بخشی از مقاله
دوری از گناه
هر عملى که انسان را از تکمیل و شکوفایى خود باز دارد و مانع سیر و پویایى انسانى و حرکت او به سوى خداوند شود «گناه» است.
دورى از گناه
هر عملى که انسان را از تکمیل و شکوفایى خود باز دارد و مانع سیر و پویایى انسانى و حرکت او به سوى خداوند شود «گناه» است. خداوند در هدایت حکیمانه خود تمامى این اعمال گناه آلود را براى ما روشن ساخته است . تکالیف الهى - یعنى انجام دادن واجبات و ترک محرمات- غایتى جز تعالى معنوى انسان ندارد.
تأثیر گناه در آلوده کردن روح انسان مانند آلودگى ظاهرى بدن نیست. گناهان شخصیت و حقیقت وجود انسان را واژگونه و چهره انسانى او را به چهرهاى حیوانى تبدیل مىکند . گناه تأثیرى واقعى در شخصیت حقیقى انسان مىگذارد که با مرگ از بین نمى رود و با او به سرای دیگر منتقل می شود.
از ویژگیهاى حیات آخرت ظاهرشدن انسان با شخصیت حقیقى خود است که در دنیا با روش و منش و با خصلتهای روحى زشت و زیبا براى خود ایجاد کرده است. در حیات آخرت، از چهره انساننماى دنیایى خبرى نیست. در آنجا، هر انسان با شخصیت حقیقى ظاهر می شود. این شخصیت نشان دهنده عمل و رفتار او در دنیاست .
تجسم اعمال از واقعیتهایی است که وحى آسمانى براى ما بازگو کرده است. انسان در قیامت با ظاهر شدن ماهیت حقیقى عمل زشتش دچار عذاب و درد و رنج دایمى مىشود؛ و با آشکار شدن ماهیت واقعى عمل خوبش، در لذت و سرور و شادى فرو می رود. در عمل انسان در دنیا، نشانى از واقعیت خوب و بد نیست؛ برای مثال، نمىتوان از ظاهر سخنی راستى و ناراستى آن را باز شناخت.
نکته دیگر اینکه تأثیر گناه در ماهیت و شخصیت انسان تنها با مغفرت خداوند پاک می شود و هیچ عامل دیگرى جز مغفرت الهى نمىتواند اینتأثیر را بزداید.
گناهان به 3 دسته تقسیم می شود:
1- گناهانى که از شخصیت طغیانگر و حق ستیز کافران بر مىخیزد. «کافر» - به معناى پوشاننده حقیقت - به کسى گفته مى شود که در برابر حقیقتهاى بزرگ و روشنى که پیامبران الهى آورده اند به مخالفت بر مىخیزد. مخالفت با پیامبران و ایستادگى در برابر منطق و فکر و سخن پیامبران، که اندیشه و اخلاق و رفتارشان تجسم روشن و آشکار حقیقت و راستى و انسانیت است، گناهى کافرانه است. خداوند و نظام هستى هیچ گاه ایستادگى در برابر حق را بر نمىتابد و تحمل نمی کند. استکبار - که در منطق قرآن زشتترین پدیده معرفى شده - به معناى منش و رفتار خودخواهانه انسانهایى است که در برابر حقیقت و راستى و درستى تسلیم نمی شوند و در برابر آنها به دشمنى و سرکشى بر مى خیزند.
«اسلام» به معناى تسلیم بودن در برابر حقیقت است. خداوند که حقیقت برتر هستى است شایستهترین حقیقتى است که باید در برابر او تسلیم بود . هر موجودى هم که صفات الهى در او بیشتر جلوه گر باشد از حقیقت بیشترى برخوردار است و شایستگى بیشترى دارد که از او پیروى شود.
2- گناهانى که از سر جهالت و نادانى انجام مىشود. این گروه از انسانها از روى جهالت و ناآگاهى به حقیقت با حقیقت متعالى که پیامبران آورده اند مخالفت می کنند. اینان براى نجات امکان بیشترى دارند. قرآن کریم در توصیفشان مىفرماید: «اینان کسانى اند که از عقل خویش بهره درست نمىگیرند». آنان زندگى دنیا را تنها در همین حیات ظاهرى خلاصه مىکنند که چشمانشان مىبیند و غرایزى که در وجود مادى خود حس مى کنند و در پى ادراک حقیقت بزرگتر هستى - که در وراى این ظاهر قرار دارد – بر نمى آیند. تداوم این نادانى بزرگ آنان را به تباهى مىکشد و مانع دستیابى آنها به شخصیت متعالى انسانى می شود و آنان را در برابر مسیر هدایت الهى قرار مىدهد.
3- گناهانى که از روى غفلت اتفاق مىافتد. مرتکبان این گناهان کسانى اند که اندیشه خود را به روى فهم و درک حقیقت گشودهاند. این گروه بندگى در برابر خداوند بزرگ را قبول دارند و سوداى زندگى جاودان و حیات حقیقى در سر دارند، ولى نفس اماره و وسوسه های شیطانى آنان را به گناه مىآلاید. قرآن این گروه را چنین توصیف مىکند: «اینان پس از آنکه با وسوسه نفس شیطانى به گناهى دست مىزنند، به یاد خدا مىافتند و از اینکه از فرمان او سر تافتهاند پشیمان مىشوند و توبه مىکنند». توبه راه بازگشت آنان را هموار مىکند و مورد مغفرت خداوندشان قرار مىدهد و توجه به خدا اثر زیانبار گناه را از آنان مىزداید.
مهدويت و عقلگرايي (2)
نويسنده: حجت الاسلام حسين الهي نژاد
حكومت جهاني مهدوي و رشديافتگي عقل
چنانچه از مفهومشناسي اقسام عقل به دست ميآيد، آثار عقل نظري، جهانشناسي، هستيشناسي، مبدأ و خداشناسي، معاد و فرجامشناسي، ... است و آثار عقل عملي، رشد ايدئولوژي و بايد و نبايدهاي اخلاقي، تهذيب نفس و پرورش روح، عبادت و بندگي خدا است و آثار عقل ابزاري، رشد صنعت، تکنولوژي و تسلط بشر بر طبيعت و کيفيت بهرهوري از آن ميباشد.
تفاوت اساسي و بارز که ميان رُشد عقلانيت در دوران رنسانس و عقلانيت در دوران بعد از ظهور مطرح است به اين است که عقلگرايي و عقلانيت در دوران مدرنيته، عقلانيت يکسويه بوده و تنها به فکر شناخت نواميس طبيعت و تسلط بشر بر آن ميباشد؛ يعني تنها به عقلانيت ابزاري که در ارزشگذاري و تمييز خوب و بد، خنثا است، ميپردازد. امّا عقلانيت بعد از ظهور، متعادل ميباشد؛ يعني کنار رُشد صنعت و تکنولوژي که محصول عقل ابزاري است، عقل نظري(جهان بيني) و عقل عملي (ايدئولوژي) نيز به تناسب آن، رشد و ترقي مييابد.
اكنون به نمونههايي از رشديافتگي عقل نظري، عقل عملي و عقل ابزاري در دوران حکومت جهاني مهدوي خواهيم پرداخت.
1. رشد عقل نظري
در بيان چگونگي رشد عقل نظري ميان مردمان بعد از ظهور، بايد چنين گفت: از آنجا كه عقل نظري، از مقوله شناخت و علم است و نيز عامل جدائي حق از باطل شمرده ميشود، بر اين اساس هرگاه در جامعهاي شناخت و معرفت به حقايق و هستي بيشتر باشد،نشان از رشد و تعالي عقل نظري مردم در آن جامعه ميباشد.
البته ميان حقايق و هستيها، عاليترين وجود و هستي، از آنِ خداوند متعال است؛ پس هرگاه عقل نظري مردم رشد كرد، خداشناسي و ماوراشناسي ميان مردم بيشتر ميشود؛ چنانكه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ميفرمايد:
آگاه باشيد! به راستي كه خردمندترين مردم، بندهاي است كه پرودگارش را بشناسد و فرمانش برد.[25]
آنچه از روايات معصومين عليهم السلام دربارة زندگي مردم در دوران پس از ظهور و دوران نظام جهاني مهدوي برداشت ميشود، اين است كه مردم، از نظر خداشناسي و توجه به خدا، در حد عالي قرار دارند. در واقع، همان رشد و تعالي عقل نظري، ميانشان جاري است. در ذيل، براي تثبيت مطالب فوق، به رواياتي چند كه به خداشناسي مردم عصرظهور اشاره دارد، ميپردازيم.
امام رضا عليه السلام در تفسير آيه شريفه 83 سوره آل عمران[26] فرمودند:
در حق قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف نازل شده است. چون ظهور كند، به كافران و مرتدان مشرق و مغرب، اسلام را عرضه ميكند..... تا اينكه در شرق و غرب جهان، كسي باقي نباشد، جز معتقدان به يكتائي خدا.[27]
باز در روايت ديگري ميفرمايد:
خداوند، به دست او، زمين را از لوث كافران و منكران پاك ميكند، زمين زير پايش ميپيچد و هر كار سخت و دشواري براي او آسان ميشود.[28]
روشن است وقتي بساط كفر و انكار خدا از روي زمين برچيده شد، نقيض آن كه همان خداشناسي و معرفت به خدا است، جاي آن را پر ميكند. اين، همان تعريفي از رشديافتگي عقل نظري است.
از امام باقر عليه السلام نيز روايتي به مضمون فوق نقل شده است:
روي زمين، نقطهاي نميماند، جز اينكه در آن، ندا ميشود: «اشهد ان لا اله الا الله.[29]
از مجموع روايات فوق كه به نوعي دورنماي زندگي انسانها در دوران حكومت جهاني مهدوي را ترسيم ميكنند، به وضوح، رشد و تعالي عقلي نظري در ميان آنها، آشكار ميشود؛ همان عقلي كه انسان را به حقايق و هستي آشنا كرده و به عاليترين حقيقت و وجود يعني خداوند متعال معرفت ميبخشد.
همچنين در اينباره روايات بسياري از معصومان عليهم السلام نقل شده است كه برخي از آنها به صورت صريح و برخي به صورت تلويح، به مسأله رشد عقل نظري مردم در آن دوران پرداختهاند كه از باب نمونه به تعدادي از آنها اشاره شد و در ذيل به برخي ديگر از آنها خواهيم پرداخت.
امام باقر عليه السلام در روايتي به صراحت به موضوع رشد عقل نظري اشاره ميفرمايد:
هنگامي كه قائم ما قيام كند، دستش را بر سر بندگان گذارد، تا خِردهاي آنها بيشتر شده و فكرشان كامل گردد.[30]
از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است:
(به انسانهاي دوران) بعد از ظهور آن اندازه حكمت داده ميشود كه زن در خانهاش براساس كتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله قضاوت ميكند.[31]
از روايت فوق، دو مطلب به صورت صريح برداشت ميشود: نخست گسترش معرفت و حكمت و دوم، گسترش اسلام شناسي كه ميان همه مردم و سطوح مختلف آنها ـ اعم از زن و مرد، كوچك و بزرگ، و … ـ مطرح خواهد بود.
در نهج البلاغه از امير المؤمنين علي عليه السلام پيرامون آينده بشريت و رشد حكمت در آن دوران، چنين نقل شده است:
بدانيد آن كس از ما (حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف) كه فتنههاي آينده را در يابد، با چراغي روشنگر در آن، گام مينهد و بر همان سيره و روش صالحان (= پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امامان عليهم السلام) رفتار ميكند، تا گرهها را بگشايد، بردگان و ملتهاي اسير را آزاد كند … . سپس گروهي براي در هم كوبيدن فتنهها آماده ميشوند و چونان شمشيرها صيقل ميخورند. ديدههايشان با قرآن روشنايي گيرد، و در گوشهاشان تفسير قرآن طنين افكند و در صبحگاهان و شامگاهان، جامهاي حكمت سر ميكشند.[32]
براي تبيين روايات فوق، لازم است ابتدا به مفهوم شناسي «حكمت» و بعد به اقسام حكمت و رابطه آن با عقل پرداخته شود. قرآن، در آياتي چند به مقوله حکمت پرداخته و پيامبران و اولياي الهي را از کساني ميداند که به حکمت مزين بوده و نيز مسؤوليت تعليم و ترويج حکمت ميان مردم را عهدهدار بودهاند.
به حقيقت، ما به خاندان ابراهيم، کتاب و حکمت داديم.[33]
خدا به هر کس که بخواهد، حکمت ميبخشد و به هر کس حکمت داده شود، به يقين، خيري فراوان داده شده است.[34]
اوست آن کس که ميان درس ناخواندگان فرستادهاي از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاکشان كند و به آنها کتاب و حکمت بياموزد.[35]
در اينباره استاد آيتالله جوادي آملي چنين گفته است:
حکمت نظري درباره «هست»، «نيست» و «بود» و «نبود» حقايق جهان تکوين بحث ميکند و نيز حکمت عملي دربارة بايد و نبايد اخلاقي، فقهي و حقوقي نشئه اعتبار بحث ميکند. چون هر کدام صرفاً مطلبي علمياند و طبق اصطلاح رايج، مُدرک آنها، عقل نظري است، ممکن است مؤمن و منافق هر دو به آنها راه يابند؛ ليکن چون منافق، فاقد عقل عملي است و به آنچه ميداند، باور و ايمان ندارد و نيز طبق آنها عمل نميکند، لذا ممکن است حکمت نظري و نيز حکمت عملي که هر دو دانش مخصوصياند به قلب منافق راه يابند. امّا به دليل نبود عقل عملي در منافق، حکمت نظري و عملي او منجر به ايمان نميشود.[36]
بنابراين چنانکه بازگشت حکمت نظري و عملي به عقل نظري ميباشد، پس رُشد و تکامل حکمت ميان مردمان دوران بعد از ظهور، به معناي رُشد و تکامل عقل نظري آنها است.
2. رشد عقل عملي
بيترديد، از جمله تكامل و تعالي مردم در دوران بعد از ظهور، رشد عقلي ـ عملي در ميان آنها است. چنانكه قبلاً بيان شد، عقل عملي با عقل نظري تفاوتهاي بارزي دارند؛ زيرا عقل عملي از سنخ عمل و نيز عهدهدار تببين خوب و بد افعال و اعمال انسانها است؛ ولي عقل نظري از سنخ شناخت و نيز عهدهدار تبيين حق و باطل اشيا و حقايق خارجي ميباشد.
از آنجا كه عقل عملي، مربوط به افعال و كردار انسانها ميباشد، افعالي نظير عبادت، طاعت، عدالت و بهطور كلي اعمال نيك و پرهيز از اعمال زشت، از منظر آن، توجيهپذير است. امام صادق عليه السلام در پاسخ به پرسشي از معناي عقل ميفرمايد:
عقل، آن چيزي است كه به وسيله آن، خداي رحمان عبادت شود و بهشت، به دست آيد.[37]
از امير المؤمنين عليه السلام نقل شده است كه: خردمندترين شما، فرمانبردارترين شما (از خدا) است.[38]
به صورت عكس نقيض، براي روايات فوق، ميتوان آية شريف ذيل را مطرح كرد:
و چه كسي ـ جز آنكه به سبك مغزي گرايد ـ از آيين ابراهيم روي برميتابد؟[39]
زيرا، در آيات و روايات بسياري، عبادت و بندگي حق و اعمال شايسته انسانها از منظر عقل توجيه شده است كه عكس نقيض آن، بدين صورت جلوه ميكند: هر كسي از عبادت و بندگي حق و اعمال شايسته (عن ملة ابراهيم) رويگردان باشد، از نعمت عقل، بيبهره (سفيه و كمعقل و يا بيعقل) است؛ پس هر چه در يك جامعه انساني، كارهاي خوب و اعمال شايسته، عبادات و بندگي خدا، عدالت و احسان و محو ظلم، ستم، تبعيض و نابرابري، بيشتر نمود يا بد، نشان از ترقي و رشد عقل عملي در آن جامعه است.
با عنايت به مطالب فوق، وقتي به كمك روايات معصومان عليهم السلام، به زندگي مردمان دوران نظام مقدس مهدوي مينگريم، ميبينيم مقولههاي مثبت، نظير عبادات، بندگي حق، كارهاي خوب، اعمال شايسته، عدالت، اضمحلال ظلم و ستم و غيره در آن جامعه رونق مييابد؛ پس به اين نكته رهمنون ميشويم كه عقل عملي در آن جامعه رشد و ترقي پيدا كرده است. در ذيل، به مواردي كه نشان دهندة رشديافتگي عقل عملي است، خواهيم پرداخت.
أ. ايمان
ايمان، يكي از مصاديق عقل عملي است، رشد ايمان و اعتقاد مردم به خدا در دوران بعد از ظهور، نشان از رشد عقل عملي آنها است.
چنانكه در توقيع شريفي كه از ناحيه مقدسه صادر شده است، امام زمان عليه السلام ميفرمايد:
..آن روز (پس از ظهور)روي زمين به جز مؤمني كه خداوند دلش را براي ايمان آزموده است، كسي نميماند.[40]
امام صادق عليه السلام ميفرمايد:
مذاهب ديگر را از بين ميبرد؛ پس در زمين چيزي جز دين خالص نميماند.[41]
ب. عبادت
از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده است.
(در دوران حكومت مهدي) زنا، شرابخواري و ربا خواري از بين ميرود. مردم به عبادت و اطاعت روي ميآورند. امانتها را به خوبي رعايت ميكنند. اشرار مردم نابود ميشوند و افراد صالح باقي ميمانند.[42]
باز از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله نقل شده است:
و همه مردم به اطاعت و عبادت خداوند گرويده، در اجراي احكام ديانت ميكوشند.[43]
ج. عدالت
از شاخصههاي مهمي که از رشديافتگي عقل عملي ميان بشر و جوامع بشري حکايت ميکند، مقوله عدالت است. در دوران حکومت جهاني مهدوي، اين مهم در ابعاد مختلف و نيز در سطوح گوناگون جامعه توسط آن منجي آسماني پياده شده و مردم براي اولين بار، اجراي عدالت فراگير را در جامعه تجربه ميکنند. از امير المؤمنين علي عليه السلام چنين نقل شده است:
او، همان خورشيدي است كه از مغرب طلوع خواهد كرد. ميان ركن و مقام ظاهر ميشود و ميزان عدالت را ميگسترد. (پس از آن،) ديگر كسي به كسي ستم نميكند.[44]
د. اعتقاد به خدا
از امام باقر عليه السلام نقل شده است:
(در دوران ظهور) روي زمين جايي نميماند جز اينکه در آن به يگانگي خدا و رسالت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله اقرار ميشود.[45]
ه . دوري از گناه
هرچه اعتقاد و ايمان و به تعبير ديگر، عقل عملي مردم بيشتر باشد، معصيت و گناه، ميان آنها کمتر خواهد بود؛ پس هر آنچه گناه و معصيت ميان مردم کمتر باشد نشان از تعالي عقل عملي ميان آنها است. در اين خصوص، برخي روايات به بيان محو معصيت و گناه در دوران بعد از ظهور پرداخته که نتيجه آن، رشد عقل عملي ميان مردمان بعد از ظهور است. در اينباره امام صادق عليه السلام در پاسخ يکي از اصحابش چنين فرموده است:
سبحان الله ! مگر نميخواهيد خداي تبارک و تعالي حق و عدل را در شهرها ظاهر سازد و همگان را به يک کلمه گرد آورد و دلهاي پراکنده و پريشان را الفت عطا کند؟ و مردم در روي زمين خدا را نافرماني نکنند؟[46]
مصاديق فوق، نمونههايي از رشديابي عقل عملي در دوران حكومت مهدوي است. علاوه بر آنها موارد بسياري وجود دارد كه به صورت اجمال عبارتند از: آزادي[47]، صميميت ميان مردم[48]، امنيت[49]، آبادي و عمران[50]، عزت و بزرگواري[51]، وحدت[52]، بركات و خيرات[53]، پاكدامني و دوري از معصيت[54] ، توجه به قرآن[55]، معرفت و شناخت فراگير و... . اينها از مواردي است كه از شاخصههاي بارز دوران حكومت جهاني مهدوي برشمرده ميشوند. با رويكرد كلي ميتوان چنين نتيجه گرفت كه وقتي جامعهاي به موارد فوق، آراسته باشد، مردمان آن جامعه از لحاظ عقل عملي داراي رشد كافي هستند.
3. عقل ابزاري
چنانکه پيشتر بيان شد، عقل ابزاري که در روايات، به عقل معاش تعبير شده است، براي ساماندهي امور دنيا به کار گرفته ميشود. گستره نفوذ آن، طبيعت و امور طبيعي ميباشد و با کشف رموز طبيعت، دست بشر را در استفاده بيشتر از طبيعت باز ميکند. پيشرفت صنعت، تکنولوژي و عمران و آبادي زمين، از ثمراتي است که از ناحيه عقل ابزاري حاصل ميشود. در اين باره روايات بسياري در منابع حديثي آمده است كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
امير مؤمنان عليه السلام ميفرمايد:
ـ برترين مردم در عقل، بهترين آنها است در تقدير و برنامهريزي معاش خود.[56]
ـ بهترين دليل بر زيادتي عقل، حسن تدبير است.[57]
ـ عقل، تو را به امر سودمندتر فرمان ميدهد.[58]
ـ عقل، گمانهزني درست و شناخت آينده بر اساس گذشته است.[59]
ـ مرز عقل، عاقبت انديشي است.[60]
البته عقل ابزاري يا عقل معاش در اسلام با ديدگاه برخي از انديشوران غربي كه تجددگرا هستند، نظير دكارت و هيوم، تفاوتي اساسي دارد، زيرا عقل ابزاري بر اساس ديدگاه تجددگرايان، به مثابه ابزاري است براي رسيدن به اميال و خواستههاي نفساني، اما عقل معاش و ابزاري از ديدگاه اسلام، عقلي است كه در خدمت عقل نظري و عملي قرار گرفته و انسان را در امور مادي مساعدت ميكند، تا انسان بدون دغدغههاي مادي در ارتقاي عقل نظري و عملي كه همان خداشناسي و عبوديت است كوشا باشد؛ از همين رو اميرمؤمنان علي عليه السلام براي نشان دادن همسويي ميان عقل ابزاري با عقل نظري و عملي ميفرمايد:
برترين مردم در عقل، كساني هستند كه بهتر از ديگران در معاش خود تدبير و برنامهريزي ميكنند و بيش از ديگران به اصلاح معاد و آخرتشان اهتمام ميورزند.[61]
اما در دوران حکومت جهاني مهدوي، پيشرفت صنعت، تکنولوژي و عمران و آبادياي که در جامعه بشري رخ ميدهد همه، در راستاي همين موضوع توجيه شده و نشان از رشديافتگي عقل ابزاري ميباشد.
امام صادق عليه السلام فرموده است:
شخص مؤمن در زمان قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف اگر در مشرق باشد و برادر او در مغرب، از مشرق او را در مغرب ميبيند و اگر در مغرب باشد و برادرش در مشرق، او را ميبيند.[62]
از امام باقر عليه السلام نقل شده است:
هنگامي که قائم ما قيام کند، دست شريفش را بر سر بندگان گذارد و خردهاي آنها را گرد آورد و فکرهاشان را کامل كند و خداوند، بر وسعت بينايي و شنوايي آنها ميافزايد و ميان قائم و آنها مانع و سدي نميماند. هر وقت قائم بخواهد با آنها سخن بگويد، آنها هر کجا باشند، ميشنوند و آنها هر کجا که هستند، نگاه ميکنند و او را در اقامتگاه خود ميبينند.[63]
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرموده است:
در دولت او، مردم آنچنان در رفاه و آسايش به سر ميبرند که هرگز نظير آن ديده نشده است. مال به قدري فراوان ميشود که هر کس نزد او بيايد، اموال فراواني زير پايش ميريزد.[64]
باز فرموده است:
آن هنگام، زمين، گنجينههاي خود را براي او آشکار ميكند و برکتهايش را بيرون ميفرستد. ديگر انسان، براي صدقه و بخشش محلي پيدا نميکند؛ زيرا بينيازي، همة مؤمنان را فرا گرفته است.[65]
موارد فوق حكايت از رشد شاخصههاي عقل ابزاري در دوران حکومت جهاني دارد که علاوه بر موارد ذکر شده، موارد ديگري نيز در روايات آمده است که براي رعايت اختصار از ذكر آنها صرف نظر ميكنيم.
نتيجه و ارزيابي
در انتهاي نوشتار، با توجه به مفهومشناسي عقلانيتِ رنسانس و عقلانيت ديني و نيز با عنايت به آثار و پيامدهايي که از ناحيه آن دو، متوجه بشر و جوامع بشري ميشود، به مقايسه و ارزيابي آنها ميپردازيم.
ابتدا شايد بتوان چنين ادعا کرد که عقلانيت رنسانس، با عقلانيت ديني تفاوتهاي ماهوي ندارند؛ زيرا عقلانيت ابزاري که در راسيوناليسم مطرح بوده و غايت آن، ساماندهي دنيا ميباشد، در عقلانيت ديني (که از آن، به عقل معاش ياد ميشود) نيز مطرح بوده و نمود و بروز کامل آن در دوران حکومت واحد جهاني ديده ميشود؛ امّا تفاوتهايي که ميان عقلانيتِ رنسانس با عقلانيت دوران ظهور مطرح است را ميتوان از دو طريق «کم» و « کيف» چنين مطرح كرد :
أ. تفاوتهاي کمي
عقلانيت ابزاري يا عقل معاش که در قالبِ علم، صنعت و تکنولوژي نمود مييابد، در دوران طلايي ظهور و تشکيل حکومت واحد جهاني، مراتب عالي و کاملش در خدمت رفاه و آسايش بشر قرار ميگيرد. در اينباره امام صادق عليه السلام که در مقام مقايسه ميان قبل و بعد از ظهور از لحاظ رُشد علم بوده، نسبت آن دو را 5/12 برابر معرفي کرده است.
علم، از 27 حرف تشکيل ميشود. تمام آنچه پيامبران آوردهاند، دو حرف است و بشر، بيش از اين دو حرف تاکنون نشناختهاند. آنگاه که قائم قيام کند، 25 حرف ديگر را آشکار سازد، و ميان مردم بگستراند و آن دو حرف را به آنها ضميمه سازد، تا 27 حرف را گسترش داده باشد.[66]
پس ميان دوران بعد از ظهور با عقلگرايي در عصر رنسانس از لحاظ رشد كمي معرفت تفاوت و فاصله به حدي است كه نميتوان ميان آن دو واژه مقايسه و تطبيق را به كار برد.
ب. تفاوتهاي کيفي
چنانکه پيشتر بيان شد، عقلانيت ابزاري که در رنسانس مطرح است، يک سويه است و تنها به امور دنيايي و زندگي بشر نظر دارد و هدف آن، مسلط کردن بشر بر سرنوشت طبيعت و استفاده تمام عيار از منابع طبيعي است و از آنجا که عقل نظري و عملي او را همراهي نميكنند، از لحاظ شناختاري و تميز خوب و بد و نيز حق و باطل محروم ميباشد؛ از اين رو وقتي دست بشر به طبيعت و منافع طبيعت باز ميشود، سر از تخريب و اضمحلال طبيعت در ميآورد و پيامدهاي منفي آن، همانا به هم خوردن اکوسيستم جهان و بروز فاجعه ال ينو[67] و گرم شدن زمين و پاره شدن لايه اُزن ميباشد که در نهايت، زمين را براي ساکنان آن، ناامن و غير قابل سکونت مينمايد.
امّا در دوران طلايي ظهور، رُشد عقل ابزاري متوازن بوده و کنار آن عقل ارزشگرا و معرفتآور؛ يعني عقل نظري و عملي، دوشادوش عقل ابزاري رشد کرده و آثار و ثمره آن، استفاده کامل و صحيح بشر از طبيعت و منافع طبيعي ميباشد و ديگر از ناهنجاريهاي زيستمحيطي و تخريب زمين خبري نيست. اكنون به يک نمونه از هنجارهاي زيست محيطي در روزگار سبز مهدوي اشاره ميكنيم. چنانکه امام صادق عليه السلام فرموده است:
جهان، با پياده شدن عدالت، خرّم شود. آسمان، بارانهايش را فرو ريزد. درختان، ميوههاي خود را آشکار ميسازد. زمين، گياهان خود را بيرون ميفرستد و براي ساکنان خود، آرايش ميکند.[68]
روايت فوق که از سخنان امام صادق عليه السلام در وصف دوران حکومت جهاني مهدوي است، يکي از روايتهايي است که جهان بعد از ظهور را ترسيم کرده است. نيز در برخي روايات به بارانهاي پي در پي و پربرکت اشاره شده است[69].
وقتي فرود آمدن بارانهاي پربرکت و پي در پي و نيز آراستگي زمين به سرسبزي و خرمي و همچنين فراواني گياهان و ميوهها و ... را کنار هم قرار ميدهيم، به اين نتيجه ميرسيم که جهانِ بعد از ظهور، جهاني است که در آن، نظم و انتظام محيطي برقرار بوده و از اختلال آب و هوايي و به هم خوردن اکوسيستم و ناامنيهاي زيستمحيطي خبري نيست.
پی نوشت:
[25]. «الا و ان اعقل الناس عبد عرف ربه فاطاعه»؛ حسن ديلمي، اعلام الدين، بيروت، مؤسسة الوفاء، ج15، ص337.
[26]. (وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا)؛ آل عمران (3): 83.
[27]. «انزلت في القائم عليه السلام اذا خرج في اهل الردة و الكفار في شرق الارض و غربها فعرض عليهم الاسلام… حتي لا يبقي في المشارق و المغارب احد الا وحد الله»؛ علامه مجلسي، پيشين، ج 53، ص 238؛ سيد مصطفي كاظمي، بشاره الاسلام، تهران، مكتبة النينوا الحديثية، ص 230.
[28]. «يطهر الله به الارض من اهل الكفر و الجحود. و تطوي له الارض و يذل كل صعب»؛ علي حايري يزدي، الزام الناصب، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، ص68.
[29]. «و لا يبقي ارض الا نودي فيها شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و ان محمداً رسول الله»؛ علي محمد علي دخيل، الامام المهدي، بيروت، دارالمرتضي، چاپ دوم، ص 34.
[30]. «اذا قام قائمنا وضع يده علي رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و كملت بها احلامهم»؛ محمد صدوق، كمال الدين و تمام النعمه ،موسسه نشر اسلامي، ج2، ص 675
[31]. «وتؤتون الحكمه في زمانه حتي أن المراه لتقضي في بيتها بكتاب الله تعالي و سنة رسول الله»؛ محمد نعماني، غيبت نعماني، تهران، مكتبة الاسلامية، 1363ش، ص238.
[32]. «الا و ان من ادركها منا يسري فيها بسراج منير و يحذوا فيها علي مثال الصالحين ليحل فيها ربقاً و يعتق فيها رقاً ثم ليشحذن فيها قوم شحذ القين النصل تجلي بالتنزيل ابصارهم و يرمي بالتفسير في مسامعهم و يغبقون كاس الحكمه بعد الصبوح»؛ نهج البلاغه، خطبه150.
[33]. (فَقَدْ آتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ؛ نساء) (4): 54.
[34]. (يُؤتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاء وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا)؛ بقره (2):269.
[35]. (هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمة)؛ جمعه(62): 2.
[36]. عبدا... جوادي آملي، پيشين، ص 15.
[37]. «ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»؛ محمد كليني، پيشين، ج1، ص 11.
[38]. «اعقلكم اطوعكم»؛ عبد الواحد آمدي، غرر الحكم و دررالكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، ح382.
[39]. (وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلاَّ مَن سَفِهَ نَفْسَهُ)؛ بقره (2):130.
[40]. «…فيومئذٍ لا يبقي علي وجه الارض الا مومن قد اخلص قلبه للايمان»؛ محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 53، ص 104.
[41]. «يرفع المذاهب من الارض فلا يبقي الا الدين الخالص»؛ سيدمصطفي كاظمي، پيشين، ص 287.
[42]. «و يذهب الزني و شرب الخمر و يذهب الربا و يقبل الناس علي العبادات و تؤدي الامانات، و تهلك الاشرار و تبقي الاخيار»؛ علي ابن طاووس، الملاحم و الفتن، تهران، كتابفروشي اسلاميه، ص54.
[43]. «و تعكف الناس علي الطاعه و الخشوع و الديانه»؛ لطف الله صافي، منتخب الاثر، قم، موسسه السيده المعصومه، چاپ اول، 1419ق، ص 474.
[44]. «هو الشمس الطالعه من مغربها، يظهر عند الركن و المقام فيطهر الارض و يضع ميزان العدل فلا يظلم احد احداً»؛ علي حايري يزدي، پيشين، ص 180.
[45]. «و لا يبقي ارض الّا نودي فيها شهاده ان لا اله الّا الله وحده لا شريک له و ان محمداً رسول الله»؛ عليمحمد، علي دخيل، پيشين، ص 32.
[46]. «سبحان الله اما تحبون ان يظهرالله تبارک و تعالي الحق و العدل في البلاد و يجمع الله الکلمه، و يؤلّف الله بين قلوب المختلفه و لايعصون الله عز و جلّ في ارضه»؛ محمد كليني، پيشين، ج 1، ص 333؛ محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 52، ص 127.
[47]. محمدباقر مجلسي، پيشين، ج53، ص115.
[48]. محمد مفيد، اختصاص، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، ص 24.
[49]. محمدباقر مجلسي، پيشين، ج52، ص316؛ لطفا... صافي، پيشين، ص474.
[50]. حافظ سليمان القندوزي، ينابيع الموده، قم، منشورات الشريف الرضي، چاپ دوم، ج3،ص78.
[51]. عليابن طاووس، پيشين، ص 108.
[52]. سليمان كامل، روزگار رهائي، تهران، نشر آفاق، ترجمه علي اكبر مهديپور، چاپ سوم، ج1، ص500.
[53]. محمد نعماني، پيشين، ص124؛ سيدمصطفي كاظمي، پيشين، ص 243.
[54]. محمد كليني، پيشين، ج 1، ص333؛ بحارالانوار، ج52، ص 127.
[55]. حافظ سليماني قندوزي، ينابيع الموده، قم، منشورات الشريف الرضي، چاپ دوم، ج3، ص 94.
[56]. عبدالواحد آمدي، پيشين، ج2، ص422.
[57]. همان، ج2، ص429.
[58]. ابو سعيد آبي، نثر الدرر، مصر، مركز تحقيق التراث، ج1، ص285.
[59]. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج2، ص331.
[60]. عبدالواحد آمدي، پيشين، ج3، ص404، ح4901.
[61]. همان، ج2، ص472، ح3340.