بخشی از مقاله

بين النهرين

مقدمه:
مختصري درباره جغرافيايي طبيعي بين النهرين

يكي از مراكز قديم فرهنگ وتمدن در آسياي ميانه سرزمني بين النهرين است كه بوسيله دورود پر آب دجله و فرات مشروب مي شود . اين دورود از كوهها ي ارمنستان سرچشمه مي گيرند و با فاصله زيادي از يكديگر و با سرعت زياد پس از گذشتن از معابر عميق وارد جلگه بين النهرين گشته پس از مشروب نمودن آن قسمت به طرف جنوب سرازير مي گردند . در حوالي شهر بغداد امروزي فاصله اين دو رود از يكديگر كم مي شود و به حدود 30 كيلومتر مي رسد دوباره هر چه به طرف جنوب مي روند از يكديگر فاصله گرفته تا به بين النهرين سطحي مي رسند . در محلي بنام قورند اين دورود خانه به هم پيوسته وشط العرب را تشكيل مي دهند و از آنجا پس از پيوستن رودخانه كارون به آنها وارد خليج فارس مي شوند .

محدود ساختن بين النهرين كار چندان آساني نيست ولي مي توان جلگه بين النهرين را از مشرق به فلات ايشان و كوههاي زاگرس و از مغرب به صحراي تار محدود نمود. در شمال بين النهرين فلات آسيايي صغير واقع شده است كه تا حدودي از نقطه نظر وضعيت طبيعي شبيه فلات ايران است . به طور كلي بين النهرين از دو قسمت تقريبا تمايز شمالي يعني دامنه كوهستاني و كوههاي شمال شرقي كه خود از سلسله جبال زاگرس هستند كه به رشته كوههاي تاروس مي پيوند ند و مرتفع ترين قسمت آن در مرز بين ايران و تركيه و عراق قرار گرفته و قسمت جنوبي كه شامل سرزمينهاي پست مركزي و زمينهاي باطلاق نزديك دهانه خليج فارس
مي باشد . تشكيل شده است . بين النهرين معروف نام سرزميني است كه براي اولين بار بوسيله مورخين يوناني به اراضي بين دو رودخانه دجله و فرات اطلاق مي شده است . رود فرات كه در زبان سومري به آن بورا نونا گفته مي شده 2800 كيلومتر راه را در مسير خود طي مي كند. سومريها به رود دجله كه حدود 2000 كيلومتر طول دارد ايديگنا مي گفتند . در تورات نام دجله و فرات از قرار زير آمده است . وسيوم حداقل است كه به طرف مشرق آشور جاريست و چهارم فرات است دجله پر آب تر و سريع تر و فرات كم آب تر و آرام تر و داراي ساحلي پست تر بوده و براي كشتي راني مناسب تر است . ر چند اين دو رودخانه پس از تشكيل شط العرب به صوت رود واحدي به خليج فارس مي ريزند ولي به احتمال قريب به يقين در گذشته هر يك داراي مذهب جداگانه اي بوده اند .

از نقطه نظر اقليمي شمال و جنوب بين النهرين يكنواختت نبوده و وحدت و يكپارچگي كه تا حدودي در دو طرف رود نيل از جنوب به شمال ملاحظه مي شود در اينجا وجود نداشته و هم اكنون نيز ندارد . در جنوب بين النهرين اقتصاد كاملا به رودخانه طغيانهاي ساليانه آن بستگي كامل دارد . يكي ديگر از خصوصيات اين قسمت به علت وضعيت خاص طبيعي آساني كانالسازي در اين منطقه مي باشد .
در شمال بين النهرين هوا سرد تر و زمستانها با برف زياد همراه است . فصل گرما نسبتا كوتاه تر و در بيشتر قسمتها زراعت ديم نوع اصلي كشاورزي مي باشد .
از نظر نقطه نظر جغرافياي نظامي سرزمين بين النهرين را بايد سرزمين با زيرا برخلاف مصد كه از هر طرف بسته است دسترسي به قسمتهاي مختلف بين النهرين آسان است .

فصل اول:
ساختار اجتماعي
نخستين ويژه ساختار اجتماعي بين النهرين ، بدون در نظر آوردن شاه و برده ها ، كه تعداشان هرگز در بين النهرين بسيار نبود ، عدم وجود طبقه بيدي اجتماعي بر پايه ثروت است ، نيز طبقه اي به نام جمگوجيان و سپاهيان وجود نداشت . افزون بر آن ، كاهنان و علماء هيچ گونه موقعيت اجتماعي ويژه اي نداشتند . مگر در موارد استثنايي كه در آن كاهني خاص و در معبدي مخصوص به پست مهمي دست
مي يافت .

موقعيت برده ها
در اينجا بايد ميان برده هاي متعلق به اشخاص و آناني كه در تملك سازمانهاي بزرگ كاخ و معابد بودند فرق قائل شد .
بردگان در تملك افراد و اشخاص ، يا خانه زاد بودند يا خريداري مي شدند . و يا به ندرت سهمي از غنايم جنگي بودند كه معمولا پس از پيروزي در جنگ به سپاهان تعلق مي گرفت . بردگان بيگانه . به ويژه دختران را به دليل مهارتهاي و كاراييهاي زانه به بين النهرين مي آوردند برده هاي خانه زاد ،‌دست كم در دوره بابل قديم نسبت به ديگر برده ها وضع بهتري داشتند . هيچ قانون و مقراراتي در مورد رفتار ناشايست عليه برده ها و دفاع از حقوق آنها وجود نداشت ،‌ و در هيچ متني

اشاره اي به چنين مسئله اي نشده است . تا آنجا كه مدارك نشان مي دهد . تعداد برده هاي فراري اندك بوده و كمتر مشاهده شده است . پذيرش برده هاي آزاد شده به فرزندي رسم بود و اين واقعيت كه آنها در دوران پيري از والد خوانده هاي خود به خوبي مواظب كرده و پس از مرگي آنان را طي مراسم شايسته اي به خاك مي سپردند ، از رابطه خوب ميان ارباب و برده بر اساس اعتما متقابل و انجام تعهدات از جانب طرفين حكايت دارد .

بردگان ـ مگر در مورد برده هاي فراري ـ در روزگاران كهنتر آنان آرايش ويژه اي داشته است تا بدان وسله از ديگر متمايز باشند . در مناطق خاصي بردگان ، بيرون از خانه ارباب مجبور به استفاده از حلقه هاي نشان بردگي بودند . برده هايي كه در محل به دنيا مي آمدند نسبت به بردگان ديگر مزاياي قانوني بيشتري داشتند در دوران بابل جديد بر پشت دست بسياري از برده ها نام مالك را داغ مي زدند و پذيرش برده به فرزندي به ندرت اتفاق مي افتاد . اين بر اساس متون دواران بابل جديد مي دانيم كه بردگان اغلب اجازه مي يافتند براي معاش شخصي خويش كار و پيشه اي برگز ينند . اما به شرطي كه ماهانه مباغي به صورت نقره به اربابان خويش بپردازند . اربابان غالبا بردگان خود را وادار به فراگيري صنايع پر در آمد مي كردند تا از آن طريق ارزش آنها را به هنگام فروش بالا برده ،‌ نيز بر ثروت خويش بيفزايند .

روابط خانوادگي
وضعيت و موقعيت شهروندان آزاد بين النهريني به خوبي شناخته شده است . بر مبناي تعدد بي شمار مدارك حقوقي كه از زمان سومريها تا دوران سلوكيها بر جاي مانده است ،‌ افراد را با نسبتهاي خانوادگي مانند پدر و پسر ،‌برادر و شوهر مي شناسيم . اگر چه بيشتر جنبه هاي حقوقي در مورد اين نسبتهاي خانوادگي به دفعات مطالعه شده است ، اما هنوز مسائل بسياري در مورد خانواده و روابط خانوادگي حل ناشده باقي مانده است . به طور كلي مي توان گفت كه در دوران اكد واحدهاي خانوادگي به نسبت كوچك و محدود بوده است . حال آنكه در دورانهاي كهنتر و نيز در مناطق حاشيه اي در جنوب سرزمين بابل در اواسط هزاره اول ق.م واحدهاي بزرگتر خانداني و حتي سازمانهاي قبيله اي وجود داشته است . در دوران بابل جديد آگاهي از ابعاد خانواده از آنجا معلوم مي شود كه نام اجداد خانواده را براي فرزندان بر مي گزيدند .
بزرگ خانواده تنها يك زن داشت ، و تنها در دوران بابل قديم است كه گاهي از زن دوم نام برده مي شود ،‌اما زن دوم نسبت به همسر اول مرتبه پايينتري داشته است .

مطالعه مدارك موجود مربوط به ازدواج و طلاق نشان مي دهد كه تنها در دوران بابل جديد تاكيد زيادي بر بكارت عروس مي شده است و اين گوشه اي از دگرگونيهايي را در روابط ميان زن و مرد از دوران بابل قديم به بابل جديد نسان مي دهد . زيرا در دوران بابل قديم و حتي قبل از آن زن مرتبه اجتماعي بالاتري داشت و متوانست در دادگاهها و هنگام بستن قراردادها به عنوان شاهد حضور يابد و نيز حرفه كاتبي پيشه كند . در جنوب پسر بزرگ خانواده نسبت به بقيه فرزندان بيشترين سهم را از املاك پدري به دست مي آورد ،‌و در دوران بابل قديم ترتيب فراهم كردن جهيزيه براي دختران و مخارج ازدواج برادران كوچكتر پس از مرگ پدر بر عهده او بود . فرزندان ذكور معمولا زمينهاي زراعتي و باغها را به صورت يكپارچه مشتركا به ارث مي بردند و به اين ترتيب از تقسيم زمين به قطعات كوچكتر و كوچكتر جلوگيري مي كردند. در دورانهاي اوليه تاريخي فرزاندان ذكور اغلب پس از ازدواج كماكان در خانه پدري با والدين خود زندگي مي كردند. در حاليكه يك خانواده بين النهريني تنها از طريق پذيرش فرزند خاونده مي توانست توسعه يابد .‌در متون به دست آمده از سرزمينهاي اطراف بين النهرين مانند شوش و اوگاريت ،‌ سخن از ورود افراد بيگانه به عنوان برادران در ساختار خانواده به ميان مي آيد ،‌كه به احتمال ابعاد اجتاماعي و اقتصادي متفاوتي داشته است .

ساكنان درون شهرها و بيرون شهرها
حال نگاهي مي اندازم به رابطه ميان شهروندان كه اكثريت جمعيت بين النهرين را تشكيل مي دادند ، و آناني كه يا در بيرون از منطقه شهرها در محوطه هاي اردوگاهي يا كلبه هاي اقامت كمابيش دائمي داشتند ،‌ و يا به علت گله داري ،‌يا به هر دليل ديگر پيوسته از شهري به شهر ديگر در حركت بودند . اين تضاد ميان مردمي كه در شهرها مي زيستند و آنهايي كه فضاهاي باز را ترجيح مي دادند باعث بر هم خوردن و درهم ريختن بافت اجتماعي بين النهرين مي شد و برخوردهاي دائمي زيادي را به وجود مي آورد . اين روند تاثير سرنوشت سازي را بر رشد سياسي در بين النهرين داشت ،‌ و كشمكش ميان شهر و ساكنان پيرامون آن هميشه در تاريخ منطقه اثر مي گذاشت . اما بايد به خاطر سپرد كه اين مشكل منحصر به بينالنهرين نبود بلكه در سراسر خاور ميانه وضعيت مشابهي وجود داشت ،‌ و با اينكه همواره كوششهاي فراواني در يافتن راه حلي براي آن به عمل آوردند ،‌اما هرگز به نتيجه دلخواه نرسيدند .

به سختي مي توان گفت كه اين دو قشر جامعه بين النهريني واقعا جدا و دور از يكديگر زندگي مي كرده اند ،‌زيرا ميان آنها مبادله و معاوضه افراد ،‌كالا ،‌ و افكار پيوسته در جريان بود .
ميان اين دو گروه هميشه نوسانهاي مهمي وجود داشت كه گروههاي كوچك و بزرگي از جمعيت شهرها و خوش نشينها را شامل مي شد . مشكلات سياسي يا مالي خاص موجب مي شد كه همواره افرادي همچون خطا كاران ، مقروضين ، گروههاي نيرومند شكست خورده در مبارزه قدرت ، ‌گردنكشان در سازمانهاي بزرگ و امثال آنها را از شهرها بيرون كنند .اين گونه افراد پس از خروج از شهر در روستاهايي سكونت مي گزيدند كه تعداد يا تمامي جمعيت آنها به دلايلي مانند بي قوت شدن خاك زمينهاي زراعتي ،‌از ميان رفتن وسايل و ابزار كشاورزي يا براي سرپيچي از پرداخت ماليات و اجره بها به زندگي نيمه ايلاتي خو كرده بودند . بنابراين ، ميزان بالا و پايين رفتن جمعيت شهرها و آباديهاي پيرامون آن گهگاه

مي توانست مشكلات بعضاً خطرناكي را به بار آورد. حتي اگر غير شهروندان و ساكنان فضاهاي باز از رهبري شايسته و فعال در مسائل سياسي و نظامي برخوردار بودند ،‌مي توانستند شهرها را منكوب كرده فرمانروايي بر آنها را به دست گيرند و بالاتر از ان برتمامي سرزمين بين النهرين حكومت كنند .

موقعيت پادشاه در جامعه بين النهرين
به منظور آماده شدن براي بحث در اين مورد كه آيا كاخ به عنون نهاد اقتصاد جامعه بوده است يا نه ،‌ نخست بايد موقعيت و عملكرد شاه را در بين النهرين روشن سازيم . از ديدگاه تمدن بين النهرين تنها يك نهاد وجود داشت و آن نهاد پادشاهي بود . به عنوان يك ويژگي اساسي در زندگي نيمه متمدنانه ،‌پادشاهي خاستگاه الهي داشت . الوهيت پادشاه خود را در بابل و آشود به گونه اي متفاوت آشكار مي سازد .
عناوين و القاب گوناگوني به شاه نسبت داده مي شد كه شايد اصطلاح پيش از سومري ملمو ،‌به معني چيزي شبيه روشنايي خوف انگيز متداولتر از همه بوده باشد .
رابطه ويژه اي كه بنابر تبليغات شاهي ،‌ ميان پادشاه و خداي او وجود داشت، موفقيتهاي فرمانروا را در جنگها ،‌ و سعادت خوشبختي كشور را در زمان صلح فراهم مي آورد .

اما در آشور اساسي ترين حقيقت در مورد پادشاه اين است كه وي كاهن بزرگ معبد آشور ،‌ خداي آشور ،‌ بود او در اين مقام مراسم قرباني را به اجراً مي گذاشت و در موقعيتي قرار داشت كه مي توانست نظرات خويش را در برنامه معبد و مراسم پرستش و عبادت تحميل كند . پادشاه بابل تنها سالي يك بار اجازه ورود به شبستان معبد مردوك را داشت و آن هم تنها پس از جدا كردن نشانهاي پادشاهي از خد امكانپذير بود . اما تا آنجايي كه ما اطلاع داريم ،‌پادشاه آشور سالي يك بار تاجگذاري خود را تكرار مي كرد و اين مراسم با فرياد آشور پادشاه است همره مي شد . پادشاهان آشوري با بي ميلي و اكراه و ظاهرا براي دلايل شخصيتي و كسب شهرت و اعتبار عنوان شرو را مي پذيرفتند ،‌كه به احتمال اصطلاحي بيگانه در زبان اكدي بود

عملكرد شاه به عنوان ليمو يكي از مراسم آشوري بو.د كه در آن شاه نام خود را با نام و الامقامترين صاحب منصبان پادشاهي در يك سطح قرار مي داد
در بابل پادشاه نام خويش را در نخستين سال تاجگذاري به آن سال مي داد ، و هر يك از سالهاي بعدي در سلسله مراتبي سنتي به يكي از صاحب منصبان داده
مي شد . پس از آخرين صاحب منصب شاه بار ديگر مي توانست براي آن سال سالنام باشد .

در واقع به شكل نظري گزينش سالنام يا فرمانرواي هر سال از طريق قرعه تعيين مي شد . چنان قرعه اي كه از طريق آن ،‌ سالنام سال 833 ق م برگزيده شد .‌به دست ما رسيده است . در اين متن چنين آمده است اي آشور ، خداي بزرگ ادد، خداي بزرگ اين قرعه يخلي رئيس مباشران شلمانزر ،‌پادشاه آشور ،‌شهر كيپسوني ،‌سرزمينهاي 000 ، رئيس بندر است . محصول آشور را رونق ده و در سالنامي كه با قرعه به نام او افتاده است فراواني عطا فرما شايد بتوان فرض اكرد كه در آغاز نام كسي كه از طريق قرعه براي اين منظور بيرون مي آمد برگزيده خدا به شمار مي رفت تا كاهن او باشد و برخي از وظايف مربوط به كاهنان را در رابطه با آغاز سال جديد به انجام رساند . بعدها ،‌گزينش صاحب منصبان به عنوان سالنام نه از راه قرعه ، بلكه از طريق سلسله مراتب موقعيت و مقام آنها صورت مي گرفت ، در واقع ،‌به نظر مي رسد كه پادشاهان دوران امپراتوري آشور اين سنت محل ي را ناديده انگاشته و حتي در گزينش صاحب منصب سالنام سلسله مراتب را هم مراعت نمي كرده اند .

به عنوان كاهن ،‌پادشاه آشور فعالانه در شماري از مراسم نيايش سالانه شركت مي كرد ،‌وجود شاه با دقت تمام از بيماري ،‌و به ويژه اثر سحر و جادو و هجوم شياطين محافظت مي شد . زيرا سلامت وي براي كشور امري اساسي به شمار مي رفت . به اين دليل ،‌همان گو.نه كه ما از نامه هاي به دست آمده از بايگانيها آگاه شده ايم ،‌پادشاهان آشوري را هميشه پيشگويان و دعانويسان و پزشكان همون نگيني در ميان مي گرفتند . آنها تمام نشانه هاي نحو ست بار در اطراف شاه را با دقت زير نظر گرفته و درباره آن چره انديشي مي كردند . مراسم پيچيده اي براي دفع نشانه هاي شر از وجود شاه و جود داشت .‌ و دست كم در نمونهاي كه در دست داريم مي دانيم هنگامي كه در آشور براي پادشاه پيشگويي خطر مرگ

مي شد.‌ شخص ديگري را براي مدت يكصد روز شر پوخي مي ناميدند و پس از گذشت اين مدت او را مي كشتند .‌ و چنانكه شايد و بايد او را به خاك مي سپردند تا بدين ترتيب نحوستي كه مي بايد روي دهد به حقيقت بپيوندد و با مرگ شاه تقلبي ، شاه واقعي از گزند حوادث محفوظ بماند . دسترسي به شاه .‌حتي به وليعهد و جانشين وي ،‌ با دقت زير نظر گرفته مي شد. در هر كاخ آشوري اتاق جنبي چسبيده به تالار تخت براي انجام مراسم وضو و تطهير پادشاه در نظر گرفته
مي شد .

در مراسم تاجگذاري آشوريها ،‌ همه صاحب منصبان دربار بنا به سنت نماد تمام مقامهاي خويش را در برابر شاه بر زمين مي نهادند . و به عبارت ديگر از مهام خود استعفا مي كردند تا پادشاه جديد بار ديگر آنها را برگزيند .
در بابل شرايط و سنن كاملا متفاوت بود سندي در دست است كه در آن فهرست تمامي كاركنان درباره نبوكدنصر دوم آمده است . شاه را هميشه صاحب منصبان دربار و ديگر مقامات سرزمينهاي پادشاهي و پادشاهان و فرمانروايان شكست خورده ساكن در دربار بابلي در ميان مي گرفتند .‌حال آنكه صاحب منصبان آشوري ظاهرا مجريان اوامر شاه بودند . پس از دوره بابل مياني ،‌ پادشاهان بابلي و آشوري اغلب براي خود وزير اختيار مي كردند كه نام آنها در فهرست شاهان نيز آمده است . انتخاب وزر در آشور در دورانهاي اخير باب شد . در اين سرزمين وليعهد معمولاً نقش رياست دبيرخانه اپراتوري را بر عهده داشت و از كاخ مديريت فرمانراوايي مي كرد .
مسئله جانشيني در هر دو سرزمين اهميت زيادي داشت منابع تاريخي بابلي از غاصبيني كه پادشاهي را تصاحب كرده اند به ندرت ياد مي كنند .

در آشور تاكيد زيادي بر مشرعيت فرمانروا بوده و اغلب در كتيبه هاي شاهي شجره نامه طويلي از اجداد پادشاه ديده مي شودكه در آن پادشاها ن به نياكان خويش مباهات مي ورزند . با در نظر گرفتن چنين نمايش و جلوه اي ،‌بسيار عجيب خواهد بود اگر بشنويم كه برخي از پادشاهان آشوري آشكارا از ذكر نامنياكان خود اجتناب مي ورزيدند ،‌ و چنانكه گويي از تخمه شاهان نبوده اند ،‌حال آنكه منابع ديگر اين نظريه را به هيچ وجه تاييد نمي كند . اين حركت ضد سنت نشان مي دهد كه در اواخر هزاره دوم و اوايل هزاره اول ق م در آشور دو نوع پادشاه آرماني وجود داشته است ، انهايي كه نيروي خويش را از حمايت خدايان دريافت مي داشتند كه حامي نياكان شاهي آنها نيز بوده اند ، و خود را باگذشته آشور ارتباط مي دادند. و آنهايي كه موفقيت در به دست آوردن پادشاهي خويش را در تاييد آشور ،‌ خداي بزرگ آشور ،‌ مي ديدند كه آنها را به عنوانمردان برگزيده خود براي انجام وظايف شاهي ارتقاء بخشيده است . چهره هاي جالبتر فرمانروايان آشوري جز و گروه دوم ،‌ يعني مردان خود ساخته بودند . سارگون اكدي كه از نيزارها برخاست و مهمترين مشهورترين فرمانروا در تاريخ بين النهرين شد ، توسط مردم اكد به چهره اي باگذشته اساطيري مبدل شد،‌ به همان ترتيب ايدريمي پادشاه خود ساخته اَلَلَخ و نيز اورسا پادشاه خود ساخته اورارتويي خود را با غرور قهرمان مي نامند .

در انجام وظايف و مسؤوليتهاي اجتماعي ، پادشاه بين النهريني وظيفه داشت با ايجاد مراجع قانوني حمايت حقوقي و قانوني جامعه و افراد تحت فرمانروايي خويش را تضمين كند .وظيفه پادشاه به طور سنتي قانونگذاري ، تعيين نرخها ،‌ و بي اعتبار كردن قوانين زيانبار به حال مردم بود . گاهي اتفاق مي افتاد كه شاه به خاطر حمايت از طبقات خاصي از اجتماع مقررات تازه اي را پيشنهاد كرده و يا قضات را در تصميم گيريها يشان در مواردي خاص راهنمايي كند . اما ، با پايان يافتن دوران بابل قديم پادشاه قانونگذار ناپديد ي شود .‌و به موازات آن در تصميم گيريهاي پادشاه در مورد بالا بردن رفاه عمومي اجتماعي از طريق بخشودگي بدهكاريهاي خاص و سر و سامان بخشيدن به وضع نرخ بهره ،‌مزدها ،‌قيمت خدمات اصلي ،‌ و ارزش كالا و قفه اي ايجاد مي شود . به نظر مي رسد كه در اين دوره بخش معيني از اين مقررات هنوز در اختيار معابد قرار داشته است .

تماس با كشورهاي بيگانه در زمان صلح از وظايف دربار بود . روابط بازرگاني و سياسي به دست شخص شاه انجام مي گرفت ، و او در اجراي اين هدف صاحب منصباني را مامور مي كرد .
درباره رابطه ميان شاه و مردم زير فرمان او مي توان گفت كه در بين النهرين اطاعت كامل از مقامات اساسي ترين ويژگي يك فرد متمدن به شمار مي رفت .

متون پيشگويي يك بار ديگر در پيشگوييهاي مربوط به برخوردهاي ميان شاه و رعيا تصوير تيره اي را آشكار مي سازد و نشان مي دهد كه دربار با اسرا و زندانيان رفتاري بسيار سخت و غير عادلانه داشته است .
پادشاهان بين النهرين چيزي جز مستبدان شرق نبودند . پادشاهان آشوري مواظب بودند تا صاحب منصبان عاليرتبه خود را از خويش نرنجانند . زيرا آنها اگر چه وفاداري خود را نسبت به پادشاه و سلسله و خاندان او بار ها از طريق سوگند به تاييد رسانده ،‌ و براي اطمينان بخشيدن به جانشيني وليعهد موافقتهايي را با آنان به عمل آورده بودند ،‌اما آماده بودند تا هر گاه كه سياست پادشاه مورد پذيرش آنها واقع نشد عليه او شورش كنند . در سراسر فتنه ها و دسيسه هاي درباري كه از آنها در مكاتبات دربار دوران سارگوني ذكري به ميان آمده ،‌هيچ اشاره اي به ترور افراد يا صدور حكم قتل كسي نشده است . قشرهاي مهم جمعيت از طريق موقعيتي كه داشتند به عنوان شهروندان شهرهاي قديمي و صاحب امتياز در برابر تجاوزات و دست اندازيهاي پادشاه در امان بودند ،‌ و مي توان تصور كرد كه ميان فرمانداران و شهروندان شهرهاي زير فرمان آنها در سرتاسر قلمرو امپراتوري ترتيبات مشابهي و جود داشته است .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید