بخشی از مقاله

بررسي سلامت رواني سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي


چکيده :
درتحقيق حاضر سلامت رواني سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي شهرستان ابهر مقايسه شد . فرضيه هاي عنوان شده عبارت بودند از اينکه بين سلامت رواني سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي تفاوت وجود دارد و بين خرده آزمونهاي رواني مانند اختلال اضطرابي ، جسماني ، افسردگي ،

اجتماعي سالمندان آسايشگاهي تفاوت وجود دارد که جامعه مورد عبارت بود از ، سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي که 60 نفر به عنوان نمونه انتخاب گرديد و آزمون سلامت رواني گلد برگ بر روي آنها اجراء گرديد نتايج بدست آمده حاکي از آن بود که بين سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي در زير

مقياس هاي سلامت رواني و خود سلامت رواني تفاوت وجود دارد . به عبارت ديگر ، سالمندان غير آسايشگاهي از سلامت رواني کمتري نسبت به سالمندان آسايشگاهي برخوردار بودند .
واژه هاي کليدي : سالمندي ، آسايشگاه و سلامت رواني .


فصل اول
کليات تحقيق

مقدمه
در طول قرن بيستم انسان بيش از تمام تاريخ دست خوش دگرگوني از نظر شيوه هاي زندگي ، روابط اجتماعي و مسائل بهداشتي روانپزشکي شده است . تلاش شتابزده براي صنعتي شدن و گسترش سريع شهرنشيني و زندگي ماشيني که لازمه آن مقبول شيوه هاي نوين زندگي است اثر معکوس بر سلامت انسان گذاشته و مسائل بهداشتي تازه اي را به بار آورده است اوضاع اجتماعي ، اقتصادي ، سياسي و فرهنگي نابسامان جهان و بار مشکلات اجتماعي و

محيطي و رواني واکنش هاي بيمارگونه بسياري در افراد و جوامع به وجود آورده است که خود سبب وخيم تر شدن اوضاع و نامساعد تر شدن محيط زيست شده است . پيري روز بروز مسئله جدي و بزرگي در کشورهاي در حال پيشرفت و پيشرفته مي شود و بخصوص افراد پير و طرز زندگي آنان اکثراً مسائل رواني،

اجتماعي ، فرهنگي ، اقتصادي را پيش مي اورند و دوران پيري از نظر سلامت رواني بسيار حايز اهميت است و از نظر پيشگيري بايد به خاطر داشت که معمولي ترين بيماري هاي رواني در افراد پير عبارتند از پيسکوزهاي پيري ، اختلالات رواني ناشي از اختلالات عروقي ، کمبود اکسيژن و از بين رفتن فعاليت هاي عادي مغز که با کم شدن روابط اجتماعي از دست دادن مسئوليت و تربيت پسران و دختران بعلت ازدواج و جدا شدن آنها ، بازنشسته شدن و از دست دادن نزديکان و

اطرافيان توأم مي گردد و حتي گاهي جدا سازي سالمندان از خانه و کاشانه و در کنار خانواده و بچه ها بودن مي تواند در روحيه آنها به قدري تأثير گذار باشد که نتوان کاري از پيش برد . از اوايل انقلاب صنعتي بطور روز افزوني خانواده ها ، از زير بار مسئوليت سالمندان شانه خالي مي کنند وسالمندان هم اکنون بين تازه واردين بسياري از بيمارستانهاي رواني کشورها پيشرفته حتي 40 درصد از مجموع بستري شدگان را تشکيل مي دهند اگر چه در گروههاي سني بالا تعداد از

زنان مسن خيلي بيشتر از مردان است و لي تعداد مردان بستري شده در اين بيمارستانها بيشتر از زنان مي باشد زيرا در اين سنين زنان انعطاف پذيري بيشتري از مردان اند و خود را بهتر اداره مي کنند . هم چنين از تعداد بستري شدگان تعداد بيشتري بيمار از طبقات پايين اجتماع که از نظر اقتصادي فقيرتر بوده و تحت بزرگي از سکنه شهرهاي بزرگ را تشکيل مي دهند وجود دارد به طوري که افراد مسن همگي از انزواي اجتماعي دلتنگند والدين مي نالند که

فرزندانشان آنقدر کار مي کنند و يا به خود مشغولند که فرصت ديدار و يا حتي تلفن کردن به آنها را ندارند و گاهي اوقات وارد شدن به يک آسايشگاه مي شود محل دوم زندگي سالمندان که هر کدام از اين محيط ها مي توانند تاثيري سو برروي سالمند داشته باشد . اين پديده ها شايد بيشتر مربوط به عوامل اجتماعي است تا عدم هماهنگي در ميزان وقوع بيماري در سنين بالا و اين نکته شايان توجه است . ( ميلاني فر – 1385)


بيان مسأله
همانطور که شرح داده شد مسئله افراد مسن در جوامع مسئله جدي و بزرگي را مخصوصا در سالهاي اخير ايجاد کرده است . اهميت مسئله بيشتر از اين نظر است که بروز بعضي از اختلالات رواني ، رفتاري ، شخصيتي ، حافظه و عدم مقرارت زندگي به تنهايي ، احتياج به حمايت ديگران و نظاير آن با عث شده است که پيران را جزء بيماران رواني قلمدادو در آنان را در بيمارستان رواني بستري نمايند . با وجودي که به عقيده بعضي بيشتر اشکالات افراد مسن در نتيجه از بين

رفتن اعمال طبيعي و عادي نسج مغز است ولي از دست دادن اعتماد به نفس ، ارتباط اجتماعي ، مسئوليتهاي شغلي و حتي افراد خانواده يا فاميل مهمترين عامل هستند شخص مسن اکثرا متوجه درون خود مي شود ، افسرده مي گردد و دچار مشغوليات هيپوکندرياک و هذيان بخصوص درباره کار دستگاههاي گوارشي و کار ديواسکولر مي شود ، تنهايي احساس مي کند علاقه و خبرگي حرفه ي خود را کم کم از دست مي دهد و در يک دايره معيوب قرار مي گيرد که

همان عوارض پيري است و فکر اينکه مبادا فرزندان آنها را طرد کنند خود باعث مي شود از لحاض رواني دچار تغيير و تحول شوند اين برعهده قشر جوان است که با بکار گيري اصول بتواند در جهت راحت زيستن سالمندان کمک باشد و اين مساله آيا منزل و خانه و خانواده مي تواند سلامت روحي و رواني پيران را برگرداند يا خير ( شاملو– 1385 )


در تحقيق حاضر به اين نکته توجه داريم که آيا محيط خانه سالمندان براي سالمندان مناسب است و آيا در کنار گروهي از هم سن و سالها مي تواند در جهت ادامه زندگي يک سالمند نقش داشته باشد . يا نه و آيا سلامت روحي و رواني در بين سالمندان حاضر در خانه سالمندان و سالمندان غير آسايشگاهي متفاوت است و اينکه سالمندان که در خانه و يا کنار فرزندان خود هستند سلامت رواني بالاتري دارند .
سؤال مسئله
آيا بين سالمندان آسايشگاهي و سالمندان غير آسايشگاهي از لحاظ سلامت رواني تفاوت وجود دارد .
اهداف تحقيق
هدف کلي در تحقيق حاضر عبارتند از اينکه سالمندان که در کنار خانواده و يا خانه اجدادي زندگي مي کنند آيا از لحاظ روحي و رواني در سطح بالاتري نسبت به سالمندي هستند که در کنار يک سري سالمند ديگر با خصوصيات تقريبا مشابه هستند ، است يا نه تفاوت وجود ندارد .
و هدف جزريي اينکه آيا سالمنداني که در آسايشگاه به سر مي برند از لحاظ اختلالات جسماني اضطرابي ، اختلال رفتاري ، اجتماعي نسبت به سالمنداني که در آسايشگاه به سر نمي برند تفاوت دارند. يا نه .


اهميت و ضرورت تحقيق
اهميت سلامت رواني تامين سلامت فکر و روان افراد جامعه است . براي رسيدن به اين هدف احتياج به نيروي انسان فعال و کاردان ، همکاري سازمانهاي دولتي، برنامه ريزي ، بودجه براي ايجاد و گسترش سازمانهاي روان پزشکي و بالاخره آموزش سلامت همگاني در سطح جامعه بخصوص در مورد کودکان و

سالمندان مطرح است که آموزش سلامت رواني به افرادي که مسن هستند و کمي از لحاظ روحي و رواني دچار تغيير تحول شده اند لازم است جهت همکاري استفاده از سرويسهاي موجود در صورت مواجه با استرس و مشکلات رواني و آموزش برخورد صحيح فرزندان و اطرافيان با يک فرد مسن و نوع برخورد با آن تا بتواند سلامت روحي و رواني را در آن تضمين کنيم . همانطور که مي دانيم دوره ميانسالي و سالمندي يکي از پرفشارترين دوره زندگي است که در اين دوره

مسائل زندگي خانوادگي ، پرورش فرزندان و نگهداري و رسيدن به ارتقائ شغلي براي آنها تمام مسائلي است كه روحيه و روان سالمند تاثير بسزايي در زندگي اجتماع داشته كه اگر در زمان سالمندي فرزندان براي جبران اين زحمات رفتار ناشايستي از خود نشان دهند حتماً سالمند را دچار به هم ريختن و انزوا مي كند . ( ميلاني فر – 1385) .


فرضيه هاي تحقيق
فرضيه اصلي
بين سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي از لحاظ سلامت رواني تفاوت وجود دارد .
فرضيه هاي فرعي


1- بين سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي از لحاظ اختلال جسماني تفاوت وجود دارد .
2- بين سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي از لحاظ اختلال اجتماعي تفاوت وجود دارد .
3- بين سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي از لحاظ اختلال رفتاري تفاوت وجود دارد .


4- بين سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي از لحاظ اختلال اضطرابي تفاوت وجود دارد .
تعاريف عملياتي و نظري واژه ها و مفاهيم


سلامت رواني : عبارتند از سازش فرد با جهان اطرافش به حداکثر امکان به طوري که باعث شادي و برداشت مفيد و موثر به طور کامل شود که از زبان کارل منجر بوده است . ( ملايري فر – 1385 )


واتسون مؤسس مکتب رفتار گرايي مي گويد سلامت رواني عبارت است از رفتار عادي نمودار شخصيت انسان سالم است که موجب سازگاري او با محيط و با نتيجه رفع نيازهاي اصلي و ضروري مي شود . ( ميلاني فر – 1385 )
و سلامت رواني بالاخره عبارتند از نمره اي است که آزمودني از آزمون سلامت رواني گلد برگ بدست آورده است .
تعريف پيري : مخصوص افرادي است که معمولا بالاي 75 سال هستند و از لحاظ جسمي شکننده اند و مبتلا به اختلالت بينايي و شنوايي و اختلالات رواني مي باشند .


سالمندان آسايشگاهي : عبارتند از سالمنداني که براي نگهداري از آن ها ، آنها را به مراکز سالمندان که با تسهيلات پزشکي و بهداشتي و شيوه زندگي و برنامه آنها بر نظر اين مراکز است و سالمند بايد تابع آن باشد .
سالمندان غير آسايشگاهي : عبارتند از سالمنداني که بقيه عمر خود را در ميان فرزندان و کانون خانواده گذران مي کنند و لزوم وجود حمايت و نگهداري از طرف همسر و فرزندان آنهاست .

فصل دوم


پيشينه و ادبيات تحقيق

تعريف
بهداشت رواني ، روانپزشکي پيشگير ، بهداشت رواني اجتماعي و يا روانپزشکي اجتماعي به کليه روشها و تدابيري اطلاق مي شود که براي جلوگيري از ابتلاء و درمان بيماريهاي رواني و توان بخشي بيماران رواني موجود به کار مي رود .
دو واژه اخير بعد از سومين انقلاب در روانپزشکي از سال 1963 که باعث ايجاد مراکز جامع روانپزشکي در مناطق جغرافيايي و با جمعيتي معين گرديده بکار مي رود .
مشکل تعريف
مشکل تعريف بهداشت رواني از آنجا سرچشمه مي گيرد که هنوز تعريف صحيح و قابل قبولي براي بهنجاري نداريم . البته تعاريف ئ نقطه نظرهاي زيادي با توجه به شرايط و موقعيتهاي اجتماعي ، سن و فرهنگ براي بهنجاري شده است .


پزشکان و افرادي که با ديد پزشکي به مسئله نگاه مي کنند بهنجاري يا سالم بودن را نداشتن علائم بيماري تلقي مي کنند و به عبارت ديگر سلامتي و بيماري را در دو قطب مخالف يکديگر قرار مي دهند و براي اينکه فردي سالم بيمار شودبايستي از قطب سالم به قطب مخالف برود .


اين امر در بعضي از بيماريها منجمله بيماريهاي عفوني ممکن است صادق باشد ولي در بيماريهاي رواني صادق نيست . عدم وجود علايم بيماري رواني و يا از بين رفتن علايم بيماري در اثر درمان ، به معني نيست که فرد از سلامت رواني کامل برخوردار و به اصطلاح سالم است . بيماران مبتلا به صرع ، جنون ادواري و انواع افسردگي ها و نظاير آن از اين قبيلند . البته اين موضوع منحصر به بيماران رواني نيست و در اکثر بيماريهاي جسماني نيز صدق مي کند . بيماران مبتلا به فشار خون و با بيماري قند و غيره اگر به علت استفاده از دارو ، فشار خون عادي و يافتند خون در حد طبيعي دارند دليلي بر سلامتي آنها نيست چون قطع درمان باعث پيدايش و برگشت علايم بيماري خواهد شد .

 

پزشکان و روانپزشکان بهداشتي که در سازمانهاي بهداشتي يا طب پيشگيري و برنامه هاي اجرايي سروکار دارند و به اصطلاح ديد بهداشتي دارند مانند اپيدميولوژيست ها براي تعريف بهنجاري از نرمال ميانگين يازنگوله معروف منحني توزيع عمومي استفاده مي کنند و افراد را با خصوصيات افراد ميانگين که از طريق آماري به دست مي آيد ، خود مسئله قابل بحثي است .


روانپزشکان فردي را از نظر رواني سالم مي دانند که تعالي بين رفتارها و کنترل او در مواجه با مشکلات اجتماعي وجود داشته باشد . از اين ديدگاه انسان و رفتارهاي او در مجموع يک سيستم در نظر گرفته مي شود که بر اساس کيفيات تاثير و تاثر متقابل عمل مي کنند . با اين ديد سيستميک ملاحظه مي شود که چگونه عوامل متنوع زيستي انسان بر عوامل رواني اجتماعي او اثر گذاشته و بالعکس از آن اثر مي پذيرد .


به عبارت ديگر در بهداشت و تعادل رواني ، انسان به تنهايي مطرح نيست بلکه آنچه مورد بحث قرار مي گيرد پديده هايي است که در اطراف او وجود دارند و بر جمع سيستم و نظام او تاثير مي گذارند و از آن متاثر مي شوند .


پس از ديد روانپزشکان سلامتي عبارتست از تعادل در فعاليتهاي زيستي،رواني، و اجتماعي افراد که انسان از اين تعادل سيستميک و ساختارهاي سالم خود براي سرکوب کردن و تحت کنترل در آوردن بيماري استفاده مي کند.روانکاوان و طرفداران فرضيه هاي روانکاوي (روان تحليلي) از شخصيت ايده آل صحبت مي کنندو«من» را ميانجي بين خواسته هاي «نهاد» و کنترل و مؤاخذه «فوق من» مي دانند و بهنجاري را ميانجيگري صحيح و منطقي بين دو قدرت «نهاد» و

«ابرمن» مي دانند.روانکاوان به مراحل مختلف رشد رواني و عملکرد صحيح و خالي از تعارض ايگو،استفاده از مکانيسم هاي دفاعي سازنده در ضربه ها و فشارهاي شديد را دليل بر سلامت و تعادل رواني مي دانند.کارهاي اريکسون و هارتمن نيز به منظور تاييد اين نظريه است .
کارشناسان سازمان بهداشت جهاني سلامت فکر و روان را اين طور تعريف مي کنند :


«سلامت فکر عبارت است از قابليت ارتباط موزون و هماهنگ با ديگران،تغيير و اصلاح محيط فردي و اجتماعي و حل تضادها و تمايلات شخصي به طور منطقي،عادلانه و مناسب» .
لونيسون و همکارانش در1962سلامتي روان را اين طور تعريف کرده اند:


«سلامتي روان عبارت است از اينکه فرد چه احساسي نسبت به خود، دنياي اطراف،محل زندگي،اطرافيان و مخصوصا با توجه به مسئوليتي که در مقابل ديگران دارد،چگونگي سازش وي با در آمد خود و شناخت موقعيت مکاني و زماني خويشتن».
کارل مننجر(7 )به نقل مي گويد : « سلامت رواني عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش به حداکثر امکان به طوري که باعث شادي و برداشت مفيد و موثر به طور کامل شود . »


طبق تعريف واتسون مؤسس مکتب رفتارگرايي « رفتار عادي نمودار شخصيت انسان سالم است که موجب سازگاري او با محيط و با نتيجه رفع نيازهاي اصلي و ضروري او مي شود » .


تعريف گينز برگ به نقل در مورد بهداشت رواني عبارت است از : « تسلط و مهارت در ارتباط صحيح با محيط بخصوص در سه فضاي مهم زندگي عشق ، کار ، تفريح » . اين شخص و همکارانش براي توضيح بيشتر مي گويند : « استعداد يافتن و ادامه کار ، داشتن خانواده ، ايجاد محيط خانوادگي خرسند ، فرار از مسائلي که با قانون درگيري دارد، لذت بردن از زندگي و استفاده صحيح از فرصت ها ملاک تعادل و سلامت روان است » .


با توجه به تعريف بهنجاري ، از ديدگاههاي مختلف و پيچيدگي علوم رفتاري در پزشکي و عدم تعيين مرز و حد رفتار عادي ، ارتباط جسم و روان ، رابطه علوم رفتاري با فيزيولوژي و پزشکي از يک طرف و روانشناسي ، فلسفه ، علوم انساني و جامعه شناسي از طرف ديگر ، کمبود تحقيقات و مطالعات در بيماريهاي رواني و نحوه اجراي انواع پيشگيريها که پايه و اساس بهداشت را در پزشکي تشکيل مي دهند . همگي نقطه ضعفي است که تعريف ، هدف و برنامه هاي بهداشت رواني را در دچار اشکال مي کند .


مشکلات تعريف بهداشت رواني به قدري آشکار است که احتياج به ارائه مدارک و دليل ندارد و تعاريف فوق نشان دهنده وسعت مسئله و خط مشيي است براي آنان که علاقمند به بهداشت در بيماريهاي رواني هستند همان طور که گذشت اکثريت روانپزشکان توانايي سازش با محيط ، انعطاف پذيري ، قضاوت عادلانه و منطقي در مواجه با محروميت ها و فشارهاي رواني را ملاک سلامت و تعادل روان مي دانند و هدف اصلي از درمان بيماران رواني نيز قادر کردن آنها به زندگي خانوادگي ، اجتماعي و به اصطلاح سازش با محيط است .


تعاريف فوق براي روانپزشک بهداشتي که در وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکي مجري طرح و برنامه ريزي بهداشت رواني کشور است و با مسائلي مانند سياست روز ، امکانات بودجه ، مسائل ارتباط جمعي ، کمبود پرسنل و نيروي انساني متخصص و فعال ، مسائل اداري ، مالي ، قضائي ، آمار و اقلام ، جمعيت ، تعداد مبتلايان جهت پياده کردن و گسترش برنامه هاي بهداشت رواني و خلاصه مسائل همه گير شناسي سروکار دارد مفيد و مفهوم نيست و با نوع کار او نيز توافقي ندارد .


از تعاريف فوق چنين استنباط مي شود که بهداشت رواني علمي است براي بهزيستي و رفاه اجتماعي که تمام زواياي زندگي از محيط خانه گرفته تا مدرسه ، دانشگاه ، محيط کار و نظاير آن را در بر مي گيرد و در بهداشت رواني آنچه بيش از همه مورد نظر است « احترام به شخصيت و حيثيت انساني است » و تا هنگامي که حيثيت و شخصيت فرد برقرار نشود سلامت فکر و تعادل روان و بهبود روابط انساني معني و مفهومي نخواهد داشت . روي اين اصل بهداشت رواني

را دانش هنري مي دانند كه به افراد كمك مي كنند با ايجاد روش هاي صحيح رواني و عاطفي بتواند با محيط خود سازگاري حاصل نموده و براي حل مشکلات از راههاي مطلوب اقدام نماييد . مجددا به اين واقعيت تاکيد مي شود که در بهداشت رواني تنها نداشتن علائم بيماري کافي نيست . بهداشت مناسب بايد افراد را قادر سازد تا توانائيهاي جسمي و رواني خود را به حداکثر رسانيده و از استرسهاي ناشي از عوامل بين افراد جلوگيري کرده ، زندگي اجتماعي ، اقتصادي با رور و هماهنگ با محيط داشته باشند .
تاريخچه


تاريخچه بهداشت رواني با توجه به وجود بيماريهاي رواني از زماني که بشر وجود داشته و مخصوصا زندگي اجتماعي را شروع کرده همراه بوده است . پيدا کردن شروع و آغاز هر نهضتي بخصوص نهضتهاي اصلاحي و علمي به علت داشتن منابع گوناگون و چند جانبه مسئله مشکلي است . در حقيقت روانپزشکي را مي توان قديميترين حرفه و تازه ترين علم به شمار آورد . قديمترين ، چون بيمارهاي رواني از قديم وجود داشته و بقراط در 377 تا 460 سال قبل از ميلاد عقيده

داشته که بيماران رواني را مانند بيماران جسمي بايد درمان کرده تا علل سرشتي و فرضيه مزاجها از همان زمان بقراط و جالينوس وجود داشته و اهميت تاريخي دارد . تازه ترين علم براي اينکه تقريبا از 1930 بعد از تشکيل اولين کنگره بين المللي بهداشت رواني بود که روانپزشکي به بصورت جزئي از علوم پزشکي شد و سازمانهاي روانپزشکي و مراکز پيشگيري در کشورهاي مترقي يکي بعد از ديگري فعاليت خود را شروع کردند . از فعاليت اين سازمانها در جريان جنگ جهاني دوم عملا کاسته شد و بدين ترتيب مي توان روانپزشکي را به صورت تازه ترين علم بعد از جنگ جهاني دوم به حساب آورد .

 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید