بخشی از مقاله

فهرست صفحه

مقدمه و تاريخچه 2
معرفي گرايشهاي روانشناسي 8
دروس عمومي و تخصصي روانشناسي كودكان استتثنائي 12
بررسي كودكان استثنائي 13
در مدرسه چه كسي از من حمايت مي كند؟ 18
وضعيت مشاوره در گذشته و حال 27
ديدگاه شرع در مورد معلوليت 30
پژوهش در مورد كودكان استثنائي 35
ضميمه 37
منابع و مآخذ 40

مقدمه و تاريخچه
عقب ماندگي ذهني يا باصطلاحخ ديگر نارسايي رشد قواي ذهني موضوع تازه و جديدي نيست بلكه در هرد دوره و زمان افرادي در اجتماع وجود داشته اند كه از نظر فعاليت هاي ذهني در حد طبيعي نبوده اند. بخصوص از روزي كه بشر زندگي اجتماعي را شروع كرده موضوع كساني كه به عللي قادر نبودند خود را با اجتماع هماهنگ سازند مطرح بوده است.


اجتماع براي مصلحت، تعصب يا سالم سازي بعضي از اين افراد را تحمل كرده، عده اي را محبوس مي ساخت يا به مرگ محكوم مي نمود.
از مجموعه مدارك به دست آمده چنين استنباط مي شود كه تا قرن 18 اين افراد مورد توجه و لطف نبوده و حتي پزشكان از پذيرفتن و درمان آنان خودداري مي كردند. اصطلاح بيگانه يا خارجي كه به فرانسه ((آدينه)) و به انگليسي (( ايلين)) گفته مي شود براي مجانين و ((الينيست)) براي روان پزشكان و پزشكان معالج اين بيماران از قديم الايام به كاررفته و اين كلمات از ((آلينوس)) لغت يوناني مشتق شده است و علت آن اين بوده است كه عقب ماندگان ذهني را مانند مجانين ، بيگانه از اجتماع مي دانستند. اگرچه بعداً متوجه شدند كه اين بيماران با محيط و اجتماع بيگانه نيستند بلكه به عمل ضايعات مغزي تماس آنها با عالم خارج تغيير كرده است. بقراط حكيم يوناني نيز به ضايعات مغزي اين افراد اشاره كرده و اختلالات رفتاري و كمبودهاي هوشي آنها را مربوط به اين نوع ضايعات دانسته است.


در قوانين روم قديم، اسپارت ها وحتي رژيم نازي كشتن و از بين بردن افراد عقب مانده ذهني را مجاز مي دانستند . برعكس بعضي مذاهب آسيايي مانند كنفوسيوس در چين كه پيروان آن معتقدند ((آنچه براي خود نمي پسندي به ديگران روا مدار)) و زرتشت در ايران مردم را تشويق مي كردند كه با بيماران رواني و عقب مانده ذهني رفتاري انساني داشته باشند و تا آن جا كه ممكن است به آن ها كمك كنند. تا اوايل قرن نوزدهم كتاب يا رساله علمي قابل قبولي در زمينه ي عقب مانده ها و افراد مبتلا به اختلالات رفتاري يا باصطلاح ((ناسازگار)) نوشته نشده بود و به طوري كه قبلاً نيز اشاره شد به اين نوع بيماري ها جنون يا ديوانگي مي گفتند.


در اواخر قرن 18 (1794) روان پزشك معروف فرانسوي كه به حق او را بايد بنيان گذار روان پزشكي جديد ناميد به نام ((فيليپ ئينيل)) به سرپرستي بيمارستان رواني ((بي ستد)) در پاريس كه مخصوص بيماري هاي رواني مردان بود انتخاب شد. اولين اقدام او بازكردن زنجير از پا و گردن بيماران بود و برخلاف تنبيه و شكنجه، كه درمان بيماران رواني و عقب ماندگان ذهني آن زمان بود، به د لجويي آنان پرداخت و براي آنان برنامه هاي تفريحي و گردشي در نظر گرفت.
اين روش بعدها به درمان اخلاقي مشهور شد زيرا پنيل بود كه زندان را تبديل به بيمارستان كرد. انگيزه و علت تمايل پنيل براي خدمت به بيمارستان رواني اين بود كه يكي از دوستانش دچار كسالت رواني شد و او را به زنجير بسته و به دارالمجانين انداختند.


فيليپ پنيل از ديدن اين منظره سخت متاثر شد و به فكر افتاد كه به نحوي به اين بيچارگان كمك كرده و آنها را از قيد و بند رها سازد. بعداً ((اسكيدول)) برنامه هاي فيليپ پنيل را در بيمارستان رواني ((زنان پاريس)) به مورد اجرا گذاشت. اولين بار در سال (1801) فيليپ پنيل در كتابي به نام (( رساله ي پزشكي فلسفي درباره جنون شوق و شور)) كه نتيجه 10 سال مطالعات او بوده به چهار گروه بيماريهاي رواني اشاره كرد و عقب ماندگي ذهني را گروهي از بيماريهاي رواني دانست.

فيليپ پنيل بيماري هاي رواني را به 4 گروه تقسيم كرد:

1ـ ملانكويي يا ماليخوليا 2ـ ماني يا جنون شور و شوق (شيدائي) 3ـ جنون 4ـ عقب ماندگي هاي ذهني .
در حقيقت اولين دوره توجه به مسائل بيماران رواني و عقب ماندگي هاي ذهني انقلاب كبير فرانسه و برابري حقوق بشر بود و در همين برنامه هاي انقلابي بود كه مراقبت، درمان و آموزش كليه افرادي كه به سن تحصيل رسيده بودند مطرح شد و انقلاب صنعتي دولتها را به تعليم و تربيت كليه افراد كشور موظف كرد و از همين جا مسئله كودكان استثنائي مورد توجه قرار گرفت.


روش پنيل در كشورهاي ديگرطرفداري پيدا كرد به طوري كه ((ويليام تيوك)) روش پنيل را در سال (1796) در انگلستان به مورد اجرا گذاشت. در اوايل قرن نوزدهم پزشك فرانسوي به نام ((ايتارد)) به تربيت كودكي وحشي پرداخت اين كودك توسط دوشكارچي در جنگل هاي ((آويرون)) فرانسه پيدا شده بود. كودك عقب ماندگي بسيار عميق داشت. تكلم را به صورت صداهاي حلقي انجام مي داد و از نظر عاطفي و اجتماعيد محدوديتهاي كامل داشت.


ايتارد تربيت اين كودك را در موسسه كرولالهاي پاريس كه خود رئيس آن بود به عهده گرفت. اگرچه معالجات وي موثر واقع نشد ولي راه جديدي براي پيشرفت در نحوه آموزش و پرورش افراد عادي، عقب مانده هاي ذهني و حتي معلولين كه امروزه آن را روشهاي آموزش رسمي و بصري مي گويند گرديد. شاگرد و همكار ايتارد دكتر ((سگن)) در سال (1837) موسسه اي براي عقب مانده هاي ذهني در پاريس ايجاد كرد و در سال (1846) يعني ده سال بعد كتابي به نام درمان اخلاقي بهداشت و آموزش كودكان عقب مانده نوشت و روش ((حواس حركتي)) را در آموزش كرو لال ها به كار برد. در سال (1848) به امريكا رفت و در سال (1881) يك سال قبل از مرگش كتابي به نام ابلهي و درمان آن با روش فيزيولوژيك نوشت.


يكي از اقدامات مهم ((سگن)) تهيه دستگاه ساده اي بود كه به نام آزمون مهره اي معروف است. اين دستگاه براي آزمايش استعداد كودكان و پرورش ادراكات حسي مانند بينايي و شنوايي به كار مي رود. در اين آزمون كودك بايد مهره هاي چوبي را كه به شكلها و اندازه هاي مختلف بريده شده اند در محل خودشان كه به همان شكل و اندازه در تخته ي چوبي كنده شده است بگذارد و به همين جهت بعضي به اين آزمون نام آزمون تخته ي چوبي نيز داده اند. لازمه ي اجراي اين آزمون تشبيه شكل و اندازه ي مهره ها با جاهاي خالي در تخته است كه گاه خوبي براي رشد عقلي كودكان مي باشد. اين آزمون را كه جنبه ي عملي دارد در كودكان خردسال، نابينايان و ناشنوايان مي توان به كار برد و از آن جا كه انجام آن احتياجي به تكلم ندارد و شخص فقط مي تواند با مهارت خود مهره ها را در تخته ي چوبي جاي دهد لذا در همه ي كشورها قابل اجرا است.


نمره ي آزمودني بستگي دارد به سرعتي كه كار را انجام مي داده و تعداد اشتباه هايي كه مرتكب شده است. روش فيزيولوژيك سگن از نظام خاصي برخوردار است. سگن معتقد بود كه رشد عمومي بدن را اعم از قسمتهاي جسماني يا رواني مي توان با روش هاي خاص تربيتي بهبود بخشيد . همان طوري كه با فعاليت هاي ورزشي و انجام دادن حركات بدني مي توان به تربيت عضلات اقدام كرد.همان طورهم مي توان با تمرين هاي خاص دقت ، اراده، ادراك و حافظه را تقويت كرد اگرچه كودكان عقب مانده در تمام فعاليتها با كودكان عادي فرق دارند.


كارهاي سنگين باعث شد كه خانم ماريا مونتسوري از ايتاليا به آموزش و پرورش عقب ماندگان ذهني و كودكان كودكستاني پرداخت. در اوايل قرن بيستم توجه به اصلاح نژاد بشر در دستور كار قرار گرفت و تاكيد شد كه 90 درصد عقب ماندگيها به علت عوامل ارثي است لذا موضوع نازا كردن عقب مانده ها به سر زبان ها افتاد و تا سال (1995) در 28 ايالت امريكا به توصيه كميته ي پژوهشي بخش اصلاح نژاد انجمن زادو ولد امريكا نازاكردن عقب مانده ها به صورت قانون درآمد كه به موجب آن هزاران عقب مانده نازا شدند. بالاخره در قرن بيستم بود كه عقب ماندگيهايي كه به علل اختلالات متابوليكي، نقصهاي كروموزومي ، بيماري هاي مادر در دوران بارداري و عوارض زايمانها و هزاران علل ديگر كه باعث بروز اين عوارض در كودكان مي شوند كشف شد و راه را براي پژوهش و درمان اين افراد هموار ساخت. در امريكا اگرچه تا سال (1950 ) براي كودكان عقب مانده ذهني از طرف عده اي از اولياي اين كودكان انجمن هايي افتتاح شده بود ولي از سال (1960) به بعد د ستور ((جان اف كندي)) رئيس جمهور وقت برنامه مفصل و دقيقي تهيه و عقب ماندگي ذهني از نظر پزشكي، آموزشي ، روان شناسي، اجتماعي، قضايي توسط متخصصان و كارشناسان مورد مطالعه قرار گرفت و جزء برنامه هاي رسمي دولت شد.


عواملي كه تقريباً باعث شده توجه همه ي كشورها و طبقات مختلف به طرف افراد مبتلا به نارسايي عقلي معطوف شود در سه قسمت : 1ـ ميزان شيوع كودكان عقب مانده 2ـ پيشرفت علوم پزشكي
3ـ اهميت موضوع از نظر اقتصادي و بهداشت رواني مورد بررسي قرار مي گيرد.

مقدمه و تاريخچه
امروزه كمتر كسي را مي توان سراغ داشت كه از دانش روانشناسي بي نياز باشد. اين علم با همه ي جوانب زندگي ما در ارتباط است. مثلاً مي پرسيم: شيوه ي فرزند پروري والدين شما چه اثري در شيوه ي فرزند پروري خود شما دارد؟ بهترين شيوه براي ترك وابستگي دارويي كدام است؟ آيا مردها هم مي توانند به خوبي زنان از نوزادان مراقبت كنند؟ آيا در خواب هيپنوتيسمي مي توان تجربه هاي دوران كودكي را با جزئيات بيشتري به خاطر آورد؟ ابزارهاي مورد استفاده در كارخانه هاي برق هسته يي چگونه بايد طراحي شوند تا اشتباههاي آدميان به حداقل ممكن برسد؟ فشار رواني دراز مدت چه تاثيري بر دستگاه ايمني بدن آدمي دارد؟ آيا در درمان افسردگي ، روان درماني موثرتر از دارو درماني است؟ آيا با استفاده از داروهايي كه انتقال عصبي را تسهيل مي كنند مي توان يادگيري را بهبود بخشيد؟ روانشناسان با اين پرسشها و پرسشهاي بسياري از ا ين گونه سروكار دارند. روانشناسي در عين حال از طريق تاثيري كه بر قوانين و سياست دولت دارد بر زندگي ما اثر مي گذارد.


قوانين مربوط به تبعيض نژادي، مجازات اعدام، هرزه نگاري، رفتار جنسي، و مسئوليت پذيري افراد در برابر اعمال خود، همه از نظريه ها و پژوهشهاي روانشناختي اثر مي پذيرند. براي مثال، قوانين مربوط به انحراف جنسي طي چهل و پنج سال اخير دستخوش تغييرات چشم گيري شده اند، زيرا كه بسياري از اعمال جنسي كه در گذشته انحراف به حساب مي آمدند اينك اعمالي ((بهنجار)) به شمار مي آيند، به اين معني كه انبوه كثيري از مردم به آنها دست مي زنند. به عنوان نمونه يي ديگر، مي توان تاثير صحنه هاي خشونت بار تلويزيون را بر كودكان در نظر گرفت. تنها پس از آن كه پژوهشها شواهدي در مورد زيان بار بودن اين برنامه ها به دست داد، مردم خواستار تغييراتي در برنامه هاي تلويزيون شدند به نحوي كه از ميزان برنامه هاي پر خشونت در اوائل شب كاسته شود. با توجه به اين كه روانشناسي به تمام وجوه زندگي ما اثر مي گذارد، شايسته است حتي كساني كه در پي كسب تخصص در اين رشته نيستند آگاهي مختصري از واقعيتهاي بنيادي و روشهاي پژوهش در اين علم داشته باشند.{روانشناسي} تا 80 سال پيش روانشناسي را مطالعه ي روح و روان و روانشناس را فردي مي دانستند كه رويدادهاي دروني، ذهني و مغزي را مثل تصورات ، خاطرات، افكار و احساسات مطالعه مي كند. طبق اين تعريف روانشناسي شاخه اي از ذهني ترين بخش دانش انسان، يعني فلسفه بود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید