بخشی از مقاله

مقايسه ي تطبيقي- تحليلي شيطان در ديدگاه مولانا و پائولوکوئليو
چکيده
موضوع شيطان و رابطه ي او با انسان و به تبع آن مسئله ي خير و شر و کشاکش هميشگي نيکي و بدي در درون همه ي انسا ها، از موضوعات محوري و اساسي در انديشه و سخنان متفکران و بزرگان ديني، عرفاني، فلسفي و ادبي (در قالب شعر، داستان ، رمان ، فيلمنامه و نمايشنامه ) و به شکل عيني و ملموس در تاريخ بشرّيت از گذشته تاکنون بوده است .
در ميان بزرگان عرفاني و ادبي، مولوي، با ديدي روشن و محکم به وجود ابليس و نفس انسان مي نگرد و انديش ي سراسر انتقادي او نسبت به ابليس و عملکرد او در اين جهان ، در جاي جاي مثنوي و در قالب حکايات و تمثيلات گوناگون ، مشهود است .
در باور مولانا، تفکر و انديشه ، قدرت اختيار و قلب سليم در انسان ، نقشي انکارناپذير در برخورد با شيطان و ابليس نفس دارد. چه بسا انسان هاي کمال يافته و وارسته اي که با بينش عميق و صحيح ، اراده اي قوي و محکم و قلبي سرشار از عشق و يقين به قدرت لايزال الهي در اين مسير گام برداشته و با اثرات بارز اين مبارزه در تجلّيه ي نفس ، تخليه از هوي و هوس و تحليه به صفت هاي نيک و نشانه هاي عالي ي گوهر انساني توانستند به نزاع دائمي خير و شرّ در ملک دل خويش خاتمه بخشيده و با حاکميّت خير و خوبي به شادي، سعادت و آرامش ابدي دست يابند.
در دنياي معاصر، پائولوکوئليو که آثارش از شهرت جهاني برخوردار است ، به اين معضل بشري در برخورد با شيطان و هواهاي نفساني توجه بسياري مبذول داشته و با انديشه ها و آموزه هاي خود، به نوعي خواسته تا به انسان در لبه ي پرتگاه فنا و نابودي، در دنياي بحران زده و عاري از معنويت امروز، راه نجات و گريزي نشان دهد.
از ديدگاه کوئليو انسان که با سرشت بد و شرير به اين دنيا آمده است ، ناگزير از پذيرش شيطان و مصالحه و تفاهم با اوست . با اين استدلال که شياطين داراي قدرت بسيارند و از جهان آدميان بسيار مي دانند.
نگاه کوئليو به شيطان ، نگاهي مادي و از موضع ضعف و ناتواني است و هدف او از ايجاد رابطه با شيطان کسب قدرت مادي و شادي زودگذر دنيايي است . بدون اين که به قدرت نامحدود و عظيم الهي و جهان بعد از مرگ و نتايج اعمال دنيايي انسان در آخرت توجهي نشان دهد.
کليدواژه ها: مولانا، پائولو کوئليو، شيطان ، نفس

مقدمه
براي انسان ره گم کرده ي امروز که در درياي پرتلاطم و خروشان مادي و دنيايي غوطه ور شده و از هر طرف و هر لحظه ، در معرض تهديد گرداب ها و امواج خوفناک اميال و هواهاي نفساني و شيطاني قرار گرفته است و براي رسيدن به ساحل امن سعادت و آرامش ابدي، قايق نجات و رهايي ميطلبد، کدامين ناخداي انديشه او را از غرق شدن و فنا راهبر و ناجي خواهد بود؟
انديشه و سخنان مولانا درباره ي ابليس و اشاراتي که به احوال و افعال او کرده ، کاملاً بر مضامين آيات قرآني و احاديث و اقوال مفسّران مبتني است و مقصود از همه ي آنها، توضيح معاني عرفاني، عبرت گرفتن از سرنوشت ابليس ، شناختن حيله ها و شيو هاي نفوذ و تسلّط او بر انسان و آموزه ها و تعاليمي براي دور داشتن گوهر پاک دل از وساوس و دسايس نفساني و قدرت شيطاني است ، که از سر خيرخواهي و دلسوزي و اخلاص نسبت به همه ي بشرّيت ، از چشمه ي انديشه و دل مولانا جوشيده و بر زبان شيرين و گهربارش جاري شده است و اين همه جز تأييد و توفيق الهي نيست .
در دنياي معاصر، پائولوکوئليو که آثارش از شهرت جهاني برخوردار است ، به اين معضل بشري در برخورد با شيطان و هواهاي نفساني توجه بسياري مبذول داشته و با انديشه ها و آموزه هاي خود، به نوعي خواسته تا به انسان در لبه ي پرتگاه فنا و نابودي در دنياي بحران زده و عاري از معنويت امروز، راه نجات و گريزي نشان دهد.
اصولاً کوئليو در آثار مختلفش از فرشته و شيطان بسيار ميگويد و تصويري که از نقش فرشته و شيطان در ذهن مخاطب ترسيم ميکند، تصويري برابر و يکسان است . او حضور و وجود فرشته و شيطان را در زندگي بشر اجتناب ناپذير مي داند تا راه را به انسان بنماياند.
مفهوم و ماهيت ابليس و نفس در ديدگاه مولانا
مولوي در ابياتي متعددي، واژه ي ابليس و مترادف هاي آن را گنجانده که هر کدام از اين ابيات ، خود حاکي از داستان و روايتي مي باشند.
مولانا در مورد معني لغوي شيطان ميگويد که وي به دليل گردن کشي و عصيان به اين نام مشهور شد.
شيطنت ، گردن کشي بد در لغت مستحقّ لعنت آمد اين صفت اسب
سرکش را عرب شيطانش خواند ني ستوري را که در مرعي، بماند
(دفتر پنجم ، ٥٢٦- ٥٢٥)
در مثنوي از واژه هايي چون ابليس ، غول ، ديو که همه به يک مفهوم است استفاده شده است .
اين چنين ژاژي چه خايم بهر او گر بميري اي خاين ابليس خو
(دفتر ششم ، ٢٩٣)
تا چه کين دارند دائم ديو و غول چون يزيد و شمر با آل رسول
(دفتر دوم ، ٢٢٠٤)
در مثنوي هرگاه ابليس به صورت جمع (ابالسه ، اباليس ، شياطين ، ديوان ، غولان ) به کار رفته است ، اتباع ابليس و موجودات شرير و آدميان بدکار و بدسرشت موردنظر است و تعبيراتي چون ديوسرشت ، ابليس خوي، ديوکردار، ابليسي و مانند اين ها را در توصيف اين گونه مردمان به کار رفته است .
بانگ غولان هست بانگ آشنا آشنايي کو کشد سوي فنا
(دفتر دوم ، ٧٤٨)
گر نخواهي رشک ابليسي بيا از در دعوي به دربار وفا
(دفتر پنجم ، ١١٧٣)
بانگ ديوان گلّه بان اشقياست بانگ سلطان پاسبان اولياست
(دفتر سوم ، ٤٣٤٣)
نفس که در زبان شرع از آن به نفس امّاره تعبير مي شود، منشأ جميع اوصاف و اعمال ناپسند است . نفس در مثنوي غالباً با لفظ ابليس مترادف است و با صفاتي چون «لعين »، «لئيم » و «کافر» و «شوم » توصيف شده است .
نفس و شيطان هر دو يک تن بوده اند در دو صورت ، خويش را بنمودند
(دفتر سوم ، ٤٠٥٣) مولانا خطرناکترين دشمن هر کس را نفس امّاره ي او ميداند که اصل همه ي بت هاي دروني است و آسان گرفتن و ناچيز شمردن آن بسيار نابخردانه است .
مادر بت ها، بت نفس شماست زآنکه آن بت ، مار و اين بت ، اژدهاست
(دفتر اول ، ٧٧٢)
بت شکستن ، سهل باشد، نيک سهل سهل ديدن نفس را، جهل است جهل
(دفتر اول ، ٧٧٨)
«مولانا معتقد است براي شناخت صورت حقيقي نفس ، بايد توصيف دوزخ را با هفت دري که دارد از قرآن کريم بخواني و بفهمي... مفسّران قرآن کريم هفت در بودن دوزخ را به هفت طبقه بودن آن تفسير کرده اند... و بعضي آن را عبارت از هفت خلق زشت و پست (حرص ، شره ، حقد، حسد، غضب ، شهوت و کبر) دانسته اند و بعضي آن را به حواس پنج گانه ي ظاهر و وهم و خيال تأويل کرده اند.»
صورت نفس ار بجويي اي پسر قصّه ي دوزخ بخوان با هفت در
(دفتر اول ، ٧٧٩)
نفس دشمن حقيقي و پنهان انسان است که بسيار مکار است .
مردم نفس از درونم در کمين از همه مردم بدتر در مکر و کين
(دفتر اول ، ٩٠٦)
همچنين پيامبر(ص ) از غفلت مردم از خطر نفس هشدار داده است ، زيرا اگر کسي از قدرت واقعي نفس آگاه شود، بيتاب و ناتوان خواهد شد.
مصطفي فرمود: اگر گويم به راست شرح آن دشمن که در جان شماست
زهره هاي پردلان هم بر درد نه رود ره ، نه غم کاري خورد
(دفتر دوم ، ١٩١٢-١٩١١)
به هر تقدير«ابليس مظهر صفات قهر و جلال الهي است ؛ محکوم سرّ قدر و حکمت ازلي است ».
نه غلط گفتم ، که بد قهر خدا علتي را پيش آوردن چرا؟
(دفتر پنجم ، ١٩٢٨)
نقش ابليس در ديدگاه مولانا
مولوي، عارف بزرگ ، با ديدي روشن و محکم به وجود ابليس مي نگرد و به دو بعد وجودي او توجه م کند. او را «معلم فرشتگان » و فرشته اي مقرّب ميداند که پس از سال ها عبادت و بندگي، لعين ، عاصي و شقي شد و اکنون نيز ناشر گناهان و زشتي ها در جهان است . مولانا از زبان شيطان م گويد:
گفت : ما اول فرشته بوده ايم راه طاعت را به جان پيموده ايم
(دفتر دوم ، ٢٦٧٧)
«اما يکي از کساني که به نادرستي در عداد عذرآوران ابليس به شمار آمده ، يکي از بزرگترين منتقدان اين عرصه است . مشي وي کاملاً انتقادي است . او به هيچ روي سخن عارفان مدافع را در اين زمينه تأييد و تکرار نميکند. شايد آن چه موجب شده که بسياري به اين باور نادرست معتقد شوند، تقرير مدعيات مدافعان ابليس از زبان وي در داستان معاويه و ابليس در دفتر دوم مثنوي است .
در اين داستان ابليس دلايل سه گانه اي را که از کساني چون حلاج ، احمد غزالي، عين القضات و... در دفاع از وي نقل کرده اند به ترتيب ، خطاب به معاويه ميگويد و مکررًا مورد انکار و انتقاد قرار ميدهد. مولانا در اين بحث نه بازي قضا و قدر و جبر ناشي از آن را ميپذيرد و نه عاشقي را قابل انتساب به وي ميداند و نه پاسبان شدنش را عذر تمرّ د مي پذيرد.»
انديشه ي انتقادي مولانا نسبت به ابليس در جاي جاي مثنوي و در حکايت هاي مختلف ، آشکارا ديده مي شود. «از منظر مولانا آنچه بر ابليس رفت به هيچ روي امري غريب و منحصر به فرد نبود. بسيار کسان چون وي با سوء اختيار خود و فريب خوردگي از نفس اماره شان به مهالک هولناکي افتادند. آن چه ابليس را از اين حيث مخصوص ميکند، سابقه ي عبادات وي، ادعاي سروري و محاجه با حضرت حق بود.»
صد هزاران سال ، ابليس لعين بود ز ابدال و اميرالمؤمنين پنجه زد با آدم از نازي که داشت گشت رسوا همچو سرگين وقت چاشت
(دفتر اول ، ٣٢٩٧-٣٢٩٦) در باور مولانا، ابليس کسي است که حد خود را ندانست و بيش از آن که بود، ادعا مي کرد. ابليس ب آن که به مقام امن رسد ايمن شد.
لا تخافوا از خدا نشنيده اي پس چه خود را ايمن و خوش ديده اي (دفتر اول ، ٣٠٣٩)
ابليس در واقع نميدانست که هر ادعايي را ابتلايي است و تنها کساني از اين آزمون هاي دشوار، سربلند خارج ميشوند که موقعيت و جايگاه اصلي خود را در نظام هستي بدانند و دچار خودبيني و غرور نشوند. امتحان سنت الهي است و ابتلا محک قرب است و ديو و فرشته را مي نماياند.
بنابراين اگر خداوند به ابليس گفت که به آدم سجده کند، براي سنجش ميزان بندگي و اخلاص و آشکارا شدن حقيقت دروني او بود.
بلعم باعور و ابليس لعين زامتحان آخرين گشته مهين (دفتر سوم ، ٧٤٧)
ابليس به چشم بزرگي در خود نگريست و با ديد حقارت به ظاهر خاکي آدم نگاه کرد. همين تلقي ناصواب و قياس نابجاي ابليس با آدم ، عامل اصلي طرد او از درگاه الهي بود. در واقع ابليس اولين کسي است که با قياس نابه جاي خود، سبب تباهي و نابودي خود شد.
اول آن کس کاين قياسک ها نمود پيش انوار خدا، ابليس بود
گفت نار از خاک بي شک بهتر است من زنار و او ز خاک اکدر است
(دفتر اول ، ٣٣٩٧-٣٣٩٦)
از منظر مولانا علت اين کوته بيني ابليس ، نداشتن عشق دين و ايمان راستين بود.
علم بودش چون نبودش عشق دين او نديد از آدم الاّ نقش طين
(جلد ششم ، ٢٦٠) حتي پس از آن که ابليس به سبب گناه خود، مورد توبيخ قرار گرفت ، به جاي آن که طريق صلاح و حقيقت را بيابد و از انحراف گذشته ي خود، اظهار ندامت و توبه کند، باز لجوجانه و حق ستيزانه و نوميد از رحمت حق ، تقاضاي عمر افزون تر م کند تا چنان که خود دچار گمراهي شده ، بسياري را همراه خود کند و با انتقام کشي از عامل اصلي هلاکت خود يعني انسان ، راه برون رفت براي تسکين آلام خود بيابد.
شيطان پيش خود تصور ميکرد که با درخواست مهلت از خداوند، خود را از نابودي موقت ميرهاند. غافل از اين که با اين کار، مرگ ابدي را براي خود رقم زده است .
آن بليس بيتپش مهلت همي خواهد ازو مهلتي دادش که او را بعد فردا ميکشد
(ديوان شمس ، غزل ٧٢٨، بيت ٤) مولانا معتقد است که شيطان با اختيار خود اين سرنوشت را براي خود رقم زد و مهلت دادن به شيطان مانند مهلت خواستن و سجده نکردنش نتيجه ي خواست خود اوست .
گفت حق ادبارگر ادبار جوست خار روييده جزاي کشت اوست آن که تخم خار کارد در جهان هان و هان او را مجو در گلستان
(دفتر دوم ، ١٥٣-١٥٢) در واقع خودبيني و اميال نفساني شيطان ، سبب شد که نهايتاً آن چه عبادت و خير پنداشته ميشد به شرارت و شر بيانجامد.
بلعم باعور و ابليس لعين سود نامدشان عبادت ها و دين
(دفتر سوم ، ٧٤٧)
عبادتي غيرنافع که رهزن ابليس شد و به تعبير مولانا، خفتن و بيکارگي از آن بسيار کم ضررتر است ، زيرا دست
کم موجب عجب و تکبّر نميشود.
نوم عالم از عبادت به بود آن چنان علمي که مستنبه بود
(دفتر ششم ، ٣٨٧٨) در باور مولانا آن چه مؤمن راستين بايد داشته باشد صدق است . اگر يافت که ايمان به سلامت برده است و گرنه اگر هزاران سال هم عبادت کند به گاه ابتلا، ابليسي ميکند. مؤمنان واقعي چون فضيل عياض و ساحران دربار فرعون مصداق بارز صداقت و راستي هستند.
چون فضيل رهزني کاو راست باخت مرده به سوي توبه تاخت و آن چنان که ساحران فرعون را روسيه کردند از صبر و وفا
(دفتر پنجم ، ٣١٦٢-٣١٦١)
مقايسه انسان و شيطان در ديدگاه مولانا
به زعم مولانا ماهيت و کيفيت خلقت شيطان از دو جهت تفاوت اساسي با انسان دارد. از جهت ظاهري، اصل شيطان از جن و جنس او مانند جنيان از آتش است اما اصل انسان از خاک است .
تو همان ديدي که ابليس لعين گفت : من از آتشم ، آدم ز طين
(دفتر سوم ، ٢٢٩٩)
تفاوت دوم از جهت باطني است . شياطين علمي پيچيده و دقيق از انسان و حالات دروني و افکار او دارند و به همين جهت بر نيت ها و اسرار باطني انسان واقف اند. مولانا با استناد به آيات قرآن ، اين تفاوت را اين گونه بيان م کند:
از نبي بر خوان که ديو و قوم او ميبرند از حال انسي، خفيه بو از رهي که انس از آن آگاه نيست زآن که زين محسوس و زين اشباه نيست (دفتر چهارم ، ١٧٨١-١٧٨٠) اما تفاوت اصلي ابليس و آدم در آن زماني بود که چون آدم را به سبب نافرماني ، از جناب حق عتاب و ملامت آمد، به معصيت خود اقرار کرد و تائب شد و با گفتن «... رّبنا ظلمنا انفسنا ... »١ گناه خود را به خود نسبت داد، اما ابليس در همين مقام ، در برابر عتاب حضرت حق حجت آورد و با گفتن «... فيما اغويتني...»٢ گناه خود را به خداوند منسوب داشت .
زلت آدم ز اشکم بود و باه و آن ابليس از تکبر بود و جاه لاجرم او زود استغفار کرد وان لعين از توبه استکبار کرد
(دفتر پنجم ، ٥٢١-٥٢٠)
اين تظاهر به جبرگرايي ابليسانه دقيقاً نقطه ي مقابل پذيرش مسئوليت از جانب آدم بود.
گفت شيطان که بما اغويتني کرد فعل خود نهان ديو دني گفت آدم که ظلمنا نفسنا او ز فعل حق نبد غافل چو ما
(دفتر اول ، ١٤٨٩-١٤٨٨)
«يکي از توجيهات و معذوريت هايي که مدافعان شيطان چون حسين بن منصور حلاّج براي شيطان شدن ابليس بيان ميدارند، اعتذاري است از طريق نشان دادن شأن محک گونه ي وي. در اين وجه ابليس در ارتباط با انسان قرار ميگيرد و نه خدا. او موجودي است که همه ي امور را واژگون نشان ميدهد و مبلغ زشتيها و شرور است . هر آن کسان که طالب زشتي هايند به پيا هاي وي جواب مثبت ميدهند و آن کسان که جوياي خوبيهايند او را از خود دور ميکنند. در سطحي بالاتر او سگ نگهبان بارگاه الهي است که اغيار را به حق راه نميدهد و تنها کساني که بارها در امتحان هاي دعوت به شر او سربلند بيرون آمده اند، توفيق حضور در بارگاه الهي را مييابند. وي در واقع در اين عمل و کارکرد خود مکمل عمل انبيا، اوليا و ملائک است .»
مولانا در دفتر دوم مثنوي و در حکايت بيدار کردن «ابليس ، معاويه را...» با توجه به توجيهات مدافعان شيطان ، به ابليس مجال م دهد تا از خود دفاع کند. در اين ابيات ، مولانا با استدلالي محکم و روشن به وجه آينه بودن ابليس اشاره ميکند و تمام زشتيها و خوبيها را نتيجه انتخاب خود انسان ميداند و شيطان را از خالق زشتي و خوبي بودن تبرئه مي کند.
نيک را چون بد کنم يزدان نيم داعيم من خالق ايشان نيام
خوب را من زشت سازم رب نيام زشت را و خوب را آيينه ام
(دفتر دوم ، ٢٦٨٧-٢٦٨٦) مولانا معتقد است آن که به سوي شيطان و شيطنت هاي وي مايل ميشود، بايد بداند که دانسته يا نادانسته ورود در قانون جذب هم جنس نموده است . و اين امر ناشي از گمراهي دروني و استعداد باطني آنهاست .
در جهان هر چيز، چيزي ميکشد کفر، کافر را و مرشد را رشد
(دفتر چهارم ، ١٦٣٢)
از جهان دو بانگ ميآيد به ضد تا کدامين را تو باشي مستعد
آن يکي بانگش نشور اتقيا وان يکي بانگش فريب اشقيا
(دفتر چهارم ، ١٦٢٣-١٦٢٢) بنابراين ابليسي شدن نتيجه ي رذايل نفساني است . حسد، تکبّر، ظاهربيني، قياس نابه جا و... انسان را به خوي و منش ابليس دعوت مي کند.
هر که او عصيان کند شيطان شود که حسود دولت نيکان شود
(دفتر پنجم ، ١١٨) مولانا معتقد است که هر چند وجود چنين موجوداتي در جهان اجتناب ناپذير است ، اما انسان طبق تکليف و وظيفه ي خود ميبايست از آنان احتراز نموده و از مصاحبت و پذيرفتن حجّت هاي آن ها دوري کند. مولانا در قالب تمثيل ، سخن خود را اين گونه مستدل ميکند که در عالم ، بول و فضولات امري است ناگزير، اما کسي با آن ها معامله عطر و انگبين نخواهد داشت .
چاره نبود هم جهان را از چمين ليک نبود آن چمن ، ماء معين (دفتر چهارم ، ١١٩)
مسأله ي خير و شر در ديدگاه مولانا
به تبع وجود شيطان و نفس در وجود انسان ، مسأله ي خير و شر و کشاکش هميشگي نيکي و بدي در درون انسان ، از موضوعات محوري و اساسي در انديشه و تعاليم مولاناست .

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید