بخشی از مقاله

چکیده

در حوزه مطالعات فرهنگی پرداختن به خرده فرهنگها از عواملی است که میتواند راهگشای جامعه شناسان در درک حقلههای گمشده تاریخی باشد بر این اساس با تحلیل اشعار شاعران برجسته ادب پارسی در این خصوص میتوان بسیاری از ابهامات تاریخی و اجتماعی را برطرف ساخت. قدرت و اصالت فرهنگ ایرانی سبب شده است تا این فرهنگ هیچ گاه در گذار تاریخ و طی دگرگونیها و تعاملهای فراوان در فرهنگهای دیگر هضم نگردد. یکی از مواردی را که میتوان عاملی اساسی در گسترش و رشد فرهنگ ایران و ایرانی دانست مقوله شعر است.

خاقانی نیز از جمله شعرای خوش قریحه و صاحب شاهکار است که با توجه به محل زندگی و وابستگی به خاندان شروانشاه، تعلیمات عمویش، نبوغ ذاتی و احاطهی گستردهاش بر شاهنامه و شخصیتها و داستانهای آن، به خوبی توانسته است عناصر و مولفههای فرهنگ ایران را در قصایدش منعکس سازد. شاعر شروان، در قصایدش به خوبی توانسته است خرده فرهنگها را به نمایش بگذارد. و این گونه است که با پرداختن به جشنهای ایرانی و ذکر جزییات چنین مراسمی در قصایدش آنها را برای ما پس از گذشت صدها سال جاودانه ساخته است. او با استفاده از ترفند تصویرسازی برای مدح ممدوحان خود به چنان جزییاتی پرداخته است که سبب جاودانگی اعیاد و جشنهای ایرانی شده است.

کلید واژگان : خاقانی شروانی، سده، مهرگان، نوروز، یلدا، عناصر فرهنگی.

مقدمه

جهت روشن شدن اصالت فرهنگی ایران لازم است مختصرا به تاریخچه ای از پادشاهیهای مختلف در ایران باستان بپردازیم. بر این اساس زرین کوب معتقد است: داریوش هخامنشی نظمی ایجاد کرده بود که تا پایان این دوره دویست و بیست سال امکان اینکه مملکتی با مردم مختلف الجنس اداره گردد، حاصل شده بود. اساس یک حکومتی را که در آن اصل تمرکز رعایت می شد و مرکز می توانست مراقب رویدادهای داخل امپراطوری باشد، بوجود آورد. در آسیای صغیر یونانیها یک مسأله بزرگ برای آنها بوجود آوردند. اسکندر مقدونی قشون واحدی را در برابر سپاه هخامنشی که مردمانی بودند از نژادهای مختلف و با زبان های گوناگون، قرار داد.

سه جنگ میان آنها در گرفت که آخرین آنها گوگامل بود که امپراطوری عظیم هخامنشی را به کلی به دست اسکندر متلاشی نمود. بعد از مرگ اسکندر این امپراطوری وسیعی که هخامنشی ها درست ردهک بودند، واقعاً هزار پارچه شد - زرین کوب، . - 152 :1385او در ادامه میآورد که: اسکندر به جای اینکه ایرانیها و پارسیها را یونانی کند، خودش آسیایی گردید و به همین سبب مقدونیها مکرر برضد جان وی توطئه میکردند. تاریکترین قسمت تاریخ باستان ایران اشکانیان است که ساسانیان به این خانواده فوق العاده به چشم خصومت می-نگریستند و از آنها به اسم ملوک الطوایف نام میبردند. اطلاعات ما در این باره منحصراً از طریق روایاتی است که نویسندگان لاتین و رومی مربوط این دوره یا دیرتر نقل کردند.

هر پادشاه که به تخت مینشست سکه به نام خودش میزد و همین امر در علم سکه شناسی کمک بزرگی به مورخان میشد. اشکانیان خانوادهای بودند از طایفهای موسوم به اپرنی و از عشیرهای به نام داها و ساکنان سرزمینی بودند به نام پارت. همان خراسان قسمتی از تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و قسمتی از افغانستان. ولایت آنها »پرتوه نیسا« یا »نسا« همان جایی بود که در کتابهای قابوسنامه و سیاستنامه مکرر نام برده شد. در مدت حکومت آنها شاه آنان اشک خوانده میشد. ولایت آنه پهله - فهله - شامل ری، اصفهان، همدان و قزوین است. زبانشان پهلوی است. آنها تا به سرحد دجله رسیدند که شهری بود به نام سلوکیه و چند شهر دور آن بود که مدائن هفت گانه بودند و تیسفون به عنوان مرکز شاهنشاهی ایران بوجود آمد و بین النهرین را گرفتند و تمام فلات ایران را مسلط شدند.

در این زمان اشکانیان با فرهنگ یونان آشنایی کامل داشتند و تصور از مفهوم نمایش و هنر دراماتیک و تئاتر درایران رایج بوده است. به هر حال اشکانیان توانستند ایران را در مقابل حملات روم نگه دارند و اینکه مبانی ملیت را بنیان نهند؛ یکی افسانههای تاریخی پهلوانان ایران و یکی دین زردشت. با اینکه خودشان همه زردشتی نبودند چون اکثرًا این دین را داشتند، کوشش کردند کتاب زرتشت را جمع آوری کنند. بلاش چهارم به جمع آوری اوستا شروع کرد. نام پهلوانان از روی افسانههای همین طوایف است. حکومتشان دوستدار فرهنگ یونانی بود ولی در واقع سنتهای قدیم ایرانی را زنده کردند. در سال 224 میلادی حکومتشان به دست اردشیر بابکان از بین میرود - همان: . - 171 پس از ذکر موارد فوق و ریشه فرهنگ دوستی پادشاهان ایرانی به وضعیت خاقانی و جایگاه او در آذربایجان میپردازیم.

خاقانی و سبک شعرش

شاعرانی از قبیل خاقانی و نظامی که سبک خاصی داشتند، پیرو سبک آذربایجانی بودند؛ سبکی که بین خراسانی و سبک عراقی واقع میشد. زبان و مصطلحات عربی در اشعار آن ها رواج مییابد و از سادگی رو به دشواری و تعقید دارد، اشاره به علوم مختلف، آداب و رسوم مسیحیت در شعر وارد میگردد. یکی از ممیزات فکری این مکتب ایران دوستی و توجه به معارف باستان است. این که خاقانی در قصیدهی ایوان مدائن از مجد و عظمت گذشته ایران یاد کرده است، نمونه بارز این سبک در قصاید خاقانی و مثنوی در آثار نظامی میشود - شمیسا، . - 87- 115 : 1373اما در مورد شیوه شاعری وی، از دید گسترده خاقانی در سخنوری پیرو دبستانی است که در شعر فارسی آن را شعر فنّی نامیدهاند. شعری هنرورانه بر ساخته و آراسته که آن را شعر مصنوع و متکلف نیز خواندهاند. شعر او از شیواترین و پر مایهترین نمونهها در شعر هنرورانه است.

آمیختگی بسیار و پیوند تنگ این شیوه شاعری با آرایههای سخن و پیرایهها و ترفندها از ویژگی های آشکار آن می باشد - کزازی، . - 221- 222 :1368 ماهیار در مورد توانایی خاقانی در سخنوری چنین می نویسد :خاقانی با چیره دستی تمام لباس لفظ بر معنی پوشانیده و از مضایق و تنگناها با توفیق ستایش آمیز بیرون آمده است. او با چابکدستی مصطلحات دانش های زمان خود را در استخدام سخن خود آورده و به گونه ای سخت استادانه در سطر سطر کلام خود جای داده است و فرزانگی خود را به ثبت رسانده، به نحوی که خوانندهی شعر او در نظر نخستین او را در علوم فقه و تفسیر و حکمت و طب و نجوم و تصوف و عرفان صاحب درجه و مقامی شامخ می انگارد اما شاید چنین نباشد. با اینکه وی فقیه

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید