است که ازآغاز آفرینش همراه انسان می باشد و انسان نیاز به دست آوردن آن از راه بیرون ندارد .
بعبارت دیگر:امور فطری ،اموری است خدادای که در درون انسان به یادگار گذاشته شده است و در همه انسان ها به طور مشترک وجود دارد.ازآنجا که حقیقت انسان دارای دوبخش اساسی است ، امور فطری نیز می تواند در این دو بخش مطرح شود.در بخش معرفت وشناخت ودر بخش گرایش ها وخواسته ها .نظر بسیاری از اندیشمندان مسلمان این است که ما هم دارای برخی گرایش های فطری هستیم وهم دارای برخی شناخت های فطری.
2-2-2-2- ویژگیهای امورفطری :


امور فطری دارای شاخصه های اصلی وفرعی می باشند:
اصلی :
1- نیاز تعلیم وتعلم ندارند وناخوداگاه بروز می کنند.
2- همگانی هستندوتمام افراد بشر از آن بهره مندند.
فرعی :
1-امور فطری مداوم وپایدار هستند.
2- عوامل خارجی همانگونه که آن را بوجود نیاورده اند قادر به از بین بردن آن نیز هستند.
گرچه امور فطری قابل ازبین رفتن نیستند اما می توانند تحت تاثیر عوامل سیاسی ،اقتصادی ،واجتماعی در ظهور وبروز خود دچار فراز ونشیب شوند. از طرف دیگر امور فطری استعداد منحرف شدن از مسیر اصلی را دارند،بت پرستی را میتوان تحریف حسّ پرستش به حساب آورد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید