بخشی از مقاله
تفاوتهای روانی و جسمانی دانش آموزان
مقدمه
داشتن یک ارتباط صحیح با دانش آموزان در کلاس مستلزم آشنا شدن با ویژگیهای عمده رفتاری آنهاست. در واقع داشتن تعاملی مناسب با دانش آموزان در گروه شناختی صحیح و البته نه همه جانبه از افراد است، چرا که هیچگاه نمیتوان یک انسان را از تمامی جوانب شناخت وقتی شناخت کلی از شاگردان پیدا کردیم قادر خواهیم بود سازگاری مناسبی با آنها پیدا کنیم.
تفاوتهای روانی و جسمانی دانش آموزان
در یک کلاس که دانش آموزان دارای مشترکاتی از قبیل سن ، جنس ، زبان ، جامعه و ... تفاوتهای زیادی هم با یکدیگر دارند. این تفاوتها در سه نوع از شاگردان جلب توجه میکند. و البته منظور از تفاوتها همان تفاوتهای روانی و جسمانی است.
گروه اول
در بین شاگردان یک کلاس عدهای هستند که باصطلاح افراد بدون دردسر نامیده میشوند. که درس خوان و وقتشناس و بیآزار هستند، دوستان معدود و مانند خودشان دارند، سر بزیرند و حتی چندان سوال نمیپرسند اما تکالیفشان را انجام میدهند.
برای امتحان دلشوره زیادی دارند و هیچ رقابت قابل ملاحظهای بین آنها دیده نمیشود. در هیچ گروهی عضو نمیشوند، چون فکر میکنند چیزی برای عرضه ندارند. آنها اوقات فراغت را درس میخوانند تا عقب ماندگی که رغم خود دارند، جبران کنند.
گروه دوم
عده دوم افرادی هستند بسیار پر جنب و جوش و کمی هم خودخواه و خود مرکزبین ، هنگام ورود به کلاس سر و صدا راه میاندازند. تا معلم آماده درس گفتن بشود و یک دور کتابشان را دید میزنند و در طول درس معلم را یاری میدهند تا نشان دهند که پیش از او مطالعه کردهاند. نمرات متوسط است، اما هوشیار و زیرک هستند. غیر از کتابهای مدرسه به خواندن جملات و داستانها علاقه نشان میدهند.
آنها به نمرات شاگردان آرام و درس خواندن حسادت میکنند و البته به نوعی معتقدند که آنها درس نمیخوانند بلکه همه چیز را حفظ میکنند. به نظر افراد این گروه سواد داشتن فقط حفظ کردن مطالب کتابهای درسی نیست. این افراد اهل ریسک کردن هستند. دوستان بسیار زیادی دارند چرا که جسور و سر زباندار هستند و بچهها چنین افرادی را دوست دارند. آنها حتی ممکن است برای جذب دوستان بیشتر سر جلسه امتحان افراد ضعیف را بوسیله تقلب یاری دهند.
آنها دوست دارند نماینده کلاس بشوند، به هر بهانهای وارد دفتر مدرسه میشوند، تخته را قبل از معلم پاک کرده و در ردیفهای اول مینشیند. گاهگاهی به تقلید از بزرگترها اخبار هم گوش می کنند. آنها همیشه از لحاظ سر و وضع آراسته ، تمیز و مرتب هستند. در گروههای نمایشی و سرود شرکت میکنند و دوست دارند قبل از همه انشائشان را بخوانند. حتی موقع معمولی صحبت کردن هم صدایشان بلند است. تعداد این افراد در کلاس زیاد نیست.
گروه سوم
عده سوم درست برخلاف عده اول میباشند. بنابراین ترجیحا آنها را افراد پر دردسر مینامیم. ردیفهای آخر کلاس با چنین افرادی آشناست. آنها دوستان بخصوصی دارند، دوستانی که برخلاف مقررات مدرسه لباس میپوشند و وضع و ظاهر خود را درست میکنند. ظاهرا کلاس درس ، معلم و نمره برای این افراد اهمیتی ندارد. آنها موضع قدرت خود را جای دیگری یافتهاند. درس خواندن آنها اجباری است که از سوی والدین و شاید هم اجتماع بر آنها تحمیل شده است. مردود شدن و تجدید شدن نه تنها برای آنها سهمناک نیست، بلکه خیلی عادی مینماید.
آنها به عنوان افرادی ناهنجار شناخته میشوند و این ، رفته رفته برای خود آنان نیز قابل قبول میشود. بنابراین به پرخاشگری و آزار و اذیت همکلاسیها و هم مدرسهایهای خود میپردازند و به این ترتیب همیشه عدهای از آنها شاکی میباشند. با این حساب ترک تحصیل ، فرار از مدرسه ، گرایش به گروههای نامناسب ، بی بند و باری و... در بین این افراد به وفور یافت میشود.
تفاوتهای فردی در قالب تفاوتهای جسمانی دانش آموزان
*قدرت تکلم: قدرت تکلم در همه افراد یکسان نیست. بعضی از افراد از لکنت زبان ، بعضی از صدای گرفته و تودماغی ، بعضی از تندگویی و بعضی از کند تلفظ کردن رنج میبرند. عدهای هم هستند که صدای رسا و گیرایی دارند، تلفظ کلمات را بطور صحیحی انجام میدهند. اما در هر صورت ، همه به نحو یکسانی در کلاس سهیم هستند.
یک فرد که صدای خوبی ندارد، یا موقع خواندن دچار مشکل میشود، نباید محکوم به سکوت شود، و معلم نباید در این مورد تبعیض قاتل شود. اگر صدای یک فرد دلنشین و زیباست، نحوه تلفظ کسی که کلمات را میجود و تندتند بیان میکند، نیاز به اصلاح دارد. معلم علاوه بر تشویق شاگردان در مورد تلفظ صحیح و فن بیان ، باید از مسخره شدن شاگردان مشکلدار توسط سایرین جلوگیری کند.
*ضعف بینایی: این ضعف عموما بین افراد شایع است و گاه به علت بیتفاوتی والدین ، بسیاری اوقات ناراحتیهایی مانند تنبلی چشم ، ضعف دوربینی ، نزدیک بینی ، آستیگماتیسم ، انحراف چشم و ... را باعث میشود. اما یک معلم باید با تیزبینی افراد مشکلدار را تشخیص داده و موارد لازم را به خانوادهها هشدار دهد.
*مشکل شنوایی: این نوع ضعف معمولا دیرتر از ضعف چشم احساس میشود. غالبا فردی که مشکل شنوایی دارد، تصور میکند اطرافیان آرام صحبت میکنند. این عامل به خاطر خجالتی که شاگرد از معلم دارد، به راحتی بیان نمیشود. و به آسانی قابل تشخیص نیست. ولی میتوان با دقت در املا نویسی و محاوره با او به این مشکل پیبرد و مراتب درمان را پیگیری کرد.
*تفاوت در قوای جسمانی: در یک کلاس همواره افراد بلند قد و قوی بنیه احساس قدرت میکنند. آنها همکلاسیهای کوتاه قد و ضعیف خود را تحقیر میکنند و به زور در هر کجا که دوست دارند مینشینند. به این ترتیب دانشآموزانی که جثه ضعیفی دارند و نمیتوانند با آنها مقابله کنند، به آخر کلاس رانده میشوند. معلم در این مورد باید برخورد منطقی و صحیحی داشته باشد.
اول باید به همه اطمینان بدهد که ردیف اول و آخر کلاس در صورتی که آنها دانش آموزان ساعی و خوبی باشند، تفاوتی با هم ندارند. و بعد باید آنها را با ردیف کردن و نشان دادن تفاوتهای قدشان برای جایگزین شدن در جای خود متقاعد کند. البته در صورتی که یک فرد بلند و یک فرد کوتاه قد دوست باشند ، جدا کردن آنها تاثیر عاطفی بدی ، روی آنها میگذارد.
*چپ دست بودن: موضوعی که متاسفانه چندان اهمیت به آن داده نشده است، چپ دست بودن عدهای از افراد است. تمام امکانات موجود در کشورها برای افراد راست دست تدارک دیده شده است. در یک کلاس درس ، معلم باید تعداد چپ دستها را شناسایی کرده و صندلی مناسب برای این افراد سفارش دهد تا آنها نیز با مشکل مواجه نشوند.
آینده بحث
تفاوتهای فردی ، اموری مهم هستند که نادیده گرفتن آنها نقصانی جبران ناپذیر در ساختار پرورشی و آموزشی مدارس ایجاد میکند. در ضمن معلم باید از نظر مالی تامین باشد تا با فراغ خاطر بتواند تمام وقت خود را صرف دانش آموز بکند.
معلمی که شغل دوم دارد، هیچ گاه فرصتی برای مطالعه و جمع آوری مطالب جدید و ارائه به دانش آموزان نخواهد داشت. در هنگام معاینات قبل از ثبت نام دقت کافی مبذول داشته شود. معاینه نباید سرسری و بدون توجه صورت گیرد. بعد از فهمیدن مشکلات کودک نباید تسلیم خواهش پدر و مادر کودک مبنی بر ثبت نام کودک شده ، ابتدا باید اقدامات درمانی یا پیشگیری بر روی کودک انجام شود و بعد ثبت نام صورت گیرد. نگاهي به تفاوت هاي فردي در پيشرفت يادگيري
چرا کودکي براي همه ما خاطره انگيز است؟ و حتي خاطرات تلخش ما را به ياد «بودنمان» مي اندازد؟ آيا به خاطر اين نيست که يادگيري هاي کودکي معني دار، پراحساس و همراه با تجربه هاي هدف است؟ انسان از اوان کودکي کنجکاوي خاصي نسبت به شناخت بيرون و درون خود دارد. در اين راستا با محيط درگيري حسي پيدا مي کند.
با نوع ارتباطي که با دنياي جالب و پر از سوال خود دارد به تدريج حس تعلق مسووليت پذيري توانايي حل مشکلا ت و تصميم گيري به دست مي آورد و ياد مي گيرد.
براي هر دانش آموز «يادگيري» تجربه اي طبيعي و لذت بخش است.
چه مي شود که اين لذت با ورود او به مدرسه تبديل به يک «مساله» مي گردد و مرتب بايد براي حل آن چاره انديشي کرد؟ آيا غير از اين است که ما معلمان با تلا ش خودمان و گرفتن قدرت فعاليت از دانش آموز يادگيري را براي او مصنوعي و مشکل مي کنيم؟
روش هاي فعلي ما معلمان، بيشتر در جهت تقويت وظيفه کم اهميت تر مغز يعني «حافظه» تلا ش مي کند و از هدف اصلي خود که «تفکر» مي باشد دور افتاده است.
در آموزش و پرورش متکي به حافظه که بحث کمتري در کلا س به منظور بالا رفتن شناخت و قدرت درک دانش آموزان صورت مي گيرد
هرچند ممکن است فراگير به آزمون ها پاسخ صحيح بدهد ولي به علت آنکه ما شناخت کافي از تفاوت هاي فردي و استعدادهاي ذاتي دانش آموز نداريم، استعدادهاي ذاتي او شکوفا نمي شود و آنچه بيش از همه دانش آموز را از نيل به هدف باز مي دارد اعتمادي به خود و نيروهاي پويايي درونش براي رشد و پيشرفت است.
امروزه نقش تعليم و تربيت در اصلا ح فرد و جامعه چنان بارز است که هيچ کشوري را در جهان نمي توان يافت که بدون بهره مندي از آن توانسته باشد به مراحلي از رشد و توسعه به ويژه در حل مسائل و مشکلا ت اجتماعي خود دست يابد
. لذا توجه به تفاوت هاي فردي و کشف استعدادها در دانش آموزان امري است حياتي که مي بايست به وسيله نهادهاي تربيتي و در درجه اول از طرف خانواده و مدرسه صورت گيرد. خانواده به عنوان اولين نهاد اجتماعي است که کودک در آن رشد مي يابد و به سن مدرسه مي رسد.
اگر خانواده در دوران کودکي به کودک توجه لا زم را بکند و به رشد جسماني و روحي و عاطفي او توجهات لا زم را مبذول کند وقتي او وارد مدرسه مي شود به راحتي مي تواند تعليم پذير باشد. ولي امروزه به علت اينکه توانايي هاي مالي خانواده هاي کم درآمد در سطح متعادل نيستند، کودکان اين خانواده ها در دوران کودکي با سو»تغذيه و فقر عاطفي روحي و رواني روبه رو مي شوند و چنانکه اين کودکان به مدرسه پا مي گذارند نمي توانند خود را پابه پاي ديگر همکلا سيان خود در يادگيري به جلو بکشند و در نتيجه هميشه يک تفاوت فاحش در يادگيري اين کودکان با ديگر همکلا سيان به وجود مي آيد و اين امر کار را بر مربيان آموزشي سخت مي کند.
تفاوت هاي فردي پيش از آنکه در يافته هاي پژوهش ها جستجو گردد بايد در خود انسان ديده شود. نخست آنچه انسان ها را از هم متفاوت مي سازد عامل وراثت است.
هر کس با رديفي از ويژگي ها زاده مي شود که با خصوصيات فرد ديگر يکسان نيست. عامل ديگري که سبب تفاوت در بين انسان ها مي شود محيط است. محيطي طبيعي و اجتماعي ويژگي هايي را در فرد پديد مي آورد و شخصيت او را شکل مي دهد.
نخستين بار سرفرانسيس گالتون به وجود تفاوت هاي فردي توجه کرد. اولين کار گالتون براي روانشناسي نبوغ ارثي او بود. اساس فکري او اين بود که مردان برجسته فرزندان برجسته مي آورند. انديشه گالتون در زمينه تفاوت هاي فردي منشا خدمات ارزنده براي آموزش و پرورش شد.
نقش تعليم و تربيت در دنياي امروز:
امروزه بر همگان روشن است که سرچشمه تمام تحولا ت و نوآوري هاي آموزشي در جامعه، تجارب و نتايج تحقيقات علمي و عملي دانشمندان و صاحب نظران علوم اجتماعي وعلوم تربيتي است. لذا در نگرش هاي جديد آموزشي مدرسه براي دانش آموزان است،
نه دانش آموزان براي مدرسه و توجه کردن به تفاوت هاي فرد در يادگيري با در نظر گرفتن رغبت ها و پرورش عواطف و استعدادها در درجه اول مهمتر از دانشي است که بايد فرد ياد بگيرد. در اين ميان مدرسه مهمترين جايي است که مي تواند در آن جا مورد ارزشيابي و آزمايش قرار گيرد و آنچه حائز اهميت است و مي تواند به آنچه گفته شد جامه عمل بپوشاند يادگيري است.
استفاده از وسايل کمک آموزشي:
يادگيري امري بسيار پيچيده و مستلزم دخالت عوامل متعدد است و زماني اتفاق مي افتد که اين عوامل در کنار هم باشند. امر يادگيري در محيط کلا س به طور اخص داراي اهميت و حساسيت بيشتري است. محيط کلا س به سبب تفاوت اساسي با محيط بيروني نيازمند دقت و توجه فراوان تر است. در کلا س درس عوامل اساسي دخيل در امر يادگيري عبارتند از:
وضع جسمي روحي علمي و شخصيتي معلم محتواي منابع آموزشي قوانين و مقررات آموزشي، فضاي آموزشي و وسايل کمک آموزشي که توجه به اين عوامل مي تواند جريان يادگيري دانش آموزان را تسريع بخشد. به عنوان مثال استفاده از وسايل کمک آموزشي از طرف معلم در جريان تدريس باعث مي شود که مطالب مطرح شده در ساخت شناختي دانش آموزان جا بگيرد و دانش آموزان به يادگيري معني دار نائل شوند.
ولي متاسفانه استفاده منظم و اصولي از وسايل کمک آموزشي تحت هر عنوان در مدرسه به بوته فراموشي سپرده مي شود و اغلب عدم استفاده از وسايل کمک آموزشي را از طريق کمبود وقت و نبود وسايل توجيه مي کنيم. ولي اگر کمي دقت کنيم ممکن است يک وسيله ساده
با توجه به شرايط و موقعيت خاص و به عنوان وسيله کمک آموزشي مورد استفاده قرار گيرد و اثرات مثبت فراواني در يادگيري دانش آموزان ايجاد کند. طبق بررسي هاي کارشناسان مسائل آموزشي و تربيتي 75درصد يادگيري از طريق کاربرد حس بينايي انجام مي شود بنابراين چون درصد يادگيري در حس بينايي از ديگر حواس بالا ست لذا اين امر به خوبي جايگاه استفاده از وسايل کمک آموزشي را نمايان مي سازد.
با توجه به اينکه دانش آموزاني که در يک کلا س درس حضور دارند داراي علا يق و استعدادهاي متفاوت هستند، لذا معلم در تدريس که «عبارت است از تعامل يا رفتار معلم و شاگرد براساس طرح منظم و هدفدار معلم به منظور تغيير مطلوب در رفتار شاگرد» بايد به انتخاب بهترين روش تدريس که بتوان اکثريت دانش آموزان را به تفکر واداشت، اقدام کند.
البته ناگفته نماند که هيچ يک از روش هاي تدريس مخالف خوب يا بد نيستند بلکه نحوه و شرايط استفاده از آنهاست که باعث قوت يا ضعفشان مي شود. لذا معلم بايد با توجه به هدف هاي آموزشي - محتواي درس، نيازها و علا يق دانش آموزان و امکانات موجود و تراکم دانش آموزان، مناسب ترين شيوه را براي تدريس مطلوب انتخاب کند. توجه به ساختار شخصيت و استعداد توانايي هاي ذاتي و آموخته هاي قبلي دانش آموزان موجب شکل گيري سبک هاي مختلف يادگيري مي شود.
اين حقيقت را بايد پذيرفت که تربيت و پرورش انسان که وظيفه اصلي آموزش و پرورش است نيازمند نظم و اجراي صحيح و دقيق و مدبرانه برنامه هاي آموزشي است و آنچه ما را در اين راستا بهتر و سريع تر به هدف مطلوب مي تواند برساند همانا توجه کردن به آموزش درست و اصولي معلمان و سرمايه گذاري روي نگرش، دانش و مهارت آنهاست و ايجاد فرصت تحقيق و مطالعه براي معلمين است. فرصتي که اکثريت به اتفاق معلمين از آن به علت گرفتاري هاي مالي و اقتصادي بي بهره هستند.
معلمان چه کارهايي مي توانند در افزايش عزت نفس دانش آموزان انجام دهند؟
يکي از تفاوت هاي فردي دانش آموزان در داشتن عزت نفس است. عزت نفس مي تواند به عنوان چگونگي احساس مردم درباره خودشان تعريف شود. سطوح عزت نفس بچه ها در رفتار و نگرش آنها قابل مشاهده است.
اگر بچه ها درباره خود احساس خوبي داشته باشند اين احساس خوب در چگونگي ارتباط آنها با دوستان، معلمان، والدين، برادران،خواهران و ديگران تاثير خواهد گذاشت. عزت نفس عاملي تاثيرگذار در زندگي افراد است. دانش آموزاني که از عزت نفس بالا يي برخوردار هستند مي توانند به نحو احسن با مربيان خود ارتباط برقرار کنند و به راحتي تحت تعليم و تربيت قرار گيرند.
شکل گيري باور کودکان در مورد خودشان خيلي زود آغاز مي شود. بچه ها براي درک اين مطلب که دوست داشتني، با هوش توانا و... هستند به چگونگي رفتار والدين و بزرگسالا ني که براي آنها فهم اند و مربيان خود که الگو هستند نگاه مي کنند اگر بچه ها شواهدي دال بر موارد فوق را مشاهده نکنند عزت نفس پايين آنها توسعه مي يابد.
عزت نفس و توجه به سطوح آن در دانش آموزان، بر موفقيت هاي مدرسه اي خيلي موثر است، چرا که بچه هايي که احساس خوبي درباره توانايي هاي خود دارند به احتمال قوي در مدرسه بهتر از بچه هايي عمل مي کنند که اغلب فکر مي کنند نمي توانند
کارها را به درستي انجام دهند. موفقيت هاي مدرسه اي نيز متقابلا در عزت نفس دانش آموزان اثر مي گذارند. چگونگي موفقيت هاي مدرسه اي دانش آموزان بر احساس آنها در مورد خود موثر خواهد بود. بچه هايي که عملکرد آنان در سطح پاييني است اين سطح عملکرد را به ساير فعاليت هاي خود نيز تعميم مي دهند.
عزت نفس در نحوه ارتباط بچه ها با ديگران موثر است. بچه هايي که در مورد خود احساس خوبي دارند تمايل دارند که رابطه اي مثبت با ديگران داشته باشند و بچه هايي که خود را دوست ندارند اغلب در ارتباط با ديگران مشکل دارند. عزت نفس در خلا قيت موثر است. دانش آموزاني که داراي عزت نفس پايين تر هستند کمتر از دانش آموزاني که داراي عزت نفس بالا يي هستند در خلا قيت و يادگيري موفق اند.
با اين توضيحات به بيان مواردي که معلمان در افزايش عزت نفس دانش آموزان مي توانند انجام دهند مي پردازيم:
1- دانش آموزان خود را تحسين و تشويق کنيم: تشويق کردن باعث بالندگي دانش آموزان مي شود و هيچ چيز به اندازه آن موثر نيست. تشويق بايد مشخص و توام با احترام باشد تا تاثير مثبت به جا گذارد.
2- محبت وعشق زيادي نسبت به دانشآموزان خود نشان دهيم: بچه ها نيازمند عشق و محبت هم به صورت کلا مي و هم به صورت فيزيکي اند. والدين و مربيان تعليم و تربيت مي توانند به بچه ها بگويند که آنها را دوست دارند. والدين مي توانند با در آغوش کشيدن، بوسيدن و نوازش کردن، محبت و علا قه خود رابه فرزندانشان نشان دهند و در افزايش عزت نفس فرزندان موثر واقع شوند و معلمين هم مي توانند به صورت کلا مي به دانش آموزان ابراز احساس و علا قه و محبت کنند.
3- هميشه به نوآموزان احترام بگذاريم و با احترام با آنها رفتار کنيم، يکي از راه هاي مهمي که معلمان مي توانند اعتماد به نفس دانش آموزان را بالا ببرند توجه کردن به حرف هاي آنهاست. مربي نبايد دانش آموزان را با نام هاي تحقيرآميز و بي اهميت صدا زند که اين گونه روش ها مي توانند تاثير منفي بر روي عزت نفس آنها داشته باشند معلمان مي توانند با گفتن لطفا و متشکرم احترام خود را به دانش آموزان نشان دهند.
4- هيچگاه نبايد چنين انتظار داشته باشيم که دانش آموزان ما کامل باشند: هيچ کس کامل نيست و ما نبايد چنين انتظاري از دانش آموزان خود داشته باشيم. اگر دانش آموزان بدانند که معلمان آنها را همانطور که هستند قبول دارند احساس امنيت مي کنند و اين امر در افزايش عزت نفس آنها موثر واقع مي شود.
5- به قول هايي که به دانش آموزان خود مي دهيم عمل کنيم: چون عمل نکردن به قول باعث مي شود که دانش آموزان دچار سردرگمي شوند و اين عمل به عزت نفس آنها به شدت صدمه وارد مي کند چرا که دانش آموزان معلمان خود را به عنوان الگو قبول دارند.
6- کارهاي مدرسه اي هنري و پروژه هايي که دانش آموزان انجام مي دهند را در معرض نمايش قرار دهيم: اين يکي از بهترين راه هايي است که معلمان مي توانند به دانشآموزان خود نشان دهند که به کارهاي آنها ارزش قائل اند و در نتيجه آنها ارزشمندند و با اين روش مي توان دانش آموزاني را که از عزت نفس کمتري برخوردار هستند در جمع مشارکت داد و عزت نفس و اعتماد به خود را در آنها بالا برد.
7- به دانش آموزان خود مسووليت بدهيم: وقتي به دانش آموزان مسووليت هايي داده مي شود آنها به خود مي بالند و رشد مي کنند هرچند که ممکن است اين مسووليت کاري عادي و معمولي باشد.
8) - به توانايي ها و علائق دانش آموزان خود اهميت بدهيم: معلمان مي توانند دانش آموزان را براي مشارکت در فعاليت هايي که مورد علاقه آنهاست تشويق کنند. انجام فعاليت هاي جالب، سرگرم کننده و خوب باعث افزايش عزت نفس مي شود. تشويق و دلگرمي توسط معلمان بر دانش آموزان سبب مي شود که آنها فکر کنند افرادي توانا و لايق هستند.
براي اينکه يادگيري در دانش آموزان در سطح مورد انتظار صورت گيرد توجه به چند نکته اساسي لازم و مفيد است که عبارتند از:
1- زمينه هاي تجربه فردي دانش آموزان را فراهم کنيم: بهتر است معلم درس را از جايي شروع کند که دانش آموزان ايستاده اند (موضع دانسته هاي آنان) يعني از نقطه اي که مي دانند و قبلا تجربه کرده اند شروع کنيم و از آموخته آشنا و پيشين براي گسترش اطلاعات استفاده کنيم چرا که اين کار آنان را تشويق مي کند که از موضوع شناخت بهتر پيدا کنند و با موضوع احساس همدلي داشته باشند و موضوع جديد را به آساني مي فهمند.
2- توجه دانش آموزان را به موضوع جلب کنيم: جلب توجه دانش آموزان در هر درس از اهميت بسيار برخوردار است و اين کار را مي توان با استفاده از سبک هاي متفاوت تدريس و با در نظر گرفتن موقعيت و شرايط عملي کرد. اگر براي تدريس همه درس ها از شيوه اي واحد استفاده شود دانش آموزان به زودي کسل مي شوند و انگيزه خود را از دست مي دهند
بنابراين استفاده از راه ها و روش هاي فعال يادگيري همه دانش آموزان را درگير و متوجه کار مي کند. هورن هلن در کتاب «چگونه کيفيت آموزشي رابهبود ببخشيم» مي نويسد از روش هاي قديمي و معمولي مثل روش حرف و گچ و تخته دوري کنيد; اين روش اگرچه بعضي وقت ها مناسب است اما روش خسته کننده است به ويژه اگر تکرار شود.
3- دانش آموزان را در حالت مشارکت نگه داريم: اين کار را با فعاليت هاي گوناگون مي توان امکان پذير ساخت کاربرد روش هاي متفاوت از اين حقيقت ناشي مي شود که شيوه هاي يادگيري دانش آموزان متفاوت است و نسبت به انجام وظايف گوناگون رويه اي خاص دارند. لذا سرعت يادگيري نيز بايد در حالت انجام وظايف کوچک و بزرگ متفاوت باشد.
مشکلات آموزشي دانش آموزان
دانش آموزان بنا بر ضرورت نيازهاي دروني و فطري خويش به دنبال کسب دانش و آگاهي هستند، بنابراين به صورت طبيعي به تحصيل علاقه مندند. اغلب دانش آموزان در حال تحصيل در مدارس، از بهره هوشي لازم براي انجام تحصيل در مقطع مربوط به خود برخوردارند و به گفته بنيامين بلوم اغلب دانش آموزان قادر به کسب اهداف آموزشي هستند و تنها زمان يادگيري براي آنها متفاوت است.
- مشکلات جسمي: هرگونه مشکل جسمي فرد ممکن است به تاثير منفي در روند يادگيري او منجر شود. اساسا مشکلات جسمي را مي توان به دو دسته تقسيم کرد.
دسته اول، مشکلاتي است که به دليل حالت فيزيکي جسم، فرد را در يادگيري دچار مشکل مي کند. به عنوان مثال دانش آموزي که چشمش به خوبي تابلو را تشخيص نمي دهد يا دانش آموزي که گوشش به خوبي مطالب را نمي شنود و يا يادگيرنده اي که به خاطر ضعف جسمي قادر نيست مدت زمان کلاس را با آرامش بگذراند. چنين افرادي حتي با بهره هوشي کافي در يادگيري و کسب مهارت ها قادر نيستند از استعداد واقعي خود بهره بگيرند. دسته دوم مشکلات جسمي، حالت رواني و عاطفي ايجاد کرده و مانع ابراز وجود شخص يادگيرنده مي شوند. به همين دليل او قادر نيست از استعداد واقعي خود بهره برده و آن را آشکار سازد. براي پيشگيري از بروز چنين شرايطي، لزوم توجه به بهداشت جسمي و رواني دانش آموزان بسيار مهم است.
- مشکلات عاطفي: بعضي از دانش آموزان دچار مشکل عاطفي هستند. دانش آموزي که نتواند به تناسب سن خود رفتار موردانتظار جامعه (رفتار عادي) را از خود ظاهر سازد، مثلا در مقابل تذکرات عادي معلم يا والدين به گريه بيفتد يا در رويارويي با حوادث عادي دچار اضطراب و نگراني بيش از حد شود، در مقابل شوخي هاي دوستانه هم کلاسي ها دچار خشم شديد و نگراني گردد و خلاصه رفتاري انجام دهد که با رفتارهاي عادي مغايرت داشته باشد،
ممکن است دچار مشکل عاطفي بوده و اين امر بر روند آموزشي او تاثير منفي بگذارد. علت تاثير منفي چنين روحيه اي عدم سازگاري دانش آموز با محيط کلاس، جامعه و هم کلاسي هاست. چنين فردي هم از طريق هم کلاسي ها منزوي مي شود و هم به دليل تلقي ناخوشايند از هرگونه رفتار معلم و والدين، مستمرا دچار بحران روحي است و بنابراين از محيطي که در آن اين گونه بحران ها برايش ايجاد مي شود، بيزار و فراري مي گردد.
- مشکلات تدريس معلم: والدين گرامي بايد بدانند که ممکن است علت بيزاري از درس يا مدرسه و يا عدم انجام تکاليف نوعي عدم علاقه مندي به معلم باشد. عدم علاقه مندي به معلم داراي دلائلي است. از جمله اينکه معلم در نحوه تدريس خود بايد طيف متفاوت دانش آموزان و تفاوت هاي فردي آنان را در نظر بگيرد تا حتي المقدور از بروز مشکلات جلوگيري به عمل آيد. معلم بايد بداند طيف استعدادها، تمامي دانش آموزان قوي و ضعيف را شامل مي گردد. وي حتي در تقسيم نگاه ها، محبت ها و توجهات به دانش آموزان بايد عدالت را رعايت نمايد.
- مشکلات خانوادگي: مشکلات خانوادگي، طيف وسيعي از مسائل را از اختلاف بين پدر و مادر گرفته تا برخوردهاي غيرمعقول همچون خشونت بيش از حد، عطوفت زياد، روابط اعضاي خانواده با هم، موقعيت دانش آموزان در بين اعضاي خانواده، مشکلات رفتاري والدين و بسياري از مسائل ديگر را شامل مي گردد.
- مشکلات ناشي از توقعات بيجاي مربيان و والدين: بايد ميزان توقع مربيان و والدين از دانش آموزان معلوم باشد. اگر پدر و مادر و معلم از ميزان استعداد و توان يادگيرنده اطلاع درستي نداشته باشند و او با حداکثر تلاش و براساس استعداد خود قادر نباشد از حمايت و تشويق والدين و مربيان خود بهره گيرد و از اينکه نتوانسته است به شرايط مورد دلخواه آنان نائل آيد،
دستخوش بي علاقگي، بي تفاوتي، افت آموزشي و حتي بيزاري خواهد شد. زيرا آنها مي بينند که به رغم تلاش و کوشش و برخورداري از بهره هوشي و استعداد لازم، مورد انتقاد و بي مهري والدين و يا حتي مربي قرار مي گيرند.
افت تحصيلي
افت تحصيلي نوعي کاهش عملکرد تحصيلي و درسي دانش آموزان از سطحي رضايت بخش به سطحي نامطلوب محسوب مي شود. بهترين شاخص براي تعيين افت تحصيلي دانش آموزان مقايسه و سنجش سطح عملکرد تحصيلي آنان با ميزان توان و استعداد بالقوه آنان است.
ا فـت تحصيلي و تـفـاوتـهـاي فــردي
در پژ وهشهاي انجام شده در ايران وكشورهاي جهان نشان داده شده كه درصد ؛ افت تحصيلي در مدارس ابتدايي بيش از پايه هاي ديگر است . در اين جا به بررسي دلايل افت تحصيليمي پردازيم .
1)هوش واستعدادهاي ذهني :
از جمله عواملي كه با يادگيري وموفقيت وشكست دانش آموزان رابطه دارد ،هوش واستعدادـ هاي ذهني است . در چند سـال پيش مسولين آموزشي طرحي را در كشور اجرا كردند ؛ تـا بـا استفاده از اين طرح بتوانند با افت تحـصيـلي دانـش آموزان مـبارزه كنـند و افراد كند ذهن را جداگانه تحت نظر خود آموزش دهند . اين طــرح ازاين قرار است كه بچه ها قبل از ورود بــه مدرسه به مراكز سنجش كه مسولين مشخص كرده اند بروند ؛
با تشكيل پـرونده وتـشـخـيـص ضريب هوشي بچه ها آن هايي كه ضريب هوشي كمتري را داشتند به مدارس جداگانه مـعرفي كردند .ولي بيشتر مردم ازاين طرح استقبال نكردند . زيرا اين مدارس محدود بود.ودوم اين كـه اين مدارس از محل زندگي آن ها دوربود .بدي ديگر اين طــرح اين است كه در روستا ها بــه سختي قابل اجربود .
2)- عوامل خانوادگي :
مهمترين عامل افت تحصيلي عوامل خانوادگي است كه خود اين عوامل به شاخه هايي تقسيم مي شود .كه با نام بردن هر شاخه به توضيح آن مي پردازيم .
الف)-سطح در آمد واقتصاد خانواده ها : بيشتر دانش آموزان مستعد وپيشرفته ي تحصيلي به خانواده هاي سطح بـالا ي اقتصادي تعلق دارد ؛ البته در اين زمينه استثنا هايي وجـــود دارد ؛
وجود امكانات رفاهي آموزشي در خانواده هاي مرفه ، انگيزه ي قوي تري را در يــادگيــري وپيشرفت اين خانواده ها دارد .
ب)- تعداد فرزندان : در بررسيهاي به عمل آمده ، معلوم شده كه بين سطح هوشــي وتعداد فرزندان خانواده ها رابطه معكوس وجود دارد ، هر چه تعداد فرزندان خانواده ها بيشتر باشـــد متوسط هوش فرزندان در مقايسه با خانواده هاي كم فرزند ، كمتر است
ج) سطح اجتماعي وفرهنگي خانواده ها : يكي از دلايل. اجتماعي اين امر اين است كه تعداد فرزندان خانواده هاي سطح پايين ،اجتماعي وفرهنگي به طور متوسط بيشتر از خانواده هـــاي سطح بالــاست .