بخشی از مقاله

چکیده:

دو سوی رابطه هویت دینی با فطریات انسان و دین قرار می گیرند که لازم است هم انسان در ابعاد وجودی، قوا و استعدادهای او شناخته شوند و هم دین با اجزاء و مولفه هایش و در این شناخت انسان است که برخی از استعداد های ثابت و عام در سرشت او مواجه می شویم که انسانها همواره ذاتا تمایل به شکوفایی آنها دارند و دین نیز مولفه های بنیادینش در تطابق و هماهنگ با آن استعدادها است و با شکوفایی این استعدادها هویت دینی نیز شکل می گیرد لذا رابطه آنها دو طرفی است هم شکوفایی استداد در گرو تعالیم دینی است و هم ظهور تعالیم دینی در انسان مستلزم شکوفایی استعداد.

مقدمه:

دو مساله انسان شناسی و دین شناسی و رابطه انسان با دین سابقه دیرینه ای دارد و موقعی که اندیشه بشری توانست شناخت انسان را جایگزین شناخت طبیعت و جهان نماید، از همان اوان بتدریج رابطه انسان با دین و شناخت دین نیز مطرح بود. از حدود قرن 4 قبل از میلاد که سوفسطائیان انسان شناسی را جایگزین طبیعت شناسی نمودند برخی ابعاد مختلف وجود انسان نیز در همان یونان بخصوص نزد سه حکیم سقراط، افلاطون و ارسطو شناخته شده.

در عالم اسلامی نزد اندیشمندان مسلمان هم به سیاق اندیشه های عقلی فیلسوفانه و هم در مواجه با دین مساله شناخت انسان اهمیت والایی یافت چون دین را در معنای رابطه و نسبت های انسان با خود، طبیعت و خداوند می یافتند و برای فهم دین چاره ای نبود که همه این نسبت ها در حد توان عقلی هرچه دقیق تر مورد تفهم قرار گیرد و از آنجایی که در همه ی این نسبت ها یک طرف آن انسان قرار گرفته بود شناخت ابعاد مختلف وجودی انسان، قوای نفسانی و بدنی، عواطف، انفعالات و احساسات او مساله مهم در علوم مختلفی چون تفسیر، کلام، فلسفه، عرفان و حتی ادبیات گردید که نشان از اهمیت آن دارد.

اما مساله فطرت به دلیل طرح آن در آیات قرآنی بخصوص در آیه سی ام سوره روم که خداوند خواسته است انسان صورت خویش را متوجه دین حنیف گرداند و این دین را موافق با فطرت انسانی معرفی می کند که توسط خداوند در سرشت انسان ها گذاشته شده است، سبب شده تا این مساله مورد کندوکاو قرار گیرد و در این اواخر بصورت مستقل در قالب تکنگاری نیز مورد بحث قرار گرفت و اندیشمندانی چون شهید مطهری و جوادآملی به صورت مستقل فطرت را از منظر رابطه آن با دین مورد بررسی قرار داد اند.

این مقاله درصدد است رابطه متقابل و تلازمی فطرت با هویت دینی را به بحث بگذارد برای این منظور باید سه مولفه آن را تبیین و تحلیل کرد که عبارتند از فطرت، دین و هویت دینی و متعاقب آن رابطه هویت دینی با شکوفایی استعدادهای فطری آشکار خواهد شد.

.1 فطرت:

الف. واژه فطرتفَطَرَ: در فرهنگ ها و قاموس های عربی نگریسته شود به معنای شکافتن آمده فَطَرَاست. الشیءَ یفطره: شقّه : و هرگاه فطرت در نسبت با خدا در نظر گرفته شود و فَطَرَگفته شود : اللهُ الخلقَ یفطرُهم: خلقهم و بداهم - همان - در اینجا فَطَرَ به معنای خلق کردن و آغاز به خلق نمودن است.

اما فطر از فطر یفطر فطره ای خلقه - همان - به معنای ابداع و اختراع آمده است - همان - و این منظور آیه "فاطر السماوات و الارض" را شاهد می آورد و از ابن عباس نقل می آید که ما از نزاع دو عرب بیابانی در فهم این آیه استعانت جستیم چرا که یکی از آن دو برای اثبات مالکیت خویش بر چاه گفته: انا فطرتُها ای ابتدات حفرها چون من اولین بار آن را حفر کردم پس از آن من است.

فطرت در قالب مفعول مطلق نوعی که در آیه 30 سوره روم آمده به نوعی از خلقت و آفرینش خاص اولیه در انسان اشاره دارد فطره: الخلقهی یکونالت علیها کل موجودٍ اوّلَ خلقه 

فطرت به طبیعت سالم و بی عیب و نقص گفته می شود. هر موجودی در آغازگاه خلقتش نوع خاصی از خلقت را در سرشت و نهاد خویش دارد که به آن فطرت گفته می شود این منظور فطرت آغازین خلقت انسان را نوعی معرفت و شناخت خدا دانسته است و آورده الفطره : ما فطره اللهُ علیه الخق من المعرفه به.

ب. فطرت از حیث اصطلاح: اصطلاح فطرت هم در علوم عقلی چون فلسفه در ذیل بحث انسان شناسی و خداشناسی مطرح می شود

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید