بخشی از مقاله
بررسی علل افسردگی در زنان 65-25 سال
چکیده
افسردگى هر چند كه از شايعترين اختلالات روانى انسان است، با این حال شايد بيش از هر اختلال روانى ديگر ناشناخته مانده يا در تشخيص آن اشتباه مىشود. يكى از علل پنهان ماندن و عدم تشخيص افسردگى، در آميختن آن با غمگينى معمولى است. در زندگى هر كس موقعيتهايى پيش مىآيد كه خواه ناخواه او را غمگين مىسازد، اما اين حالت با آشفتگى واقعى روانى و تقليل بينش معنوى شخص همراه نيست. برعكس، افسردگى حالتى است كه بر كيفيت خلق شخص تاثير عميق گذاشته و نحوه ادراك او را از خويش و از محيطش دگرگون مىسازد.
اين بيمارى اختصاص به يك طبقه معين اجتماع يا كشور بخصوصى ندارد. علائم زجر دهنده آن را در ميان مردم از ثروتمند و فقير گرفته تا دانشمند و بيسواد و شاه و گدا، زن و مرد و در هر گوشهاى از عالم مىتوان يافت.
مقدمه
افسردگي چيست و به چه صورت در زنان و دختران نمود پيدا مي كند؟
افسردگي يك اختلال عاطفي است كه در بعد عواطف فرد اختلال ايجاد مي كند. افسردگي مي تواند هم دلايل بيروني و محيطي و هم علل ژني و دروني داشته باشد. به لحاظ ژني هورمونها تغييراتي در بدن ايجاد مي كند.
ما در زبان روزمره، از كلمه افسردگي جهت توصيف تركيبي از احساسات غمگيني، ناكامي، نا اميدي، و شايد رخوت و بي حالي استفاده كنيم اما زماني كه درمي يابيم پزشكان، روان پزشكان و روان شناسان باليني اين كلمه را به شيوه اي متفاوت به كار مي برند، سردرگم مي شويم. ازديد آنان، افسردگي يا بيماري افسردگي، حالتي است كه به درمان ويژه نياز دارد. به علت اين درهم
شدن واژه ها افراد عادي و درمانگراني كه بيماري افسردگي مبتلا نشده اند، احتمالا همدردي و مساعدتي كمتر از آنچه جدي بودن موضوع افسردگي مي طلبند، ازخودظاهر مي سازند.آنان ممكن است چنين تصور كنند كه افراد افسرده تن پرور، خودخواه، يا اهل تمارضند و آنان را با چنين عباراتي نصيحت مي كنند : «سعي كن خودت را جمع و جور كني» يا «خودت را از اين حالت خارج كن، به آن بدي هم كه فكر مي كني نيست»
افراد مبتلا به خوبي اين مسئله را احساس مي كنند كه دوستان، همكاران و خانواده هاي آنها نمي توانند مشكل آنها را درك كنند و با آنان همدلي نشان دهند وبا نگراني از اينكه ديگران آنها را به عنوان فردي متمارض تلقي كنند، ناراحتي شان را دو چندان مي سازد.
ضرورتهای تحقیق
تندرستی یکی از نعمتهای بزرگ در زندگی انسان است و نمی توان منکر شد که سلامتی روانی در زمره بالاترین نعمتهاست . و بدیهی است که بیماران روانی مخصوص به یک قشر ویا طبقه خاصی نبوده و تمام طبقات جامعه را شامل می شوند و امکان ابتلا به ناراحتی های روانی برای تمام افراد وجود دارد . از میان اختلالات رفتاری زنان و بیماری آنان لازم است که بیشترین توجه به بیماری افسردگی شود زیرا افسردگی نوعی احساس غم است که اگر درجهت جلوگیری از آن
اقدامی نشود به تدریج منجر به گوشه گیری خواهد شد و تقریبا حالت بی تفاوتی به انسان دست می دهد و این زنگ خطر بزرگی است برای زندگی چرا که چنین شخصیتی دچار نوعی کوری می شود و در اثر همین کوری خوبیهای زندگی را نادیده گرفته و فقط بدیها را می بیند واضح است چنین شخصی اکثر اوقات در تنهایی به سر میبرد و هرگز حاضر به رقابت مثبت در هیچ عملی نیست زیرا که خود را شایسته رقابت با دیگران نمی داند و در نتیجه پس از چندی اعتماد به نفس خود را از
دست می دهد و مسلم است که نتیجه کارش نه رضایت بخش خواهد بود نه قابل اعتماد . وجود یک بیمار روانی به کار عادی – اقتصادی خانواده لطمه شدید وارد می کند درآمد را کاهش داده و از لحاظ روابط انسانی سایر افراد خانواده را در وضع ناراحت و تاسف باری قرار می دهد . مراقبت و نگهداری بیمار روانی زندگی خانواده را مختل و نشاط و رفاه فردی را از اعضای خانواده سلب می کند . برای سازمان های درمانی – آموزشی – سیاسی – اقتصادی – انتظامی مساله بزرگ و
پیچیده ای را ایجاد می کند . به این ترتیب عدم توجه به مسائل عاطفی و روانی زنان – آنها را با مسائل و مشکلات عدیده ای روبرو می کند و آنان را به صورت یک زن دشوار تحویل جامعه می دهد . تراکم مشکلات خطری است که زنان را تهدید می کند و مشکلی که بازشناسی – علت یابی و درمان نشده است با مشکل دیگری پیوند می خورد و ممکن است که در یک دور باطل به پاره ای انحرافات – کمبودها و حتی بزهکاریها در زنان منجر شود .
تعریف مساله
________________________________________
زندگی پر از فراز و نشیب های روحی است و زمانی كه چرخ زندگی در سرازیریبیفتد ، نشیب های روحی تداوم یافته ، عملكرد طبیعی فرد مختل میشود و امكان بروز یك بیماری جدی و رایج به نام"افسردگی" افزایش خواهد یافت . افسردگی، روح ، جسم ، ذهن و رفتار فرد را درگیر می كند.
افسردگی – زنان – روابط اجتماعی
امکان بروز این بیماری هم درزنان وهم در مردان وجود دارد، اما بنا به دلایلی زنان دو برابر مردان به این بیماری مبتلامی شوند.
در کشور آمریكا در حدود 19 میلیون نفر ( 10/1 بزرگسالان ) مبتلا به افسردگی هستند . پژوهشگران نشان داده اند كه شرایط بیولوژیكی و شیوه زندگی، از عوامل روانی – اجتماعی علت ابتلای بیشتر زنان به این بیماریست . از این رو اشاره به دو نكته حائز اهمیت است:
1-هر فردی به دلیل خاص خود ، به این بیماری مبتلا می شود و حتی دو نفر از مبتلایان به دلایل مشابه ، دچار افسردگی نشده اند .
2ـعلائم افسردگی در بیشتر مواقع بروز می كند ، ولی زمانی كه شخص،عزیزی را از دست می دهد، احساس اندوه، ناامیدی و كاهش توانایی های روزمره،علائمی عادی به نظر می رسند.
همانطور كه ذكر شد ، زندگی مملو از فشارهای روانی ، كار زیادوخسته كننده ، بیكاری دراز مدت ، در گیری ها و مشكلات خانوادگی و مالی ، تحریك پذیری فرد را افزایش خواهد داد . از آنجا كه میزان تحمل فرد محدود است ، تا نقطه ای خاص می تواند تحریك شده و تجربه های مطلوب را
پشت سر بگذارد. اما زمانی كه تحریك احساسات ادامه پیدا كند ،ممكن است فرد نتواند مانند روزها یا ماه های قبل زندگی كند و به كار و فعالیتادامه دهد ؛ لذا حالتی گذرا پدید خواهد آمد كه گاه به یك بیماری جدید تبدیل خواهد شد .
انواع افسردگی و علائم آن
افسردگی دو نوع است ، یك قطبی و دو قطبی . در نوع دوم ( دو قطبی ) علاوه بر احساسغم واندوه ، با علائمی چون پرحرفی ، فعالیت زیاد و تحریك پذیری نیز رو به رو خواهیم بود . زنان كمتر از مردان به نوع دوم ( دو قطبی) افسردگی مبتلا می شوند . علائم افسردگی عبارتند از:
علائم افسردگی
1- شكایات مختلف جسمی و دردهای پراكنده
2- احساس خستگی دائم
3- سوء هاضمه و یبوست
4- اختلالات قاعدگی و جنسی
5-عدم احساس شادی و نشاط
6- لذت نبردن از زندگی
7- زودرنجی
8-از دست دادن توانایی انجام کارهای روزمره
9- كم خوابی و كم اشتهایی و گاهی برعكس
10-از دست دادن قدرت تصمیم گیری
11- احساس بی ارزشی و بی كفایتی
12- اشتغالات ذهنی دائمی درباره مرگ
13- اقدام به خودكشی
بررسی علت های افسردگی
عوامل متعددی چون ارث ، محیط ، شخصیت فرد و اجتماع در بروز افسردگی دخالت دارند .
الف ) ارث
امكان بروز افسردگی در فردی كه سابقه ابتلایبه اینبیماری را در خانواده خود داشته ، زیاد است ( به ویژه نوع دو قطبی )با توجه به اینکه افرادی كه سابقه ژنتیكی ندارند نیز ممكن است به این بیماری دچار شوند .
ب ) محیط
عوامل ایجاد كننده ی فشار روانی در زندگی همه یما وجود دارد كه از جمله ی آنهامی توان بهاز دست دادن عضوی از خانواده و دارایی ، اشكال در برقرار كردن ارتباطبا اطرافیان ، مشكلات مالی و تغییر چشمگیر در شیوه و سبك زندگیاشاره کرد که این هااز جمله عوامل مهم تلقی می شوند. به علاوه ، اعتیاد در3/1 مواردمنجر بهبیماری افسردگی خواهد شد .
ج )عامل های روانی – اجتماعی
یك انسان منفی باف ، از اعتماد به نفس پائینی برخوردار است و نمی تواند وقایع زندگی خود را در دست بگیرد . دیدگاه و نگرش منفی سبب می شود كه اثر عوامل استرس زا بیشتر شده و تندرستی فرد به خطر بیفتد . پژوهشگران معتقدند كه منفی بافی در كودكی شكل گرفتهو پرورش دختران به شیوه های سنتی سبب بروز این گونه تفكر و دیدگاه خواهد شد .
هورمون ها وافسردگي
هر چقدر كه بعضي از زنان سعي درانكار دارند، ولي اين طور به نظر مي رسدكه تفاوت هاي هورموني كه در جنس زنانه وجود دارد تمايل به بروز افسردگي در ايشان را افزايش مي دهد. درحقيقت، افسردگي و اختلالات هورموني ارتباطي تنگاتنگ با يكديگر دارند. از آنجايي كه ميزان جريان هورمون ها در زنان بيشتر است، مي تواند يك دليل ديگر براي ريسك بالاي ابتلاي آنها به افسردگي باشد و به همين دليل است كه دختران پس از بلوغ جنسي يعني زماني كه هورمون
هاي زنانه شروع به ترشح مي كنند، حساس تر از پسران هستند. درحقيقت زنان، به ويژه دردوران مربوط به توليد مثل(قاعدگي، تخمك گذاري، بارداري و يائسگي) نسبت به افسردگي آسيب پذيرتر هستند.
تغييرات هورموني دراين دوران برانتقالات عصبي كه كنترل روحيات را بر عهده دارند، اثر مي گذارند. هورمون استروژن هم با واكنش در برابر استرس، دربروز افسردگي اثر دارد و در مواقع بروز استرس، در بروز افسردگي اثردارد. درمواقع بروز استرس غده آدرنال به ميزان زيادي هورمون كورتيزول ترشح مي كند كه فعاليت سيستم دفاعي و سوخت و ساز بدن را افزايش مي دهد و مي توان به راحتي گفت ترشح اضافه استروژن هم سبب افزايش ترشح هورمون كورتيزول و هم باعث كاهش فعاليت آن مي شود تا دوباره به ميزان طبيعي بازگردد.
در طول دهه هاي اخير مطالعات بسياري نشان داده است كه بيش از نيمي ازافرادي كه دچار افسردگي هاي عميق بوده اند، داراي ميزان زيادي از كورتيزول بوده اند اگر هورمون استروژن ميزان كورتيزول را پس از استرس افزايش مي دهد، پس اين هورمون زنان را بيشتر به سوي افسردگي مي كشاند، به ويژه پس از يك تنش عصبي.
آنچه زنان درباره افسردگی باید بدانند:
تنوع عوامل موجود در زندگی یك زن نفش مهمی در بروز افسردگی ایفا می كند . عوامل خاصی مانند تولید مثل ، هورمون های ژنتیک و شخصیت ، عوامل بیولوژیکی و رنج هایی كه زنان در زندگی خود متحمل می شوند قابل توجه اند . البته زنان بسیاری هستند كه با این عوامل روبه رو شده اما هیچکدام از عوامل بیماری افسردگی در آنها مشاهده نمی شود.
بلوغ و افسردگی
پیش از بلوغ ، دختران و پسران کمتر دچار افسردگی می شوندواین نسبتدر سنین 11 تا 13 سالگی تغییر می كند . در سن 15 سالگی دختران دو برابر پسران به این بیماری مبتلا می شوند؛ البته در دوره بلوغ، نقش ها و انتظارهای فرد به طور چشمگیریتغییر پیدا می کند و فشار روانی ناشی از بلوغ ، شكل گیری هویت فرد ، تشكیل اندام های جنسی ، جدا شدن از خانواده
واستقلال در تصمیم گیری ،پسران و دختران را درگیر می سازد . تغییرات هورمونی ، ذهنی و جسمی نیز فشار روانی خاص خود را ایجاد خواهد كردو به علت ظرافت های خاص دختران بیش از پسران علائم افسردگی ، اضطراب و اختلال های گوارشی را نشان می دهند .
دوره میانسالی و نقش روابط اجتماعی و محیط های شغلی
پژوهشگران معتقدند كه علت بروز افسردگی در زنان ، آسیب پذیرتر بودن آنان نیست بلكه بیشتربستگی به فشاری دارد كه با آن روبه رو می شوند . مسئولیت بیش از حد در محیط كار یا در منزل ، جدا شدن از همسر و به تنهایی مسئولیت پرورش فرزند یا فرزندان را به عهده گرفتن ، مراقبت از والدین یا فرزندان از جمله فشارهایی هستند كه زنان را متأثر می سازد . كیفیت زندگی مشترك نیز تأثیر قابل توجهی بر ابتلا به این بیماری دارد . اگر زن وشوهر روابط دوستانه ، محكم و همراه با اعتماد دو جانبه نداشته باشند ، از زندگی مشترك خود احساس رضایت نمی كنند و در نتیجه میزان خطر ابتلا به افسردگی افزایش خواهد یافت.
دوره های تولید مثل
دوره های تولید مثل زنان مانند تخمك گذاری ، دوره قاعد گی ، دوره بعد از وضع حمل ، یائسگی و حتی عقیم شدن ، نوسان هایی را در روحیه و خُلق زنان ایجاد می كند و ممكن است در دوره های كوتاه مدت به بروز افسردگی منجر شود . بنا به نظر محققین ، هورمون ها بر مغز اثر گذاشته ،
روحیه و احساسات فرد را تغییـر می دهد و رابط های شیمیایی مغز تحت تأثیر هورمون ها قرار می گیرند . بیشتر زنان در دوره قاعد گی با تغییرهای جسمی و رفتاری زیادی مواجه می شوند كه گاه به صورت احساس افسردگی و تحریك پذیری بروز می كنند . این تغییرها پس از تخمك گذاری ایجاد شده و تا زمان شروع قاعد گی شدیدتر می شوند . تغییر روحیه ، پس از وضع حمل نیز به صورت گذرا بروز می كند . علاوه بر این ، دوره نگهداری از فرزند به دلیل دشواری ها و استرس های خاص خود می تواند خطر ابتلا به بیماری راافزایش دهد ، به ویژه در افرادی كه سابقه ابتلا به دوره های كوتاه مدت افسردگی را ذكر می كنند .
نقش عوامل نژادی ، اجتماعی و فرهنگی
نژادهای مختلف از نظر ابتلا به افسردگی متفاوت اند . از نظر اجتماعی و فرهنگی ، زنانی كه در
دوره یكودكی مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند ، بیش از سایرین به افسردگیمبتلا می شوند چنانچه این آزارها باعث تخریب اعتماد به نفس شدهو احساس پوچی در فرد ایجاد می كند . به علاوه احساس گناه ، سرزنش خویشتن و انزوای اجتماعی را نیز به دنبال دارد . پرورش یافتن در یك خانواده بی كفایت نیز از جمله عوامل مهم ابتلا به افسردگی در سالهای بعدی عمر به حساب می آید .
فقر و پائین بودن سطح زندگی نیز دستاوردهایی جز فشارهای روانی ، انزواطلبی ، عدم دستیابی به منابع جدید را به همراه نخواهد داشت . در بین افراد كم درآمد ناامیدی ، ناراحتی و نارضایتیبه ویژه كسانی كه مورد حمایت اجتماعی قرار نگرفته اند ، رواج دارد .
سالخوردگی و افسردگی
در دوره یسالخوردگی ، زمانی كه فرزندان یكی پس از دیگری خانه و خانواده را ترك می كنند، زن با یك خانه ی تهی مواجه خواهد شد . برخی از زنان كه مستعد ابتلا بهبیماریافسردگی هستند، با از دست دادن هویت و هدف زندگی روبه رو می شوند . البته بسیاری از سالمندان از زندگی خود رضایت دارند و آنچه اهمیت دارد این است كه نباید افسردگی را با واكنش های طبیعی ناشی از مشكلات اقتصادی ، جسمی و اجتماعی اشتباه كرد .
درمان افسردگی
با وجود همه دانستنی ها درباره افسردگی ، باید دانست كه این بیماری قابل درمان است و حتی شدیدترین نوع آن نیز به درمان پاسخ خواهد داد . در واقع ، بخشی از ناامیدی ناشی ازافسردگی سبب می شود كه فرد درمان پذیر بودن بیماری را باور نكند . لازم است كه اطلاعات كافی درباره تأثیر مثبت راه های درمانی جدید در اختیار مبتلایان گذاشته شود تا درمان را زودتر شروع كنند . اگر چه راه های درمانی متعدد هرگز نمی توانند در حد قابل توجهی ، توان فرد را برای مقابله با دشواری ها و دست و پنجه نرم كردن با مشكلات و ناملایمات افزایش دهند و به او كمك كنند كه از زندگی خود لذت ببرند .
نخستین گام،آزمایش های تشخیصی وگام بعدی ارزیابی روانشناسی است . درمان دارویی رایج ترین شیوه درمانی است . درمان گیاهی ، روان درمانی نیز از جمله راه های درمانی هستند .
روشهای درمانی
درمان های رایج در افسردگی به دو گروه عمده تقسیم می شوند:
1-درمان های غیر دارویی مانند: روان درمانی و رفتار درمانی
2-درمان های داروئی و جسمی از قبیل داروهای ضد افسردگی و الكتروشوك كه بیمار در شرایط حاد ، باید حتماً در بیمارستان بستری شود .
در موارد خفیف یا واكنشی ، نیازی به تجویز دارو نیست و روان درمانی ، افزایش ارتباطات اجتماعی و حمایت اجتماعی كافی است . بیمار افسرده را باید تشویق كرد تا در زندگی نقطه امید و اتكا پیدا كند . مانند: اعتقادات مذهبی ، تشكیل خانواده و غیره؛ خانواده نیز باید از زدن برچسب تنبلی و سركشی به بیمار جداً خودداری كنند .
خوشبختانه امروزه درمانهای داروئی بسیار مؤثر و كم عارضه ای برای درمان افسردگی وجود دارد ، البته تشخیص بیماری ، انتخاب نوع دارو و مدت درمان بر عهده پزشك معالج می باشد .
در طول مدت درمان ، بیمار و خانواده او باید همكاری كامل در مصرف دارو داشته و از قطع زود هنگام دارو خودداری نمایند .
باید دانست كه داروهای ضد افسردگی ، اعتیادآور نیستند و عوارض چندانی نیز ندارند . مصرف به موقع دارو به مقدار لازم و مدت كافی ، می تواند بسیاری از بیماران را نجات دهد . لازم به یادآوری است كه داروهای ضد افسردگی باید به مدت طولانی ( چند ماهه ) و تحت نظر پزشك مصرف شوند تا اثرات مطلوب خود را نشان دهد .
خصوصیات افراد مبتلا به افسردگی
يك فرد افسرده رفتار و ظاهرى كند يا تحريك روانى - حركتى دارند، كه با تماس چشمى ضعيف، اشكبارى غمگينى پژمردگى و بىتوجهى به ظاهر شخص همراه است.
تكلم او خود انگيخته نيست در صحبت كردن مكشهاى طولانى دارد و آهسته و يكنواخت حرف مىزند. 60 درصد بيماران افسرده افكار خودكشى دارند و 15 درصد آنها خودكشى مىكنند، داراى احساس نافذ نوميدى، وسواس،بىارزشى و گناه، بلاتصميمى، فقر محتوى، توهمات و هذيانها هستند.خواب فرد مختل است. الگوى خواب متفاوت اما غالباً به اين شكل است كه بيمار به سختى به خواب مىرود، خواب ناآرام و دورههايى از بيدارى شبانه دارد و معمولاً چند ساعت قبل از بيدار شدن خواب راحتترى را تجربه مىكند.
تست ابتلا به افسردگى
تست ابتلا به افسردگى يكسرى سوالات كوتاه مىباشد كه براى تشخيص افسردگى در افراد مسن به كار مىرود. اين تست بطور بسيار سريع و آسان قابل انجام است:
1- آيا به طور كلى از زندگى خود راضى هستيد؟
2- آيا تعداد زيادى از فعاليتها و علاقههاى خود را از دست دادهايد؟
3- احساس مىكنيد كه زندگيتان پوچ و تهى گشته است؟
4- اغلب بىحوصله مىگرديد؟
5- آيا نسبت به آينده اميد داريد؟
6- آيا افكارى شما را رنج مىدهند و شما نمىتوانيد آنها را از ذهن خود خارج سازيد؟
7- اغلب اوقات روحيه خوبى داريد؟
8- از وقوع يك حادثه به نگران هستيد؟
9- اكثراً خوشحال مىباشيد؟
10- اغلب احساس درماندگى مىنمائيد؟
11- آيا بيشتر وقتها احساس بىقرارى و ناآرامى مىكنيد؟
12- ترجيح مىدهيد به جاى بيرون رفتن و انجام كارهاى جديد، در خانه بمانيد؟
13- آيا در مورد آينده نگرانيد؟
14- آيا احساس مىكنيد مشكلات حافظه بيشترى نسبت به هميشه پيدا كردهايد؟
15- آيا احساس بسيار خوبى از اينكه اكنون زندهايد داريد؟
16- آيا اغلب احساس غم و ياس داريد؟
17- آيا در واقعيت كنونى خود احساس بىارزشى مىكنيد؟
18- آيا از گذشته خود ناراضى هستيد؟
19- آيا زندگى را بسيار جالب و ارزشمند ارزيابى مىنماييد؟
20- شروع پروژههاى جديد براى شما مشكل مىباشد؟
21- احساس مىكنيد پر انرژى و سرحال مىباشيد؟
22- آيا فكر مىكنيد كه موقعيت كنونى شما نااميد كننده مىباشد؟
23- آيا فكر مىكنيد كه اغلب مردم از شما بهتر هستند؟
24- آيا اغلب در مورد اتفاقات كوچك زود ناراحت مىشويد؟
25- مكرراً احساس مىكنيد كه نياز به گريه كردن داريد؟
26- در تمركز مشكل داريد؟
27- آيا صبحها از خواب بيدار شدن براى شما لذت بخش است؟
28- آيا از گردهمايىهاى اجتماعى دورى مىگزينيد؟
29- آيا تصميمگيرى براى شما كار راحتى است؟
30- آيا همچون گذشته ذهن شما روشن و فعال است؟
هر پاسخ منفى به سوالات 1 و 5 و 7 و 9 و 10 و19 و 21 و 27 و 29 و 30 يك امتياز و هر پاسخ مثبت به بقيه سوالات نيز يك امتياز دارد مجموع امتيازات:
بين 1 تا 9: طبيعى
بين 9 تا 21: افسردگى خفيف
بين 18 تا 28: افسردگى شديد
اگر در فردى يك دوره افسردگى عمده اتفاق افتد تا 50% شانس اتفاق افتادن دومين دوره وجود دارد. و اگر از دو دوره افسردگى عمده رنج ببرد، شانس سومين دوره 75 تا 80 درصد است و براى سه دوره، احتمال چهارمين دوره 90 تا 95 درصد مىباشد. بنابراين بعد از اولين دوره افسردگى امكان دارد بيماران اين طور برداشت كند كه به تدريج دارو را قطع كند. اما اين طور نيست و بعد از دومين و مطمئناً بعد از سومين دوره، بيشتر پزشكان بيمار را در يك دوز مشخصى از دارو براى مدت طولانى يا دائمى نگه مىدارند.
تاثیرات افسردگی
اختلالات افسردگى باعث مىشوند فرد مبتلا احساس خستگى، بيچارگى و بىكسى و نااميدى نمايد. اين طور تفكرات و احساسات منفى در بعضى افراد ايجاد احساس يأس و تسليم شدن در برابر زندگى مىنمايند. دانستن اين موضوع كه اين نظرات منفى قسمتى از افسردگى هستند نه اينكه بازتابى از شرايط واقعى زندگى، بسيار اهميت دارد.
چگونه به یک افسرده کمک کنیم؟
مهمترين چيزى كه هر فردى مىتواند براى بيمار افسرده انجام دهد اين است كه به او در به دست آوردن تشخيص و درمان مناسب كمك نمايد. اين كمك مىتواند شامل تشويق فرد براى ادامه دادن درمان تا زمانى كه علائم شروع به رفع شدن مىنمايند (معمولاً در عرض چندين هفته)، يا براى جستجو كردن درمانى ديگر در صورتى كه بهبودى حاصل نشود، باشد.
بعضى اوقات ممكن است نياز به وقت گرفتن و آماده كردن فرد بيمار براى ملاقات با پزشك باشد و ممكن است اين معنى را نيز بدهد كه اگر بيمار دارو مصرف مىنمايد توسط پزشك بررسى گردد. يك افسردگى رو به وخامت را هميشه به پزشك بيمار گزارش دهيد.
دومين راه مهم براى كمك اين است كه پشتيبانى عاطف
فرد افسرده را به صحبت بگيريد و به حرفهاى او خوب گوش دهيد. احساساتى را كه از فرد افسرده بروز داده مىشود كوچك نشماريد ولى واقعيتها را گوشزد كرده و به او اميد دهيد.
به نشانههاى تمايل به خودكشى دقت نموده و به آنها بىتوجهى نكنيد و آنها را به پزشك فرد گزارش كنيد.
فرد بيمار را به قدم زدن، گردش و تفرج و ديدن فيلم و غيره دعوت كنيد. اگر دعوت شما را رد كرد، به ملايمت اصرار نماييد.
فرد را به شركت در فعاليتهايى كه او را خشنود مىسازند مانند كارهاى تفننى، ورزش و يا فعاليتهاى فرهنگى يا مذهبى تشويق فرماييد. اما فرد افسرده را مجبور به انجام كار بسيار زياد در مدت كوتاهى نكنيد. فرد مبتلا به افسردگى احتياج به همنشينى و سرگرمى دارد اما مطالبات زياد مىتوانند احساس شكست را در او افزايش دهند.
افسردگی چندان هم بد نیست
ابتلا به افسردگی در مراحل اولیه میتواند اثرات مفیدی بر روح انسان داشته باشد.
به گزارش دیلی، محققان انگلیسی پس از انجام تحقیقات گسترده خود اعلام کردند که ابتلا به بیماری افسردگی در مراحل اولیه که ناچیز است میتواند اثرات مفیدی بر روی روح انسان داشته باشد. دکتر "پل کریدون" انگلیسی با بررسی روی چندین بیماری که در مراحل اولیه افسردگی قرار داشتند به این نتیجه رسیدهاست که گرچه ممکن است از نظر روحی روی افراد افسرده فشار زیادی وجود داشه باشد و احساس بدی داشته باشند اما در عین حال سبب میشود که روحیه انسان قوی شود و در مقابله با مشکلات بهتر عمل کند و حتی قوه تخیل و نو آوری بسیار بالا رود. از نظر پزشکان تقریبا همه آدمها در طول زندگی خود دورهای را با افسردگی میگذرانند اما اگر این دوره با خوردن انواع قرصهای مخرب گذرانده شود قطعا سختتر خواهد بود و پیامدهایی نیز خواهد داشت.
این تحقیق در عین حال تاکید میکند که مفید بودن این بیماری تنها در درجات اولیه است و مطمئنا وقتی پیشرفت کند ضررهای بسیاری دارد.
خود در مانی افسردگی
دكتر گلرخ ثريا :براساس آمارهاي انجمن روانشناسي ايران، ميزان افسردگي زنان ايراني 3 تا 4 برابر بيش از حد معمول است.
مطالعه روي 1200 زن كه از افسردگي رنج ميبرند، انجام شده است و نشان ميدهد كه چگونه بايد باورهاي غلطشان را با باورهاي درست جايگزين كنند. شما زنان و دختران ببينيد چه باورهاي نادرستي درباره افسردگي داريد. فقط اول بايد ببينيد كه در چه گروه سني جاي داريد؟
زنان 20 تا 44 ساله ميگويند
باور غلط: من به داروهاي ضدافسردگي نيازي ندارم، به كمك دوستانم ميتوانم بر افسردگي خودم غلبه پيدا كنم.
باور درست: شما به چيزي بيش از يك دوست براي غلبه بر افسردگيتان نياز داريد. افراد خانواده شما و دوستانتان به شما كمك ميكنند كه زودتر بهبود پيدا كنيد ولي افرادي كه از افسردگي شديد رنج ميبرند، لازم است علاوه بر اين حمايتها، از رواندرماني، جلسات مشاوره و حتي داروهاي ضدافسردگي استفاده كنند. پروفسور ویوین بارت از دانشگاه پزشكي UCI معتقد است كه تمام اين عوامل در كنار هم شما را به زندگي عادي و روزمره بازميگردانند.
زنان 45 تا 59 ساله ميگويند
باور غلط: من دچار افسردگي نشدهام، بلكه اين عوارض يائسگي است كه مرا كمي خسته، كسل و بيحوصله كرده است.
باور درست: پروفسور ویوین بارت معتقد است كه اين هم از آن باورهاي غلط رايج در ميان زناني است كه در سنين ميانسالي افسردگي را تجربه ميكنند. يائسگي موجب نميشود كه شما درمان خود را كنار بگذاريد و تمام علائم را به گردن يائسگي بيندازيد. يائسگي بهتنهايي سبب افسردگي نميشود. بنابراين اگر در اين سنين اين بيماري را تجربه ميكنيد حتماً بايد براي درمان آن اقدام كنيد و از يك روانشناس يا يك روانپزشك كمك بخواهيد نه از متخصص زنان.
زنان 60 تا 69 ساله اغلب باور دارند
باور غلط: درست نيست با صحبت كردن درباره افسردگي با ديگران و اعضاي خانواده موجب ناراحتيشان شوم.
باور درست: صحبت كردن با يك دوست يا يكي از اعضاي خانواده در كنار درمانهاي روانشناسي و دارويي به شما كمك ميكند كه با مشكلات راحتتر كنار بياييد و زودتر از شر افسردگي رهايي يابيد. روانشناسان اعتقاد دارند كه زنان در سنين سالمندي از اينكه بيماري افسردگي خود را با اطرافيانشان در ميان بگذارند احساس شرمندگي ميكنند ولي به همين دليل است كه نياز به حمايتهاي خانوادگي و اجتماعي بيشتري دارند تا با مشكل خود كنار بيايند.
زنان هدف افسردگي
نيم نگاهي به آمارهاي افسردگي در سراسر دنيا بيندازيد، خواهيد ديد كه افسردگي در ميان زنان بيشتر از آقايان شايع است، براي اين بيشتر در خطر بودن دلايلي بسيار گوناگون وجود دارد.
ـ دختران در مقايسه با پسران همسال خود نه تنها از جسارت و صراحت كمتر برخوردارند بلكه در پرسشنامههايي كه «توانايي رهبر شدن» را ميسنجند نمره كمتري ميآورند.
ـ دختران و زنان در مقايسه با پسران و مردان، هنگام افسردگي به مقابله با افسردگي به «نشخوار ذهني» ميپردازند. يعني در طول روز و شب مدام به علائم افسردگي خود توجه ميكنند و احساسات غم و اندوه و نااميدي را در ذهن خود مرور ميكنند كه اين روش به جاي اينكه موجب بهتر شدن خلق و خوي آنان شود، بر افسردگي آنها دامن ميزند.
ـ زنان كمتر از مردان از خود پرخاشگري فيزيكي و كلامي نشان ميدهند همچنين در روابط اجتماعي كمتر نقش غالب و محوري را ميپذيرند. مردان بيشتر عملگرا هستند و زنان حالتگرا.
زنان و سه نكته طلايي
براي اينكه از نشانههاي افسردگي رهايي پيدا كنيد، ميتوانيد اين سه نكته طلايي را در زندگيتان استفاده كنيد:
1ـ به جاي اينكه زانوي غم بغل بگيريد و بر حالات ناخوشايند ذهنيتان تمركز كنيد، به فعاليتهاي جسمي بپردازيد. ورزش كنيد، حواستان را به انجام كارهاي ديگر پرت كنيد و به مهماني يا گردش برويد.
2ـ اگر بر اثر بارداري دچار افسردگي شدهايد، تلاش كنيد اطلاعاتتان را درباره شرايط بارداري افزايش دهيد و تا حد امكان فعاليتهايتان را به اندازه دوران پيش از بارداري ادامه دهيد.
3ـ همسران شما بهترين سهم را در حمايت روحي و عاطفي شما دارند. بسياري از افسردگيهاي زنان در اثر بيتوجهي اطرافيان و بهويژه همسران ايجاد ميشود، بنابراين حمايت همسران ميتواند به شما كمك كند تا احساس بهتري داشته باشيد.
تا کنون فرضیه های فراوانی برای کشف علل افزایش بروز افسردگی در بین زنان عرضه شده است. این طور که گفته می شود، افسردگی های پس از زایمان مهم ترین نوع این اختلال است که در زنان بروز می کند. عوامل دیگر شامل تحقیر شخصیت زنان در جامعه و یا دشواری شرایط برای رسیدن آنها به اهداف مورد نظرشان می شود که می تواند افسردگی های شدید را در آنها به دنبال داشته باشد. به هر حال گفته می شود، چون زنان معمولا احساساتی تر هستند و نسبت به مردان صادقانه تر با مشکلات مختلف مواجه می شوند آسان تر می شود بیماری افسردگی را در آنها درمان کرد.
افسردگی بعد از زایمان
اكثر زنان طيف وسيعي از حالات روحي را هم در دوران بارداري و هم در دوران زايمان تجربه مي كنند. بدون در نظرگرفتن اين كه يك مادر تا چه حد و چگونه خود را براي زايمان آماد مي كند، دچار سرگيجه و اضطراب مي شود.
سه يا چهار روز پس از تولد نوزاد، مادر «افسردگي نوزادي» را تحربه مي كند، اين حالت غم واندوه يك عكس العمل معمولي است كه براي يك سوم از نومادران اتفاق مي افتد. درواقع يك حالت افت احساسي پس از تولد نوزاد به وجود مي آيد. احساس مي كنيد كه بدون هيچ دليلي اين نوع از غم و اندوه به همان سرعتي كه ظاهر مي شود، خود به خود ناپديد مي شود. با اين حال اين
احساس در بين بعضي از نومادران تبديل به افسردگي عميق مي شود دليل اين كه چرا مادران متوجه اين افسردگي خود نمي شوند، اين است كه اين نوع افسردگي تا قبل از يك سال و حتي بعد از آن خود را ظاهر نمي كند و اغلب به تدريج بدتر مي شود. دوست داريد گريه كنيد، نا آرام هستيد و علايم اين نوع افسردگي عبارتند از :
بي توجهي و يا عدم تمايل به نوزاد
ترس از آسيب رساندن به نوزاد يا خود
احساس بي حوصلگي و غم زدگي و نااميدي
اختلال در اشتها و خواب
عدم وجود تمركز
رنجيدگي و گريه كردن هاي بي دليل
احساس گناه كردن
احساس رنجيدگي خستگي و اضطراب مي كنيد.
همه اذعان دارند که افسردگی در زنان شایعتر از مردان است. نرخ افسردگی در مردان و
زنان چنان متفاوت است که در واقع حدس زده میشود که ۷۰ درصد از بیماران افسرده،
زنان هستند. این اختلاف، این پرسش را در برابر نظریهپردازان قرار داده است: چرا زنان چنین بیش از مردان مستعد ابتلا به افسردگی هستند؟ پاسخهای متعددی به این سؤال داده شده و روشن شده است که عوامل زیر در آن نقش دارند.
● کنترل
یکی پاسخها بر اصل ارتباط نزدیک تصور فرد از "کنترل" وی بر محیط اش استوار است. نظریهپردازان حدس میزنند که هر چه فرد بیشتر معتقد باشد که بر زندگی خود تسلط و کنترل دارد، کمتر دچار افسردگی میشود.
در جامعه ما، مردان تشویق میشوند تا اعتماد به نفس داشته باشند، مستقل و رئیس مآب باشند. زنان از سوی دیگر، تشویق میشوند تا منفعلتر و حساستر باشند و احتمالاً بیش از مردان به دیگران تکیه کنند. اعتقاد بر آن است که این نقشهای جنسیتی تجویز شده بر اثر فرهنگ، زنان را بیشتر در خطر ابتلا به افسردگی پیشرفته قرار میدهد.
● استرس
پاسخ دیگر به واکنش زنان نسبت به استرس و افسردگی مربوط میشود. زنان درباره پیرامون خود بیشتر تأمل میکنند و خود را به خاطر واکنشهایشان نسبت به دیگران سرزنش میکنند. مردان، از سوی دیگر، احساسات خود را نادیده میگیرند و خود را به فعالیتهای دیگری سرگرم میکنند. برخورد مردان، سالمتر است زیرا آنها قادرند مشکلات را از ذهن خود برانند و خود را به چیز دیگری مشغول کنند.
● تبعیضها
به علاوه، استدلال میشود که زنان در جامعه در شرایط نامساعدتری به سر میبرند، زیرا نسبت به مردان با پیشداوریها، فقر، آزار جنسی و سوء استفاده بیشتری مواجه هستند. آنها همچنین درآمد کمتری دارند و از قدرت و موقعیت اجتماعی نازلتری نسبت
به مردان برخوردارند. پاسخ دیگر، به تعارض بین نقشهای زن و بار سنگین اشتغال و وظیفه مادری برمیگردد. ایفای این نقش دوگانه در فضایی نسبتاً فاقد دلسوزی و همدردی میتواند در زندگی زنان موجب استرس زیادی شود و امکان ابتلا به افسردگی را افزایش دهد.
● چه کسانی به پزشک مراجعه میکنند؟
همچنین تصور میشود که آمار موجود در مورد زنان و مردان افسرده شامل افرادی است که به پزشک مراجعه میکنند و نه بیمارانی که واقعاً دچار افسردگی هستند.
استدلال میشود، زنان بیشتر درباره احساسات خود و مسایلی که آنها را میآزارد حرف میزنند و بنابراین بیشتر به پزشک مراجعه میکنند. مردان، در عوض، اغلب "احساسات" را ایدههای مجرد میدانند و نمیخواهند اعتراف کنند که دچار "ضعفی" مثل افسردگی هستند.
● هورمونها
سرانجام، لازم است یادآوری کرد که زنان از بسیاری جهات، بردگان هورمونهای خود هستند ولی مردان نیستند. هورمونها بر مغز اثر مستقیم میگذارند و بنابراین میتوانند خطر ابتلا به افسردگی را شدت بخشند. زنان هر ماه، هنگام بارداری و یائسگی در معرض نوسانات هورمونی هستند. این نوسانات، در صورت وجود زمینه افسردگی، میتوانند به تنهایی موجب ابتلای زن به افسردگی حاد شوند. به ویژه در مورد دوره یائسگی، زنان واکنشهای مختلفی را نشان میدهند. برخی از این که دیگر دچار عادت ماهانه نمیشوند، خوشحالند، در حالی که برخی دیگر خود را نازیباتر مییابند و
حس میکنند زنانگی خود را از دست میدهند. در دوره پیش از یائسگی احتمال دارد زنان دچار "سمپتومهای" آزارندهای، از جمله گرگرفتگی، کاهش تمایل جنسی، گرفتگی عضلانی، عدم تمرکز حواس و افسردگی شوند. لازم است تأکید شود که هورمونها به تنهایی "موجب" ابتلا به افسردگی نمیشوند، بلکه در صورت وجود زمینه، احتمال ابتلا به آن بسیار بالا میرود. برای زنانی که خلق و خوی شان در نتیجه نوسانات هورمونی طی عادت ماهانه، بارداری یا یائسگی، متغیر و ناپایدار میشود، یک راه درمان وجود دارد. آنها میتوانند با تشخیص پزشک خود، داروهای
هورمونی مصرف کنند.
در مواردی که این تغییر خلق و خو، احتمال ابتلا به افسردگی را به وجود آورد، هورمون درمانی کافی نخواهد بود. بلکه باید داروهای دیگری نیز مصرف شود و یا شاید لازم باشد به روانپزشک مراجعه کنند.
زنان و دختران چرا به افسردگي مي رسند؟
وقتي اجتماع و خانواده، زنان و دختران را تنها مي گذارد؟ آنان افسردگي را مي آموزند
آمارها مي گويند ميزان افسردگي در زنان و دختران افزايش يافته است البته بازگفتن علل اين افزايش در شرح وظايف آمار و ارقام نيامده است، اما كارشناسان خبره اين علل را برمي شمارند. مشكلات اقتصادي و شكافهاي عظيم طبقاتي، افزايش آگاهي هاي زنان و نتيجتاً افزايش مطالبات سياسي و اجتماعي آنان از يك سو و عدم دريافت پاسخ مناسب، اين مطالبات از سوي ديگر،
سهيم شدن زنان در مناسبات اقتصادي جامعه و برخورد با تنش ها و نوسانات معمول آن و … اينها و علل و عوامل بسيار ديگر ناشي از پيچيده شدن روزافزون روابط اجتماعي وحضور گسترده زنان در اين روابط، در افزايش افسردگي زنان دخيلند. از آنجا كه زنان به سبب طبيعت شان بيشتر از مردان در معرض تغييرات هورموني هستند، طبيعتاً بيشتر از آنها دچار افسردگي مي شوند. دوران بلوغ، ازدواج، بارداري، شيردهي و حتي سقط جنين شرايطي ايجاد مي كند كه زن را در معرض بيماري افسردگي قرارمي دهد. نمودهاي جسماني اين افسردگي عبارتند از: كمردرد، سردرد، سرگيجه، تغيير در ميزان خواب و اشتها و نمودهاي رواني آن نيز لذت نبردن از فعاليتهاي روزمره زندگي، خلق تحريك پذير، ميل به خودكشي و مرگ (در حد انديشيدن) هستند. اما در بسياري از موارد
افسردگي زنان كاملاً زاييده محيط بيروني شان است. زماني كه زن احساس كند در زندگي به بن بست رسيده است و توان و امكان تغيير اين شرايط و همچنين راه حلي براي آن ندارد، چاره يي جز افسردگي براي او باقي نمي ماند. زنان، خواه خانه دار و خواه شاغل، در سمتهاي مختلف استاد، مدير، مادر، همسر و… ايفاي نقش مي كنند اما جامعه و بويژه خانواده زنان را تنها گذاشته اند. همه اين طور فكر مي كنند كه تربيت فرزندان تنها در گرو دستان توانمند مادران است و پدران عملاً نقشي ندارند و اين زن است كه در همه مسؤوليت ها به تنهايي بار دشوار فرزند پروري را بردوش دارد. حالا كه ما او را اينچنين در بحرانهاي خانوادگي، مشكلات اقتصادي، فرزندپروري و مسائلي كه نياز به حضور زن و مرد در كنار يكديگر است تنها مي گذاريم و عملاً جاي مردان و اعضاي ديگر خانواده در اين ميان خالي است، زنان ياد مي گيرند افسرده باشند
زنان و فعالیت بدنی
فعالیت بدنی منظم و عادات غذایی خوب می تواند سلامت زنان را ارتقاء داده و از بسیاری بیماریها و حالاتی که علت عمده مرگ و میر و ناتوانی زنان جهان است پیشگیری کند.
فعالیت بدنی منظم به پیشگیری از بیماریهای قلبی عروقی کمک میکند.این بیماریها که شامل بیماری قلبی،فشار خون بالا و سکته های مغزی می باشد.باعث یک سوم مرگ و میر زنان در سراسر جهان هستند.بیماریهای قلبی عروقی باعث نیمی از مرگ های زنان بالای 50 سال در کشورهای در حال توسعه هستند.توام بودن فعالیت بدنی منظم و تغذیه کافی اصلی ترین و اثرگذارترین راه تنظیم چاقی خفیف تا متوسط و حفظ وزن ایده آل در زنان است.
دیابت 70 میلیون زن را در سراسر جهان مبتلا کرده است.این میزان در سال 2025 به 2 برابر افزایش می یابد.دیابت علاوه بر بیماریهای قلبی عروقی میتواند به کوری،آسیب عصبی،نارسایی کلیه،زخم پای دیابتی و قطع پا منجر شود.تحقیق جدیدی نشان داده است حتی فعالیت بدنی منظم و اندک وتغییر رژیم غذایی میتواند از نیمی از موارد دیابت غیر وابسته به انسولین جلوگیری کند.
فعالیت بدنی میتواند تا حد زیادی به پیشگیری و درمان استئوپروز کمک کند.استئوپروز بیماری خاصی است که در آن استخوان ها شکننده شده و در مقابل شکستن،مقاومت ضعیفی از خود نشان میدهند.زنان مخصوصاً در دوران یائسگی در معرض خطر ابتلای بالاتری نسبت به این بیماری هستند.