بخشی از مقاله
جشن نوروز
انسان ، از نخستین سال های زندگی اجتماعی ، زمانی که از راه شکار و گردآوری خوراک های گیاهی روزگار می گذراند ، متوجه بازگشت و تکرار برخی از رویدادهای طبیعی ، یعنی تکرار فصل ها شد. زمان یخ بندان ها موسم شکوفه ها ، هنگام جفت گیری پرندگان و چرندگان را از یکدیگر جدا کرد .
نیاز به محاسبه در دوران کشاورزی ، یعنی نیاز به دانستن زمان کاشت و برداشت ؛ فصل بندی ها و تقویم دهقانی و زارعی را به وجود آورد .
محاسبه فصل ها ، بی گمان ، در همه جامعه ها ، با گردش ماه ، که تغییر آن آسان تر دیده می شد ، صورت گرفت . و بالأخره نارسایی ها و ناهماهنگی هایی که تقویم قمری ، با تقویم دهقانی داشت ، محاسبه و تنظیم بر اساس گردش خورشید صورت پذیرفت .
آغاز سال . مردم شناسان را عقیده بر این است که محاسبة آغاز سال ، در میان قوم ها و گروه های کهن ، از دوران کشاورزی ، همراه با مرحله ای از کشت یا برداشت بوده و بدین جهت است که آغاز سال نو در بیشتر کشورها و آیین ها در نخستین روزهای پاییز ، زمستان و بهار می باشد .
آغاز سال ایرانیان ، هر چند زمانی دستخوش تغییر گردید ، ولی :
« حمزه اصفهانی در کتاب سنی ملوک الارض و الانبیاء و بیرونی در آثار الباقیه گویند که آغاز سال ایرانی ، از زمان خلقت انسان ( یعنی ابتدای هزاره هفتم از تاریخ عالم ) روز هرمز از ماه فروردین بود . وقتی که آفتاب در نصف النهار ، در نقطه اعتدال ربیعی بود ، و طالع سرطان بود » .
پیدایش جشن نوروز
در ادبیات فارسی جشن نوروز را ، مانند بسیاری دیگر از آیین ها ، رسم ها ، فرهنگ ها و تمدن ها به نخستین پادشاهان نسبت می دهند . شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری ، چون فردوسی ، منوچهری ، عنصری ، بیرونی ، طبری ، مسعودی ، مسکویه ، گردیزی و بسیاری دیگر ، که منبع تاریخی و اسطوره ای آنان بی گمان ادبیات پیش از اسلام بوده ، نوروز و برگزاری جشن نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند .
زمان آغاز ، انگیرة برگزاری و ماندگاری بسیاری از جشن ها و آیین های کهن روشن نیست . آن چه به عنوان تاریخچة آغازین جشن ها ، در کتاب ها آمده است ، یا نویسندگان و مورخان دربارة آن نوشته اند – یا می نویسند – صدها و شاید هزارها سال از برگزاری آن گذشته ، و روایت ها و داستان ها درباره پیدایش آن ها گونه گون است .
گروه و ملتی که جشنی را برگزار می کند ، جشنی که از نیاکان به ارث رسیده و از دوران کودکی برگزاری آن را شاهد بوده ، خواه و ناخواه ، دلبستگی و باوری از سر راستی و بی آلایشی به آن پیدا می کند ؛ باوری که با آن بیگانه نیست . برای نمونه ، چنان که گذشت ، در برگزاری جشن و آیین های نوروز ، که هزاران سال پیشینه دارد ، افزون بر زردشتیان و مسلمانان ، که هر یک باور خود را دارند ، مسیحیان ارمنی و نیز « یهودیان فارسی زبان ، در سمرقند و بخارا و برخی دیگر از شهرهای آسیای مرکزی » نوروز و اعتدال بهاری را جشن می گیرند .
بنابراین بن مایه و جانمایه نیکی ، که زیبایی را نیز در خود نهفته دارد ، وجه مشترک هنرها و آیین ها است . از این رو همیشه ، هنرها در قالب آیین های گوناگون سوک و سور ، نیایش ، شکرگزاری ، گذار و جز این ها ، رخ می نمایند ، و رسم و آیین هر اندازه فراگیرتر و بزرگتر باشد و هر اندازه با عرصه های گوناگون زندگی بیشتر پیوند بخورد ، و با رابطه های انسان و محیط در عرصه های طبیعی ، انسان ساخت ، فرا طبیعی بیشتر مربوط باشد ، زمینه های بروز هنر ، در آن بیشتر است و ظرفیت بیشتری برای بروز هنرها دارد . نوروز چنین بود ، و چنین هست .
نوروز ، در سرزمین ما و در تاریخ ما و در همه سرزمین هایی که مردمانش با ما تبار مشترک و جهان بینی و آیین های مشترک و همسان دارند . جشن آفرینش انسان و بازآفرینی طبیعت و جشن بزرگ شکفتگی و نوزایی بوده است و هنوز هم هست .
در نوروز هر کس می خواهد تا آنجا که در توان دارد ، در هر چیز و در هر کار ، بهترین ها را پدید آورد و نیکی ها را در بهترین و زیباترین قالب و با بهترین آرزوها ، بنمایاند .
اگر نوروز را در چشم انداز تاریخ بنگریم، می بینیم که همه ادیان و مذاهب که در ایران رواج داشته اند ، مؤید آن بوده اند، و همه اقوامی که در پهنه گستردة جغرافیایی این سرزمین استقرار داشته اند به نسبت های متفاوت آن را جشن گرفته اند و گرامی داشته اند . و این جریان در طول تاریخ دراز این سرزمین استمرار داشته است .
ما در ایران قومی نداریم و نداشته ایم که برای نوروز گامی برنداشته و رسم و سنتی دربارة آن نداشته باشد که تمام مراسم رایج به شرح زیر می باشد :
مراسم حاجی فیروز
یکی از مراسم نوروزی راه افتادن دستهها با صورتکهای سیاه است که به مراسم حاجیفیروز معروف شده است. در این خصوص مهرداد بهار در مقاله «نوروز، زمان مقدس» میگوید: «اما رسم کهنی که اثری از آن باز نمانده و درگذشته، بهخصوص در آسیای میانه مرسوم بوده، آیینهای سیاوشی است که به احتمال بسیار در اعصار کهنتر در آغاز تابستان و سال نو صیفی انجام مییافته است و سپس زیر تأثیر نوروز جامی در عصر هخامنشیان به اول بهار افتاده است؛ اما هنوز در عصر ابوریحان تقویمهای سغدی و خوارزمی با آغاز تابستان شروع میشد و ایشان تقویم خود را با «تَوَرُد» سیاوش در روز ششم فروردین آغاز میکردند و این روزی است که در تقویم ما نوروز بزرگ نام دارد و بنا به اساطیر زردشتی در آن روز کین سیاوش گرفته میشود.»
ظاهراً اگر باور کنیم که افسانههای مربوط به سیاوش با دموزی یا تموز بینالنهرینی مربوط است و او همان خدایی است که هر ساله به هنگام عید نوروز از جهان مردگان بازمیگردد و نیز آیینهای عیاشی و راه افتادن دستههای مردم را در بینالنهرین باستان با صورتکهای سیاه و بازمانده آن را به صورت حاجیفیروز در ایران به خاطر آوریم شاید نام سیاوش نیز معنایی آیینی و اسطورهای دقیق پیدا کند. او چون از جهان مردگان بازمیگردد و چون عیاشیها و دستههای
نوروزی به سبب بازگشت وی و ازدواج مجدد او با الهه باروری است و حتی این عیاشیها و آیین «ارجی» (Orgy) دقیقاً تکرار آیین ازدواج خدای برکت بخشنده با الهه باروری است، پس محتمل است که نام سیاوش در اوستا، syavarsan به معنای مرد سیاه باشد. شاید چهره تموز اسطورهای نیز سیاه بوده است.
روزهای مردگان و «پنجشنبه آخر سال»
یکی از آیینهای کهن پیش از نوروز یاد کردن از مردگان است که به این مناسبت به گورستان میروند و خوراک میبرند و به دیگران میدهند. زردشتیان معتقدند که: «روان و فروهر مردگان، هیچگاه کسی را که بوی تعلق داشت فراموش نمیکند و هر سال هنگام جشن فروردین به خانه و کاشانه خود برمیگردند.»
در روزهای پنجه، از جملۀ رسمها، تهیه کردن غذا، آیینی مذهبی بوده، ابوریحان مینویسد:
... و گبرکان در این پنج روز خورش و شراب نهند، روانهای مردگان را و همی گویند، که جان مرده بیاید و آن غذا گیرد.
غذا پختن و بر مزار مردگان بردن در قرن چهارم، رسم بوده است؛ از خوارم تا فارس: خوارزمیان پنج روز آخر اسفند و پنج روز دیگری که در پی آن است و ملحق به این ماه مانند اهالی فارس، در روزهای فروردگان برای ارواح مردگان در گورستان غذا میگذارند .
یکی از صورتهای بر جا ماندۀ این رسم، در شهر و روستا، به گورستان رفتن «پنجشنبۀ آخر سال» است، به ویژه خانوادههایی که در طول سال عضوی از دست دادهاند. رفتن به زیارتگاهها و «زیارت اهل قبور»، در پنجشنبه – و نیز، روز پیش از نوروز و بامداد نخستین روز سال – رسمی عام است. در این روز، خانوادهها خوراک (پلوخورش)، نان، حلوا و خرما بر مزار نزدیکان میگذارند و بر مزار تازهگذشتگان شمع، یا چراغ روشن میکنند.
در برخی از شهرهای ایران، روز پیش از نوروز، خانوادههای عزادار، از خویشان و نزدیکان با غذا و حلوا پذیرایی میکنند و در سر مزار جمع میشوند . و نیز رسم است که ایرانیان شیعه، در موقع سالتحویل، به زیارت قبر امامان و امامزادگان میروند.
خانهتکانی
اصطلاح «خانهتکانی» را بیشتر در مورد شستن، تمیز کردن، نو خریدن، تعمیر کردن ابزار، فرشها، لباسا، به مناسبت فرا رسیدن نوروز، به کار میبرند. در این خانهتکانی، که سه تا چهار هفته طول میکشد، بایستی تمام ابزار و وسیلههایی که در خانه است، جابهجا، تمیز، تعمیر و معاینه شده و دوباره به جای خود قرار گیرد. برخی از ابزار سنگینوزن، یا فرشها، تابلوها، پردهها و وسیلههای دیگر، فقط سالی یک بار، آن هم در خانهتکانی نوروزی، جابهجا و تمیز میشود. در برخی از شهرهای آذربایجان نخستین چهارشنبۀ ماه اسفند (چهارشنبه موله) به شستن و تمیز کردن فرشهای خانه اختصاص دارد.
کاشتن سبزه
اسفند ماه، ماه پایانی زمستان، هنگام کاشتن دانه و غله است. کاشتن «سبزه عید» به صورت نمادین و شگون، از روزگاران کهن، در همۀ خانهها و در بین همۀ خانوادهها مرسوم است.
در ایران کهن، «بیست و پنج روز پیش از نوروز، در میدان شهر، دوازده ستون از خشت خام بر پا میشد، بر ستونی گندم، بر ستونی جو و به ترتیب، برنج، باقلا، کاجیله ، ارزن، ذرت، لوبیا، نخود، کنجد، عدس و ماش میکاشتند؛ و در ششمین روز فروردین، با سرود و ترنم و شادی، این سبزهها را میکندند و برای فرخندگی به هر سو میپراکندند.» و ابوریحان نقل میکند که: «این رسم در ایرانیان پایدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت اسطوانه بکارند و از روییدن این غلات، به خوبی و بدی زراعت و حاصل سالیانه حدس بزنند» .
امروز، در همۀ خانهها رسم است که ده روز یا دو هفته پیش از نوروز، در ظرفهای کوچک و بزرگ؛ کاسه، بشقاب، پشت کوزه و... دانههایی چون گندم، عدس، ماش، و... میکارند. موقع «سالتحویل» و روی سفرۀ «هفتسین» بایستی سبزه بگذارند. در برخی از شهرهای آذربایجان، سومین چهارشنبه به خیس کردن و کاشتن گندم و عدس برای سبزههای نوروزی اختصاص دارد . این سبزهها را خانوادهها تا روز سیزده نگه داشته، و در این روز زمانی که برای «سیزدهبدر» از خانه بیرون میروند، در آب روان میاندازند.
سفرۀ هفتسین
رسم و باوری کهن است که همۀ اعضای خانواده در موقع سال تحویل (لحظۀ ورود خورشید به برج حمل) در خانه و کاشانۀ خود در کنار سفرۀ هفتسین گرد آیند.
در سفرۀ سفید رنگ هفتسین، از جمله، هفت روییدنیِ خوراکی است که با حرف «س» آغاز میشود، و نماد شگونی بر فراوانی روییدنیها و فراوردههای کشاورزی است – چون سیب، سبزه، سنجد، سماق، سیر ، سرکه، سمنو و مانند اینها - میگذارند. افزون بر آن؛ آینه، شمع، ظرفی شیر، ظرفی آب که نارنج در آن است، تخممرغ رنگ کرده، تخممرغی روی آینه ، ماهی (ماهی قرمز) ، نان، سبزی، گلاب، گل سنبل، سکه و کتاب دینی (مسلمانان قرآن و زردشتان اوستا و...) نیز زینتبخش سفرۀ هفتسین است. این سفره در بیشتر خانهها تا روز سیزده گسترده است.
در برخی نوشتهها از سفرۀ هفتشین (هفت روییدنی که با حرف شین آغاز میشود) سخن رفته و آن را رسمی کهنتر دانستهاند .
در ریشهیابی واژۀ هفتسین نظریههای دیگری چون هفتچین (هفت روییدنی از کشتزار چیده شده) و هفتسینی از فراوردههای کشاورزی نیز بیان شده است.
پراکندگی نظرها ممکن است به این سبب باشد که در کتابهای تاریخی و ادبی کهن اشارهای به هفتسین نشده و از دورۀ قاجاریه است که دربارۀ باورها و رفتارها و رسمهای عامیانۀ مردم تحقیق و بحث و اظهار نظر آغاز شده است. نمیدانیم که آیا پیش از قاآنی هم شاعری هفتسین را در شعر خود آورده است؟
سین ساغر بس بود ما را در این نوروز روز
گو نباشد هفتسین رندان دُرد آشام را
میرزاده عشقی نیز در «نوروزینامه» در اسلامبور در مسمطی برای آگاهی مردم آن دیار سروده:
همه ایرانیان نوروز را از یاد بود کی
بپا سازند از مازندران تا شوش و ملک ری
بساط هفتسین چینند و بنشینند دور وی
در ابتدا این سؤال مطرح است که چرا هفت؟ و چرا سین؟ در پاسخ باید گفت نزد بیشتر ملل، عدد هفت برگزیده و مقدس است. در سفره نوروزی انتخاب این عدد بسیار قابل توجه است. ایرانیان باستان این عدد را با هفت امشاسپند، یا هفت جاودانه مقدس ارتباط میدادند. در نجوم عدد هفت، خانه آرزوها است و رسیدن به امیدها را در خانه هفتم نوید میدهند. علامه مجلسی (ره) در کتاب بحار میفرماید: «آسمان هفت طبقه و زمین هفت طبقه است و هفت ملک یا فرشته، موکل بر آنند و اگر موقع تحویل سال، هفت آیه از قرآن مجید را که با حرف سین شروع میشود بخوانند آنان را از آفات زمینی و آسمانی محفوظ میدارند.»
در آداب و سنن برخی از ادیان، و همچنین در بسیاری از موارد سنتی و قبیلهای، عدد هفت اهمیت بارزی دارد؛ مانند هفت موضع نمازگزار، هفت سلام قرآن، هفت تکبیر در صفا و مروه، هفت آسمان، هفت تهلیل، هفت روز هفته، هفت دریا، هفت خوان، هفت سبع، هفت هزار سال، هفت در هفت، هفت دوزخ، هفت زندان، هفت سوراخ نفاق، هفت بند نی، هفت اقلیم، هفت پادشاه، هفت خط، هفت دروازه، و هفت شهر عشق و امثال آن فراوان است. هفتسین نیز از
جمله این هفتهای معتبر است که سالها و قرنها و هزارهها، نزد ایرانیان در آداب نوروز، جایگاه ارزشمند خود را همچنان حفظ کرده است. یکی از قدیمیترین اسنادی که نشانگر نماد هفتسین است افسانهای است که ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه ذکر کرده است؛ بدین توضیح که چون جمشید بر اهریمن که راه خیر و برکت و باران و سبز شدن گیاه را گرفته بود، پیروز شد و دوباره باران باریدن گرفت و گیاهان سبز شدند، مردم گفتند روز نو (یعنی روز نوین و دورهای تازه) آمده است. پس هر کس ظرفی جو کاشت و مردم در روز نوروز در هفت ظرف، هفت نوع غله کاشتند و سبز کردند.
در روزگار کهن، ایرانیان در هفت سینی، هفت دانه خوراکی را که شامل گندم، نخود، باقلا، عدس، ماش، جو و لوبیا بود، سبز میکردند و سپس بر اساس سرسبزی و باروری بیشتر هر یک از این دانهها، پیشبینی میکردند در سال نو کشت کدام یک از این غلات بیش از دیگران رونق خواهد داشت و بدین ترتیب سال را مساعد کاشت و داشت و برداشت آن تشخیص میدادند.
در زمان ساسانیان، نانی را که بر سفره هفت سین مینهادند، از هفت نوع غله و حبوبات درست میکردند که نمادی بوده است از کاملترین صورت پذیرایی از ارواح و فروهرهای درگذشتگان و علامه دهخدا در تأیید این رسم کهن مینویسد:
«از مشهورترین مراسم نوروز آراستن 7 سین است و آن گرد آوردن 7 چیز است که نام آنها با حرف سین آغاز گردد؛ سیب، سنجد، سماق، سیر، سرکه، سبزه، سمنو سنت مزبور بسیار کهن به نظر میرسد.»
در قرون اولیه اسلام، این رسم همچنان پابرجا بوده است. دمشقی در کتاب معروف نخبهالدهر آورده است: «مردی وارد مجلس پادشاهی میشد و خوانی سیمین با خود میآورد که بر آن گندم، جو، کنجد و برنج قرار داشت؛ از هر یک هفت خوشه و هفت دانه و پارهای شکر و آن را روبهروی پادشاه میگذاشت.»
در زمان صفویه، بنا بر معتقدات مذهبی خود، در هفتسین تغییراتی دادند. در این زمان سینی هفت سین هفت قل میساختند و بر روی آن هفت آیه از قرآن کریم را که با کلمه «قل» آغاز میشد، کندهکاری میکردند.
در تورات نیز آمده است: «ای موسی، به قوم بنیاسرائیل بگو شش روز از هفته را کار کنید و یک روز از هفته را استراحت نمایید. آن یک روز، روز آذین بستن و نظافت و استراحت و جمع شدن اقوام است.»
و این روز هفتم را پارسیان از آن جا که روز آذین بستن است «آدینه»، و عربزبانان به دلیل این که اقوام در آن روز یک جا جمع میشوند، «جمعه» نامیدهاند.
در سراسر عالم یهودیان نیز در آغاز سال نو، خوانی میگسترند و نُه چیز بر آن مینهند که تقریبا با هفتسین ایرانی مطابقت دارد. آنان مجموعهای از سین و شین را با هم بر سفره میگذارند و دعایی زمزمه میکنند که نشانگر تمنای انسان زمینی است برای دستیابی به کمال و راه یافتن به آسمانها.
راز و رمز موجود در عدد هفت موجب شده تا حکیم نظامی گنجوی در مثنوی هفت پیکر یا هفت گنبد با نگاهی رمزآلود به این موضوع بنگرد. در یکی از ماجراهای شیرین این کتاب میخوانیم: «بهرام هفت عروس از پادشاهان هفت اقلیم به خانه میآورد و مهندسی شیدهنام و خورشیدرای هفت عمارت بدیع با هفت گنبد رنگین به رنگهای سیارگان هفتگانه برای او بنا میکند و بهرام آن عروسان نوخاسته را هر یک به تناسب رنگ رخسار، در یکی از هفت گنبد مینشاند و هر روز هفته را که نزد پیشینیان، هر یک به سیارهای تعلق دارد با یکی از آن عروسان به عیش و نشاط میگذراند.
برخی از دانشپژوهان عقیده دارند هفت سین در دوران پیش از اسلام هفت شین بوده است؛ یعنی مردمان هفت چیز را که نام آنها با حرف شین آغاز میشده است بر سر سفره مینهادهاند. یکی از آنها شیرینی است که بیشتر عسل را به عنوان شهد بر سفره قرار میداند. شیر و شکر دو دیگر آنها است. گویند جمشید، هنگام جلوس نوروزی، نی هفتبندی را میخواست به رامشگران بدهد. هنگام شکستن نی، متوجه شد مایعی شیرین از آن فرو ریخت. از آن پس بود که نیشکر شناخته شد و به عنوان گیاهی گرانبها، به سفره هفت شین یا هفت سین افزوده شد. شین دیگر شمشاد است؛ نماد سبزی و پاکیزگی، که در بهار و تابستان و پاییز و زمستان پیوسته سبز و خرم است.
روی گشاده که دلی وا شود از او
صائب به صد هزار گلستان برابر است
شمع نیز نمایش ایثار و بردباری است. «شایه» به معنای میوه خصوصاً سیب از دیگر شینهای سفره مذکور بوده است. هفتمین شین شراب بوده است. رودکی سمرقندی، این هفت شین را، چنین توصیف کرده است:
عید نورزی، مردم ایران
مینهادند از زمان کیان
شهد و شیر و شراب و شکّر ناب
شمع و شمشاد و شایه اندر خوان
با ورود اسلام به ایران و تغییر برخی آواها در گفتار مردم، و نیز به علت دلبستگی ایرانیان به عدد و مفاهیم باطن اشیای سفره نوروزی، «هفت شین» به «هفت سین» تبدیل شد. گمان میرود یکی از مهمترین دلایل تبدیل هفت شین به هفت سین مغایر بودن شراب با معتقدات اسلامی است؛ بنابراین با توجه به قدمت و قداست عدد هفت و خوش آوا بودن حرف سین، هفت سین توانست به زودی جای هفت شین را در میان خانوادههای ایرانی مسلمان بگیرد.
گروهی دیگر هفت چین را هفت چیدنی میدانند که عبارت بود از سنجد، سمنو، سماق، سیب، سیر، سرکه و سبزی. امروزه هم آن هفت چین را – چون در عرب «چ» نبود – به هفت سین تبدیل کردند و بر سفره گذاردند و این کاری بسیار بخردانه و پسندیده است؛ چون این هفت چین، هم مورد نیاز انسان است و هم احترام به کشاورزی و باغبانی است که میوههای آنها گل سر سبد سفره هفت چین نوروزی است.
اما با اندک تأملی در میان این اقوال میتوان به خوبی دریافت که گستردن سفره هفت سین توسط ایرانیان نه تنها با فلسفه آن سازگارتر است بلکه شک و تردیدهایی را هم که در سایر اقوال از جمله هفت شین یا هفت چین وجود دارد، در آن نمیتوان دید.
چیدن سفره هفت سین نیز ادب و آداب خاص خود را دارد که پس از گستردن سفره آینه و قرآن و ظرفی آب در میان آن مینهند و پس از آن با ترتیبی که خواهد آمد و به گونهای که بیان خواهد شد، جای هر یک از این اشیاء معلوم و در آن جا قرار داده خواهد شد.
لباس نو
پوشیدن لباس نو در آیینهای نوروزی رسمی همگانی است. تهیه لباس برای سال تحویل، فقیر و غنی را به خود مشغول میدارد. جامعۀ سنتی توجه به تهیدستان و زیردستان برای تهیه لباس نوروزی - بهویژه برای کودکان – رسمی در حد الزام بود. خلعت دادن پادشاهان و امیران در جشن نوروز، برای نو پوشاندن کارگزاران و زیردستان بود. ابوریحان مینویسد: «رسم ملوک خراسان این است که در این موسم به سپاهیان خود لباس بهاری و تابستانی میدهند.» مورخان و شاعران از خلعت بخشیدنهای نوروزی فراوان یاد کردهاند. و برای این باور است که در وقفنامۀ حاجی شفیع ابراهیمی زنجانی آمده است:
هر سال شبهای عید نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه، همراه کفش و جوراب از عواید موقوفه تهیه و به اطفال یتیم تحویل شود.
سفرنامهنویسان دورۀ صفویه و قاجاریه، در شرح و وصف جشنهای نوروزی، از لباسهای فاخر مردم فراوان یاد کردهاند.
خرید لباس نو و برخی وسیلههای فرسودهای که به مناسبت نوروز نیاز به «نو» ساختن دارد، رقم عمدۀ هزینههای فصلی – و گاه سالانه - خانوادهها را تشکیل میدهد.
بسیاری از خانوادهها که در سوک یکی از نزدیکان لباس سیاه پوشیدهاند، به مناسبت نوروز، بهویژه هنگام سال تحویل، لباسی دیگر میپوشند. کسانی که به هر علت لباس نو ندارند، میکوشند هر قدر هم اندک – جوراب، پیراهن – در هنگام سال تحویل، نو بپوشند.
در گذشته که فروشگاهها و بازارهای فروش لباس دوخته نبود و مردم دوختن لباس خود را به خیاطها سفارش میدادند، نوبتهای دوخت و کار شبانهروزی خیاطان یکی از دشواریهای خانوادهها بود.
اگر در روزهای پیش از نوروز، در خانوادهها، محلهها، مدرسهها و سازمانهای نیکوکاری رسم است که برای کودکان نیازمند لباس تهیه کنند، این کار نیک پیش از آن که برای کمک و همراهی باشد، برای لباس نو پوشاندن به کودکان در جشن نوروز است.
خوراکهای نوروزی
در کتابها و سندهای تاریخی و ادبی کهن، به ندرت، از خوراکیهایی که ویژۀ جشن نوروز (یا جشنهای دیگر) باشد سخن رفته است. نویسندگان و مورخان بحث از «خوردنی»ها را، شاید، پیش پا افتاده، نازیبا یا بدیهی میدانستند. در کتابهای قرن چهارم به بعد، شرح و وصفهای دقیق، به شعر و نثر، دربارۀ نوروز و مهرگان و جشنها و آیینهای دیگر کم نیست، ولی از نوع و ویژگی خوراکهای جشنها، نه در دستگاه پادشاه و امیران و نه در خانههای عامۀ مردم، سخنی نرفته است.
در مقالهها و پژوهشهایی که در این هفتاد و پنج ساله اخیر درباره نوروز نوشته شده، افزون بر خوردنیهای سفرۀ هفت سین، گاه از غذاهای ویژۀ شب پیش از نوروز، و شب اول سال، در خانوادههای سنتی شهرها و منطقههای مختلف یاد شده است. خوراکیهایی که با ویژگیهای اقلیمی و نوع فراوردههای هر منطقه هماهنگی داشت، و در عین حال بهترین و کمیابترین غذای منطقه بود ؛ و همۀ قشرهای اجتماعی – فقیران نیز - میکوشند که در این روزها، برای فراهم آوردن غذای بهتر، گشادهدستی کنند و به گفتۀ ابوریحان« این عیدها، یکی از اسبابی است که تنگی روزی فقیران را به زندگی فراخ مبدل میسازد ».
امروز، در تهران و برخی شهرهای مرکزی ایران، سبزی پلو ماهی خوردن در شب نوروز و رشتهپلو در روز نوروز رسم است، و شاید بتوان گفت که غذای خاص نوروز در این منطقه است. «پلو» در شهرهای مرکزی و شهرهای کویری ایران (میتوان گفت غیر از گیلان و مازندران در همۀ شهرهای ایران) تا چندی گیش غذای جشنها، غذای مهمانی و نشانه رفاه و ثروتمندی بود. و این «بهترین» غذا، خوراک خاص همۀ مردم – فقیر و غنی – در شب نوروز بود . اگر نیکمردی در صد و
پنج سال پیش در استرک کاشان، ملکی را وقف میکند که از درآمد آن «همهساله برنج ابتیاع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالی استرک، وضیع و شریف، ذکور و اناث، صغیر و کبیر، بالسویه برسانند»، بیگمان به این نیت بوده، که در شب نوروز سفرۀ هیچ کس بی «پلو» نباشد.