بخشی از مقاله
بررسي سلامت رواني سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي
چکيده :
درتحقيق حاضر سلامت رواني سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي شهرستان ابهر مقايسه شد . فرضيه هاي عنوان شده عبارت بودند از اينکه بين سلامت رواني سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي تفاوت وجود دارد و بين خرده آزمونهاي رواني مانند اختلال اضطرابي ، جسماني ، افسردگي ، اجتماعي سالمندان آسايشگاهي تفاوت وجود دارد که ج
امعه مورد عبارت بود از ، سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي که 60 نفر به عنوان نمونه انتخاب گرديد و آزمون سلامت رواني گلد برگ بر روي آنها اجراء گرديد نتايج بدست آمده حاکي از آن بود که بين سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي در زير مقياس هاي سلامت رواني و خود سلامت رواني تفاوت وجود دارد . به عبارت ديگر ، سالمندان غير آسايشگاهي از سلامت رواني کمتري نسبت به سالمندان آسايشگاهي برخوردار بودند .
واژه هاي کليدي : سالمندي ، آسايشگاه و سلامت رواني .
فصل اول
کليات تحقيق
مقدمه
در طول قرن بيستم انسان بيش از تمام تاريخ دست خوش دگرگوني از نظر شيوه هاي زندگي ، روابط اجتماعي و مسائل بهداشتي روانپزشکي شده است . تلاش شتابزده براي صنعتي شدن و گسترش سريع شهرنشيني و زندگي ماشيني که لازمه آن مقبول شيوه هاي نوين زندگي است اثر معکوس بر سلامت انسان گذاشته و مسائل بهداشتي تازه اي را به بار آورده است اوضاع اجتماعي ، اقتصادي ، سياسي و فرهنگي نابسامان جهان و بار مشکلات اجتماعي و محيطي و رواني واکنش هاي بيمارگونه بسياري در افراد و جوامع به وجود آورده است که خود سبب وخيم تر شدن اوضاع و نامساعد تر شدن محيط زيست شده است . پيري روز بروز مسئله جدي و بزرگي در کشورهاي در حال پيشرفت و پيشرفته مي شود و بخصوص افراد پير و طرز زندگي آنان اکثراً مسائل رواني، اجتماعي ، فرهنگي ، اقتصادي را پيش مي اورند و دوران پيري از نظر سلامت رواني بسيار حايز اهميت است و از نظر پيشگيري بايد به خاطر داشت که معمولي ترين بيماري هاي رواني در
افراد پير عبارتند از پيسکوزهاي پيري ، اختلالات رواني ناشي از اختلالات عروقي ، کمبود اکسيژن و از بين رفتن فعاليت هاي عادي مغز که با کم شدن روابط اجتماعي از دست دادن مسئوليت و تربيت پسران و دختران بعلت ازدواج و جدا شدن آنها ، بازنشسته شدن و از دست دادن نزديکان و اطرافيان توأم مي گردد و حتي گاهي جدا سازي سالمندان از خانه و کاشانه و در کنار خانواده و
بچه ها بودن مي تواند در روحيه آنها به قدري تأثير گذار باشد که نتوان کاري از پيش برد . از اوايل انقلاب صنعتي بطور روز افزوني خانواده ها ، از زير بار مسئوليت سالمندان شانه خالي مي کنند وسالمندان هم اکنون بين تازه واردين بسياري از بيمارستانهاي رواني کشورها پيشرفته حتي 40 درصد از مجموع بستري شدگان را تشکيل مي دهند اگر چه در گروههاي سني بالا تعداد از زنان مسن خيلي بيشتر از مردان است و لي تعداد مردان بستري شده در اين بيمارستانها بيشتر از زنان مي باشد زيرا در اين سنين زنان انعطاف پذيري بيشتري از مردان اند و خود را بهتر اداره مي کنند . هم چنين از تعداد بستري شدگان تعداد بيشتري بيمار از طبقات پايين اجتماع که از نظر اقتصادي
فقيرتر بوده و تحت بزرگي از سکنه شهرهاي بزرگ را تشکيل مي دهند وجود دارد به طوري که افراد مسن همگي از انزواي اجتماعي دلتنگند والدين مي نالند که فرزندانشان آنقدر کار مي کنند و يا به خود مشغولند که فرصت ديدار و يا حتي تلفن کردن به آنها را ندارند و گاهي اوقات وارد شدن به يک آسايشگاه مي شود محل دوم زندگي سالمندان که هر کدام از اين محيط ها مي توانند تاثيري سو برروي سالمند داشته باشد . اين پديده ها شايد بيشتر مربوط به عوامل اجتماعي است تا عدم هماهنگي در ميزان وقوع بيماري در سنين بالا و اين نکته شايان توجه است . ( ميلاني فر – 1385)
بيان مسأله
همانطور که شرح داده شد مسئله افراد مسن در جوامع مسئله جدي و بزرگي را مخصوصا در سالهاي اخير ايجاد کرده است . اهميت مسئله بيشتر از اين نظر است که بروز بعضي از اختلالات رواني ، رفتاري ، شخصيتي ، حافظه و عدم مقرارت زندگي به تنهايي ، احتياج به حمايت ديگران و نظاير آن با عث شده است که پيران را جزء بيماران رواني قلمدادو در آنان را در بيمارستان رواني
بستري نمايند . با وجودي که به عقيده بعضي بيشتر اشکالات افراد مسن در نتيجه از بين رفتن اعمال طبيعي و عادي نسج مغز است ولي از دست دادن اعتماد به نفس ، ارتباط اجتماعي ، مسئوليتهاي شغلي و حتي افراد خانواده يا فاميل مهمترين عامل هستند شخص مسن اکثرا متوجه درون خود مي شود ، افسرده مي گردد و دچار مشغوليات هيپوکندرياک و هذيان بخصوص درباره کار دستگاههاي گوارشي و کار ديواسکولر مي شود ، تنهايي احساس مي کند علاقه و عوارض پيري است و فکر اينکه مبادا فرزندان آنها را طرد کنند خود باعث مي شود از لحاض رواني دچار تغيير و تحول شوند اين برعهده قشر جوان است که با بکار گيري اصول بتواند در جهت راحت زيستن سالمندان کمک باشد و اين مساله آيا منزل و خانه و خانواده مي تواند سلامت روحي
و رواني پيران را برگرداند يا خير ( شاملو– 1385 )
در تحقيق حاضر به اين نکته توجه داريم که آيا محيط خانه سالمندان براي سالمندان مناسب است و آيا در کنار گروهي از هم سن و سالها مي تواند در جهت ادامه زندگي يک سالمند نقش دا
شته باشد . يا نه و آيا سلامت روحي و رواني در بين سالمندان حاضر در خانه سالمندان و سالمندان غير آسايشگاهي متفاوت است و اينکه سالمندان که در خانه و يا کنار فرزندان خود هستند سلامت رواني بالاتري دارند .
سؤال مسئله
آيا بين سالمندان آسايشگاهي و سالمندان غير آسايشگاهي از لحاظ سلامت رواني تفاوت وجود دارد .
اهداف تحقيق
هدف کلي در تحقيق حاضر عبارتند از اينکه سالمندان که در کنار خانواده و يا خانه اجدادي زن
دگي مي کنند آيا از لحاظ روحي و رواني در سطح بالاتري نسبت به سالمندي هستند که در کنار يک سري سالمند ديگر با خصوصيات تقريبا مشابه هستند ، است يا نه تفاوت وجود ندارد .
و هدف جزريي اينکه آيا سالمنداني که در آسايشگاه به سر مي برند از لحاظ اختلالات جسماني اضطرابي ، اختلال رفتاري ، اجتماعي نسبت به سالمنداني که در آسايشگاه به سر نمي برند تفاوت دارند. يا نه .
اهميت و ضرورت تحقيق
اهميت سلامت رواني تامين سلامت فکر و روان افراد جامعه است . براي رسيدن به اين هدف احتياج به نيروي انسان فعال و کاردان ، همکاري سازمانهاي دولتي، برنامه ريزي ، بودجه براي ايجاد و گسترش سازمانهاي روان پزشکي و بالاخره آموزش سلامت همگاني در سطح جامعه بخصوص در مورد کودکان و سالمندان مطرح است که آموزش سلامت رواني به افرادي که مسن هستند و کمي از لحاظ روحي و رواني دچار تغيير تحول شده اند لازم است جهت همکاري استفاده از سرويسهاي موجود در صورت مواجه با استرس و مشکلات رواني و آموزش برخورد صحيح فرزندان و اطرافيان با يک فرد مسن و نوع برخورد با آن تا بتواند سلامت روحي و رواني را در آن تضمين کنيم . همانطور که مي دانيم دوره ميانسالي و سالمندي يکي از پرفشارترين دوره زندگي است که در اين دوره مسائل زندگي خانوادگي ، پرورش فرزندان و نگهداري و رسيدن به ارتقائ شغلي براي آنها تمام مسائلي است كه روحيه و روان سالمند تاثير بسزايي در زندگي اجتماع داشته كه اگر در زمان سالمندي فرزندان براي جبران اين زحمات رفتار ناشايستي از خود نشان دهند حتماً سالمند را دچار به هم ريختن و انزوا مي كند . ( ميلاني فر – 1385) .
فرضيه هاي تحقيق
فرضيه اصلي
بين سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي از لحاظ سلامت رواني تفاوت وجود دارد .
فرضيه هاي فرعي
1- بين سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي از لحاظ اختلال جسماني تفاوت وجود دارد .
2- بين سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي از لحاظ اختلال اجتماعي تفاوت وجود دارد .
3- بين سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي از لحاظ اختلال رفتاري تفاوت وجود دارد .
4- بين سالمندان آسايشگاهي و غير آسايشگاهي از لحاظ اختلال اضطرابي تفاوت وجود دارد .
تعاريف عملياتي و نظري واژه ها و مفاهيم ه باعث شادي و برداشت مفيد و موثر به طور کامل شود که از زبان کارل منجر بوده است . ( ملايري فر – 1385 )
واتسون مؤسس مکتب رفتار گرايي مي گويد سلامت رواني عبارت است از رفتار عادي نمودار شخصيت انسان سالم است که موجب سازگاري او با محيط و با نتيجه رفع نيازهاي اصلي و ضروري مي شود . ( ميلاني فر – 1385 )
و سلامت رواني بالاخره عبارتند از نمره اي است که آزمودني از آزمون سلامت رواني گلد برگ بدست آورده است .
تعريف پيري : مخصوص افرادي است که معمولا بالاي 75 سال هستند و از لحاظ جسمي شکننده اند و مبتلا به اختلالت بينايي و شنوايي و اختلالات رواني مي باشند .
سالمندان آسايشگاهي : عبارتند از سالمنداني که براي نگهداري از آن ها ، آنها را به مراکز سالمندان که با تسهيلات پزشکي و بهداشتي و شيوه زندگي و برنامه آنها بر نظر اين مراکز است و سالمند بايد تابع آن باشد .
سالمندان غير آسايشگاهي : عبارتند از سالمنداني که بقيه عمر خود را در ميان فرزندان و کانون خانواده گذران مي کنند و لزوم وجود حمايت و نگهداري از طرف همسر و فرزندان آنهاست .
فصل دوم
پيشينه و ادبيات تحقيق
تعريف
بهداشت رواني ، روانپزشکي پيشگير ، بهداشت رواني اجتماعي و يا روانپزشکي اجتماعي به کليه روشها و تدابيري اطلاق مي شود که براي جلوگيري از ابتلاء و درمان بيماريهاي رواني و توان بخشي بيماران رواني موجود به کار مي رود .
دو واژه اخير بعد از سومين انقلاب در روانپزشکي از سال 1963 که باعث ايجاد مراکز جامع روانپزشکي در مناطق جغرافيايي و با جمعيتي معين گرديده بکار مي رود .
مشکل تعريف
مشکل تعريف بهداشت رواني از آنجا سرچشمه مي گيرد که هنوز تعريف صحيح و قابل قبولي براي بهنجاري نداريم . البته تعاريف ئ نقطه نظرهاي زيادي با توجه به شرايط و موقعيتهاي اجتماعي ، سن و فرهنگ براي بهنجاري شده است .
پزشکان و افرادي که با ديد پزشکي به مسئله نگاه مي کنند بهنجاري يا سالم بودن را نداشتن علائم بيماري تلقي مي کنند و به عبارت ديگر سلامتي و بيماري را در دو ق
طب مخالف يکديگر قرار مي دهند و براي اينکه فردي سالم بيمار شودبايستي از قطب سالم به قطب مخالف برود .
اين امر در بعضي از بيماريها منجمله بيماريهاي عفوني ممکن است صادق باشد ولي در بيماريهاي رواني صادق نيست . عدم وجود علايم بيماري رواني و يا از بين رفتن علايم بيماري در اثر درمان ، به معني نيست که فرد از سلامت رواني کامل برخوردار و به اصطلاح سالم است . بيماران مبتلا به صرع ، جنون ادواري و انواع افسردگي ها و نظاير آن از اين قبيلند . البته اين موضوع منحصر به بيماران رواني نيست و در اکثر بيماريهاي جسماني نيز صدق مي کند . بيماران مبتلا به فشار خون و با بيماري قند و غيره اگر به علت استفاده از دارو ، فشار خون عادي و يافتند خون در حد طبيعي دارند دليلي بر سلامتي آنها نيست چون قطع درمان باعث پيدايش و برگشت ع
لايم بيماري خواهد شد .
پزشکان و روانپزشکان بهداشتي که در سازمانهاي بهداشتي يا طب پيشگيري و برنامه هاي اجرايي سروکار دارند و به اصطلاح ديد بهداشتي دارند مانند اپيدميولوژيست ها براي تعريف بهنجاري از نرمال ميانگين يازنگوله معروف منحني توزيع عمومي استفاده مي کنند و افراد را با خصوصيات افراد ميانگين که از طريق آماري به دست مي آيد ، خود مسئله قابل بحثي است
.
روانپزشکان فردي را از نظر رواني سالم مي دانند که تعالي بين رفتارها و کنترل او در مواجه با مشکلات اجتماعي وجود داشته باشد . از اين ديدگاه انسان و رفتارهاي او در مجموع يک سيستم در نظر گرفته مي شود که بر اساس کيفيات تاثير و تاثر متقابل عمل مي کنند . با اين ديد سيستميک ملاحظه مي شود که چگونه عوامل متنوع زيستي انسان بر عوامل رواني اجتماعي او اثر گذاشته و بالعکس از آن اثر مي پذيرد .
به عبارت ديگر در بهداشت و تعادل رواني ، انسان به تنهايي مطرح نيست بلکه آنچه مورد بحث قرار مي گيرد پديده هايي است که در اطراف او وجود دارند و بر جمع سيستم و نظام او تاثير مي گذارند و از آن متاثر مي شوند .
پس از ديد روانپزشکان سلامتي عبارتست از تعادل در فعاليتهاي زيستي،رواني، و اجتماعي افراد که انسان از اين تعادل سيستميک و ساختارهاي سالم خود براي سرکوب کردن و تحت کنترل در آوردن بيماري استفاده مي کند.روانکاوان و طرفداران فرضيه هاي روانکاوي (روان تحليلي) از شخصيت ايده آل صحبت مي کنندو«من» را ميانجي بين خواسته هاي «نهاد» و کنترل و مؤاخذه «فوق من» مي دانند و بهنجاري را ميانجيگري صحيح و منطقي بين دو قدرت «نهاد» و «ابرمن» مي دانند.روانکاوان به مراحل مختلف رشد رواني و عملکرد صحيح و خالي از تعارض ايگو،استفاده از مکانيسم هاي دفاعي سازنده در ضربه ها و فشارهاي شديد را دليل بر سلامت و تعادل رو
اني مي دانند.کارهاي اريکسون و هارتمن نيز به منظور تاييد اين نظريه است .
کارشناسان سازمان بهداشت جهاني سلامت فکر و روان را اين طور تعريف مي کنند :
«سلامت فکر عبارت است از قابليت ارتباط موزون و هماهنگ با ديگران،تغيير و اصلاح محيط فردي و اجتماعي و حل تضادها و تمايلات شخصي به طور منطقي،عادلانه و مناسب» .
لونيسون و همکارانش در1962سلامتي روان را اين طور تعريف کرده اند:
«سلامتي روان عبارت است از اينکه فرد چه احساسي نسبت به خود، دنياي اطراف،محل زندگي،اطرافيان و مخصوصا با توجه به مسئوليتي که در مقابل ديگران دارد،چگونگي سازش و
ي با در آمد خود و شناخت موقعيت مکاني و زماني خويشتن».
کارل مننجر(7 )به نقل مي گويد : « سلامت رواني عبارت است از سازش فرد با جهان اطرافش به حداکثر امکان به طوري که باعث شادي و برداشت مفيد و موثر به طور کامل شود . »
طبق تعريف واتسون مؤسس مکتب رفتارگرايي « رفتار عادي نمودار شخصيت انسان سالم اس
ت که موجب سازگاري او با محيط و با نتيجه رفع نيازهاي اصلي و ضروري او مي شود » .
تعريف گينز برگ به نقل در مورد بهداشت رواني عبارت است از : « تسلط و مهارت در ارتباط صحيح با محيط بخصوص در سه فضاي مهم زندگي عشق ، کار ، تفريح » . اين شخص و همکارانش براي توضيح بيشتر مي گويند : « استعداد يافتن و ادامه کار ، داشتن خانواده ، ايجاد محيط خانوادگي خرسند ، فرار از مسائلي که با قانون درگيري دارد، لذت بردن از زندگي و استفاده صحيح از فرصت ها ملاک تعادل و سلامت روان است » .
با توجه به تعريف بهنجاري ، از ديدگاههاي مختلف و پيچيدگي علوم رفتاري در پزشکي و عدم تعيين مرز و حد رفتار عادي ، ارتباط جسم و روان ، رابطه علوم رفتاري با فيزيولوژي و پزشکي از يک طرف و روانشناسي ، فلسفه ، علوم انساني و جامعه شناسي از طرف ديگر ، کمبود تحقيقات و مطالعات در بيماريهاي رواني و نحوه اجراي انواع پيشگيريها که پايه و اساس بهداشت را در پزشکي تشکي
ل مي دهند . همگي نقطه ضعفي است که تعريف ، هدف و برنامه هاي بهداشت رواني را در دچار اشکال مي کند .
مشکلات تعريف بهداشت رواني به قدري آشکار است که احتياج به ارائه مدارک و دليل ندارد و تعاريف فوق نشان دهنده وسعت مسئله و خط مشيي است براي آنان که علاقمند به بهداشت در بيماريهاي رواني هستند همان طور که گذشت اکثريت روانپزشکان توانايي سازش با محيط ، انعطاف پذيري ، قضاوت عادلانه و منطقي در مواجه با محروميت ها و فشارهاي رواني را ملاک سلامت و تعادل روان مي دانند و هدف اصلي از درمان بيماران رواني نيز قادر کردن آنها به زندگي خانوادگي
، اجتماعي و به اصطلاح سازش با محيط است .
تعاريف فوق براي روانپزشک بهداشتي که در وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکي مجري طرح و برنامه ريزي بهداشت رواني کشور است و با مسائلي مانند سياست روز ، امکانات بودجه ، مسائل ارتباط جمعي ، کمبود پرسنل و نيروي انساني متخصص و فعال ، مسائل اداري ، مالي ، قضائي ، آمار و اقلام ، جمعيت ، تعداد مبتلايان جهت پياده کردن و گسترش برنامه هاي بهداشت رواني و خلاصه مسائل همه گير شناسي سروکار دارد مفيد و مفهوم نيست و با نوع کار او نيز توافقي ندارد . اجتماعي که تمام زواياي زندگي از محيط خانه گرفته تا مدرسه ، دانشگاه ، محيط کار و نظاير آن را در بر مي گيرد و در بهداشت رواني آنچه بيش از همه مورد نظر است « احترام به شخصيت و حيثيت انساني است » و تا هنگامي که حيثيت و شخصيت فرد برقرار نشود سلامت فکر و تعادل روان و بهبود روابط انساني معني و مفهومي نخواهد داشت . روي اين اصل بهداشت رواني را دانش هنري مي دانند كه به افراد كمك مي كنند با ايجاد روش هاي صحيح رواني و عاطفي بتواند با محيط خود سازگاري حاصل نموده و براي حل مشکلات از راههاي مطلوب اقدام نماييد . مجددا به اين واقعيت تاکيد مي شود که در بهداشت رواني تنها نداشتن علائم بيماري کافي نيست . بهداشت مناسب بايد افراد را قادر سازد تا توانائيهاي جسمي و رواني خود را به حداکثر رسانيده و از استرسهاي ناشي از عوامل بين افراد جلوگيري کرده ، زندگي اجتماعي ، اقتصادي با رور و هماهنگ با محيط داشته باشند .
تاريخچه
تاريخچه بهداشت رواني با توجه به وجود بيماريهاي رواني از زماني که بشر وجود داشته و مخصوصا زندگي اجتماعي را شروع کرده همراه بوده است . پيدا کردن شروع و آغاز هر نهضتي بخصوص نهضتهاي اصلاحي و علمي به علت داشتن منابع گوناگون و چند جانبه مسئله مشکلي است . در حقيقت روانپزشکي را مي توان قديميترين حرفه و تازه ترين علم به شمار آورد . قديمترين ، چون
بيمارهاي رواني از قديم وجود داشته و بقراط در 377 تا 460 سال قبل از ميلاد عقيده داشته که بيماران رواني را مانند بيماران جسمي بايد درمان کرده تا علل سرشتي و فرضيه مزاجها از همان زمان بقراط و جالينوس وجود داشته و اهميت تاريخي دارد . تازه ترين علم براي اينکه تقريبا از 1930 بعد از تشکيل اولين کنگره بين المللي بهداشت رواني بود که روانپزشکي به بصورت جزئي از علوم پزشکي شد و سازمانهاي روانپزشکي و مراکز پيشگيري در کشورهاي مترقي يکي بعد از ديگر
ي فعاليت خود را شروع کردند . از فعاليت اين سازمانها در جريان جنگ جهاني دوم عملا کاسته شد و بدين ترتيب مي توان روانپزشکي را به صورت تازه ترين علم بعد از جنگ جهاني دوم به حساب آورد .
از اسناد و مدارک موجود چنين استنباط مي شود که تا اواخر قرن هيجدهم و همزمان با انقلاب کبير فرانسه از تاريخچه بهداشت رواني اطلاعات کافي در دست نيست . به علت جهل و بيوادي از بروز بيماريهاي رواني ، اختلالات رفتاري و بيماريهاي رواني را به دخالت ارواح خبيثه و شياطين قدرتهاي مأوراي انساني و نفوذ عوامل طبيعي مانند خورشيد ، ماه ، رعد و برق در بدن مي دانستند و عقيده داشتن که بايد اين بيماريها با نيروهاي مأوراي الطبيعه ، وساطت افراد مق
دس در نزد خدا بهبود يابند و اين شفاعت موقعي اتفاق مي افتد که بيماري در خواب باشد. اولين بار بقراط فيلسوف مشهور يوناني بود که خرافات را درباره بيماريهاي رواني کنار گذاشت ، و اختلالات رواني را به طرف پزشکي کشانيد ، درباره ماليخوليا و جنون زايماني تعريف و توصيف کرد و مغز را مرکز اصلي روان دانست . جالينوس علت بيماري هاي رواني را اختلال عمل مغز و عدم تعادل اخلاط بدن مي دانست . در اوايل قرن سيزدهم و اوايل رنسانس ارتباط جسم و روان يکپارچگي واکنش آنها را مورد بحث قرار گرفت و بعلاوه فرضيه ابوعلي سينا مسئله اين ارتباط را به اسپانيا و كشورهاي ديگر كشاند و اين زمينه اي براي فرضيه جديد براي بيماريهاي رواني شد اين قرن را بايد سحروجادو ، دخالت شياطين و ارواح در ايجاد بيماريهاي رواني دانست . اولين روانزشک به نام جان وي ير که در سال 1515 در دهکده اي در مرز آلمان و هلند به دنيا آمده بود پس از اتمام دوران
پزشکي در پاريس علاقه مند به مطالعه درباره رفتار انساني و بيمارئيهاي رواني شد و در سال 1563 کتابي در سوئيس نوشت که امروز ، اهميت زيادي درباره تاريخچه روانپزشکي دارد به علت علاقمندي در نوشتن رساله هايي در مورد تشخيص بيماريهاي رواني ، پسيکوزهاي سمي ، صرع ، وحشت شبانه ، پسيکوزهاي پيران ، هيستري ، پارانوئيا ، توهمات ، افسردگي و ساير پديده هاي رواني مرد قرن 16 نام گرفت ، اگر چه نوشته هاي او با مخالفت و طرد او از طرف گروه زيادي از
اطباء و نويسندگان آن زمان روبرو شد . ولي تا قرن اخير ارزش و اهميت نوشته هاي او معلوم نبود ولي با رشد روان شناسي پويا مجددا نوشته هاي تاريخي «وي ير» ارزش خود را در روانپزشکي پيدا کرد . اولين روانپزشک در کشورهاي انگلستان ويليام بتي در سال 1753 بود.
اطلاعات جسته گريخته وجود دارد که تا قرن چهاردهم مکانهايي براي مواظبت و نگهداري بيماران رواني در مونت کاسينو ايتاليا و بيمارستاني در ليون فرانسه و در پاريس و همچنين بنا شدن
بيمارستان بتلم در لندن در سال 1247 ( اولين بيمارستان تقريبا رسمي و دولتي ) و در سال 1385 بيمارستان سنت بارتولومو در لندن در نزديک کليساي سنت بارتولومو وجود داشته است .
در اسپانيا اولين بيمارستان رواني در سال 1409 در شهر والانيا به وسيله يک کشيش اسپانيايي ايجاد شد و علت آن رفتار استهزا آميز و آزار دهنده افراد نسبت به بيماران رواني در ملاء عام و خيابانهاي آن زمان بوده است .
در اثر اقدام و پيشنهاد اين کشيش از سال 1412 تا 1489 پنج بيمارستان ديگر در نقاط مختلف اسپانيا ساخته شد و در سال 1567 به علت نفوذ اسپانياييها اولين بيمارستان رواني در شهر مکزيکو بنا نهاده شد . روي اين اصل نقش اسپانيا در بنا نهادن بيمارستان رواني و مواظيت از بيمارستان رواني هم در قديم و هم امروزه از اهميت قابل توجهي برخوردار بوده وهست. از اينکه نحوه درمان در بيمارستانهاي آن زمان چه بوده و به سربيماران چه مي آمده ، آيا بيماران بهبود مي يافتند يا نه ؟ اطلاعات درسي نداريم ولي آنچه مسلم است اين است که اگر اين بيماران در منازل
خانواده ها مي ماندند به طناب و زنجير بسته مي شدند به طوري كه بعضي از آنها زنجيرها را پاره ، از خانواده فرار، در غار و جنگل ها ، زندگي مي کردند ، از پوست و برگ درختان تغذيه مي کردند تا به صورت ديو ، اجنه مزاحم رهگذرشان مي شدند. و هر کس آنهاي مي گشت مسئوليتي نداشت . بيماران رواني خفيف به صورت فقرا ، ولگردان در کوچه و بازار وسيله خنده و تمسخر بچه ها و آلت دست بزرگتران مي شدند . در بيمارستان بتلم لندن تا قرن 19 خوراک، پوشاک و جاي کافي براي بيماران وجود نداشت و بيماران را در روزهاي يکشنبه در معرض ديد و تماشاي مردم در مقابل
دريافت مختصر پول قرار مي دادند و از اين راه ساليانه 400 پوند انگليسي عايد بيمارستان مي شد تا کمبود بودجه را جبران نمايند.
در قرن 17 ارتباط جسم روان و محل اين ارتباط در سلسله اعصاب مورد بحث قرار گرفت و دکارت و مالپکسي و يليس و سايرين مراکزي براي اين ارتباط تعيين کردند .
در همين قرن در سال 1602 اولين کتاب پزشکي درباره بيماريهاي رواني به نام پراکسيس مديا توسط پزشک سوئيسي نوشته شد که در آن طبقه بندي بيماريهاي رواني مورد توجه قرار گرفته و براي بيماريهاي رواني علل ارگانيک قائل شدند. دو نفر از وانپزشکان معروف آن زمان يکي زاکيا که پدر پزشکي قانوني لقب گرفته و سالها نيز پزشک پاپ بوده است کتابي درباره رانپزشکي قضايي نوشته و در گزارشات او مطالب زيادي وجود دارد از جمله اينکه فقط پزشک است که مي تواند درباره ناراحتي و شرايط رواني افراد اظهار نظر نمايد ، با بيمار رواني به مصاحبه بنشيد و در باره رفتار و اعمال بيمار قضاوت نمايد . ديگري به نام توماس سيد نهام که خاطر نشان کرد واکنشهاي هيستريک فقط مخصوص خانمها نبوده بلکه نزد آقايان و کودکان نيز ديده مي شود و به صورت همه نوع علائم مانند : تهوع استفراغ ، سرفه ، تشنج ، دردهاي معدي و روده اي و دردهاي مختلف بدن ممکن است تظاهر نمايد .
نکته قابل ارزش اين بود که در آن تاريخ که همه گير علايم رواني شديد و جنون ماليخوليايي بودند سيد نهام به ناراحتي هاي نوروتيک اشاره کرد ولي بعد از او مسئله به فراموشي سپرده شد تا اينکه مجددا در قرن بيستم مسئله توسط فرويد به سر زبانها افتاد .
در قرن هيجدهم مسئله به همان طريق قرن هفده ادامه يافت و موسسات خيريه در کشورهاي کاتوليک بنا به پيشنهاد کشيش ها تاسيس شد . در اين موسسات نظريات مردم درباره نحوه نگهداري و نظريه پزشکان در مورد بيماران متفاوت بود . در بيمارستان بتلم اختلاف بين پزشکان طوري بود که عده اي بيماران رواني را غير قابل علاج دانسته و بعضي نيز روشهاي مختلف درماني به آنها توصيه و عقيده داشتند که اين بيماران بايستي درمان پزشکي شوند . در همين قرن ژرژسوم پادشاه انگلستان که دچار حملات بيماري مايناک شده بود توجه پزشکان و اطرافيان را به خود معطوف داشت و توجه نه تنها به درمان ژرژسوم بلکه به مسائل پزشکي و روانپزشکي و پرستاري بيماران رواني بيشتر شد .
مختصري درباره تاريخچه بهداشت رواني در ايران
اگر چه از تاريخچه بهداشت رواني در ايران اطلاعات کافي در دسترس نيست ولي از مدارک لازم ناکافي به دست آورده با توجه به اعتقادات مذهبي ، سنتي و علمي آن زمان در کشورهاي ايرا
ن و عربي مي توان قبول کرد که رفتار با بيماران رواني به نحوه مطلوب انجام مي شد و از زمانهاي قديم محلهائي براي نگهداري بيماران رواني وجود داشته است . اکثر تصورها اين است که علوم پزشکي يونان در نگرش کشورهاي عربي زبان و ايران تاثير گذارده ولي شواهدي وجود دارد که حتي در قرن 6 و 7 مدارس پزشکي در ايران وجود داشته و از کتابهاي يوناني حتي به صورت ترجمه در اين مدارس استفاده مي شده. تجاوز و تاخت و تاز اعراب در قرن 7 به کشورهاي آسيايي از جمله ايران و حتي اسپانيا باعث شده که آثار موجود از بين برود ، از زمان ساسانيان در جندي شاپور اهواز براي بيماران رواني مکان مخصوصي ترتيب يافته و در قرن هشتم چندين بيمارستان در بغداد وجود داشته و از مسافريني که از اين کشورها به اروپا مي رفتند و يا جهت سياحت به اين کشورها آمده و بر مي گشتند شواهدي در دسترس است که درمان بيماران در بيمارستانها به نحو ممکن البته با روش آن زمان انجام مي گرفت . در اين بيمارستان ها ، باغها ، حوضخانه ها ، حمام
، موزيک ، کشاورزي وجود داشته و از عطريات ، داروهاي متدي و اشتها آور گياهي درمان استفاده مي شده مطابق رسم يونان اين بيمارستان ها با مدارس پزشکي وابستگي نزديک داشته و اين وسايل براي فقرا و متهولين يکسان بوده و بيشتر بيماران را ، بيماران مانياک دپرسيو تشکيل مي داده است .
ريشه اعتقادات مذهبي مسلمانان بنا به گفته پيغمبر که « خداوند بيماران را دوست دارد » و « بيماران به وسيله خداوند انتخاب مي شوند که حقيقت را بگويند » ، بيماران افراد مقدسي به ش
مار آمده و مورد لطف و احترام قرار مي گرفتند و اين روش تاثير زيادي در بهبود آنان داشت . حمايت از زيردستان ، قبول کودکان بي سرپرست ، کمک به افراد بي بضاعت و بيماران رواني در مکتب اسلام يک تکليف شرعي و از صفات ذاتي ايرانيان بوده و هست و شعر سعدي که :
بني آدم اعضاي يکديگرند که در آفيرنش زيک گوهرند
و حتي وجود موقوفات زياد همگي نشان دهنده شواهدي از نيکوکاري و نوع پروري مردم آن زمان بوده است .
سعديا مرد نکونام نمي رد هرگز مرده آنست که نامش به نکوئي نبرند
در دوران اسلام پزشکان و نويسندگان مهم آن زمان مانند زکريا رازي و ابوعلي سينا را مي توان نام برد که نوشته هاي آنان غير از عربي به زبان يوناني ، لاتين و زبانهاي ديگر ترجمه شده و دردسترس مردم مغرب زمين قرار گرفته و با استقبال آنان روبرو شده است .
محمد زکرياي رازي ( 330 – 240 هجري قمري يا 910 – 820 ميلادي ) در شهر ري به دنيا آمده و پس از آموختن فلسفه ، نجوم و شيمي براي فراگرفتن طب به بغداد رفت که در آن زمان مرکز بزرگي براي آموختن علم طبيعي ، شيمي و پزشکي بوده است . پس از تکميل دانش پزشکي راز
ي به ري برگشت و به درمان بيماران پرداخت و حتي بيمارستاني شبيه بيمارستان بغداد در شهر ري بر پا کرد و به تدريس و آموزش پزشکي پرداخت . رازي به علت نامعلومي به بغداد برگشت و رياست بيمارستان بغداد را عهده دار شد . به نظر مي رسد که رفتن او به بغداد يکي به علت دعوت خلفاي آن زمان از عراق و ديگري عدم توجه مردم به کارهاي او در ايران بوده است . رازي صرفنظر از پزشک بودن شيميدان و کيمياگري برجسته بوده است . کشف الکل از تقطير و مواد نشاسته اي و اسيد سولفوريک از بزگترين کشفيات اوست و او به کيمياگري نيز معروف است . از تاليفات مهم رازي دو کتاب معروف مربوط به طب بنام الحاوي و کتاب منصوري و رسالاتي درباره
امراض باطن و کتابي درباره حرکات نفساني ، اوهام ، حرکت عشق وطب روحاني را مي توان نام برد .
ابوعلي سينا ( 428 – 371 هجري قمري يا 1008 – 951 ميلادي ) نيز مانند زکريا رازي براي بيماران رواني ( ديوانگان آن زمان ) که آنها را مريض دماغي نيز مي گفتند دستورات دارويي تجويز مي کرد .
ابوعلي سينا براي درمان بيماران رواني عقيده به تلقين داشت و به عقيده اکثر مورخان بخيه و پيوند اعصاي را براي اولين بار عرضه کرده است . از تاليفات ابوعلي سينا مي توان به کتاب قانون ( کتاب طب آن زمان ) که معروفيت جهاني دارد اشاره کرد . اين کتاب باعث شد پزشکي اعراب شهرت جهاني بيابد و تاچندين قرن مرجع پزشکان شرق و غرب باشد . اين کتاب در قرن 12 ميلادي به لاتين ترجمه و پانزده بار تجديد چاپ شده و تا اواسط قرن هفدهم ( 1650 ) در تمام دنيا به منزله اصول علوم پزشکي شناخته و در مراکز پزشکي اروپا تدريس مي شد . طب امروزي ادامه طب ابوعلي سيناست . در اين کتاب فصولي براي بيماريهاي رواني وجود دارد که تا چند قرن در کتب اروپايي چنين چيزي به چشم نمي خورده است .
کتاب ديگر او به نام « شفا » که مربوط به فلسفه است و تا سال 1300 تدريس طب و فلسفه ( حکمت قديم ) با هم توام بوده است . در مورد مزاجها ابوعلي سينا به چهار نوع ملانکولي ( دموي ، صفراوي ، بلغمي و سودائي ) اشاره کرده و آنها را جزء ابعاد سرشتي در سايکو پا نولوژي بيماري رواني داشته است .
در سال 1267 شمسي دارالشفايي در يزد به فرمان خواجه شمس الدين محمد صاحب ديوان درباغي شجر و بزرگ بنا شد . اين بيمارستان داراي بخشهاي مخصوص براي بيماران رواني ، حوضخانه ، مجالس المجانين بوده است . تا سال 1293 به علت جنگهاي داخلي و هجوم قبايل بيگانه پيشرفت بهداشت رواني انجام نگرفت و در اين سال در بيمارستان سيناي فعلي ( ابوعلي سينا ) که يک بيمارستان عمومي است محل کوچکي در زيرزمين و دالان بيمارستان به بيماران
رواني اختصاص يافت که فقط تکافوي پذيرش عده قليلي از بيمارستان رواني ثروتمند را داشت . در سال 1297 نگهداري و سرپرستي بيماران رواني و جلوگيري از حوادث ناگوار به شهرباني واگذار شد و باغي در اکبر آباد تهران ( خيابان سيناي فعلي ) به صورت « دارالمجانين » يا اولين بيمارستان رواني در تهران ايجاد شد . امور پرستاري و اداري اين بيمارستان را يک افسر و سه پاسبان انجام مي دادند و از پزشک ، پرستار و دارو خبري نبود در سال 1300 در زمان صدارت
سيد ضياء الدين طباطبائي مديريت و اداره دارالمجانين از شهرباني به شهرداري منتقل شد و در سال 1310 اولين متخصص اعصاب و روان در بيمارستان مشغول به کار گرديد . پس از انتقال مديريت دارالمجانين به شهرداري تيمارستاني در ورامين آباد شهر ري جهت بيماران رواني اختصاص يافت و بيماران تيمارستان خيابان سينا به امين آباد شهر ري انتقال داده شدند . به پاس تحقيق
ات و تاليفات دانشمند معروف محمد زکرياي رازي که در شهر ري مي زيسته است و در آنجا نيز فوت کرده است نام تيمارستان به نام « رازي » نام گزاري گرديد . چون نظر اين بود که مردم آنجا را به چشم يک بيمارستان نگاه کرده و مسائل درماني مطرح شد و از طرفي بيماران بستري احساس سرافکندگي و حقارت نکنند کم کم نام تيمارستان به بيمارستان مبدل و فعلا بنام مرکز روانپزشکي رازي انجام وظيفه مي کند .
در سال 1319 سازمان جديد دانشکده پزشکي توسط پرفسور ابرلين تاسيس و با ايجاد کرسي
بيماريهاي رواني و تدريس بيماريهاي رواني در دانشکده پزشکي تهران ، تدريس روان شناسي در دانشسراي عالي و دانشکده ادبيات به مورد اجرا گذاشته شد .
در سال 1325 بيمارستان روزبه در خيابان سي متري جهت بيماران نسبتا آرام رواني اختصاص يافت و در سال 1329 بيمارستان روز به با وسايل مدرنتر در ساختمان جديد شروع به کار کرد اين بيمارستان از طرف دانشکده پزشکي تهران اداره مي شود .
در سال 1336 برنامه هاي روان شناسي و بهداشت رواني از راديوي ايران آغاز شد و در سال 1338 اداره بهداشت رواني در اداره کل بهداشت وزارت بهداري تشکيل شد .
در سال 1343 اولين مرکز بهداشت رواني تهران از طرف اداره بهداشت رواني وزارت بهداري در خيابان هدايت تاسيس شد و بيماران را به طور سرپايي پذيرا گرديد .
در سال 1350 اداره بهداشت رواني به اداره کل تبديل شد و پس از گذشت دو سال به علت اختلاف ديد وزراي بهداري وقت يعني در سال 1352 مجددا اداره کل بهداشت رواني به صورت اداره اي تحت نظارت اداره کل خدمات بهداشتي ويژه اولين دوره باز آموزي پزشکان عمومي تهران و شهرستانها در تابستان سال 1354 در مرکز بهداشت رواني تهران و مرکز روانپزشکي رازي بمدت يکماه انجام گرفت و اينجانب سرپرستي طرح و اجراي اين برنامه آموزشي را به عهده داشتم
. اجراي اين برنامه بقدري مفيد بود که پزشکان آموزش ديده توانستند با راهنمائي اداره بهداشت رواني تهران در درمانگاههاي عمومي شهرستانها بيماران رواني را تشخيص و درمان و از اعزام آنها به تهران جلوگيري بعمل آورند . چون اين امر نتايج بسيار مفيد داشت لذا در سال 1355 مجدد
ا براي پزشکان عمومي ، متخصصين رشته هاي مختلف ، ليسانسه هاي مامائي و سرپرستاران بيمارستانهاي وابسته به بهداري استان تهران دو دوره باز آموزي يک ماهه روانپزشکي توسط اداره بهداشت رواني بهداري استان تهران ترتيب داده شد . در اواخر سال 1355 پس از ادغام دو وزارت بهداري و رفاه اجتماعي تمام مراکز وابسته و بيمارستان هاي رواني به انجمن توانبخشي وابس
ته به وزرات بهداري و زيستي منتقل شد . از همان سال مراکز جامع روانپزشکي منطقه اي در نقاط مختلف تهران تاسيس شد ( مرکز روانپزشکي تهران نو ، مرکز روانپزشکي شهيد اسماعيل فعلي و . . . ) بعضي از مراکز فقط بيمار را به طور سرپايي مي پذيرند و بعضي داراي تخت هاي بيمارستاني هستند .
در ارديبهشت سال 1358 پس از انحلال سازمان توانبخشي فعاليت بهداشتي و درماني اين سازمان به سازمانهاي بهداري و منطقه اي تهران و فعاليت آموزشي آن به انستيتو روان پزشکي تهران واگذار شد که اين انستيتو فعلا جزء دانشکده علوم پزشکي ايران فعاليت آموزشي ، پژوهشي و طرح و برنامه ريزي و مشورتي درباره مسائل بهداشت رواني کشور را به عهده دارد .
براي اولين بار طرح ادغام خدمات اوليه بهداشتي(1) و شبکه بهداشت و درمان شهرضا ( استان اصفهان ) شروع شد و چون موفقيت اين طرح مورد تاييد نمايندگان سازمان بهداشت جهاني قرار گرفت لذا بهداشت رواني به عنوان اصل نهم خدمات اوليه بهداشتي در کشور اعلام و اجراي طرح کشوري بهداشت رواني در استانهاي ديگر کشور آغاز شد .
اهميت ، دامنه ، حدود و زيان بخشي بيماريهاي رواني در جامعه
اعتقاد کامل داريم که تندرستي يکي از نعمتهاي بزرگ در زندگي انسان است و نمي توان منکر شد که سلامتي رواني در زمره بالاترين نعمتهاست . افرادي که به نحوي با بيماران رواني ، عقب
ماندگان ذهني و معتادين به مواد مخدر و الکل سروکار دارند به اين امر اعتقاد کامل دارند .
بديهي است بيماريهاي رواني مخصوص به يک قشر و يا طبقه خاص نبوده و تمام طبقات جامعه را شامل مي گردد . بيماري رواني ، کارگر ، کارمند ، محصل ، پزشک ، مهندس ، تاجر ، استاد دانشگاه و يا افسر ارتش نمي شناسد و به عبارت ديگر امکان ابتلا به ناراحتيهاي رواني براي همه افراد جامعه وجود دارد و هيچ انساني از فشارهاي رواني و اجتماعي مصون نيست و به عبارت ديگر در برابر بيماري رواني مصونيت نداشته و ندارد و اين خطري است که مرتبا نسل فعلي و آينده را
شديدا تهديد مي کند . با توجه به نکات فوق حدود و زيانبخشي بيماريهاي رواني را مي توان به طور زير خلاصه کرد.
1- زيانهاي فرهنگي 2- زيانهاي عاطفي 3- زيانهاي اقتصادي
4- زيانهاي فردي و اجتماعي 5- زيانهاي خانوادگي و انساني
به طور کلي بايد گفت وجود يک بيمار رواني به کار عادي و اقتصاد خانواده لطمه شديد وارد مي کند ، در آمد سرانه را کاهش مي دهد .از لحاظ روابط انساني ساير افراد خانواده را در وضع ناراحت و تأسف آوري قرار مي دهد و خانواده ها بايد صرف نظر از مخارج هنگفت و صرف وقت ، فشار رواني شديدي را براي نگهداري بيمار خود تحمل کنند . مراقبت و نگهداري بيمار رواني زندگي خانواده را مختل ، نشاط و رفاه فردي از اعضاي خانواده سلب مي کند . براي سازمانهائي در ماني ، آموزشي ، سياسي ، اقتصادي و انتظامي مسئله بزرگ و پيچيده اي را ايجاد مي کند . در تخريب و ضايع کردن نيروي انساني ، در اقتصاد اجتماع تاثير عميق مي گذارد و به پيشرفت کشاورزي ، صنعتي ، آموزش و پروش لطمه سنگيني مي زند . به همين دليل بهداشت رواني در بعضي از کشورها در راس برنامه هاي ملي و بهداشت همگاني قرار داده شده است . بيماران رواني که از طرق مرا
کز دادگستري ، پزشکي قانوني ، پليس و يا مراکز بهداشتي و درماني ديگر جهت بستري شدن معرفي مي شوند . معرف آن است که اين افراد براي افراد خانواده ، اجتماع و حتي خودشان خطرناک هستند و اين امر نشان دهنده اهميت موضوع و احتياج به پذيرش ، درمان و نگهداري اين افراد است و هيچ سازماني نمي تواند به علت نداشتن نيروي انساني کافي و يا متخصص از پذيرش و تحت نظر گرفتن آنها خودداري نمايد .
چاره انديشي ، ايجاد قوانين و مقررات معين براي بستري ، درمان ، ترخيص و حمايت از بيماران در جامعه بايستي در سرلوحه برنامه هاي بهداشتي قرار گيرد و تا مادامي که قوانين و مقررات خ . بهداشت رواني به مفهوم اصلي و اساسي انجام نگرديده است . متاسفانه قانون گذاران و مجريان امر به علت نداشتن اطلاعات کافي درباره بيماريهاي رواني و يا درگيري با مسائل متعدد از اقدام در برنامه ريزي درباره بهداشت رواني به نحوي از انحا طفره مي روند و يا حتي وجود مشکل را انکار مي کنند اين مسئله نه تنها در سازمانهاي اجرايي کشور به چشم مي خورد بلکه يکي از تعصبات بيجاي خانواده بيمار نيز مي باشد . با عقيده به اينکه بيماريهاي رواني درمان ندارد ، سروصداي اين نوع بيماران را به کسالت و ناراحتي آنها بستگي دارد حقيقت امر را کتمان مي نمايند بايد دانست که اولا اکثر بيماريهاي عصبي رواني قابل علاج و پيشگيري هستند و در ثاني هزاران بيماري جسماني وجود دارد که قابل علاج نيستند .
بسياري از بيماريهاي قلبي و عروقي ، سرطانها ، بيماريهاي روماتيسمي و تغذيه اي ، بيماريهاي پوستي ، بيماريهاي کليوي ، کبدي و غيره درمان اختصاصي ندارند ، مرتبا عود مي کنند ، مزمن مي شوند و گاهي تا آخر عمر بيمار با آنها دست به گريبان است . مسلم است که بيماريهاي عصبي رواني نيز نمي توانند از اين قانون مستثني باشند . نکته جالب اينکه بشر مرتبا سعي و کوشش مي کند راهي براي درمان بيماريهاي جسماني پيدا کند و يا لااقل با بيمار رفتاري معقول و انسان
ي داشته باشد ولي متأسفانه در مورد بيماريهاي رواني اين طور نبوده است و اين بيماران اکثرا با طرد سازمنهاي درماني مواجه بوده و اگر هم برنامه اي براي آنان تنظيم و به مورد اجرا گذاشته مي شود جنبه رحم و دلسوزي و احسان را داشته و دارد . در مطالعه اي در انگلستان 30 درصد مردم آن کشور داروهاي ضد افسردگي را بي اثر و 87 درصد مردم داروهاي غير افسردگي را اعتياد آ
ور دانسته و همين تعداد نيز اقرار کرده اند که از عنوان کردن بيماري خود شرم داشته و در مراجعه به روانپزشک را عيب مي دانستند .
تعصب نسبت به بيماريهاي رواني به قدر است که هنوز نه تنها در کشور ما بلکه در بيشتر کشورهاي جهان آمار دقيق و منطقي مربوط به بيماريهاي رواني در دسترس نيست . در ايران فقط 10% تخت هاي بيمارستان متعلق به بيماران رواني و در حدود 12% بودجه بهداشتي کشور صرف بيماران رواني مي گردد. در صورتي که در کشورهاي مترقي نصف تخت هاي بيمارستان براي بيماران رواني اختصاص داده شده است .
مسئله افزايش بيماريهاي رواني موضوع روز بوده و رابطه مستقيم با سير صعودي رشد جمعيت و افزايش فشارهاي عاطفي و هيجاني دارد . طبق اظهار مديرکل سازمان جهاني بهداشت در
دانمارک(1) در ارديبهشت 1357 « حدود 45 ميليون نفر مبتلا به بيماريهاي رواني شديد بوده و در حدود همين تعداد نيز به علت اختلالات ناشي از مواد مخدر ، الکل ، عقب ماندگي ذهني ، بيماريهاي سبک عصبي رواني ، جدا ناتوان شده اند . » اين پزشک اظهار نظر کرده است که در کشورهاي در حال توسعه 5/1 بيماراني که به موسسات بهداشتي درماني مراجعه مي کنند از نوعي اختلالات رواني رنج مي برند و ساليانه بيش از 100 ميليون بيمار افسرده جديد تشخيص به کيلينيک ها و روانپزشکان مراجعه و تحت مداوا قرار مي گيرند .
در مجله روانپزشکي آمريکا ذکر شده است که 25 تا 30 درصد افراد آمريکا از نظر نشانه هاي رواني غير عادي هستند . طبق گزارش مجله درباره مطالعه اثر داروهاي ضد اضطراب و مسکن 17% مردم بلژيک 10% و مردم فرانسه از داروهاي ضد افسردگي ، ضد اضطراب و آرام بخشي سبک استفاده مي کنند و تعداد زنان در بين مصرف کنندگان اين داروها دو برابر مردها بوده و تعداد زيادي از اين افرادبيش از 45 سال دارند . مطالعه فوق براي اثر داروهاي آرام بخش و ضد افسردگي سه حلقه اي در روي قلب به علت گزارش مرگ هاي ناگهاني انجام شده است .
افزايش بيماران رواني و احتياج به سرويس دهي از يک طرف و کمبود نيروي انساني که لازمه اجراي برنامه هاي صحيح درماني اجتماعي و بهداشتي است از طرف ديگر مغايرت پيدا مي کند .
در جوامع پيشرفته که افزايش بيماران رواني نارساييهاي نيروي انساني را به شدت خود مي رساند حتي مجبور مي شوند از بيماران رواني که بهبود نسبي يا کلي يافته اند به عنوان يک نيروي انساني مفيد استفاده کرده ، از تجربيات آنها در راه درمان بيماران رواني و حتي روان درماني بيماران ديگر بهره برداري کنند .
در مطالعلت متعدد ميزان از کار افتادگي در بيماران افسرده را در طول عمر بين 3 تا 5 سال گزارش کرده اند و با توجه به اينکه بيماري افسردگي بمراتب خوش خيم تر از بيماري اسکيزوفرني است لذا ميزان از کار افتادگي در بيماري اخير بسيار زياد و در بعضي از بيماران از شروع بيماري تا آخر عمر خواهد بود .
علل افزايش و شيوع بيماريهاي رواني
1- بيماريهاي رواني مانند بيماريهاي جسماني کشنده نيستند . اگر چه خود کشي يکي از علل مهم مرگ و مير بيماران رواني است ولي از نظر آماراي و مقايسه با مرگ و مير بيماريهاي جسماني مي توان آن را ناديده گرفت . بيماريهاي جسماني روزانه ميليونها نفر را در سراسر جهان از بين مي برند و تخت هاي بيمارستانها براي بيماران جديد اختصاص داده مي شود ولي در مورد بيماران رواني اين امر صادق نيست لذا مبتلايان به اين نوع بيماريها روي هم انباشته مي شوند ، احتياج بيشتري
جهت درمان سرپايي ، بستري شدن و تخت بيمارستاني به علت عود مکرر بياري پيدا مي کنند .
2- عدم درک از نحوه شروع و طولاني بودن مدت بيماري – اکثريت قريب به اتفاق افرادي که ناراحتي رواني دارند از وضع نامتعادل بودن خود اطلاعي ندارند . فکر مي کنند عادي و متعادل هستند و در نتيجه درمان به موقع انجام نمي شود ، باعث مزمن شدن بيماري گشته و بيماري غير قابل علاج مي گردد . مسلما اين گونه بيماران محکوم هستند تا آخر عمر در آسايشگاههاي رواني به سر برده و تختي را اشغال کنند .
3- عدم برنامه صحيح و اطلاع کافي از روشهاي پيشگيري و درماني – عدم اطلاع کافي خانواده و
نزديکان از وجود بيماري ، نبودن وسايل درماني در شهر يا محل زندگي ، فقر مالي و مشکلات متعدد به آنها اجازه نمي دهد که بتوانند به درمان بيمار خود بپردازند . تعداد معدود بيمارستانهاي رواني آن هم در بعضي از نقاط کشور و مراکز استانها با ظرفيت محدود ، وجود بيماران بيش از ظرفيت ، کمبود متخصص در اکثر بيمارستانهاي رواني باعث عدم درمان صحيح و به موقع بيماران شده ، بالنتيجه باعث انباشته شدن و ازدياد اين نوع بيماران مي شود.
4- علل ديگر مانند پيشرفت تکنواوژي ، صنعت ، زندگي ماشيني ، ازديادو افزايش سريع جمعيت بعلت ساختن واکسن ها ، آنتي بيوتيک ها ، تصفيه آب آشاميدني ، کاهش مرگ و مير کودکان و عقب نشيني بيماريهاي کشنده چون سل ، وبا و غيره . . . ، کمبود مسکن و مواد غذايي ، بحران آموزش و بهداشت ، بحران انرژي ، بحران و تشنج اقتصادي ، بحران ترافيک ، رشد بي حد و ناهماهنگ شهرها ، مهاجرت بي رويه روستائيان به شهرهاي صنعتي بزرگ و عدم امکان تطبيق آنها با شهر و آپارتمان نشيني ، نداشتن کار و حرفه ثابت و معين ، بيکاري ، فقر اقتصادي و عواقب نامطلوب و رابطه آن با بزهکاري ، اسکيزوفرني ، عقب ماندگي ذهني و اعتياد ، خروج دود زهر آگي
ن و سموم حاصله از کارخانجات و سوخت هاي ماشيني ، آلودگي محيط زيست و کاهش فضاي زيستي ، ازدحام در خيابانها ، مدارس و نبودن وسايل رفاهي ، مصرف بي رويه و بيش از حد داروها ، هورمونها ، کورتن ، قرص هاي ضد چاقي و ضد حاملگي ، مواد مخدر و مشروبات الکلي ، افزايش افراد سالمند و بيماران مبتلا به جنون پيري و عقب ماندگي هاي ذهني که سابقا به علل بيماريهاي عفوني و گوارشي فوت مي کردند ومشکلات نگهداري از آنان ، ترس از جنگ و خطر جنگ هسته اي و بي خانماني ، گروگانگيري ، آدم دزدي ، هواپيمار بايي ، بمب گذاري ، و تروريسم ، مجهز شدن کشورها به رثاکتورهاي متکي به اورانيوم ، بمب هاي اتمي و شيميايي و اثرات آن در روي جنين در حال رشد ، موشکهاي دور برد، جنگندههاي مافوق صوت و ساختن دستگاههاي الکترونيک براي کنترل آزادي هاي فردي و کشف اسرار سياسي و جاسوسي ، نقشه برداري از شهرها ،
کشورها و فعاليت هاي مردم روي زمين از طريق ماهواره ها ، دستکاري در جو زمين و ايجاد زلزله هاي عمدي از طريق توليد ارتعاشات از راه دور ، فشارهاي سياسي رواني و تحريم اقتصادي عليه کشورهاي جهان سوم ، ترس از بيماران ، تأسيسات کامپيوتري يا آزمايشگاههاي اتمي و ژنتيک و يا حتي دزديدن دانشمندان که با تکنولوژي جديد کار مي کنند جهت کشف اسرارها ، و يا خطر دسترسي تروريست ها به مواد هسته اي ، قرار گرفتن در آستانه يک خيزش تاريخي – تکنولوژيکي و بنياد انژريهاي جديد و جديدتر ، تظاهرات و درگيريهاي هزاران نفر در کشورهاي گوناگون جهان و اعتراض به دولت ها جهت ساختن و بکار انداختن رثا کتورهاي اتمي و نيروگاههاي هسته اي ، طلاق و جدايي ، بيگانگي ، بي تفاوتي و بي اعتمادي حتي در افزاد يک خانواده ، از بين رفتن سنن ، آداب و رسوم ديرينه ، سست شدن پايه هاي معنويت ، فضيلت ، انسانيت و نوعدوستي که
انسان را تبديل به يک ماشين کرده که فقط جنبه اقتصادي دارد ، و ديگر بين انسان با انسان هيچ رابطه اي بجز منافع شخصي ، پيوندهاي خانوادگي ، عشق و دوستي ، علاقه هاي همسايگي و تعلق اجتماعي همگي در هجوم بيرحمانه منافع شخصي تجاري رنگ باخته يا به تباهي کشيده شده اند و مفهوم شهعر سعدي « رسد آدمي به جايي که به جز خدا نبيند » از بين رفته است .
عواملي که در سالهاي اخير سبب ازدياد بيماران بستري در بيمارستانهاي رواني شده است