بخشی از مقاله
دیدگاه علما درباره شیطان
امام علی علیه السلام در خطبه پنجاهم نهج البلاغه می فرمایند:
آغاز پیدایش فتنه ها پیروی از هوا و هوسها و بدعتهایی است که با کتاب خدا مخالفت دارد و گروهی (چشم و گوش بسته یا هواپرست آگاه) به پیروی از آنان برمی خیزند و برخلاف دین خدا از انان حمایت می کنند اگر باطل از آمیختن با حق جدا می گردید بر کسانی که طالب حقند پوشیده نمی ماند و اگر حق از آمیزه باطل پاک و خالص می شود زبان دشمنان و
معاندان از ان قطع می گشت ولی بخشی از این گرفته می شود وبخشی از آن و این دو را بهم می آمیزند و اینجاست که شیطان بر دوستان و پیروان خود مسلط می شود. و تنها کسانی که مشمول رحمت خدا بودند از آن نجات می یابند.
آری مستضعفین فکری و ساده لوحان ممکن است در این میان ناآگاهانه در دام شیطان بییفتند در حالی که آنها نیز اگر رهبر و راهنمایی برای خود انتخاب می کردند گرفتار چنین سرنوشتی نمی شدند.
به این ترتیب مردم در برابر آمیزش حق و باطل به سه گروه تقسیم می شوند:
گروه اول: همان «الذین سبقت لهم من الله الحسنی» که در آیه 101 سوره انبیاء به آن اشاره شده است می باشند و به تعبیر دیگر همان حق طلبان آگاه و مخلصند که به لطف پروردگار از توطئه های شوم فتنه جویان درامانند.
گروه دوم: هوی پرستان بهانه جو هستند که می خواهند به بهانه حق در راه باطل گام بگذارند و در واقع نیمه آگاهند و با پای خود در دام شیطان می روند.
گروه سوم: افراد ساده لوحی هستند که تشخیص حق از باطل در این آمیزه خطرناک برای آنها مشکل است و ناآگاهانه گرفتار دام شیطان می شوند مگر اینکه در پناه رهبر آگاه و فرزانه ای جای گیرند. شبیه همین معنی را امام در خطبه 38 نیز می فرمایند آنجا که حضرت شبهه را تفسیر می فرماید و راه نجات از آن را نشان می دهد و می گوید: شبهه را از این رو شبهه نام نهاده اند که شباهت به حق دارد اما اولیاء الله گرفتارآن نمی شوند، چراکه نور یقین در اینجا راهنمای آنها است. ولی دشمنان خدا بر اثر گمراهی در دام شبهات گرفتار می شوند.
وظیفه ما هنگام مواجهه با وسوسه های شیطانی
با صرف نظر از آیاتی که به انسان هشدار می دهند تا مبادا از شیطان پیروی کند: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم» و آیاتی که نشانه های کارهای شیطانی را بیان می کنند. و همه آیات هشدار دهنده در رابطه با شیطان، قرآن به پیامبر صلی الله علیه و آله دستور می دهد که هنگام مواجهه با وسوسه های شیاطین به خدا پناه ببر.
«و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم» این روش متقین است؛ آنها هنگامی که بعضی از شیاطین در اطراف قلبشان شروع به گشت زنی می کنند تا در آنها ایجاد وسوسه کنند، متذکر گشته، ناگهان بینا می شوند و حجاب غفلت از آنها برطرف می شود. «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون»3
البته استعاذه و پناه بردن به خدا هم خود نوعی ذکر و (متوجه شدن به خداست) چراکه معنای استعاذه این است که فقط خدای سبحان است که می تواند این دشمن مهاجم را به همه نیرویی که دارد، دفع نماید و همین طور استعاذه، خود نوعی توکل به خدا است.
و در جای دیگر می فرماید:
«و اما ینزغنک من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه هو السميع العلیم»
و نیز می فرماید:
«و قل رب اعوذبک من همزات الشیاطین و اعوذ بک رب ان یحضرون» به پیامبر دستور می دهد که بگو پروردگار من از وسوسه های شیطان ها به تو پناه می برم و (باز ) به تو پناه می برم از اینکه نزد من حاضر شوند. (مؤمنون، 98-97)5
بعضی از نشانه های کارهای شیطانی
بعضی از آیات نشانه هایی را برای کارهای شیطانی ذکر می کنند بدین معنا که هشدار می دهند که شیطان دستور چنین کارهایی را می دهد.
این مسأله کمال لطف و عنایت الهی را نسبت به بندگانش می رساند که آنها را به نحو احسن هدایت می کند تا مبادا دستخوش وساوس و حیله های شیطانی قرار گیرند به هر حال بعضی از علائم کارهای شیطانی عبارتند از:
1- وعده فقر: انسان را از انفاق و ادای زکات و خمس بازداشته تا مبتلا به فقر نشود. (الشیطان یعدکم الفقر)6
2- امر به فحشا: (... و یامرکم بالفحشاء)7
3- امر به منکر: (فانه یأمر بالفحشاء و المنکر)8
4- ترساندن دوستان خود (تا مبادا جهاد کرده با کفار مواجه شوند) «انما ذلکم الشیطان یخوف اولیاء فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین.»9
5- ایجاد دشمنی بین مسلمانان از طریق شرب خمر و قماربازی: «انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر»10
6- بازداشتن انسان از یاد خدا: «و اما ینسینک الشیطان بعد الذکری لا تقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین»11، «استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکر الله»12
7- در آرزو قرار دادن: «یعهم و یمنیهم و ما یعدهم الشیطان الا غروراً»13
8- جدال در مورد خدا: «و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و لیتبع کل شیطان مرید.» (سوره حج، آیه 3)14
امام صادق(ع) فرمود:
وقتی حضرت آدم (ع) رحلت نمود، ابلیس و قابیل با رحلت او خوشحال شدند. آن دو در اجتماعی شرکت جستند و به نشانه شادی برای مرگ آدم از تنبورها و وسائل لهو (موسیقی) استفاده کردند. پس هر کس در روی زمین از این وسایل لذت می برد از پیروان راه ابلیس و قابیل می باشد.
امام صادق(ع) می فرمایند:
کسی را که خداوند سبحان نعمتی به او عطا کند و او را در اثر نعمت به وسایل آوازخوانی و موسیقی رو کند با این عملش نا سپاسی خدا را مرتکب شده .
امام صادق(ع) فرمود: به شیطان قَفَندر (بد قیافه) گفته می شود زمانی که در خانه کسی چهل روز با وسایل موسیقی (چون تار بنوازند) و مردان و زنان در آن مجلس باطل گرد آیند شیطان تمام اعضای بدن صاحبخانه را لمس می کند. (بطوریکه چشم،گوش،زبان و سایر اعضایش در مسیر و فرمان شیطان و گناه قرار می گیرند) بعد از آن برای اینکه کاملا او را در زشتی و ظلمت غرق کند نفسی شیطانی در او می دمد، که بعد از آن غیرت را از دست می دهد، آنچنان که نسبت به رابطه نامشروع دیگران با همسرش بی تفاوت می شود.
قبل از پرداختن به پاسخ این پرسش، لازم است كه معنای شیطان و ابلیس روشن گردد. واژهی شیطان از مادهی «شطن، شطونا» است؛ و او را از این جهت شیطان گویند كه از درگاه خداوند، رانده شد و دور گردید. و برخی گفتهاند از مادهی «شاط، شیطاً» میباشد كه به معنای هلاك شدن است؛ بنابراین وزن آن فعلان است و وجه تسمیهی آن روشن است.
علما در تفسیر لفظ «شیاطین الجن و الانس» از آیهی مباركه اختلاف دارند و دو نظر را مطرح كردهاند. نظر اول این است كه شیاطین همگی فرزند ابلیسند؛ جز آن كه فرزندان خود را دو قسمت كرد: قسمتی را مأمور وسوسهی نوع بشر ساخت و قسم دیگر را مأمور وسوسهی جن. پس قسم اول، شیاطین انس و دستهی دوم، شیاطین جن میباشند.
قول دوم آن است كه هر مُتمرّد نافرمانی، از نوع جن و انس را شیطان نامند؛ فخر رازی در تفسیر خود از قول ابن عباس میگوید:
پیغمبر(ص) به ابوذر فرمود: هَلْ تَعُوذُنَّ بِاللهِ مِنْ شَرِّ شَیطانِ الاِنْسِ وَ الْجِنِّ؟ آیا از شر شیطان انس و جن به خدا پناه میبرید؟
ابوذر گفت: برای بنی آدم نیز شیطان وجود دارد؟ فرمود: بلی شیاطین انس شریرتر از شیاطین جن هستند.
و اما ابلیس در واقع همان شیطان را گویند. این همان موجود منحصر به فردی است كه در مقابل امر الهی سرپیچی نمود و به حضرت آدم سجده نكرد. این موجود، بنابر قول صحیح از نسل جن بوده و شرور و بدیها را به او نسبت میدهند.
در قرآن كریم و احادیث، او برای گمراهی و اغوای بشر به خدا سوگند یاد كرده است.
فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ؛ به عزت تو سوگند كه به جز بندگان با اخلاص تو، همه را گمراه خواهم كرد. خداوند فرمود: (تو از مهلت یافتگانی). شیطان گفت: (پس به سبب آن كه مرا به بیراهه افكندی من نیز برای گمراهی آنان حتماً بر سر راه راست توخواهم نشست، آنگاه از جلو و عقب و راست و چپشان بر آنها میتازم و بیشترشان را شكرگزار نخواهی یافت). و نیز در قرآن، از شیطان بهعنوان موجودی كه انسانها را به فقر و غرور و صفات زشت وعده میدهد، یاد شده است.
الشَّیطانُ یعِدُكُمُ الْفَقْرَ؛ شیطان شما را به فقر وعده میدهد.
و ما یعِدُهُمْ الشَّیطانُ اِلاّ غُرُوراً؛ و شیطان به آنان وعده نمیدهد مگر به غرور و تكبر.
بنابراین، شیطان نام تمام موجودات گمراه كننده است و این اسم، شامل ابلیس نیز میشود و به نفس انسانی هم اطلاق شده است؛ چنان كه حضرت علی(ع) فرمودند:
شیطان كل انسان نفسه؛ شیطان هر انسانی نفس اوست.
ملاصدرا(ره) در این باره میگوید:
نفس رذیلهی هر انسانی، شیطان او است و بهعبارت دیگر در مقام متابعت هوی و جحود و استكبار، اول كسی كه راه ضلالت و گمراهی را پیش گرفت و طغیان كرد، خداوند او را شیطان نامید كه شأن او گمراه كردن است.
و اما این كه چگونه شیطان با توجه به این كه یكی از مخلوقات الهی است میتواند بر انسان غلبه نموده و بر قوای عقلانی او تسلط یابد، پرسشی است منطقی كه پاسخی مستدل میطلبد. دانشمندان علوم دینی و مفسران قرآن مجید، در ذیل آیات مربوط به شیطان و ابلیس، پرسش فوق را ذكر و پاسخهائی را مطرح كردهاند؛ اما آنچه كه برای ما در این نوشتار مورد توجه است، نظر علاّمه طباطبایی(ره) است، به همین جهت از پاسخ دیگران صرف نظر مینمائیم.
آنچه كه در قرآن برای گمراهی انسان بهواسطهی شیطان، ذكر شده است، تحریك و وسوسهی انسان است؛ یعنی نقش اصلی شیطان وسوسه نمودن انسان برای انجام اعمال شر است؛ و ما میدانیم كه صرف وسوسه، موجب انجام یك عمل نخواهد شد. آنچه كه عامل اصلی تحقق عمل میشود، ارادهی انسان است. تا انسان اراده نكند، هرگز عملی از او صادر نخواهد شد. شیاطین جن و انس، قلوب انسانها را مورد وسوسه قرار میدهند؛ اما باطن همهی انسانها یكسان نیست. صاحب تفسیر المیزان در پاسخ این پرسش میفرمایند:
قلب مریض و قسی، وسوسههای شیطانی را خیلی زود میپذیرد، نه هر قلبی.
این مسئله پرواضح است كه قلب انسانها در تأثیرپذیری از عوامل خارجی، مساوی نیست؛ اما سؤال دیگر این است كه این وسوسههای شیطانی هر چند مستند به شیطان است، ولی چون در ملك خدا قرار دارد، بدون اذن و اجازهی الهی اثر نمیكند؛ چنان كه هیچ مؤثری بدون اذن خداوند اثر نمیكند.
لا مُؤَثِّرَ فِی الوُجُودِ اِلا الله؛ هیچ تأثیرگذاری در نظام هستی جز خداوند نیست.
این شبهه چگونه قابل توجیه است؟
علاّمه میفرمایند:
این سخن درست است، اما وجود این القائات شیطانی، خود مصلحتی دارد و آن مصلحت این است كه مردم عموماً به وسیلهی آن، آزمایش میشوند و امتحان و آزمایش الهی، خود از نوامیس عمومی نظام هستی است كه در عالم انسانی جریان دارد؛ چون رسیدن افراد سعادتمند به كمال و سعادت و رسیدن اشقیا به شقاوت و بدبختی، نیازمند این ناموس است. باید این دو دسته امتحان شوند. و آیهی 53 سورهی حج میفرماید: لِیجْعَلَ ما یلْقِی الشَّیطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیةِ قُلُوبُهُمْ؛ تا آنچه را كه شیطان القا میكند برای كسانی كه در دلهایشان مرضی هست و برای سنگدلان مایهی ابتلا و آزمایش قرار دهد». به همین نكته اشاره دارد.
پس چگونگی و كیفیت غلبه و تسلط شیاطین بر عزم و ارادهی انسان، فقط در حد وسوسه و تحریك بوده و چون مادهی اولیهی خلقت انسان، تركیبی از عقل و شهوت است، به لحاظ هدف و غرض خلقتی كه برای او در نظر گرفته شد، وجود این گونه از وسوسهها از باب مصلحتی است كه خیر آن كثیر و شرّش قلیل است.
اگر سؤال شود كه خداوند میتوانست بدون این مصلحت، انسان را به كمال رساند؟ پاسخ این است كه خداوند فرشتگان را در عالم مجردات چنین آفرید، اما خواست كه علاوه بر آن موجود و آن عالم، موجودی مادی و عالم غیر مجرد و مادی بیافریند؛ بنابراین انسان مادی و عالم ماده را خلق نمود و اقتضای آن عالم و آن موجود جز این كه هست، نمیشد.
منابع :
کافی، ج 6 ، صفحات 431،432،433،434
الغدیر، ج8 ص 235 و سفینة البحار،ج2،ص32
وسائل الشیعه،ج 12،ص235
الدُرالمنشور،ج5،ص308
و کلیه سایت های اینترنتی مربوط به این موضوع