بخشی از مقاله
سازمان و سازماندهي در جنگ نامتقارن
كشورهاي مستقل و انقلابي جهان امروز به منظور دفاع و انجام نبرد در برابر تهديدات احتمالي قدرتهاي بزرگ ناگزير به بهرهگيري از شيوههاي عملياتي نو و منحصر به فرد هستند تا در يك شرايط نابرابر از نظر سطح تكنولوژيك، تسليحات و توان رزم به جنگ نامتقارن بپردازند. اين تهديدات از سوي استكبار جهاني در سالهاي اخير عليه اين كشورها به صورت درگيري
مستقيم خودنمايي كرده و احتمال بروز يك جنگ را بين آنها افزايش داده است. براين اساس و با توجه به مجموعه تهديداتي كه محيط جغرافيايي كشور را طي سالهاي اخير احاطه نموده و هر روز دامنه آن با توجه به حضور نيروهاي استكبار جهاني در دو كشور افغانستان و عراق در حال افزايش ميباشد و همچنين اينكه بالاخره در يك تعامل نامتقارن، درگير جنگي ناگزير با امريكا خواهيم بود لذا در اين مقال برآنيم به استراتژي جديد، نوع سازمان و سازماندهي نيروهاي درگير خودي را بنا به الگوهاي موجود و احياناً جديد بررسي كرده تا شايد بتوان الگوي مناسبي را جهت ساختار اين سازمان پيدا نمود. انشاءالله.
مقدمه
پيچيدگي روزافزون، شتاب هراسآلود تغييرات و انقلاب شگفتانگيز در فناوري موجب دگرگوني بنيادين در همه عرصهها و از جمله عرصه جنگ شده است. به گونهاي كه به قول تافلر عصر حاضر شاهد همگرايي سه خط مشخص از توسعه نظامي يعني برد، شتاب و كشندگي است كه به نحوي انفجارآميز به مرز نهايي خود رسيده است.
اين پيشرفت خارقالعاده از سوي ابرقدرتها و به خصوص آمريكا به عنوان فرصتي بينظير براي حفظ و استمرار هژموني و سيطره بلامنازع بر جهان مورد استفاده قرار گرفته و ميگيرد.
بيش از 20 حمله نظامي عليه كشورهاي جهان در نيمه دوم قرن بيستم، داشتن 63 پايگاه نظامي در 11 كشور خاورميانه، چنگ و دندان نشان دادن با اتكاي به قدرت نظامي به كشورهاي استقلالطلب و آزاديخواه جهان، حمايت بيچون و چرا از صهيونيزم و در يكي دو سال اخير اشغال افغانستان و عراق و تهديدات مكرر عليه ايران اسلامي، اقدامات عملي نظامي ايالات متحده در اين راستا است.
اما واقعيت اين است كه نامعادله اعمال قدرت نظامي يا تهديد متكي بر آن همواره يكسويه و ثابت نمانده است تلاش براي دستيابي به سلاحهاي برتر يا داراي كارآيي مشابه، مقابله با توانمنديهاي دشمن از طريق بهرهگري از عواملي نظير جو، زمان، غافلگيري، فريب، اتكاي به توان گسترده مردمي، استفاده از نقاط قوت خود براي ضربه زدن به نقاط ضعف دشمن، ايثار و عمليات استشهادي، انجام عملياتهاي اثربخش تاكتيكي با هدف تأثيرگذاري بر استراتژي دشمن از جمله تدابير ملتها و دولتها براي رويارويي با قدرت برتر و داراي انگيزه تجاوزگري و سلطهطلبي بوده است كه اين مهم با مفهوم عدم تقارن تطابق دارد.
جنگ نامتقارن كه از سالهاي پاياني قرن بيستم وارد ادبيات نظامي شده است به رويارويي دو قدرت ناهمتراز اشاره دارد كه طرف ضعيف ضمن اجتناب از مواجهه با نقاط قوت طرف مقابل در چارچوبي خارج از قواعد قابل هضم براي دشمن، نقاط ضعف او را مورد حمله قرار ميدهد.
در جنگ نامتقارن همه مولفهها از قبيل استراتژي، طرحريزي، ابزار و تجهيزات، فناوري و نيروي انساني باز تعريف و بر مبناي اين اصل اساسي و در ميدان غير قابل انتظار دشمن مجدداً طراحي ميشوند. سازمان و سازماندهي نيز از جمله و بلكه يكي از مهمترين اين مقولات است به گونهاي كه ميتوان گفت جنگ در عموميترين شكل خود ميدان درگيري مسلحانه بين دو مجموعه انساني سازمانيافته است كه با تقسيم كار، هماهنگي و تعاملي توانافزا در پي دستيابي به اهداف مشترك خويش كه همانا دستيابي به پيروزي بر دشمن است ميباشند و اين مفهوم قدمتي به درازاي تاريخ بشر و تاريخ تخاصمات و تنازعات بين گروهها، قبايل و طوائف، ملتها و دولتها دارد.
لوئيس مامفورد، و شماري ديگر اولين ماشينهاي جهان را ارتشها و اولين قطعات تشكيلدهنده آن ماشين را سربازان ميدانند. آرتور فريل ميگويد جنگ سازمانيافته را در قالب كلمه آرايش ميتوان خلاصه كرد. وقتي سربازان در ميدان جنگ آرايش پيدا كردند و به جاي فعاليت در قالب تعدادي قهرمان بدون فرمانده در چارچوب يك گروه و تحت امر يك فرمانده يا سردسته قرار گرفتند آن وقت بود كه از مرز (يا افق نظامي) جنگهاي بدوي عبور كرده پاي در عرصه جنگهاي حقيقي يا سازمانيافته گذاشتند.
هدايت و فرماندهي 600 كشتي با قريب 30 هزار نفر كه تعداد زيادي از آنها سوارهنظام بودند در لشكركشي داريوش پادشاه ايران در 490 ق.م. و يا بسيج چند ميليوني پيادهنظام و سوارهنظام و قريب 1900 كشتي جنگي از سوي خشايارشاه قطعاً بدون يك سازماندهي دقيق و حساب شده ميسر نبوده است.
پيامبر بزرگ اسلام صليالله عليه وآله وسلم سپاهيان خود را به طليعه (جلوداران)، ساقه (عقبه)، ميمنه (جناح راست)، و ميسره (جناح چپ) تقسيم ميفرمود. سازماندهي و تقسيم نيروها به يگانها تابع مأموريت، نوع نبرد، زمين، قدرت جنگي نيروها، قدرت دشمن و اسلحه بكارگرفته شده به وسيله طرفين بود. هدف پيامبر صليالله عليه وآله وسلم از اين
سازماندهي سهولت در فرماندهي و تسلط بر نيروها در هنگام جنگ، تحرك و يا استقرار بود مثلاً در غزوه فتح مهاجران را در سه ستون دويست نفري، اوس را در شكل ستون 350 نفر، و قبيله اسلم را در يك ستون 200 نفري سازماندهي كرد. يا گروههاي چهارگانهاي را كه وارد مكه شدند برحسب تعداد قبيله به رديف و شكل هرمي فردي، دوتايي، سه تايي و چهارتايي سازماندهي ميكرد. آن حضرت گاهي لشكر را براساس امكانات جديد جنگي سازماندهي ميكرد.
در جنگ جمل افراد امام به صورت دستههاي هزار نفري سازمان يافته بودند و فرماندهي هر دسته را يكي از اصحاب بزرگوار حضرت به عهده داشت و سرانجام با رشادتهاي ابوايوب و ديگر ياران امام، جنگ به پيروزي لشكر حق انجاميد و نيروها به شهر بصره وارد شدند. در پيشاپيش يكي از دستههاي هزار نفري، سوار نيرومندي حركت ميكرد كه كلاه و لباس سفيدي بر تن، شمشيري حمايل كرده و پرچمي در دست داشت.
نمونههاي فوق نشان ميدهد كه سازمان و سازماندهي در جنگ ضرورتي گريزناپذير و اصلي عمومي است كه در تمام جنگها به نوعي وجود داشته است. پيتر دراكر معتقد است كه معناي اوليه سازمان ـ كه ميتوان آن را اولين نظريه سازمان ناميد ـ به وسيله فردريك كبير پادشاه پروس در نيمه قرن هجدهم و به هنگام تعريف ارتش جديد مطرح شد. بنا به گفته او ارتش جديد از سه قسمت تشكيل ميشود: پيادهنظام، سوارهنظام، و توپخانه كششي. پس به عبارت ديگر سازمان با چگونگي انجام كارهاي متفاوت تعريف ميشود. اين مفهوم اساسي، شالوده تمام سازمانهاي نظامي در طي جنگ جهاني دوم بود. اما همانگونه كه كلاوزويتس معتقد است هر عصري شيوه جنگي عجيب مخصوص خود را داشته است. بنابراين هر عصر تئوري جنگ خاص خود را نيز خواهد داشت. و بيترديد دامنه اين بحث به سازمان و سازماندهي نيز كشيده خواهد شد.
صاحبنظران در مورد عوامل برتريساز در جنگ نظرات مختلي را ارائه كردهاند. بوتول در كتاب ستيزهشناسي مينويسد: هماكنون ما در عصر سلاحهاي انفجاري (اتمي يا غير اتمي) بسر ميبريم برتري متعلق به كسي است كه بدعت و تحولي نوين در تسليحات و يا سازمان نظامي پديد آورد. عدم تناسب علمي و فني گاه كفايت كرده تا به لشكركشيهايي كه از نقطه نظرهاي نظامي كوچك و كماهميت بودهاند، نتايج معجزهآساي جهاني عطا نمايد. (در حمله مراكش به امپراطوري مالي به علت مسلح بودن لشكر مراكشي به سلاح گرم تمدن و امپراطوري يكصد ساله مالي را در هم پيچيده و از صحنه تاريخ حذف نمايد).»
برخي از نويسندگان كميت يا كيفيت نيروي انساني را عامل تأثيرگذار و اصلي برشمردهاند اما همانگونه كه يكي از انديشمندان با بررسي جنگهاي صد ساله ميان انگلستان و فرانسه (كه طولانيترين و معروفترين جنگ قرون وسط است) ميگويد: اما ارزش ارتشها تنها با عدد و رقم تعيين نميشود. فرانسويها ميتوانستند ارتشهايي را كه با 30 هزار نفر سرباز به ميدان بفرستند اما اين نيروها بسيار بد سازمانيافته بودند. ارتش انگلستان گرچه به ندرت ميتوانست نيروهايي بيش از 6 هزار نفر را به ميدان نبرد گسيل دارد اما از فرانسويها بسيار سازمانيافتهتر بود.
ترني هاي با بيان اهميت بيشتر براي نهادهاي اجتماعي نسبت به فناوري نظامي مينويسد:
بسياري از نويسندگان درباره نقش بعد تكنولوژي راه مبالغه را ميپيمايند اما مطالعه تاريخ حكومتهاي بزرگ عهد باستان نشان ميدهد كه گاه تكنولوژي اسلحهسازي اين حكومتها با وضعيت حريف يكسان بود ولي حكومتهاي بزرگ از حيث سازمانهاي نظامي بر رقيب برتري داشتند.
مقام معظم رهبري در بياني رسا و گويا همين مفهوم را به صورتي عميقتر بيان ميفرمايند:
نيروي نظامي عبارت است از سازماندهي افراد، يگان نظامي قوامش به سازماندهي است.
ايشان در بياني ديگر تفاوت سازمانيافتگي و فقدان سازماندهي را چنين بيان ميكنند:
اين كه ده هزار رزمنده سازماندهي نشده باشند. وقتي سازماندهي نشد پس ديگر يك لشكر نيست... اگر صد هزار رزمنده هم سازماندهي نشده باشند هيچ وقت كار يك لشكر را كه ده هزار نفر آدم سازماندهي شده است نميكنند.
در دهههاي اخير طراحي سازماني (يعني فرآيند هماهنگسازي مؤلفههاي ساختاري) به شدت متأثر از تغييرات شگرف و همه جانبه سازمانها و محيط آنها شده است و اين امر پديد آمدن الگوهاي جديدي از سازمان را موجب شده است در واقع ميتوان گفت كه پيشبيني هوشمندانه آنسوف محقق شده است كه در دهههاي آينده مفهوم ساختار و توانايي آن آنچنان دگرگوني عميقي پيدا خواهد كرد كه ميتوان آن را با دگرگونيهاي انتقال از مرحله استحكامات ثابت به مرحله استحكامات سيار در جنگها سنجيد. بخشي از تكنولوژي بكار گرفته شده در طرحها يا سازمانهاي امروز بر پايه مفهوم خط دفاعي ماژين (خط دفاعي مرز فرانسه در جنگ جهاني دوم) در ساختارهاي دائمي يا نيمه دائمي شكل گرفتهاند. اگر نيمي از اين استدلال درست باشد گرايش به سوي تواناييهاي انعطافپذير و واكنشپذير جنگ سيار خواهد بود.
سازمان يك موجوديت اجتماعي آگاهانه هماهنگ شده است كه براساس مجموعهاي از اصول در جهت نيل به اهداف فعاليت ميكند. صاحبنظران عصر حاضر را عصر حاكميت سازمانها ناميدهاند و سازمان را ابزاري براي توانافزايي، زمينهساز كمال و كاميابي و يك امكان واقعي و گريزناپذير براي دستيابي به اهداف از پيش طراحي شده از طريق تبيين نقش و ايجاد هماهنگي بين افراد و واحدهاي متعدد سازمان ميدانند. دراكر برجستهترين هدف سازمانها را اثربخش كردن نقاط قوت و رفع نقاط ضعف انسانها ميداند.
فرض بر اين است كه كوشش سازمانيافته نه تنها در مقايسه با كار انفرادي موفقيت بيشتري را به دنبال دارد بلكه عملكرد سازمان از قانون تضايف پيروي ميكند. به بيان ديگر نتيجه حاصل از تلاشهاي سازماني بسي فراتر از جمع تلاشهاي فردي است. سازمان پديده بسيار پيچيدهاي است. منشوري كثيرالوجه كه شناخت آن مستلزم نگاه چندوجهي است ساختار نحوه قرار گرفتن اجزاء سازماني، تعامل آنها با يكديگر و سيستمي متشكل از وظيفه، گزارشدهي، رابطهها و اختيارات است. مطالعات نشان ميدهد كه در طراحي ساختار بايد به اين مهم توجه داشت كه متغيرهاي محتوايي چهارگانه شامل اهداف و استراتژي، محيط، اندازه و تكنولوژي بر متغيرهاي ساختاري سهگانه شامل پيچيدگي، رسميت و تمركز اثر گذاشته و از نحوه تركيب و در آميختن آنها انواع طرحهاي ساختاري به وجود ميآيد.
جان پيترز در اين رابطه چنين مينويسد:
در واقع دو شيوه عمده در معماري ساختار نظامي وجود دارد كه عبارتند از: شيوه «واكنشدار» و شيوه «واكنشپذير». در شيوه «واكنشزا»، اصول و پيريزي ساختار نظامي براساس اولويتها و ملاحظات سياست خارجي صورت ميگيرد كه البته اين به معناي ايجاد يك ارتش مهاجم در عرصه بينالملل نيست. در انتخاب شيوه «واكنشپذير»، سياست خارجي كشور بايد به دور از تنش و جنجال و براساس اصول معمول و متداول جهاني پيش رود كه در نتيجه سازمان نظامي پديد آمده از اين سياست نيز به نسبت سازماني متعادل و ميانهرو خواهد بود.
اما طراحي ساختار نظامي به شيوه «واكنشپذير» در مقابله با تهديدهاي احتمالي انجام ميشود. براي مثال استراتژي ايالات متحده در طول جنگ سرد از همين نوع بود. به اين ترتيب كه اين كشور همواره تغييرات و رخدادهاي موجود در سازمان نظامي شوروي سابق را تحت كنترل و ارزيابي قرار ميداد و تلاش ميكرد تا متعاقب آن، تغييرات لازم را در سازمان نظامي خود ايجاد نمايد تا سياست سد نفوذ همچنان ادامه يابد.
براساس نظر صاحبنظران و با توجه به شواهد و قرائن متعددي ميتوان با اطمينان گفت كه رقابتهاي جهاني و تغييرات فناوري احتمالاً موجب خواهد شد تا در دهههاي آينده بين ساختار و استراتژي هماهنگي بيشتري برقرار شود.
عامل مهم ديگر در رابطه با طراحي ساختار، شناخت محيط است. بقاي سازمان و افزايش اثربخشي آن ايجاب ميكند كه سازمانها در قالب سيستمهاي باز، مكانيزمهاي نظارت و بازخورد را به منظور تعيين و تشخيص محيط و همچنين درك آن، احساس تغييرات حاصله در محيطها و ايجاد جرح و تعديلات ضروري، ايجاد و توسعه دهند. نكته مهم ديگر اينكه محيط سازمانها يكسان نيستند و هر كدام درجهاي از عدم اطمينان محيطي را دارند كه بر سازمان اثر ميگذارد. عدم اطمينان محيط به معناي فقدان توان پيشبيني تحولات و تغييرات محيط پيراموني است.
مينتزبرگ معتقد است كه هر چه محيط پوياتر باشد ساختار سازماني زندهتر است. او در اثبات اين نظر ميگويد ارتشها در زمان صلح يا حتي در زمان جنگ هنگامي كه از ميدان نبرد باز ميگردند گرايشي شديدي به ديوانسالاري و پافشاري بيش از اندازه به برنامهريزي، مشقهاي رسمي و تشريفات دارند و به انضباط نيز توجه بسيار دقيق نشان ميدهند. در ميدانهاي نبرد دست كم در ميدانهاي تازه نبرد به انعطاف بيشتري نياز هست و از اين رو ساختار سازماني جمود كمتري دارد. اين حكم به ويژه درباره موقعيتهاي پوياي جنگهاي چريكي روايي دارد.
همچنين صاحب نظران مديريت معتقدند كه فناوري نيز بر ساختار اثر ميگذارد.
فناوري را چنين تعريف كردهاند: روشها و طرقي كه با استفاده از ابزارهاي تجهيزات، فنون و دانش و مهارتهاي ويژه نيروي انساني براي انجام كارها اتخاذ ميشوند. در اثبات تأثير فناوري بر ساختار به مطالعات «وودوارد» در اوايل دهه 1960 استناد ميشود كه با بررسي وضعيت 100 شركت توليدي الزام به تناسب ميان فنآوري و ساختار را به اثبات رساند.
در عرصه نظامي اين ضرورت به نحو بارز و مشهودي به چشم ميخورد. مثلاً همانگونه كه در زمان خود توپخانه تحولي در جنگ محسوب شد، ورود تانك، هواپيما، موشك و... به ميدان جنگ ساختارهاي گذشته را تغيير داد و ساختارهاي جديدي را الزامي ساخت.
نكته جالب اينكه در عرصه نظامي اين ضرورت در دو سوي جبهه ايجاد ميشود. هم كشوري كه به تكنولوژي جديدي مجهز ميشود و هم طرف مقابل براي مواجهه با شرايط جديد، هر دو ساختار خود را تغيير ميدهند، يا اصلاح ميكنند و يا ساختارهاي جديد را ايجاد ميكنند.
در مبحث توانمندسازي نيز به سازمان و سازماندهي توجه شده است. توانايي سازمانهاي آينده بستگي به موارد مختلفي دارد كه ساختاردهي مناسب يكي از آنها است. يكي از نظرات ارائه شده به شرح زير است:
1. ايجاد ذهنيت مشترك
ذهنيت مشترك نمايانگر هويت سازمان در ذهن افراد است. ذهنيت مشترك نتيجه آرمان مشترك و ارزشهاي واحد است. ذهنيت مشترك وقتي به وجود ميآيد كه كاركنان علت تلاشهاي خود را بدانند، اولويتها را بفهمند و نقش خود را در هدف كلي تشخيص دهند.
2. بكارگيري مجدد كاركنان
تغييرات محيطي تغيير در ابزار، شيوهها، طرحها و... را ضروري ميسازد. كاركنان بايد خود بياموزند كه ابزار را بهسازي كنند، روشها را دگرگون كنند، ساده كنند و شيوههاي نامناسب را متوقف كنند.
3. بيمرز شدن
قابليت افراد بايد از حوزه كار مستمر تلقي شود. در سازمان بيمرز افراد با قريحه بدون توجه به سلسله مراتب، وظيفه يا منصب تخصصهاي خود را به كار ميگيرند.
4. ايجاد توانمندي تحول
خلق توانمندي تحول، استمرار موفقيت را در خود دارد. چالاكي، نرمشپذيري و سرعت شالوده توانمندي تحول است. برندگان و بازندگان هر دو با آينده نامعلوم سر و كار دارند در حالي كه بازندگان در حال تشكيل گروه براي بررسي و شناخت دگرگوني هستند برندگان خود را با دگرگونيها سازگار كردهاند.
5. مهارت در زودآموزي
يادگيري عبارت است از توانايي سازمان در توليد و تعميم مفاهيم ثمربخش. سرعت در يادگيري موجب تمايز سازمانها از يكديگر ميشود. ميزان اين تمايز به سرعت ايجاد و اشاعه مفاهيم وابسته است. سرعت در ياديگري وقتي حاصل ميشود كه مفاهيم تازه بتوانند به سرعت از يك بخش سازمان به سرتاسر سازمان رسوخ و ضمن پيشگيري از خطاها، موفقيتها را تجديد كنند. زودآموي توسعه نوآوري را به دنبال خواهد داشت.
نگاه اجمالي به دشمن
طرحريزي ساختار مناسب براي جنگ نامتقارن مستلزم شناخت محيط، وضعيت كلي و نقاط قوت و ضعف دشمن و آگاهي به قابليتهاي خودي است و در يك كلام به قول مقام معظم رهبري:
ما بايد ببينيم كه اين مجموعه چگونه ميتواند در ميداني كه مسئوليت متوجه اوست سبكتر، كارآمدترو قوي دستتر حضور پيدا بكند.
در يك نگاه اجمالي در رابطه با تهديد آمريكا ميتوان موارد زير را برشمرد:
1ـ دشمن متكي بر فناوري فوق مدرن است. امكان جنگ از راه دور توان حمله به تأسيسات و زيرساختهاي اقتصادي، اشراف اطلاعاتي، تكيه بر نيروي هوايي براي آغاز جنگ، جلوگيري از تلفات خودي، قابليت همزماني و هممكاني براي گشودن جبهههاي جديد، سياليت و تحرك فوقالعاده از ويژگيهاي نيروهاي نظامي دشمن است.
2ـ دشمن همه ابزارهاي لازم براي اعمال قدرت غير مشروع خود را دارد. سازمانها و سيستمهاي حقوقي بينالمللي را يا در كنترل دارد يا در حد زيادي ميتواند روي انها تأثير بگذارد. شبكهاي وسيع از رسانههاي خبري و تبليغي در اختيار آمريكا يا اهداف و ارزشهاي اين ابرقدرت است. اقتصاد پيشرفته بخش عمدهاي از كشورهاي منطقه يا كاملاً در اختيار ايالات متحده قرار دارند و يا نهايتاً همراه ميشوند. دشمن سالها براي همفكرسازي، نفوذ در دستگاههاي مختلف، نفوذ و ايجاد وابستگي در بين بخري از عناصر داخل كشور و... تلاش كرده است.
3ـ محيط جنگ نامتقارن به غايت ناپايدار و عدم اطمينان محيطي فوقالعاده بالا است.
4ـ دشمن عليرغم جثه سنگين و اتكاي به ابزار با وجود اشراف اطلاعاتي و تحرك، امكان وارد آوردن ضربه فوقالعاده به يگانهاي رزم و نيز ظاهر شدن در موقعيتهاي مختلف زماني و مكاني را دارد.
5ـ امكان استفاده از يك نيروي نظامي كلاسيك از يكي از كشورهاي منطقه با عنوانهاي مختلف وجود دارد.
6ـ دشمن به دنبال يافتن قابليتهاي جديد براي جبران ضعفهاي خويش است و به همين جهت انعطاف، چابكي، چند منظورهگي و يافتن توان همه عرصهاي شدن را وجهه همت خويش قرار داده است
7ـ امريكا اولاً داراي ضعفهاي ذاتي است كه امكان رفع آنها را ندارد. ثانياً براي غلبه بر بخش ديگري از ضعفهاي خود نياز به زمان نسبتاً قابل توجهي دارد.
نگاهي به سازمان و سازماندهي در سپاه
سپاه پاسداران انقلاب اسلامي از بدو تولد خويش از طريق آزمون و خطا، بهرهگيري از دانش، تجربه، خلاقيت و متناسب با ضرورتها و مقتضيات در هر زمان تلاش كرده است تا مناسبترين گزينه را كه با رسالت و فرهنگ آن همخواني دارد انتخاب كند.
در آغاز سازمان سپاه عمدتاً براي مقابله با ضد انقلاب درون شهري شكل گرفت. سپس در نبرد با ضد انقلاب سازمانيافته و غير سازماني كردستان چهره متفاوتي پيدا كرد و در مرحله بعد با درك انقلابي از پيامدهاي ناشي از جنگ و در حساسترين شرايط آن در عرصه دفاع مقدس وارد شد.