بخشی از مقاله
لاصه
شیطان پرستی یک حرکت مکتبی، شبه مکتبی و یا فلسفی است که هواداران آن شیطان را یک طرح و الگوی اصلی و قبل از عالم هستی میپندارند. آنها شیطان را موجودی زنده و با چند وجه از طبیعت انسان مشترک میدانند. شیطان پرستی را در گروه "راه چپ" مخالف با "راه راست" طبقه بندی میکنند. دست چپیها به غنی سازی روحی خود در جریان کارهای خودشان معتقدند. و بر این باورند که در نهایت باید تنها به خود جواب پس دهند. در حالی که دست راستیها غنی سازی روحی خود را از طریق وقف کردن و بندگی خود در مقابل قدرتی بزرگتر بدست میآورند. لاوییانها در واقع خدایی از جنس شیطان و یا خدایی دیگر را برای خود قائل نیستند. آنها حتی از قوانین شیطان نیز پیروی نمیکنند. این جنبه اعتقادی آنها به طور مکرر به اشتباه نادیده گرفته میشود و عموماً آنها را افرادی میشناسند که شیطان را به عنوان خدا پرستش میکنند.
شیطان پرستی به جای اطاعت از قوانین خدایی یا قوانین طبیعی و اخلاقی، عموماً بر پیشرفت فیزیکی خود با راهنماییهای موجودی مافوق یا قوانینی فرستاده شده تمرکز دارد. به همین دلیل بسیاری از شیطان پرستان معاصر از باورها و گرایشهای ادیان گذشته اجتناب میکنند و بیشتر گرایشات خودپرستانه دارند. به گونهای که خود را در مرکز هستی و قوانین طبیعی میبینند و بیشتر شبیه به مکاتبی چون مادهگرایی و یا خودمحوری و جادومحوری هستند. به هر حال بعضی شیطان پرستان به طور داوطلبانه بعضی از قوانین اخلاقی را انتخاب میکنند. این یک جریان وارونه سازی را نشان میدهد. بر این مبنا شیطان پرستان به دو گروه اصلی شیطان پرستان فلسفی و شیطان پرستان دینی تقسیم بندی میشوند.
تاریخچه
مفهوم شیطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفته است. در اصل در سنت مسیحیان جودو، شیطان به عنوان بخشی از آفرینش دیده شده است که در برگیرنده قانونی است که میتواند در مقابل خواست خداوند مخالفت کند و با اختیار تام خود، قادر است مبارزه طلب باشد. (یادآور یکی از تفسیرهای یهودی که میگوید تنها زمانی که پتانسیل توانایی تخلف از خواست خدا را داشته باشید و با او مخالفت نکنید موجودی بسیار خوب خواهید بود) در خلال قرنها این مفهوم به مخالفت صرف علیه خداوند تحریف شده است.
• این دیدگاه که هرچیزی نقطه مقابل خود را دارد و خداوند (تماماً خوب) باید یک نیروی خدای بد (شیطانی) نیز در مقابلش باشد (بسیار از الهههای قدیمی نیز این نیروهای بد را در خود داشته اند، به طور مثال تمدن مصر باستان نیز چنین باوری را داشته است).
• با گسترش دین مسیحیت و بعد از آن اسلام، که هردو پیروان بسیاری بدست آوردند و یک رستگاری اعلا را برای خود قائل هستند و به زندگی بعد از مرگ اعتقاد دارند، و در میان آموزههای آنها شیطان وجود دارد و در همه جهانبینیهای الهی، شیطان سعی دارد خداوند را تحلیل برد و خراب کند.
با رشد رو به جلوی جامعه از دوران اصلاحات به دوران روشنفکری (قرون 17 و 18)، مردl در جوامع غربی به پرسش سوالاتی راجع به شیطان کردند و این شیطان نیز در پاسخ به تدریج بزرگ و بزرگتر شد، لذا شیطان پرستی به صورت یک رسم که با رسوم دینی گذشته مخالفت دارد ظهور پیدا کرده.
به علاوه شیطان پرستی برمبنای آموزههای مخالف دینهای ابراهیمی به مخالفت با خدای ابراهیمی پرداخته است. قدیمیترین شاهد ثبت شده راجع به این واژه (شیطان پرستی) در کتاب "تکذیب یک کتاب" توسط توماس هاردینگ (1565) به چشم میخورد که در آن از کلیسای انگلیس دفاع میکند: "در خلال زمانی که مارتین لوتر برای اولین بار فرقه ملحد و شیطان پرست خود را به آلمان آورد،...". در حالی که مارتین لوتر خود هرگونه ارتباطی را بین آموزه هایش و شیطان نفی کرد. شیطان در یهودیت، مسیحیت، اسلام و آیاواشی کلمه شیطان در ابتدا از دین یهود آمده و در مسیحیت و اسلام تکمیل یافته است. این نگاه یهودی-مسیحی-اسلامی از شیطان میتواند به موارد زیر تقسیم شود:
• یهود: شیطان در یهودیت، در لغت به معنای "دشمن" یا "تهمت زننده" است. و همینطور نام فرشتهای است که مومنین را مورد محک قرار میدهد. شیطان در یهود به عنوان دشمن خدا شناخته نشده است بلکه یک خادم خدا است که وظیفه دارد ایمان بشیریت را مورد آزمایش قرار دهد.
• اسلامی: کلمه شیطان در عربی "الشیطان" به معنای خطاکار، متجاوز و دشمن است. این یک عنوان است که معمولاً به موجودی به نام ابلیس صفت داده میشود. ابلیس یک جن بوده است که از خدا نافرمانی کرده است لذا من طبع توسط خدا محکوم شده است که به عنوان منبعی برای گمراهی انس و جن باشد و ایمان آنها را برای خدا بسنجد.
• مسیحیت: در بسیاری از شاخههای مسیحیت، شیطان (در اصل لوسیفر) قبل از آنکه از درگاه خدا ترد شود، یک موجود روحانی یا فرشته بوده که در خدمت خداوندگار بوده است. گفته میشود شیطان از درگاه خداوند به دلیل غرور بیش از حد و خودپرستی ترد شده است. همینطور گفته شده است است شیطان کسی بوده است که به انسان گفته است میتواند خدا شود، و موجب معصیت اصلی انسان در درگاه خدا شده است و در نتیجه از بهشت عدن اخراج شده است. از شیطان در کتاب یونانی "دیابلوس" به عنوان روح پلید (Devil) نیز نام برده شده است که به معنای "تهمت زننده" یا "کسی که به ناحق دیگران را متهم میکند". واژه Devil از فعلی به معنای "پرت کردن" یا "انتقال دادن" نشئت گرفته شده است. در حالی که لاوی ادعا کرده است که این واژه از زبان سانسکریت "devi" مشتق شده و به معنای الهه است (گرچه این ادعا نادرست به نظر میآید)
• آیاواشی: "آکیلاتریراتو آمانای" منبع اسطورهشناسی آیاواشی و کتاب دینی آیاواشی، راجع به "کرونی" که یک موجود شیطانی است سخن گفته است. این موجود به 6 قسمت قطعه قطعه شده است و هر قسمت در جهان با نامهای "راوانا" , "دوریودهانا" و ... متولد شده اند.
انواع و رویکردهای شیطان پرستی
شیطان پرستی فلسفی
به طور غیر رسمی و گستردهای این شاخه از شیطان پرستی را منتسب به آنتوان شزاندر لاوی میدانند. او کسی بود که کلیسای شیطان را تأسیس کرد (اولین سازمانی که از لغت شیطان پرستی فلسفی استفاده نمود)، در نظر شیطان پرستان فلسفی، محور و مرکزیت عالم هستی، خود انسان است، و بزرگترین آرزو و شرط رستگاری این نوع از شیطان پرستان برتری و ترفیع ایشان نسبت به دیگران است. شیطان پرستان فلسفی عموماً خدایی برای پرستش قائل نمیدانند و به زندگی غیر مادی بعد از مرگ نیز عقیدهای ندارند (اگرچه بایدی هم برای نبود آن ندارند) به هرحال زندگی این گروه از شیطان پرستان عاری از روحیه مذهبی و معنویت نیز نیست.
در نظر شیطان پرستان فلسفی، هر شخص خدای خودش است. آنها با تکیه بر عقاید انسانی وابسته به دنیا، مطالب مربوط به فلسفه عقلانی را خار میشمارند و به آنها به دید ترس از مسائل ماوراء الطبیعی مینگرند. و تنها به وسیله آن، یک زندگی عقیم و تنها بر مبنای "جهان واقعی" را تشکیل میدهند. به طور شفافی، آموزههای شیطان پرستان فلسفی قدمتی بیشتر از کلیسای لاوی دارد. اگر چه این تصوری از شیطان است، ولی با موقعیت واقعی او تقابل دارد. چرا که این تعالیم از آموزههای یهودی-مسیحی نشئت گرفته است و شیطان را بدلیل خصوصیاتش پلید نگاشته است.
شیطان پرستان لاویی
این نوع از شیطان پرستی بر مبنای فلسفهٔ آنتوآن لاوی که در کتاب "انجیل شیطان" و دیگر آثارش آمده است تشکیل شده است. لاوی موسس کلیسای شیطان (1966) بود و تحت تأثیر نوشتههای فردریک نیچه، آلیستر کرالی، این رند، مارک د سید، ویندهام لویس، چارلز داروین، امبروس بیرس، مارک تواین و بسیاری دیگر بوده است. "شیطان" در نظر لاوی موجودی مثبت بوده در حالی که تعالیم خداجویانه کلیساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادی نیز اعتنایی نداشت.
یک شیطان پرست لاویی، خود را خدای خود میداند، آیین مذهبی این گروه از شیطان پرستان بیشتر شبیه به فلسفه میجیک کراولی با دیدی جلوبرنده به سمت شیطان پرستی است. یک شیطان پرست لاویی مدعی آن است که کسانی که خودشان را با شیطان پرستی هم ردیف میدانند نباید به طرز فکر گروهی خواص وفادار باشند و آنها را از لحاظ اخلاقی قبول نداشته باشند. و در ازای آن گرایشات انفرادی داشته باشند و من تبع باید به طور دائمی یک سر و گردن بالاتر از کسانی باشند که خود را از لحاظ اخلاقی، قوی میدانند. و در بشر دوستی گمراه خود، بدون تامل عمل کنند.
شیطان پرستی دینی
گرایشات شیطان پرستی دینی اغلب مشابه گرایشات شیطان پرستی فلسفی است، گرچه معمولاً پیش نیازی برای خود قائل میشوند و آن پیشنیاز اینست که شیطان پرست اول باید یک قانون ماوراء الطبیعی را که در آن یک یا چند خدا تعریف شده است که همه شیطانی هستند یا بهوسیله شیطان شناخته میشوند. شیطانی که در گروه اخیر تعریف شده است میتواند تنها در ذهن یک شیطان پرست تعریف شود یا از یک دین (معمولاً قبل از مسیح) اقتباس شوند.
بسته به اینکه کدام نوع شیطان پرستی مد نظر باشد، خدا (یا خدایان) میتوانند از انواع مختلفی از معبودها باشند، بعضی از آنها از ادیان بسیار قدیمی نشئت گرفته شده اند، انواع معمول شیطان پرستی از خدایانشان را از ادیان قدیمی مصر باستان و بسیاری از الهههای باستانی بینالنهرینی و بعضا از الهههای رومی و یونانی (به عنوان مثال مارس-خدای جنگ) اقتباس کرده اند. بقیه شیطان پرستان ادعای پرستش خدای اصلی را دارند ولی بیشتر شیطان پرستان میگویند خدای معبود آنها در واقع قدمت بسیار قدیمی دارد، شاید از دوران ماقبل تاریخ و شاید اولین خدایانی باشد که توسط انسان مورد پرستش قرار گرفته است (گرچه چنین ادعایی غیر قابل بررسی است)
مابقی گروهها تعبیری سخت گیرانه تر از اینها را میپرستند: آنهایی که سیمای فرشتهٔ سقوط کرده از انجیل مسیحی را میپرستند، در حالی که بسیاری که آن را به عنوان شر، طبق تعریف کلیسای مسیحی، میپندارند. این گروه در مقابل آن را به عنوان محق و کسی که در مقابل خدا شورش کرده است قبول دارند. تمام این ادیان با هم وبا شیطان پرستان فلسفی مشترک هستند چرا که خود شخص را در اولویت اول قرار داده اند. این نظریه نیز معمولاً توسط کسانی که خدا را به دید شیطانی مینگرند (کسانی که دیده شده است اشخاص را به آزادی اندیشه تشویق میکنند و تلاش میکنند خود را بهوسیله فلسفههایی چون میجیک و فلسفههای مشابه "تمایل به قدرت" نیچه بالا بکشند) حمایت شده است. یک پند رایج شیطانی به این معلول اینست که: "هر خدای ارزشمندی بهتر است به جای یک برده پست و بخاک افتاده، یک شریک در قدرت خود داشته باشد."
یک مثال از این مطلب، شیطان ابراهیمی است، مانند ابلیسی که در کتاب تورات آمده است و بشریت را به چیدن میوه درخت شناخت خوب از بد تشویق میکند:" تو مطمئنا نمیمیری: چرا که خدا در همان روزی که این کار را کنی از آن خبر خواهد داشت، سپس چشمانت باز خواهد شد و شماها مانند خدا خواهید شد و خوب را از شر تشخیص خواهید داد". با این استفاده از این مفهوم، شیطان پرستان خود را بهتر از هر خدای دیگری، دارای قدرت تشخیص خوب از بد میپندارند. از آنجا که این گروه از شیطان پرستان خود را بسیار قدیمی و قدیمی تر از بقیه میدانند، نام "شیطان پرستان سنتی" را بر خود گذاشتهاند و به شیطان پرستان فلسفی، "شیطان پرستان معاصر" میگویند.
شرپرستان
این فرقه از شیطان پرستان، به دوران تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا مربوط میشوند. این نوع شیطان پرستان معمولاً متهم هستند که به اعمالی از قبیل "خوردن نوزادان"، "کشتن گوسفندان"، "قربانی کردن دختران باکره" و "نفرت از مسیحیان" هستند. این طرز فکر در کتاب "مالیوس مالیفیکاروم" دسته بندی شده است.]کتابی که در دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا (1490) تالیف شد و در واقع هرگز به طور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت، کتاب حاوی مطالب خرافی از جن گیری و جادوگری و مطالبی از این دست است. ترجمه لغوی نام کتاب پتک جادوگران است[
فلسفه شیطانی
شیطان در 9 جمله شیطانی منسب به لاوی خلاصه میشود:
1. شیطان میگوید دست و دلبازی کردن بجای خساست.
2. شیطان میگوید زندگی حیاتی بجای نقشه خیالی و موهومی روحانی
3. شیطان میگوید دانش معصوم بجای فریب دادن ریاکارانه خود.
4. شیطان میگوید محبت کردن به کسانی که لیاقت آن را دارند بجای عشق ورزیدن به نمک نشناسان
5. شیطان میگوید انتقام و خونخواهی کردن بجای برگرداندن صورت ]اشاره به تعالیم مسیحیت که میگوید هرگاه برادی به تو سیلی زد، آن طرف صورتت را جلو بیاور تا ضربهای به طرف دیگر بزند[
6. شیطان میگوید مسئولیت پذیری در مقابل مسئولیت پذیران بجای نگران بودن خون آشامهای غیر مادی
7. شیطان میگوید انسان مانند دیگر حیوانات است، گاهی بهتر ولی اغلب بدتر از آنهایی است که روی چهار پا راه میروند، بدلیل آنکه انسان دارای خدای روحانی و پیشرفتهای روشنفکرانه، او را پستترین حیوانات ساخته است.
8. شیطان تمام آن چیزهایی که گناه شناخته میشوند را ارائه میدهد، چون که تمام آنها به یک لذت و خوشنودی فیزیکی، روانی یا احساسی منجر میشوند.
9. شیطان بهترین دوست کلیساست چرا که در میان تمام این سالها وجود شیطان دلیل ماندگاری کلیساها است.
و در مقایسه با این جملات، لاوی 9 گناه شیطانی را نیز نام برده است: حماقت، ادعا و تظار، نفس گرایی (انتظار بازپس گرفتن از دیگران، آنچه به آنها داده اید)، خود را فریب دادن، پیروی از رسوم و عقاید دیگران، روشن بینی نا کافی، فراموش کردن ارتدکسی گذشته (به طور مثال، قبول کردن چیزی قدیمی در بسته بندی جدید، به عنوان نو)، غرور و افتخار بی حاصل (مانند غروری که هدف شخصی را از درون میپوساند) و کمبود محسنات ! یادداشت: Solipsism میتواند به یک طرز فکر معرفتشناسی منسب به دیسکارت نیز گفته شود، که در آن به افراد پیشنهاد میشود که تنها کسی هستند که میتوانند وجود چیزی را تجربه کنند و هرچه دیگران میگویند تنها خیال و وهمی از تصورات خودشان است.
او (لاوی) سپس 11 قانون شیطانی را نیز وضع کرد، که در حالی که نظام نامهای اخلاقی نیست، ولی راهنماییهای کلی برای زندگی شیطان پرستی را ارائه کرده است:
1. هرگز نظراتت را قبل از آنکه از تو بپرسند بازگو نکن.
2. هرگز مشکلاتت را قبل از آنکه مطمئن شوی دیگران میخواهند آن را بشنوند بازگو نکن.
3. وقتی مهمان کسی هستی، به او احترام بگذار و در غیر این صورت هرگز آنجا نرو.
4. اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بیرحمی رفتار کن.
5. هرگز قبل از آنکه علامتی از طرف مقابلت ندیدهای به او پیشنهاد نزدیکی جنسی نده.
6. هرگز چیزی را که متعلق به تو نیست برندار، مگر آنکه داشتن آن برای کس دیگری سخت است و از تو میخواهد آن را بگیری.
7. اگر از جادو به طور موفقیت آمیزی برای کسب خواسته هاید استفاده کردهای قدرت آن را اعتراف کن. اگر پس از بدست آوردن خواسته هایت قدرت جادو را نفی کنی، تمام آنچه بدست آوردی را از دست خواهی داد.
8. هرگز از چیزی که نمیخواهی در معرض آن باشی شکایت نکن.
9. کودکان را آزار نده.
10. حیوانات -غیر انسان- را آزار نده مگر آنکه مورد حمله قرار گرفتهای یا برای شکارشان.
11. وقتی در سرزمینی آزاد قدم بر میداری، کسی را آزار نده، اگر کسی تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه که ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش کن.
نقد شیطان پرستی
گرچه بیشتر نقدها از ناحیه ادیان بزرگ صورت میپذیرد، ولی بیشترین انتقادات به شیطان پرستی از طرف مسحیان شکل میگیرد. در این راستا مباحث سودمندی مطرح هستند.
این ادعا که شیطان پرستی به طور صرف یک دین و فلسفه است در کنار معنای ضد آن تعریف میشود که چه چیزی به عنوان ریاکاری، حماقت و خطاهای مسیر اصلی فلسفهها و ادیان ضعیف عمل میکند. همچنین این مباحث ادراک معنی و طبیعت شیطان یا عبادت او را از ادبیاتی که معمولاً ضد شیطان است شکل گرفته است.
• بسیاری از شیطان پرستان، شیطان را به عنوان یک نیروی سرکش معرفی میکنند. به هرحال آنها ادعا میکنند چنین هویتی بر مبنای قبول کردن اینکه شیطان موجودی یا قدرتی افضل است شکل میگیرد.حال گفته میشود با توجه به اینکه شیطان به عنوان موجودی شناخته میشود که با خداوند مخالفت میکند، در صورت قبول کردن او به عنوان راهنما، باید با خودش نیز مخالفت کرد. (تناقض)
• عالمان مسیحی بر این باورند که نمیتوان هرگز از شیطان طبعیت نکرد (هیچ کس معصوم نیست) چرا که آنها باور دارند شر انسانی یک تلاش بیفایده برای انجام دادن کارهای خوب است (به طور مثال، برای رستگاری یا کسب امنیت برای خود، حتی با این شرط که به دیگیران ضرر رساند). حتی کسانی که از فلسفه خوش پرستی طبعیت میکنند، تلاش میکنند چیزهایی که به عنوان خوبی فقط برای خودشان شناخته شدهاند را بدست آورند. این فلسفه دانان ادعا میکنند نتیجه این فلسفه اگر با قوانین خداوندگار تطابق نداشته باشند، تنها رنج، سردرگمی، انزوا و نا امیدی به همراه خواهد داشت.
• شیطان پرستی یک "سراب فلسفی" و "علم بیان سنگین" است. چرا که گفته میشود لاوی در استفاده از لغاط تبحر خواستی داشته است. شیطان پرستی یک طلسم کم ژرفای عقلانی از خدای ساخته شده توسط بشر است.
• "انسان موجودی اجتماعی است و به انسانهای دیگر احتیاج دارد". بعضیها عقیده دارند شیطان پرستان درک اشتباهی از استقلال داشتهاند و آن را به تنهایی تعبیر کرده اند. استقلال میتواند شما را قوی تر کند ولی این غیر ممکن است شما به تنهایی خدا باشید. آنها بر این باورند که اگر کسی خود را خدا معرفی کند و ضمن استفاده از لایق دانستن خود، میتوان به عدم پذیرش حقیقت منجر شود.
• یکی از نقدهای کاربردی تر شیطان پرستی اینست که ضمن این که شیطان پرستی معمولاً خود را به عنوان راه نجاتی برای تودههای تسلیم شده مردم در مقابل دینهای اصلی معرفی میکند، بر شایستگیهای آنها در بی نیازی از دیگران و انزوا گرایی تاکید میکنند و انزوا گرایی میتواند به سوء استفادههای مختلفی ناشی شود – که معمولاً نیز چنین است. چرا که طبیعت انزواگرایانه شیطان معمولاً در بازخورد جوامع ناکارمد است. و برای جبران این خلا از قوانین ادیان سنتی استفاده کرده است.
فرقههای غیر شیطان پرستانه بسیاری از گروهها به اشتباه به عنوان گروههای شیطان پرستی در نظر گرفته میشود.به طور کلی دو تعریف برای گروههای شیطان پرستی در نظر افراد وجود دارد:
• هر گروهی که شیطان را (مشابه شیطان تعریف شده در دین مسیحیت که عاری از مفاهیم غیر طبیعی مربوط به پلیدی و زشتی است یا یک شیطان انتزاعی) به عنوان خدا قبول داشته باشد و آن را عبادت کند، که معمولاً از آن به عنوان الهه سیاه نیز یاد میکنند. و آن را منتسب به طبیعت "حقیقی" انسان مینامند.
• گروههایی که از دین مسحیت تبعیت نکرده و یا عیسی را با خصوصیاتی که در دین مسیح تعریف شده است قبول ندارند.
تعریف دوم، معمولاً توسط بنیادگرایان مسیحی مورد استفاده قرار میگیرد و بر مبنای این تعریف بسیاری از گروهها را شیطان پرست مینامنند. این بنیاد گرایان بیشتر دینهای کافر جدید (مثلاً ویکا یا استرو) را با استفاده از این تعریف شیطان پرست مینامند.
طبق این تعریف به ندرت از دینهایی مانند اسلام و یهود و فرقههای مسیحیت به عنوان شیطان پرست تعبیر میشود. چنین گروههایی که دینهای گذشته را شیطان پرست بنامند بسیار کم است، مانند فرقه مورمونها یا چند فرقه کوچک دیگر. البته شنیده شده است که بعضا کاتولیک ها، پروستانها را نیز شیطان پرست نامیدهاند و یا بالعکس ولی چنین خطابی خیلی به ندرت اتفاق میافتد.
حرکت دیگری که به اشتباه به عنوان شیطان پرست شناخته شده است، گروههای هوی متال موسیقی است. گرچه گروههایی وجود دارند که به دلایلی چند از شبیه سازیهای شیطانی استفاده میکنند ولی عمده گروههای متال/راک ارتباطی با یکی از انواع شیطان پرستی ندارند.
مقدمه
اعوذ بالله القوی من اشیطان الغوی و اعوذ بمحمد ارضی من شرما قدر وقضی و اعوذ باله الناس من شر اجنه و الناس اجمعین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
در لحظهی زندگی بشر، در مقابل خوبیها، شر و بدیها را میتوان دید و آثار و خرابیهای ناپاکان در سطور تاریخ به چشم میخورد. ولی ناپاک بزرگی از اولین قدم حیات اولین بشر یعنی آدم وجود داشته است که به راحتی نمیتوان او را مشاهده نمود. او دشمنی قسم خورده است و زخم خورده. گاهی به صورت دوست عزیزتر از جان، نزد ما میآید و خود را دلسوزتر از پدر و مادر معرفی میکند و رهنمای دو راهیهای زندگی می شود. البته همیشه رهنمایی او به سمت هلاکت است غفلت از چنین دشمن آشکاری که ناپیداست، اولین مرحله تیره روزی است و همسو شدن با او یعنی طی مراحل رسیدن به جهنم ابدی او دشمن هدایت است و هادی یعنی ولی و از آنجا که هدایت فقط با ولایت است، و پیروی کردن از طاغوت. البته دخالتهای ابلیس خیلی بیشتر از این است که در کتابی بگنجد لذا با به دلایلی برخی از آنها را بیان میکنیم. خداوندا، با ظهور امام زمان (عج) شیاطین جنی و انسی و در راس آنها ابلیس لعین را خوار و ذلیل بفرما و ما را در غلبه بر شیاطین و هوای نفس یاری نما. آمین یا رب العالمین.
تعریف شیطان
از قدیم الایام، افسانه شیطان، همواره انسانها را در دنیایی از وحشت و ابهام فرو برده بود و هم چنان ادامه دارد. میگویند بچههای بازیگوش و نافرمان و زیرک شیطاناند و در هر کار بدشگونی شیطان دست دارد. میگویند شیطان در همه جا هست اغوان و انصارش در همه جا وجود دارند، او با همهی مردم کار دارد، در برابر همه قد علم میکند، هر انسانی را به بهانهای فریب میدهد و دامهای گوناگون در اختیار دارد. شیطان در ذهن بچهها عامل وحشت و ترس وسیلهای برای رام کردن و ترسانیدن آنان است قصه نویسان برای سرگرمی کودکان از شیطان یک موجود خیالی ساخته و از نخستین سالهای زندگی، یک شبح وحشتناک و یک قدرت اسرارآمیز در ذهنشان میآفرینند. میگویند: برای بزرگسالان شیطان عامل فریب و گناه است، انسان را به معصیت وا میدارد، تمایلات نفسانی را بیدار میکند، موجب سقوط و لغزش انسان می شود، خواستههای نامشروع را پدید میآورد، باعث تجاوز و تعدی میگردد، شهوات ویرانگر را تحریک میکند، خشم و غضب را شعلهور می سازد، معصیت و رنج میآفریند، آدمی را به تباهی و فساد می کشاند، لجاجت و خودسری را رونق میدهد. و نیز تمامی این صفات اطلاعات شیطان و کار او است.
انسان از روی ندامت با فریادی بلند می گوید: نفرین بر شیطان، لعنت خداوند و ملائکه بر او باد. این شیوه از زمان حضرت آدم معمول بوده که شیطان را مسئول هر کاری و عصیانی میدانستهاند. در تعریف او گفتهاند: شیطان، قدرتی است نابکار و بسیار بدکردار، نیروی روحی است پلید و سرکش و طغیانگر. حقیقت مطلب این است که شیطان، سام خاص نیست تا بر موجودی معین و مشخص دلالت کند و وجود مستقلی ندارد. اسمی است بینشان مانند سیمرغ که وجود خارجی ندارد و هیچ نام و نشانی برای او نیست، اغلب جاها که نام شیطان برده می شود مراد همان ابلیس است که از دستورهای خداوند سرپیچی و تکبر کرد. شیطان و طرف دارانش در طول تاریخ در مقابل نیکان و نیکسیرتان قرار داشتهاند و خواهند داشت. کلمه شیطان در قران هفتاد بار به صورت مفرد و هیجده بار به صورت جمع به کار رفته است که روی هم 88 مرتبه می شود.
معنی شیطان
شیطان دو معنی دارد: یکی اصطلاحی و آن همان معنایی است که بر سر زبان مردمم است وقتی کلمه شیطان گفته میشود، ذهن مردم متوجه آن ملعونی میشود که رو در روی خدا ایستاد و نافرمانی کرد و در برابر آدم سجده نکردند. دیگر معنی لغوی آن است شیطان از «شطن» و «شاطن» گرفته شده و هر دو به معنی پلید خبیث، پست و موجودی سرکش، متمرد و نافرمان به کار برده می شود. به عبارت دیگر، به هر چیز مرموز، موذی و آزار دهنده گفته میشود همچنین به معنی منحرف و منحرف کننده، یاغی و طاغی، شریر و شرارت کننده، دور بودن و دور شدن از حق و حقیقت، دور شدن از رحمت و مغفرت الهی، بدخوی و سخت دل، بدجنس و بد ذات و ناپاک هلاک شده است این معانی و صفات در انسان باشد یا در جن، در چهار پایان باشد یا وحوش، خزندگان و غیره همه اینها از معانی و مصادیق شیطان است. و فرد شاخص آن، همان معنا و مفهوم اصطلاحی آن است که در میان مردم معروف و مشهور است و آن ابلیس و لشکریان و اعوان و انصار و یاوران او است، همان کسی که باعث بدبختی خود و آدم باعث بیرون شد خود و آدم از بهشت شد.
خلقت شیطان
خداوند سهگونه موجود عاقل و با شعور آفریده: یک نوع، در آسمانها هستند که همان فرشتگان که همان فرشتگاناند و از نور به وجود آمدهاند که شهوت جنسی و خور و خواب و شهوات دیگر ندارند. گناه از آنان سر نمیزند، تسلیم محض پروردگار می باشند و یک لحظه نافرمانی او را نمیکنند، خلقت آن جلوتر از جن و انس بوده. نوع دیگر، انسان است که خداوند متعال او را با دو دست قدرت خود پدید آورد و ملائکه بر استانداردهای سجده کردند و استاد آنان شد، هم عقل و هم شهوت در وحوش گذاشت، و از خاک و آب به وجود آمده است، نوع سوم، نژاد جن است که خداوند ایشان را از آتش بیدود ( و باد) پدید آورد، و مثل انسان عقل و شهوت به آنها داده شده است.
خلقت جن قبل از خلقت آدم و همزمان با خلقت نسناس بوده است. خداوند دربارهی خلقت آنان چنین فرموده است: ولجان خلقناه من قبل من نار السموم. «ما طایفهی جن را قبل از انسان از آتش گرم و سوزان و شعلهور بدون دود- آفریدیم» همانطور که خداوند نخست آدم را خلق نمود و همسرش «حوا» را بعد از او استانداردهای جنس خودش آفرید، پدر جنها هم «مارج» نام داشت از آتش و سپس همسرش «مارجه» را نیز از او خلق نمود. « مارج و مارجه» با هم ازدواج کردند «جان» متولد شد و فرزندان «جان» دو طایفه شدند. یک طایفه همان جنها که در میان آنان، هم مومن پیدا میشود و هم کافر، طایفه دوم شیاطین شدند که پدر بزرگشان «ابلیس» میباشد. ابلیس یکی از فرزندان جان است.
نامهای شیطان
1- ابلیس، این کلمهای است مفرد و دارای دو جمع (ابالیس و ابالسه) از مادهی بلس و ابلاس گرفته شده معنای آن ناامیدی، مایوس شدن از رحمت خدا، آمده ابلیس،، کلمه عربی و اسم خاص است و معروف شده برای همان کسی که آدم را فریب داد و باعث بیرون شدن او و همسرش از بهشت گردید.
2- وسواس به معنا چیز وسوسهگر وسوسه کننده، کلامی که در باطن انسان میگذرد استانداردهای درون خود انسان بجوشد یا شیطان و یا از کس دیگری که از بیرون عامل آن شود وسواس گویند کلمه ماده وسواس در قران پنج بار استعمال شده.
3- خناس به معنای عقب رفتن، گرد کردن و پنهان شدن است. چون هنگامی که انسان به یاد خدا و نام او را ببرد، شیطان عقب گرد میکند، پنهان و مخفی میشود.
4- رحیم، به معنای سنگسار کردن، سنگزدن، سنگ زده شده، رانده شده از خیرات و رحمت خدا، زده شده با سنگهای شهابی است و وقتی میخواهد به آسمان عروج کند او را با سنگهای شهابی میزنند و برمیگردانند.
5- عزرائیل، این کلمه لغت «عنری»است و به معنی عزیز شده کسی که در میان ملائکه عزیز و با احترام بوده، کسی که عزیز و توانایی ظاهری داشته باشد و نیز عزارئیل، نام بزی است که کفارهی گناهان را بر او میگذارند و در وادی بایر و بیآب و علف رها میکنند تا کفارههای گناهان قوم را به جایی نامعلوم ببرد.
6- حارث، در حدیث طولانی از امیرالمومنی نقل شده که: از آن ضرت سوال شد: اسم ابلیس در میان ملائکه آسمان چه بوده؟ آن حضرت فرمود حارث.
7- صاغر، یکی از صفات شیطان است به معنای پست و ذلیل، از بین رفتن حیثیت و مقام و حقیر و زبون بودن.
8- مدئوم و مدموره: یعنی ذلیلا نه وباخواری راندهشده، راندن به قهر و غلبه، معیوب شده.
9- مذموم: سرزنش شده: زیرا خداوند بعد از آن که شیطان سجده نکرد او را سرزنش کرده و خطاب نمود: چرا سجده نکردی؟ آیا کافر شدی یا از بلند مرتبهگان بودی.
10- غوی: یعنی راه هلاکت را در پیش گرفتن، نومیدی از رحمت خدا، گمراه شدن از مقصد سازمان و به مقصد نرسیدن.
11- عفریت: یعنی قوی، پرزور، زیرک، گردنکش و خبیث، اگر جن خبیث باشد همان را شیطان میگویند و یا اگر با داشتن خباثت و شرارت نیروی زیادی هم داشته باشد عفریت نامیده میشود.
12- مارد و مرید: که معنی هر دو تقریبا یکی است و به معنی ظیطان سرکش و ممرد ظالم و عسیانگر، بیشخصیت اعم از انسان و جن و شیطان، عاری از خیر و نیکی و برکت و فایده.
13- شیصبان: مرحوم علامهی مجلسی میگوید: یکی از نامهای شیطان شیصبان است و به بنی عباس هم بنوشیصبان میگویند، زیرا شیطان در نطفهی بعضی از آنها رسوخ کرده بود.
14- ابومره.
15- ابوخلاف
16- ابولبین.
17- ابیض: که او مردم را به خشم میآورد.
18- ابولبینی: یکی از دختران ابلیس «لبینی» است و لقبی برای ابلیس است.
19- وهار: به خواب مومنان میآید و آنان را اذیت میکند.
20- نائل و ابولجان است.
ازدواج شیطان
راجع به ازدواج ابلیس که چه موقع و با چه کسی ازدواج نموده و همسیر او چگونه پیدا شده و دختر چه کسی است؟ دو قول نقل شده. مجمعالبحرین در لغت شیطان مینویسد: وقتی خداوند متعال اراده کرد که برای ابلیس همسر و نسلی قرار دهد غضب را بر وی مستولی ساخت و از غضب او تکهی آتشی پیدا شد، از آن آتش برای او همسری آفرید.
در نقل دیگری آمده: ابلیس که اسم اولی او عزرائیل است، از همان اوان جوانی در میان قوم خود مشغول عبادت و بندگی خداوند بود تا بزرگ شد و موقع ازدواج او رسید. وقتی تصمیم به ازدواج گرفت، با دختر «روحا» به اسم «لهبا» که آن هم از طایفه جن بود، ازدواج نمود. بعد از آن که ایشان با هم ازدواج کردند، فرزندان زیادی از آن ملعون به وجود آمده که شمارش بیرون رفت، به طوری که زمین از آنها پر شد. همهی آنها مشغول عبادت شدند و مدت طولانی خدا را ستایش نمودند. در میان ایشان عبادت و بندگی خود ابلیس از همهی آنان بیشتر بود. از همین جهت بعد از آن که خداوند اختلاف و خونریزی را در میان طایفهی جن ئ نسناس ( طایفهای به جای انسان فعلی بودند.) دید، هر دو طایفه را هلاک کرد و از میان آن طایفه فقط ابلیس را نگاه داشت. بعدا فرشتگان او را به آسمان بردند آن ملعون هم، در آسمان اول مدتی در میان ملائکه خدا را عبادت کرد. بعد آسمان دوم و سوم تا آسمان هفتم پیش رفت و با ملائکه هر آسمان خدا را ستایش کرد تا وقتی که خداوند آدم را خلق فرمود، و دستور سجده داد او هم سرپیچی کرد و رانده شده.
چرا خداوند شیطان را آفرید؟
بسیاری میپرسند با این که خداوند میدانست او سرچشمه ی همهی وسوسهها و گمراهیها و فریب کاریها می شود و همه ی بدبختیهای انسان از او خواهد بود، آن هم موجودی هوشیار، زرنگ، کینهتوز، مکار، پرفریب، و مصمم. چرا او را افرید؟ اگر خدا انسان را برای تکامل رسیدن به سعادت از طریق بندگی خود آفریده، وجود شیطان که یک موجود ویرانگر و ضد تکامل است چه دلیلی می تواند داشته باشد؟ در پاسخ میتوان گفت: اولا، خداوند شیطان را از آغاز آفرینش انسان نیافرید. چون خلقت او از اول پاک و بیعیب بود به همین دلیل سالیان درازی در میان صف فرشتگان مقرب خدا جای گرفته بود.
اگر چه از نظر خلقت و آفرینش جز آنان نبود، ولی بعدا سوء استفاده از آزادی، بنابر طغیان و سرکشی گذاشت و راندهی درگاه خداوند و فرشتگان گردیدی و لقب شیطان گرفت. ثانیا اگر اندکی فکر کنیم خواهیم دانست که وجود شیطان این دشمن خطرناک نیز کمکی است به پیشرفت و تکامل انسانها و برای آن کسانی که ایمان دارند و میخواهند راه حق را پیمایند وجود او مضر و زیانآور نیست، بلکه وسیلهی پیشرفت و تکامل آنان است. راه دور نرویم همیشه نیروهای مقاوم در دشمنان سرسخت، جای میگیرند و سیر تکاملی خود را می پیمایند. وجود یک دشمن قوی در مقابل انسان باعث پرورش و ورزیدگی او میگردد. همچنین همیشه در میان تضادها بالندگی و رشد معنا پیدا میکند، هیچ موجودی راه کمال را نمیپوید مگر این که در مقابل دشمن نیرومندی قرار گیرد. به عبارت دیگر، انسان تا در برابر دشمن نیرومند و با قدرت قرار نگیرد هرگز نیرو و نبوغ خود را بروز نمیدهد و به کار نمیاندازد. همین وجود دشمن مایهی جنبش هر چه بیشتر انسان و ترقی او خواهد بود. مثلا فرماندهان و سربازان ورزیده و نیرومند، کسانی هستند که در جنگهای بزرگ، با دشمنان سخت درگیر بودهاند.
سیاستمداران با تجربه و پر قدرت، آنهایی هستند که در بحرانهای سخت سیاسی با دشمنان نیرومند دست و پنجه نرم کردهاند. قهرمانان بزرگ، کسانی هستند که با حریفان نامآور و سخت زورآزمایی کردهاند، بنابراین، چه جای تعجب که بندگان بزرگ خدا با مبارزهی مستمر و پیگیرد در برابر شیطان، روز به روز قویتر نیرومندتر شوند. دانشمندان امروز در مورد فلسفهی وجود میکروبهای مزاحم میگویند: اگر آنها نبودند، سلولهای بدن انسان در یک سستی و بیحالی فرو میرفتند و احتمالا رشد و نمو انسان از 80 سانتیمتر تجاوز نمیکرد و همگی به صورت آدمهایی کوتوله بودند و به این ترتیب، انسانهای کنونی با مبارزهی جسمانی با میکروبهای مزاحم، نیرو و نمو بیشتری کسب کردهاند. همچنین است روح انسان در مبارزه با شیطان، گر چه او در برابر اعمال خلاف و زشت خود مسئول است، ولی وسوسههای او برای بندگان خدا و آنهایی که میخواهند در راه حق قدم بردارند ضرر و زیانی نخواهد داشت، بلکه به طور غیر مستقیم برای آنها ثمر بخش خواهد بود.
چرا شیطان را مهلت داد؟
سئوال دیگری پیش میآید و آن چنین است: بعد از این که شیطان خلق شد و نافرمانی خدا را نمود، در مقابل عظمت بزرگی و شوکت او تکبر ورزید، از میان ملائکه، بهشت و نعمتهای آن رانده شد، چرا خداوند به او مهلت داد؟ چرا درخواست او را درباره عمر طولانی و ادامهی حیات او پذیرفت؟ چرا فورا او را نابود نکرد.که این گونه به جنایت و خیانت خود ادامه دهد و مردم را بیشتر به سوی بدبختی و شقاوت و جهنم و عذاب بکشاند؟
جواب این که: جهان آزمون است، و میدانیم که آزمایش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفانها و بحرانهای خطرناک، امکان پذیر نیست. وجود نامبارک شیطان و حیات و زندگی او به عنوان یک دشمن و نقطه ی منفی برای تقویت پایههای دین و باوری و نقاط مثبت دیگر، نه تنها ضرر نداشت و ندارد، بلکه موثر نیز خواهد بود. قطع نظر از وجود شیطان، در وجود خود ما، غریزههای دیگری نیز هست که انسان را در همهی زمینهها میآزمایند تا در برابر نیروهای عقلانی و روحانی قرار گیرد. به این ترتیب، در این میان روح انسان پرورش مییابد، مهلت شیطان و ادامه حیات او نیز تقویت این تضاد است، و تا او نباشد راه راست و مستقیم شناخته نخواهد شد و صفت خوب نیکو سیرتان و بد بدسیرتان مشخص نمیشود.
دیگر این که اگر به او مهلت داده شد به خاطر آن همه ستایش و بندگی در برابر خداوند متعال بوده و عمر طولانی و مهلت او مکافات و پاداش عبادتهای او طولانی او است. سوم این که خواسته تا وی بیشتر در عذاب خدا غرق شود، زیرا هر چه عمر او طولانیتر گردد و مهلت بیشتر یابد. گناهانش بیشتر خواهد شد. چنان چه خداوند میفرماید: آنان که کافر شدند (راه ظغیان را پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آنان مهلت میدهیم به سود آنها است. ما به آنها مهلت میدهیم که بر گناهان خود بیفزایند و عذاب خوار کنندهای برای آنها میباشد. از این مهمتر هر چهند خداوند شیطان را در انجام وسوسههایش آزاد گذاشته، ولی انسان را در برابر او بیدفاع نیافریده است، به او نیروی عقل، شعور و خرد داده که میتواند سد محکم و نیرومندی در مقابل وسوسههای شیطان بسازد. یکی دیگر از راههای دفاعی او، انگیزه پاکزادگی و عشق به تکامل است که به عنوان یک عامل سعادت در نهادش گذارده شده است. همچنین فرشتگان را که الهام بخش نیکیهاست، به کمک انسانهایی که میخواهند از وسوسههای شیطانی بر کنار بمانند فرستاده قران میفرماید:
«فرشتگان بر آنها نازل میشوند و برای تقویت روحیه آنان انواع بشارتها و دلگرمیها را به آنها الهام میکنند و میگویند: نترسید و غمگین نباشید، بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است» عدهای از بزرگان میگویند: شیطان سگ خداست. پروردگار عالم آن را خلق و تربیت کرد که به موقع به دشمنان خدا حمله کند. مانند سگی که صاحبش آن را تربیت میکند که به موقع به دشمن حمله کند، اموال و ثروت صاحبش را از گزند غارت گران حفظ نماید و دشمنان را از در خانه او براند و دور کند. آری، خداوند متعال شیطان را افرید تا هر کس از زیر فرمانش خارج شود شیطان همچون سگ تعلیمی او را برباید و به زیر فرمان خود ببرد. در همین رواست که هر کس از ولاایت الهی و حزب خدا بیرون رود. بیشک داخل در ولایت کفر و شیطان و حزب او شده در قرآن کریم هم، فقط از این دو حزب نام برده شده است. وقتی بندهای بر گناه اصرار ورزد خداوند ولایت خود را از او برمیدارد، سپس آن بنده اسیر دست شیزان گردیده و در ضلالت و گمراهی فرو می رود. از این رو در قرآن کریم آمده:
فیضلالله من یشاء و یهدی من یشاء و هو العزیز الحکیم.
«آنگاه خداوند هر کس را بخواهد به ضلالت وامیگذارد و هر کس را بخواهد به مقام هدایت میرساند و او خدای مقتدر و داناست. این دو موجود در بعضی از صفات با هم اختلاف دارند و در بعضی ویژگیها متحدند. موارد اختلافشان از این قرار است. 1- سگها در روز میخوابند و شبها برای پاسداری از اموال صاحبشان بیدار میمانند: اما شیطان، نه روز میخوابد و نه شب، او در تمام وقت کارش سرراه گرفتن و حمله کردن به مردم میباشد، آنان را از راه مستقیم منحرف نمودن است. 2- سگها میان دشمنان و دوستان صاحبانشان فرق می گذارند به دوستان صاحب خو حمله نمیکنند، جلوی آنها را نمیگیرند، حمله آنها فقط به دشمنان است، ولی شیطان به دوست و دشمن حمله میکند، هر دو اذیت می نماید و راه را بر هر دو میبندد. سگ حیوان نجس العین است. اما در چند مورد پاک میشود، یکی در جایی که استحاله شود، یعنی از حالت اول بیرون آید و به صورت چیز پاکی درآید، مانند سگی که در نمکزار فرو رود و نمک شود. دیگر این که بدن سگ تبدیل به کرم شود. اما شیطان به هیچ عنوان پاک نمیشود. حتی در قیامت و آتشی که از مطهرات است. اگر چیز نجسی را بسوزاند و خاکستر شود پاک میگردد. اما اگر شیطان را بسوزاند پاک نمیشود.
4- سگها طاهر و آشکار اند و مبارزه با آنان آسان، اما شیطان ناپیدا و مبارزه با او بسی مشکل است.
5- یکی دیگر از اختلاف های سگ و شیطان این که: اگر سگی را نان و طعام دهی تا وقتی مشغول خوردن طعام خویش است تو در امان و آسایش هستی و آزاری از آن نمیبینی اما اگر خواسته شیطان را هم براوری و به اصطلاح طعامش دهی در همان لحظات هم از شر او در امان و آسایش نیستی و او به تو حمله وراست و لحظهای آرام ندارد اما جاهایی که سگ با شیطان با هم متحد اند، از این قرار است: مردم سگها را در کوچه و بازار سنگ میزنند و آنها از دست مردم میگریزند شیطان را هم چه الان که از دیدگان پنهان است و چه زمانی که ظاهر میگردد، سنگباران میکنند. در زمانی که مخفی است، دو طایفه او را سنگ میزنید، یکی مومنان که با لعن ونفرین خود آن ملعون را هدف قرار میدهند و بدنش را مجروح مینمایند، این زخم او باقی میماند تا زمانی که آن مومن از یاد خدا غافل شود در این صورت شیطان او را به معصیت میکشاند. وقتی که مومن گناهی مرتکب شد جراحتش بهبود پیدا میکند.
2- صاحب سگ هنگامی که مهمان داشته باشد سگ خود را میبندد که مهمان را اذیت نکند. خداوند هم چون در ماه مبارک رمضان بندگان خود را به مهمانی دعوات کرده، شیطان را نیز به غل و زنجیر می کشد تا آنان را اذیت و آزار نکند.
3- صاحب سگ دوستان خود را به آن میشناساند که مزاحمشان نشود. خداوند هم دوستان خود را به شیطان معرفی مینماید. قران در این باره میفرماید «هرگز تو بر بندگان خالص من تسلطی نداری، بر دوستان مخلص من راهی نداری و نمیتوانی بر آنان دست پیدا کنی تو فقط بر مردم نادان و گمراه تسلط داری.
4- وقتی سگ در مقابل انسان «عوو» و زوزه می کند، باید آیه مبارکه «فرکلبهم باسط ذراعیه بالوصید» را تلاوت کرد. باید «اعوذبالله من الشیطان الرجیم» را قرائت تا فرار کند.
مهلت شیطان تا چه موقع است؟
این که شیطان تا چه زمان زنده خواهد ماند؟ کی میمیرد؟ به دست چه کسی کشته می شود؟ روایاتی وارد شده و احتمالاتی دادهاند که از این قراراند:
1- تا روز آخر دنیا: همان روزی که خورشید و ماه و ستارگان تاریک می شوند و کوهها مانند پشم زده شده، روان میگردند و دریاها مانند آتش خروشان شعلهور میشوند و تمام جن و انس و ملائکه میمیرند.
2- مهلت او میان نفخه اول و دوم است: نفخه اول وقتی است که اسرافیل در صور میدمد و همهی موجودات جهان یک مرتبه از بین میروند. نفخه دوم آن وقتی است که اسرافیل در صور میدمد و همه خلایق دو مرتبه زنده میشوند. مهلت شیطان درمیان این دو نفخه تمام میشود.
3- تا زمان ظهور حضرت مهدی (عج) و به دست آن حضرت کشته میشود. (این مطلب در آینده بیان خواهد شد).
4- تا زمان رجعت: از زمان آمدن حضرت مهدی شروع میشود. پیامبر و ائمه معصوم دوباره رجوع میکنند و به دنیا برمیگردند، آن وقت شیطان میمیرد، و مدت معلومی که قرآن بیان میکند. همان رجعت است. که عزرائیل جان او را میگیرد و به زندگی خاتمه میدهد وارد شده که در زمان رجعت خداوند به ملک الموت میفرماید: جان ابلیس را قبض کن که عمر او به سر آمده و سختی، تلخی، و مستی جان کندن را که به اولین و آخرین افراد چشاندی به او تنها بچشان و نیز میفرماید: ای ملکالموت اول وارد دوزخ شو و هفتاد زبانیه با هفتاد زنجیر و هفتاد کاسه از آب لظی ( که همان آبهای جهنمی سوزان است) با هفتاد هزار سگهای جهنمی را بردار و با سختترین شکلی جان او را بگیر. عزرائیل هم با صورتی که اگر اهل زمین او را با آن صورت ببینند، از ترس و وحشت، تمام آنان قالب تهی میکنند و میمیرند، و به همان شکلی که مامور است نازل میشود.
شیطان وقتی او را به آن هیبت مشاهده میکند به مشرق فرار میکند، عزرائیل را همان جا میبینید. به طرف مغرب میگریزد، او را حاضر میبیند.به دریا میرود، با او را همان جا مشاهده میکند، در این زمان ملک الموت بر استانداردهای بانگ میزند که: ای ملعون بایست، باز فرار میکند و میآید بر سر قبر آدم و میگوید: ای آدم! من واسطهی تو رانده شدم طوق لعنت بر گردنم افتاد.عزرائیل به آن سگهای جهنمی و ملائکه غلاظ و شداد دستور میدهد که بر او حمله کنند. سگها بر او حمله میکنند و اطراف او را میگیرند و ملائکه با گرزهای آتشین بر مغز او میکوبند تا جان خبیث و پلید او را بگیرند و به زندگی پر از مکر، فریب و کبر او پایان دهند.
اولین مخالفت شیطان با خلقت آدم (ع)
شیطان در میان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتی که خداوند اراده فرمود برای خود در زمین جانشین خلق فرماید: به ملائکه خطاب نمود که من میخواهم خلیفهای در زمین قرار دهم، و آنان را از مقصود خود آگاه نمود. در این هنگام ابلیس به وسط زمین آمد و فریاد زد که ای زمین من آمدهام تو را نصیحت کنم. خداوند اراده کرده از تو پدیدهای به وجود آورد که برترین خلایق باشد و من میترسم او خدا را معصیت کند و داخل آتش شود و در نتیجه تو داخل آتش شوی و بسوزی) وقتی ملائکه مقرب آمدند از تو خاک بردارند آنها را به خدای بزرگ قسم بده از تو خاک برندارند. مخالفت او با آدم از همین جا شروع شد و تا کنون ادامه دارد و تا روز قیامت هم ادامه خواهد داشت.
این اولین مخالفت او بود. از امیرالمومنین نقل شده که ایشان فرمودند : وقتی خداوند متعال اراده کرد آدم (ع) را خلق کند خطاب به جبرئیل فرمود: مقداری خاک از زمین بیاور تا خلقی جدید به وجود آورم که افضل موجودات و اشرف آنها باشد. جبرئیل به زمین آمد تا خاک بردارد. (طبق تذکر شیطان) زمین نالید و او را به خداوند قسم داد که از آن خاک برندارد. ایشان هم برگشت و داستان را گزارش داد. بار دیگر میکائیل و بعد از او اسرافیل را فرستاد. باز زمین آنان را قسم داد، آنها هم با دست خالی برگشتند. برای بار
چهارم، عزرائیل را فرستاد که حتما از خاک زمین بردارد. او که خواست خاک بردارد، باز زمین نالید و او را قسم داد و هر چه ناله و فریاد نمود، تاثیر نکرد، عزرائیل گفت: من از جانب خدا مامورم تا کمی از خاک تو بردارم. او خاک را برداست و برد که آدم را از آن ساختند. از این رو خداوند قبض روح آدم و اولادش را به دست عزرائیل داد، از این جهت ناله و گریه آناها هنگام جان دادن آدم در دل او اثر نمیکند او ماموریت خود را انجام میدهد. وقتی آن خاک را با آب خالص و شو و تلخ و بیمزه، مخلوط کردند و بعد از مدتی پیکر خاکی او را قالب زدند شیطان قیافه او را مشاهده کرد و با خود گفت: این مخلوقی ضعیف است که از گل چسبنده به وجود آمده، و توی او خالی است. چیزی که تو خالی شد، احتیاج به غذا دارد و به این ترتیب میتوان او را گمراه و منحرف نمود. و نیز گفت اگر چه او بر من و همه موجودات فضیلت داشته باشد، ولی من با او مخالفت خواهم نمود. و اگر روزی قدرت پیدا کنم او را هلاک میکنم. و گفت اگر این موجود از من بالاتر و شخصیت او مهمتر باشد، از او فرمان نخواهم برد و مطیع او نخواهم شد، و اگر از من پایینتر باشد، او را کمک میکنم و در مشکلات به فریاد او خواهم رسید و با او دوست و رفیق میشوم.
شیطان و قالب گلی آدم (ع)
بعد از آن که خداوند قالب آدم (ع) را از خاک و آب، سرشت و او را به وجود آورد، آن قالب را مانند کوه عظیمی کناری گذاشت. شیطان در این مدت در آسمان پنجم و از نازلین آن بود. وقتی وی آن قالب گلی را میدید از سوراخ بینی او وارد و از عقب او خارج میشد و با دست بر شکم او می زد و میگفت: خداوند تو را برای چه چیز خلق کرده؟ مدت هزار سال به این وضع بود، بعد از این مدت خداوند متعال از روح خود در او دمید. حضرت عبدالعظیم حسنی نامهای به امام محمد تقی (ع) نوشت کمه پرسیده بود: به چه علت غائط انسان بوی گندم میدهد؟ آن حضرت در جواب فرمود: وقتی خداوند حضرت آدم را خلق نمود حسد او بوی خوشی داشت زمانی که هنوز روح به آن دمیده نشده بود ملائکه و شیطان از آن میگذشتند و ملائکه میگفتند: او برای مربزرگی ساخته شده و شیطان از دهان او وارد میشد و از عقب او بیرون میآمد، از این رو، هر چه داخل شکم انسان شود، بد بو و خبیث میشود.
در حدیث دیگری از حضرت علی (ع) نقل شده که فرمود: وقتی خداوند آدم را خلق کرد قالب گلی آن را تا چهل سال به حال خود گذاشت تا خشک شود. ابلیس همواره بر آن میگذشت و میگفت: خداوند، برای چه چیز این را خلق کرده؟ و پیش خود میگفت اگر خداوند، مرا امر فرماید که او را سجده کنم، قبول نمیکنم و از دستور او سرپیچی میکنم و مخالفت خود را اعلام میدارم بعد از آن که روح در او دمیده شد شیطان مخالفت نمود.
چگونه انسان داخل بهشت شد؟
بعد از این که خداوند آدم را آفرید و از روح خود در او دمید به ملائکه دستور داد که او را سجده کنند، همه سجده کردند، مگر ابلیس، سپس دستور خارج شدن از بهشت برای شیطان صادر شد. ملائکه هم به او حمله کردند و او از ترس جان خود فرار کرد و خود را خفی نمود. اما بعد از آن که او را از بهشت بیرون کردند و دیگر جایی در بهشت نداشت، چگونه و با چه حیله و وسیلهای بار دیگر داخل بهشت شد؟ چطور آدم و همسرش را فریب داد؟ در این باره از بعضی بزرگان مانند ابن عباس مطلبی در دست است که بد نیست آن را نیز یادآور شویم. اومیگوید: بعد از آن که شیطان از بهشت بیرون شد، تصمیم قاطع گرفت که با هر نقشه و حیلهای که شده، باز خود را به بهشت برساند و انتقام خود را از آدم بگیرد. فکر کرد که از راه معمولی و عادی وارد شود دید نگهبانان بر در بهشت هستند مانع او میشوند، رفت کناری و به انتظار ایستاد. اول طاووس را دید، استانداردهای او خواهش کرد که او را داخل بهشت کند، قبول نکرد. در این بین ناگهان چشمش افتاد بر بالای دیوار، دید ماری بالای دیوار قرار دارد. تا آن روز مار یکی از حیوانات زیبا و خوش رنگ بهشت بود، مثل سایر حیوانات دیگر چهار دست و پا داشت.شیطان جلو آمد و گفت ای مار مرا داخل بهشت کنترل، تا اسم اعظم الهی را به تو تعظیم کنم. ما گفت ملائکه، نگهبان در بهشت هستند تو رامشاهده میکنند و نمیگذارند داخل شوی.
شیطان گفت مرا داخل دهان خود کنترل و آن را ببند و به این وسیله مرا داخل بهشت کن، مار هم فریب او را خورد و همین کار را کرد و او را در دهان خود جای داد. این گونه بود که در میان دندانهای مار سم پدید آمد. چون جایگاه شد- وقتی ما ره این وسیله او را داخل بهشت نمود شیطان هم کار خود را کرد، آدم (ع) و حوا (ع) را وسوسه نمود تا فریب خورند.گفت اسم اعظم را که قول دادی به من تعظیم کن، در جواب گفت ای مار من اگر اسم اعظم را میدانستم احتیاج به تو نداشتم که مرا داخل بهشت کنی- من با همان اسم اعظم داخل میشدم.
شیطان چگونه آدم و حوا را فریب داد؟ بعد از آنکه بار دیگر شیطان به بهشت رفت، در همان دهان مار شروع کرد با آدم صحبت کرد، آدم هم خیال کرد سخنگو مار است. میگفت ای آدم خدا نمیخواهد که شما برای همیشه در بهشت بمانید و هر کس از این درخت بخورد جاوید میماند، خدا با این دستوری که به شما داد، قصد خیانت داشته. از آن بخورید تا جاوید بمانید. آدم جواب داد: ای مار این حرف که تو میزنی از غرور شیطان است. چه طور خدا می گوید از این درخت نخورید ضرر دارد قصد خیانت به ما را داشته. در حالی که تو میگویی بخور ضرر ندارد و برای حرف خود قسم هم میخوری که خداوند «ارحم الراحمین» است و بخیل نیست. شیطان هر چه وسوسه کرد آدم نپذیرفت و با او مخالفت نمود. وقتی شیطان از آدم مایوس شد پیش همسرش حوا آمد و گفت: ای حوا آیا میدانی آن درختی که خداوند برای شما حرام کرده بود، اکنون برایتان حلال کرده؟ چون دید طاعت و عبادت شما بسیار نیکو بوده است، اگر میخواهی امتحان کنترل، فرشتگانی که موکل آن درخت بودند و حیوانات بهشت را از آن منع میکردند، دیگر با شما کاری ندارند.
به همین دلیل است که آن درخت برای شما حلال شده، اگر تو جلوتر از آدم از آن بخوری بر او مسلط خواهی شد و او مطیع تو میشود، مجبور است از تو اطاعت کند. حوا گفت من الان امتحان میکنم، به سوی آن درخت رفت وقتی ملائکه خواستند او را از نزدیک شدن به درخت منع کنند خداوند به آنان وحی نمود و خطاب کرد شما کسی را که عقل ندارد منع کنید نه کسی را که به او عقل دادم که آن حجت است بر او. اگر مرا اطاعت کند مستحق ثواب و گر مخالفت کند مستحق عذاب است ملائکه هم او را رها کردند و آزاد گذاشتند. حوا هم بی آنها مانعاش شود، به درخت نزدیک شد. خیال کرد واقعا خوردن از آن حلال شده و ایرادی در کار نیست مقداری از میوه درخت خورد و طوری هم نشد.
پیش خود گفت مار درست گفت و میدانست که خوردن از آن درخت حلال شده. بعد از آن رفت همسر خود آدم (ع) گفت: آیا می دانی که خوردن از آن درخت بر ما حلال شده؟ من نزدیک آن رفتم، ملائکه هم مانعم نشدند، مقداری از آن خوردم، می بینی که طوری نشدم و ایرادی نداشت. آدم (ع) هم گول زن را خورد و با حوا به راه افتاد، رفتند و از آن میوه خوردند! همین طور که شیطان حاجات معنوی خود را از خدای متعال طلب کرد یعنی همان حاجتی که به جای عبادات خود از خدا خواست تا آدم و اولادش را به انحراف بکشد، حاجات مادی خود را هم از خدا خواستار شد، و آنها را هم خداوند بزرگ تا روز قیامت موعود عنایت فرمود. ابوامامه از رسول خدا (ص) نقل میکند که آن حضرت فرمود: بعد از آنکه شیطان راده درگاه الهی شد و او را به روی زمین فرستادند، عرض کرد، پروردگارا مرا به سوی زمین فرستادی، از درگاه خود راندی و از نعمتهای بهشت محروم نمودی، من در دنیا احتیاجاتی دارم که بتوانم زندگی کنم.
آنها را برای ادامه زندگیام برایم آماده و مهیا نما که در مضیقه نباشم. خطاب شد: حاجات تو چیست؟ عرض کرد: خدایا من محتاج خانه و منزلم، به ن خانهای عنایت فرما. خطاب شد خانه تو را حمامها قرار دادم. (هر کجا حمام است و مردم آن جا رفت و آمد میکنند خانه شیطان است). عرض کرد من محتاج نشستن هستم و جایی برای آن میخواهم خطاب شد، جای نشستن تو بازارها و کوچهها و خیابانها و در مغازهها است. آن جا بینشینی و مردم را به گناه، کمفروشی،رشوه، ربا، غش در معامله، به ناموس مردم نگاه کردن، دروغ گفتن، خیانت کردن، کلاه سر مردم گذاشتن و غیره بکشانی. در حدیث هم آمده که: بازار محل عیش و لذت بردن شیطان است. عرض کرد: خدایا من غذا میخواهم غذای من از کجا تامین شود؟ خطاب شد: غذای تو را در سفرهای قرار دادم که بر سر آن «بسم الله» گفته نشود. ( و صاحبان آن سفره مثل حیوانات گرسنه و حریص بدون آنکه خدا را ببرد،به آن حمله میکنند) عرض کرد: الها! من احتیاج به آب و آشامیدنی دارم،آن من از کجا به دست آورم؟
خطاب شد نوشیدنیهای تو شراب و هر چیز مست کننده است. (از قبیل فقّاع که نوعی از آب جو میباشد. ؟ و تنگ که به وسیله قلیان میکشند.) عرض کرد: برای من اذان گویی قرار بده گفته شد: اذان گوی تو وسایل موسیقی و موذن تو کسانی هستند که با این آلات مینوازند و آنها را به کار میگیرند. عرض کرد برای من قرانی قرار بده که در آن نگاه کنم. خطاب شد قران تو شعر است (وقتی محزون شدی و دلت گرفت شعر بخوان.) عرض کرد: برای من کتابی قرار ده که در آن نگاه کنم. خطاب شد: کتاب تو «وشم» (خال کوبیهایی که بعضیها روی بازو و جاهای دیگر بدن میکنند) * عرض کرد: برای من حدیثی قرار ده. فرمود: حدیث تو دروغ و دروغ گفتن است، کسانی که دروغ میگویند، حدیث تو را گویند عرض کرد: برای من دام و وسیله شکار قرار بده، خطاب شد زنان وسیله صید کردن و به دام انداختن مردم قرار دادم.
امام باقر فرمود: چون حضرت آدم (ع) شنید شیطان برای فریب او به جای عباداتی که کرده حاجاتی را از خداوند خواستار شده و به او عنایت کرده، عرض نمود، پروردگارا! شیطان را بر من و اولادم مسلط کردی، خواستههای او را برآوردی که دربارهی من و اولادم بود. پس من و اولادم چیزی عنایت فرما تا بتوانم در مقابل مکر و حیلههای او خود را حفظ نمایم. خطاب شد ( شیطان از من خواست) تو هم از من بخواه. زیرا خر چه بخواهی به تو میدهم و حاجات تو را هم برآورده میکنم. آدم عرض کرد: خدایا من خیر و صلاح خود و اولادم را از تو میخواهم تو خود دانا و بزرگواری، هر چه صلاح من دانی برای ما قرار بده خطاب رسید: ای آدم! از برای تو و فرزندانت در دنیا چند چیز قرار دادم تا در مقابل حاجات شیطان باشد: اول این که، هر گاه تو و اولادت قصد معصیتی کنید و آن را انجام ندهید، گناهی برایتان نوشته نمی شود. دوم، هر گاه قصد معصیتی نمودید و آن را انجام دادید، تا هفت ساعت شما را مهلت میدهم اگر به فکر افتادید و توبه نمودید باز برای شما چیزی نوشته نمیشود و اگر بعد از هفت ساعت توبه نکردید فقط یک گناه برایتان نوشته میشود. سوم، اگر قصد بندگی و کارهای نیک کنید، ولی موفق نشدید و آن را انجام ندهید، یک ثواب برای شما نوشته می شود. چهارم، اگر بر آن شدید که عبادت و کار خیری کنید و موفق هم شدید و آن را انجام دادید، ده حسنه و ثواب برایتان نوشته میشود، آدم گفت: پروردگارا فضل و جود و کرم تو زیاد است، آن را بر من و اولادم زیادتر فرما و ما را مورد لطف و کرم خود قرار ده. پنجم، خطاب شد ای آدم برای فرزندانت قرار دادم، اگر گناه و معصیتی نمودید و بعد پشیمان شدند و استغفار کردند گناهان شان را بیامرزم.
ششم، هر گاه تا روز قیامت از تو فرزندی زاده شود و دین دار و خداشناس باشد در برابر هر یک از فرزندانت، ملکی از ملائکه را ( در مقابل اولادان شیطان) قرار میدهم تا او را از شر فتنه شیطان و اولادش حفظ نمایید.
هفتم، عرض کرد: پروردگارا لطف و کرم خود را بر ما بیفزا و ارزانی ده، خطاب شد، ای آدم تو را از برای ایشان قرار دادم و تا روح در بدن آنها است و هنوز به سینه و گلویشان رسیده، طلب استغفار کنید و از گناهان خود توبه نمایید، توبه ایشان را میپذیرم. هشتم، گفت خدایا بخششهای خود را بر ما زیاد فرما. خطاب شد: ای آدم ( اگر از گناهان باقی ماند یا فراموش کردند توبه کنند) در قیامت همه گناهان آنان را میبخشم و میآمرزم و از کسی باکی ندارم. وقتی خداوند به حضرت(ع) خطاب نمود و فرمود: همه گناهان بندگان را در قیامت میبخشم و میآمرزم: آدم خوشحال شد و عرض کرد. همینها ما را کافی است و به آنها راضی شدم.
بعد از آن که به شیطان مرشد: به آدم سجده کند و آن ملعون سرپیچی نمود و حاضر نشد که در برابر آدم سجده کند! فرشتگان با او گفت و گو کردند و او را سرزنش نمودند چرا بر آدم سجده نکردی و به این وسیله خود را بدبخت و ملعون خدا و خلایق نمودی؟ در جواب گفت: من قبول دارم که خداوند، هم آفریدگار من است و هم همه موجودات او عالم، قادر، حکیم و مدبر است از قدرت و ومشیت و اراده از او سئوال نمیشود، زیرا وقتی چیزی را اراده کند، فورا همان میشود، الا این که 7 سوال متوجه علم و حکمت او میشود. ملائکه گفتند: ای ملعون آن هفت سوال که متوجه علم و حکمت خداوند است چیست؟ شیطان گفت: اول این که خداوند قبل از این که مرا خلق کند، میدانست در آینده چه رفتاری از من سر میزند (کفر و شرک و مخالفت با او) اول چرا از اول مرا آفرید و حکمت خلقت من چه بود؟ دوم: این که حال مرا به حکمت و اراده خود خلق نمود، چرا مرا مکلف نمود تا او را بشناسم و از او پیروی کنم، چه حکمتی در تکلیف من بود؟ در حالی که نه اطاعت و بندگی، و نه نافرمانی من ضرری به او نمیرسانید. سوم حال که مرا خلق کرد و به اطاعت از خود واداشت، و من هم او را شناختم و اطاعت نمودم، چرا تکلیفم که در مقابل آدم سجده کنم؟ این چه دلیلی میتوانست داشته باشد، در حالی که سجده بر آدم، بینش مرا نمیفازود؟ چهارم، حال که مرا آفرید و به کارهایی فرمانم داد، من هم از روی دشمنی سجده نکردم! چرا لعنتم کرد و مستحق عقاب دانست و از بهشت بیرونم راند؟ چه حکمتی بود که به چنین سرنوشتی دچارم نماید، با این که نه سودی برای او داشت و نه برای دیگری، مگر این که من زیان دیدم، در جایی که من هیچ کار قبیحی را مرتکب نشده بودم فقط گفتم: من غیر از تو را سجده نمیکنم اطاعت و بندگی و سجده من فقط برای توست؟
پنجم: آن گاه که مرا آفرید و به اطاعت از خود و سجده بر آدم واداشت و من هم از سجده بر آدم سرپیچی کردم، از بهشت بیرونم کرد چرا دوباره راهم داد تا با رنگهایم آدم را مغرور کنم و او هم از درخت منع شده بخوردة در نتیجه هم من و هم او را از بهشت بیرون کنند، و این کار چه دلیلی داشت؟ در حالی که اگر دوباره به بهشت راهم نمیداد، آدم برای همیشه در آن جا میماند و از مکر و حیله من در امان بود.
ششم، بر فرض که مرا افرید و دستورهایی درباره بندگی و شناخت و اطاعت از خود به من داد و من سرپیچی کردم، و تا قیامت میان ما دشمنی پدید آمد چرا بار دیگر مرا بر او و فرزندانش چیره ساخت، به گونهای که من و اولادم آنان را ببینیم، ولی آنان من و اولادم را نبینند؟ چرا باید مکر و حیلههای من در آنها اثر کند ولی قدرت و قوت ایشان در من و اولادم اثر نکند. برای این کارش چه حکمتی نهفته بود؟ در حالی که خداوند آنان را بر فطره اسلام و خداشناسی خلق نمودم برای ایشان بهتر و موافق حکمت و اراده خداوند بود. هفتم، گیرم کن من همهی کارهای خود را بپذیرم و به نافرمانیهای خویش اعتراف کنم. چرا وقتی من گفتم: خدایا مهلتم بده تا روز قیامت خداوند فرمود: تو را مهلت دادم تا روز معلوم و حرف مرا قبول فرمود و مرا مهلت داد؟ در این مهلت دادن چه حکمتی بود؟ چرا بعد از آن همه قضایا مرا هلاک نکرد؟ اگر بعد از آن که مرا از بهشت راند، نابود میکرد و برای همیشه همهی آفریدهها، از دست من راحت میشدند ودیگر شر و فسادی در عالم واقع نمیشد. سپس آن ملعون گفت: آیا اگر همه هستی در خیر بود بهتر نبود تا این که خیز و شر مخلوط باشند؟ در آخرین مناظرهاش گفت: دلیل و حجت من بر مخالفتم با حضرت آدم (ع) و سجده نکردنم این است و جواب مرا بدهید. اما ملائکه نتوانستند جواب او را بدهند.