بخشی از مقاله

عشق


مقدمه پژوهش
در زمانهاي قديم و دوران باستان عشق يك احساس بي پيرايه و شخصي نبود كه به ازدواج در آينده ختم شود بلكه ازدواج بر حسب رسوم متداول انجام مي شد و عشق بعد از ازدواج و در زندگي مشترك روي مي داد. از سه نسل گذشته تا به امروز تحولي در مورد انتخاب معشوق به وجود آورد و مفهوم (عشق رمانتيك) در دنياي غرب عموميت يافت. در نهايت ديده مي شود كه امروزه مردم به دنبال عشق رمانتيك مي گردند و مي خواهند كه شخصاً عشق خود را بيابند و آن را به ازدواج منتهي كنند.


ازدواج نخستين سنگ بناي تشكيل خانواده اجتماع و جامعه است كه داراي نتايج و آثاري از قبيل ارضاي غريزه جنسي،‌توليد مثل و بقاي نسل، و آرامش انسان مي شود و ازدواج و زناشويي به معناي شروع كردن زندگي مشترك بين زن و براي تشكيل خانواده و بقاي اجتماع و جامعه است.
و ازدواج به جز ارضاء غرائز جنسي به انسان و امنيت روحي و رواني مي دهد و فرد را از لحاظ فكري ،‌اخلاقي، رواني و ... به آرامش مي رساند و با وجود عشق و محبت انسان را به درجات و شكوفايي و كمال مي رساند و فرد با دوست داشتن و مورد محبت قرار دادن و يا قرار گرفتن مي تواند بهداشت رواني زندگي خود را تأمين كند و هدف نهايي يعني رشد و كمال و آرامش برسد.


بنابر اين ازدواج هايي كه بر اساس داغي عشق و دلباختگي بنا شود، پايه هاي اين ازدواج معمولاً‌در همان اوايل ازدواج بعد از چندين ماه پس از فرو نشستن عشق از بين مي رود و زندگي و آرامش رواني آن را مختل مي كند و معمولاً به طلاق مي انجامد. و اگر اين عشق و محبت در طول زندگي به وجود بيايد فرد را بهتر و عميق تر به هدف مي رساند. و با بيشتر شدن اين عشق و علاقه نسبت به هم زندگي معنا دار تر مي شود و اين رابطه سالم و خوب انسان را به معرفت و بينش كامل نسبت به يكديگر مي رساند.


و با بيشتر شدن اين عشق و علاقه نسبت به هم زندگي معنا دار تر مي شود و يا رابطه سالم و خوب انسان را به معرفت و بينش كامل نسبت به يكديگر مي رساند.
بنابر اين مسئله ازدواج يكي از مسائلي است كه از سوي بهداشت رواني نهايت اهميت را دارد و چون در ازدواج رابطه بسيار نزديك و طولاني بين زن و مرد برقرار مي گردد از قبل از ازدواج شرايطي را كه لازم زناشويي موفقيت آميز است بايد در نظر گرفت و از آنجائيكه نياز زن و مرد به آشنايي و رابطه قبل از ازدواج يك نياز طبيعي و غريزي است لذا بايد اين نياز و رابطه از راه درست و صحيح انتخاب شود.
اكثر جوانان معتقدند كه رابطه بين دختر و پسر قبل از ازدواج مي تواند در زمينه شناخت همسر آينده مؤثر باشد و بعضي ها هم عكس اين عقيده را دارند كه اين روابط قبل از ازدواج نبايد باشد و دختر و پسر نبايد قبل از ازدواج با هم رابطه داشته باشند در نتيجه نگرش جوانان به اين مسئله مي تواند راهگشايي براي زندگي آينده فرداي آنها باشد.


بيان مسئله ي پژوهش
در زندگي بشر هيچ چيز به اندازه ي روابط بين افراد اهميت ندارد. يعني اگر بين افراد روابطي وجود نداشته باشد و هركس بخواهد براي خود زندگي جداگانه و به تنهايي تشكيل دهد قادر به ادامه زندگي در طولاني مدت نخواهد بود. بنابر اين ازدواج امري طبيعي، مهم و سرنوشت ساز براي هر انساني است. ازدواج به مفهوم وصال يك فرد از جنس مذكر با يك فرد از جنس مؤنث مستلزم عشق و محبت واقعي دو طرفه است. عشق و محبتي كه اگر نباشد زندگي انسان ادامه نخواهد يافت. زيرا همه ي انسان ها فقط به خاطر عشقي كه به يكديگر دارند و دلخوشي كه به هم دارند قادر به ادامه ي زندگي هستند هرچند گاهي در اين محبت ها و عاطفه ها افراط مي شود و احساسات و هيجانات يكي از دو طرف بر انگيخته شده و مانع از تصميمگيري هاي عاقلانه مي شود. از آنجايي كه يكي از عواملي كه براي ازدواج هر انساني لازم است بلوغ فكري و عقلي است اگر عقل در كنار احساسات و عواطف وجود نداشته باشد تشكيل يك زندگي دو نفره تقريباً چندان پايدار نخواهد ماند و برعكس در برخي از ازدواج ها به دليل اصرارهاي بي جاي پسران يا دختران فرصت مطالعه و بررسي هر كدام از طرفين از ديگري گرفته خواهد شد. به عبارتي زماني كه يك دختر و پسر به اصطلاح عرفي عاشق و معشوق يكديگر مي شوند و اكثر خانواده هاي خود را مجبور به رضايت به اين ازدواج مي كنند به نوعي زندگي خود را تباه كرده و والدين خود راگرفتار مي كنند همان طور كه گفته شد در اين طور ازدواج ها عقل دخالتي نداشته و اين عدم دخالت موجب زايل شدن زندگي است زيرا زماني كه دختر و پسري عاشق يكدگير شده اند و بي صبرانه منتظر رسيدن به هم هستند ، ديگر هيچ يك از موقعيت هاي اجتماعي و فرهنگي را نمي سنجند. پس از گذشت مدت كوتاهي از وصال، تازه متوجه خواهند شد كه اين دو، گاهاً از نظر اجتماعي يا از نظر فرهنگي يا اعتقادي شباهتي به يكديگر نداشته و در اين جاست كه همان عاشقان ديروز، دوستان امروز يكديگر خواهند شد. همچنين است در عشقهاي خياباني يا دوستي هاي دختران پسران جوان كه معمولاً احساساتشان بر آنها غالب و عقل شان مغلوب مي شود. در اين روابط دختران ساده لوح قرباني خواهند شد چرا كه لازمه ي ازدواج يك دختر عفت و پاكدامني است

كه معمولاً در اين دوستي ها اين عفت از بين خواهد رفت زيرا معمولاً اين دوستي ها به فريب دختران منتهي شده كه ديگر روي برگشت به خانه ي پدري ندارند. زيرا دختران فريب خورده و به محيط فحشا كشيده شده ديگر اميدي به زندگي سالم نداشته و به دليل اين نا اميدي به دنبال آن نخواهند رفت. بنابر اين مي توان گفت زماني كه ازدواج دختران و پسران جنبه ي رسمي و عقلايي نداشته باشد و از عرف جامعه و محيط فرهنگي زندگي فرد به دور باشد چندان پايدار نخواهد بود. در اينكه ازدواج و نيازهاي متقابل زن و مرد يك انسان بايد داراي خود كنترلي بوده و احساسات و غرايظ خود را تا حد متعارف كنترل كند تا باعث تباهي زندگي خود در آينده نشود. البته بايد خاطر نشان كرد كه در كشورهاي غربي و توسعه يافته نه تنها داشتن رابطه بين پسر و دختر اشكالي ندارد كه جلوگيري كردن از اين امر را زشت و بد مي شمارند زيرا معتقدند كه دوستي هاي قبل از ازدواج باعث شناخت بيشتر دختر و پسر از يكديگر مي شود بنابر اين اين قضيه نياز به بررسي هاي متعدد دارد.


سؤالات آغازين
1- آيا دوستي هاي قبل از ازدواج در استحكام زندگي زناشويي مؤثر است.
2- آيا علايق پس از ازدواج به شدت قبل از ازدواج خواهد بود.
3- آيا روابط قبل از ازدواج تأثيري در بهداشت رواني افراد پس از ازدواج دارد.
4- آيا در اين نوع ازدواج ها رضايت خانواده ها تا چه حد مي تواند مؤثر باشد.
5- آيا براي چنين ازدواجهايي تنها عشق كافي است.


6- آيا عشق در اين ازدواج بايد 2 طرفه باشد يا عشق يك طرف كفايت مي كند.
7- جوانان امروز چه تفكري در مورد چنين ازدواج هايي دارند.
اهداف پژوهش
1- بررسي ميزان تأثير دوستي هاي قبل از ازدواج در موفقيت پس از ازدواج
2- بررسي تفكرات و نگرش هاي اسلام در مورد اين نوع ازدواج ها
3- بررسي ميزان پايداري بنيان خانواده در اين نوع ازدواج


4- مقايسه ي بهداشت رواني افرادي كه در قبل از ازدواج رابطه داشته با افرادي كه رابطه نداشته اند.
تعاريف نظري
دوست : كسي كه انسان به ميل و رغبت خود انتخاب مي كند.
دوستي : در لغت به معناي رفاقت و ياري و مهر و در اصطلاح به معني محبت و مودت و خير خواهي است.
و دوستي ارتباط بين دو نفر بر مبني اعتماد، نجابت،‌ راستي، ادب و تفاهم مي باشد.
دوستي هاي بين دختر و پسر در اين پژوهش: شامل دوستي در حد تلفني،‌نامه (SMS) ، اينترنت (چت)، لمسي-فيزيكي و ارتباط جنسي مي باشد.
بهداشت رواني : توانايي كامل براي ايفاي نقشهاي اجتماعي، رواني، جسمي، عاطفي است در حدي كه با بهداشت رواني ديگران منطبق شود و براي فرد مطلوبترين رشد را ممكن سازد.
بهداشت رواني از نظر روش خود را با واقع بيني كامل طرح مي كند تا به هنگام پياده شدن منجر به بروز احساس حقارت غير قابل جبران نگردد. تأكيد در مكتب آدلر بر روابط بين فردي موجب تحقيقات گسترده اي در عوامل اجتماعي، بيماري هاي رواني شده است.
بهداشت رواني در اين پژوهش : با پرسشنامه عمومي GHQ سنجيده مي شود. پرسشنامه سلامت عمومي يك پرسشنامه سوئدي است كه مبتني بر روش خود گزارش دهي در مجموعه باليني است با هدف رديابي كساني كه داراي يك اختلال رواني هستند. و گلد برگ آن را در سال 1970 تهيه كرده است و نيك و همكارانش آن را در سال 1977 اصلاح كردند.


در اين پرسشنامه به دو طبقه اصلي از پديده ها توجه مي شود. ناتواني فرد در برخورداري از يك كنش وري سالم و بروز پديده هاي جديد با ماهيت معلول كننده مي باشد.
ازدواج : در لغت به معني جفت كردن، شوهر كردن، قرين كردن، پيوند كردن و مزاوجه است و در اصطلاح به معني پيوندي است بين زن و مرد كه بر پايه روابط پاياپاي جنسي شكل مي گيرد تا بچه هايي كه آن زن به دنيا مي آورد فرزندان مشروع والدين شناخته شوند. (مهدوي - 1377)
زناشويي : تزويج با هم بين زن و مرد را گويند و تشكيل زندگي مشترك بين دو نفر (دهخدا - 1328)
موفقيت : توفيق، كاميابي،‌كامروايي، دستيابي به آرزو يا انجام دادن كاري .(جعفر شهيدي)
رابطه : علاقه و آنچه بدان چيزي را به چيزي پيوند دهند.


و در هر ارتباط با ديگران آگاهانه و نا آگاهانه به طور مستقيم و غير مستقيم، خواسته يا ناخواسته پيامي را با كلام و يا رفتار انتقال داده شده است. (امروز 1379)



ازدواج به معني زندگي با شخصي نيست كه دوستش داريد بلكه به معني زندگي با شخصي است كه بدون حضورش قادر به ادامه حيات نيستيد/
تعريف ازدواج
ازدواج با هم جفت شدن ، زن گرفتن و شوهر كردن و زناشويي است. در اصطلاح علم بديع آن است كه شاعر در شعر خود دو كلمه كه در تلفظ شبيه به هم و در معني مختلف باشد بياورد. چنانكه در اين شعر آمده.
اي ز لعل آتشينت در دل گلنار نار غير دل بودن نداري اي بت مكار كار
همچنين نكاح در لغت به معني بهره برداري و اختلاط است.
ازدواج را مي توان يك قرارداد اجتماعي مبتني بر توافق و سازش بين زن و مرد براي دوام جامعه دانست.
ازدواج از كلمه زوج به معني جفت است و معني آن جفت شدن يا دو تا شدن مي باشد. در اصل ، فردي كه تا به حال مجرد و تنها بوده، تشكيل كوچكترين واحد يك جامعه يعني خانواده را مي دهد. در تعريف نكاح گفته اند: نكاح عقد قراردادي است كه مقصود از آن شركت در زندگي و ايجاد يك نوع اتحاد قانوني و شرعي است و در مقابل نكاح، ارتباط آزاد جنسي بين زن و مرد كه خارج از دايره قانوني است قرار مي گيرد.
نكاح مصدر تلاش و از ريشه نكح، ينكح مي باشد.
علماي اخلاق گفته اند ازدواج عبارت است از مردي با زني با در نظر گرفتن تعهدات اخلاقي زندگي مشترك را آغاز كنند تا در غم و شادي، لذت و رنج يكديگر سهيم باشند و مشكلات زندگي را به ياري يكديگر حل كنند.


جامعه شناسان گفته اند: ازدواج به معني شريك قراردادن جنس مخالف در زندگي است تا بدين وسيله خانواده يعني كوچكترين واحد اجتماعي تشكيل شود و توليد نسل صورت گيرد. عده اي ديگر از علما گفته اند : ازدواج نزديكي دو جنس مخالف به هم، براي استفاده از شهوات بطور منطقي و توليد نسل و تربيت آن به منظور تشكيل جامعه مي باشد. دسته اي فلاسفه، نظري ابراز داشتند كه : ازدواج به معني بوجود آوردن رابطه مودت آميز عشقي ميان يك مرد و زن براي تشكيل خانواده و توليد نسل و تربيت آن مي باشد.


بيان نظر قرآن : خداوند مي فرمايد : براي شما انسانها، همسراني از جنس خودتان آفريديم تا بوسيله نزديكي به يكديگر، روح شما آرام گيرد و خداوند به واسطه همين ازدواج در ميان شما مودت و رحمت بوجود آورد. (سوره نور آيه 32) در سوره نور نيز مي فرمايند : جوانان و مردان بي زن و دختران و زنان بي شوهر، خود را به ازدواج يكديگر در آوريد و كلفت و نوكرهاي صالح خود را نيز به ازدواج يكديگر درآوريد و اگر فقير باشند، خداوند تبارك و تعالي از فضل خود آنها را بي نياز مي كند و خداوند آگاه به امور آنان است. سوره نور آيه 32
انواع زناشويي (ازدواج)
1-زناشويي جهت باردار شدن : اين نكاح از شرم آورترين زناشويي ها مي باشد. چنين بود كه اگر مردي مايل بود فرزندي با قيافه و شكلي خاص يا دلير و شجاع يا سخنور، يا شاعر و يا كاهن و امثال آن ... داشته باشد و خود متصف بااين صفات نبود، زنش را بدون احساس كمترين ناراحتي و اميدداشت تا مدتي (با قرار و مذاكرات قبلي) با مردي كه داراي صفات مورد نظر است. همبستر و از او باردار شود، فرزند متولد شده در حالي كه از ديگري بود، طبق سنت رايج، متعلق به شوهر رسمي همين زن بود.


2- زناشويي تعويضي : هر مردي كه از زن ديگري خوشش مي آمد رسوم و قوانين غير مدون محيط به او اجازه مي داد تا به آن مرد پيشنهاد معاوضه كند يعني زن خودش را به او داده و زن او را بگيرد، مدت معاوضه نيز مربوط به تمايل طرفين بود،‌اين مبادله را معمولاً پيشنهاد كننده با اين الفاظ خاص به مرد ديگر ابراز مي داشت «تو از مركوبت،‌يا زنت بنفع من پياده شو و كنار رو ،‌من نيز از مركبم يا زنم به نفع تو پياده مي شوم»


3- زناشويي همگاني : ثروتمندان عرب به منظور تكثير ثروت خود كنيزاني زيبا تهيه كرده ، و يا زنان بي بند و بار را با انعقاد قراردادي جمع نموده و آنها را به نزد اساتيد فن رموز ادب و موسيقي و عشوه گري مي آموختند سپس هر يك را در منزلي مهيا جا داده و بر بام آن، پرچمي خاص كه حكايت از آزادي ورود براي همگان داشت نصب مي كردند. اين چنين زنان به نام «قينات» خوانده مي شود. و از سوي ديگر به پرچمداران معروف بودند محيط جاهليت نه تنها اين نوع كسب و ارتزاق را براي ثروتمندان محكوم نمي كرد. بلكه فرزندي كه ثمره ي اين چنين نكاحي بود با كمك قيافه شناسان و كاهنان به يكي از آن همه مردها كه با مادر فرزند همبستر شده بودند منتسب مي شود! و فرزند مشروع و رسمي آن مرد قلمداد مي گرديد.
4- زناشويي دوستانه :
زنان و مرداني كه بعلل و موانع و شرايطي از عياشي آزادانه نصيبي كمتر داشتند، مي كوشيدند تا با فرد مورد پسند خود روابط محرمانه اي برقرار كنند. البته نه آنچنان محرمانه كه كسي نفهمد بلكه تا آن حدي كه زن شهره ي به فاحشه گي نشود و مورد طمع همگان واقع نگردد چنين زناشويي در عين حالي كه يك زناشويي معمولي محسوب نمي شد باز خالي از رسميت نبود. عرف محيط براي رسمي و قانوني جلوه دادن آن معتقد بود آنچه محرمانه و پنهاني باشد مانعي ندارد ولي آنچه آشكارا بود مايه ي عار است.
5- نكاح شغار : زنان و دختران ، به جاي مهر و كا بين زني ديگر واقع مي شدند ، يعني مثلاً شخصي دختر يا خواهرش را زن كسي مي ساخت كه متقابلاً به جاي اخذ مهريه دختر يا خواهر آن شخص را زن خود سازد. البته در اين ازدواج تمايل آن دو مرد مؤثر بود و زنان همچون متاع و كالا مبادله مي شدند، نه شخصيت مستقل آنها ملحوظ بود و نه اراده ي آنها نافذ.
6- ازدواج ابتيايي : مردان،‌ زنان را چون كالايي از پدران و كسان آنها خريداري مي كردند.
7- ازدواج ميراثي : كه زن متوفي پس از فوت شوهر از ما ترك وارث محسوب شده و بطور ارثي و قهري زن وارث مي شد.


8- ازدواج قبيله اي : كه يك زن متعلق به تمام مردان يك قبيله بود.
9- ازدواج قرضي : كه فردي زنش را مدت مثلاً يك ماه به مردي ديگر قرض مي داده ، گاه متقابلاً زن او را يك ماهه قرض مي گرفت و يا چيزي در مقابل نمي گرفت و ..
10ازدواج توليدي : كه يك زن يا زناني را فقط براي توليد يك پسر مي گرفتند، در اقوامي كه ازدواج توليدي معمول بود اگر مردي احساس مي كرد كه تقصير پسر نشدن مولود از جانب او است، يا نواقصي جنسي داشت، موظف بود زن يا زنان خود را تحت اختيار برادران يا مردان فاميل قرار دهد تا از آنها حمل بردارند.


11-ازدواج عاشقانه : زوج هايي كه به دليل دل دادگي و عشق هاي احساسي ازدواج مي كنند خيلي بيش تر از آنهايي كه با آشنايي قبلي يا به خاطر فاميل بودن پيمان زناشويي بسته اند دچار اختلاف و در نهايت متاركه و طلاق مي شوند.
به ظاهر بايد عكس قضيه صادق باشد. اما مطالعات و تحقيقات امر چنين است زيرا زن و شوهري كه بر پايه احساس و تصورات عشق ظاهري ازدواج مي كنند كمتر مصلحت را در نظر مي گيرند. آن ها پس از ازدواج و فروكشي تب عشقشان تازه متوجه عيب و ايراد طرف مقابل مي شوند و در اين مرحله ديگر نگاه مبالغه آميز ندارند و يكديگر را بهترين نمي دانند و يكديگر را بالاتر از معيارهاي حقيقي نمي بينند.
شيدايي و عاشق بودن و مهر و محبت دو عامل مهم استحكام زندگي زناشويي است اما نبايد تنها به اين ويژگي ها بسنده كنيم. و براي حفظ و بقاي عشق خود بايد از خود گذشتگي نشان دهيم و صبر و گذشت را سر لوحه ي زندگي خود قرار دهيم.
ازدواج در اسلام (از نظر اسلام)
ازدواج وسيله اي است براي آرامش و سكون و مايه اي است براي محبت و مهر. آرامش ازدواج را كساني بيشتر درك مي كنند كه رنج تنهايي و نابساماني مجرد زيستن را چشيده و از روح پر تلاطم و پريشان جوانان مجرد ،‌آگاه باشند. اسلام مسلمانان را موظف مي سازد كه در پرتو ازدواج بهره يابي از لذتهاي آن، تربيت فرزند و تحمل مشكلها و رنجهاي آن، فضيلت روحي و معنوي خويش را تحصيل و تكميل كند. و به همين منظور تجرد و خود داري از زناشويي را ناپسند دانسته و ازدواج را براي همه لازم تشخيص داده و آن را نيكو و مستحب معرفي كرده است.
و در قرآن كريم در سوره روم آيه 21 آمده است.
خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه ...
برايتان از خودتان همسراني آفريده تا به آنها آرام گيريد و ميان شما دوستي و مهرباني نهاده است.


انسان و ازدواج :
ازدواج و تركيب و تولد، و توالد و تناسل، در عرصه گاه حيات جماد و نبات و حيوان بر اساس قوانين تكوين و جهت گيري صحيح غرائز صورت مي گيرد، ولي انجام اين مسئله حياتي و برنامه عالي طبيعي بايد بر مبناي مقررات و نظامات شرعيه، و قوانين الهيه كه در قرآن مجيد، وگفته هاي ملكوتي انبياء و امامان آمده جامعه عمل بپوشد.
مايه هاي اوليه اين حقيقت به صورت غريزه، ميل ،‌دوستي، عشق و مهرباني در مرد و زن به اراده حكيمانه حضرت حق قرار داده شده است.
انتخاب همسر در فرهنگ پاك اسلام بخودي خود مستحب و كاري بسيار پسنديده ،‌و برنامه اي نيكوست، ولي در صورتي كه مجرد ماندن و غرب زندگي كردن، دامن پاك زندگي را به گناه و معصيت، و فحشاء و منكرات آلوده نكند، در غير اينصورت ازدواج و تشكيل زندگي ضروري و مسئله اي واجب و تكليفي قطعي است.
اينجاست كه بايد دستور حضرت حق را نسبت به ازدواج با جان و دل به اجرا گذاشت، و از آينده آن بخصوص در برنامه ماديت و خرج و مخارج بيمي بخود راه نداد، كه ترس از آينده نسبت به گذران امور زندگي برنامه اي شيطاني، و مولود ضعف نفس و عدم اتكاء و اعتماد به كارگردان بساط هستي است.
اينك دستور و فرمان حق را در رابطه با ازدواج، و ضمانت وجود مقدسش را براي تأمين مخارج زندگي در آيه اي از سوره مباركه نور، ملاحظه كنيد.
ارزش و اهميت ازدواج از نظر روايات :
قال النبي عليه السلام : تزوجوا و زوجوا الايم فمن حظ امرء مسلم انفاق قيمه ايمه و ما من شيء احب الي الله من بيت يعمه في الاسلام بالنكاح.
رسول خدا (ص) فرمود : ازدواج كنيد، و پسران و دختران مجرد را همسر دهيد،‌نشانه نيك بختي مسلمان اين است كه مخارج شوهر كردن زني را به عهده بگيرد. چيزي نزد حضرت حق محبوبتر از خانه اي كه در اسلام به سبب نكاح آباد شود نيست.
راستي در ازدواج چه ارزشهاي والائي قرار دارد،‌ و چه منافع بزرگي نصيب مرد و زن مي نمايد، و اسلام براي ازدواج چه عظمت و اهميتي قائل شده !!


اي كاش خانواده ها راه را براي تسهيل اين امر مهم الهي و انساني باز مي كردند و دست از سخت گيري، و زمينه سازي براي تحقق شرايط طاقت فرسا بر مي داشتند، و در حد شئون خود به انجام اين مراسم اقدام مي كردند، و در اين مسئله طريق قناعت به آنچه كه حاضر بود،‌ و از دست مي آمد مي پيمودند ،‌تا دختران و پسران به اميال طبيعي خود برسند، و آرزوهايشان برآورده شود، و غرائز و شهوات آنان كه نعمت هاي حق است تبديل به كفران نعمت نگردد، و دامن پاك آنان به گناه و معصيت آلوده نشود.


حبس ماندن آمال و آرزوها، انحراف در غرائز و شهوات، گسترده شدن فساد و آلودگي.
چشم چراني و هوس گناه، خود ارضائي و زنا، تجاوز به ناموس غير، سستي در تحصيل و تنبلي در عبادت، ظهور بيماريهاي عصبي و رواني، و بلاهاي ديگر ريشه در كجا دارد؟
در درجه اول سؤالات بالا را بايد از پدران و مادران سختگير ، و پسران در رسوم و عادات غلط، و گرفتاران چشم همچشمي، و در درجه بعد از خود پسران و دختران، آن پسران و دختران كه از عرصه گاه تقوا دورند، و مرحله سوم بايد از آناني كه قدرت فراهم آوردن بساط ازدواج را براي جوانان دارند، ولي از انفاق مال در راه خدا بخل مي ورزند پاسخ خواست ، كه هر پاسخ منطقي و عقلي و قابل قبول در اين دنيا دارند، حتماً همان پاسخ را در دادگاه عدل الهي در روز قيامت، خواهد داشت !!
در مسئله ازدواج والاترين هدف را منظور داشته باشيد:
هدف انسان از ازدواج بايد هدفي معنوي و مقدس و پاك باشد، ازدواج بايد براي اطاعت از دستور حق، و پيروي از روش انبياء و براي تأمين سعادت همسر، و تربيت الهي و ملكوتي فرزندان صورت بگيرد.
زن و مرد در مسئله ازدواج بايد خود را آماده ورود در يك عبادت بزرگ كنند زن و مرد بايد در ازدواج خشنودي حق را منظور نظر بدارند، و بدانند كه هر دوي آنان از طريق صلب و رحم امانتدار حضرت حقند.
بايد بدانند كه فرزند آنان كه امانت حق است در مدتي كوتاه مهمان صلب پدر، و بين شش تا نه ماه مهمان رحم مادر است، و در اين دو مدت با گيرندگي دقيقي كه حضرت حق به وي عنايت فرموده از تمام وجود پدر و مادر تمام حالات و مشخصات را بدون اختيار به خود منتقل مي نمايد.


نقل مي كنند رسول حق به زنان باردار اجازه مي دادند گاهي به تماشاي جبهه حق عليه باطل بيايند، تا مناظر زيباي جهاد و شمشير زدن در راه حق را ببينند، و به شعارهاي الهي و ملكوتي رزمندگان گوش جان بسپارند، تا از طريق ديده و شنيده خود فرزند در رحم را تغذيه كنند،‌براي اينكه طفل، در رحم مادر موجودي ورزيده شود، و شجاع و با همت و همراه با آواي ملكوتي رشد كند. مگر نشنيده ايد قبل از تكوّن وجود فاطمه در صلب رسول حق،‌از جانب خداوند به پيامبر دستور چهل روز روزه داده شد، و افطار شب آخر از غذاي بهشتي تنازل فرمود، آنگاه نطفه آن دختر والا به رحم مادر منتقل شد!!
واسطه بين شما و ازدواج چشم نباشد، دليل ازدواج شهوت نباشد، هدف از ازدواج رسيدن به مال و ثروت و مقام و جاه از جانب خانواده طرف مقابل نباشد، رسيدن به چهره زيبا و ظاهر فريبنده هدف اين برنامه نباشد، كه اين امور تاكنون نشان داده عاقبت خوشي نداشته و ثمره و ميوه آن اندك بوده است.
بيائيد خدا و معنويت و عبادت، و كوشش براي رعايت حق همسر، و تربيت اولاد صالح و خلاصه جلب رضاي حق را در مسئله ازدواج هدف قرار بدهيد، تا ثمره اين ازدواج منافع ابدي و دائمي باشد.
لذت و تمتع و شهوت حلال را تابع اين اهداف والا و آسماني قرار دهيد،‌ تا لذت و تمتع كامل گردد و از همان لذت و شهوت هم اجر اخروي نصيب خود كنيد.
ازدواج اگر الهي باشد راه به طلاق پيدا نمي كند، پيوند الهي و ملكوتي دائمي و هميشگي است.
آنكه براي خدا ازدواج مي كند، حق همسر را با تمام وجود رعايت مي نمايد، و كمترين آزاري از ناحيه او به همسر وارد نمي شود.
حفظ آبروي همسر در برابر فرزندان و بستگان واجب شرعي است،‌و تحقير زن از جانب شوهر و شوهر از جانب زن حرام الهي است.
مردان و زنان مسلمان بايد ازدواج امير المؤمنين و حضرت زهرا (ع) را اسوه و سرمشق خود قرار دهند، آن ازدواج والائي كه براي خدا صورت گرفت، و اهداف الهي و عرشي در آن منظور شد،‌ و ثمره آن فرزنداني پاك ، الهي، و ملكوتي شد.
روايات شيعه آيات زير را به اين ازدواج پاك تأويل كرده اند :


مرج البحرين يلتقيان،‌ بينهما برزخ لا يبغيان، يخروج منهما الُؤلؤ و المرجان.
دو دريا را به هم درآميخت و ميان آن دو دريا فاصله اي است كه تجاوز به حدود يكديگر نمي كنند، از آن دو دريا لؤلؤ و مرجان بيرون مي آيد.نور الثقلين،ج5،192،حديث19
منظور از دو دريا، وجود اميرالؤمنين و فاطمه زهرا است، كه دو درياي معرفت، بينش، حلم، صبر ، ايمان و بصيرت اند،‌و مقصود از برزخ و فاطمه رسول با كرامت اسلام،‌و معناي لؤلؤ و مرجان حسن و حسين عليه السلام است.
نظام خانواده بايد يك نظام صد درصد اسلامي و الهي باشد،‌تا رحمت و لطف حضرت حق را به سوي خود جلب و جذب كند.
راه انتخاب همسر در اسلام :
راه انتخاب همسر در اديان و مكاتبي كه رنگ و بوي وحي را از دست داده اند، يا از ابتدا از ويژگي آسماني بودن محروم بودند، با راه انتخاب همسر در فضاي ملكوتي اسلام فرق مي كند.
اسلام به مرد مسلمان و انسان مؤمن اجازه انتخاب هر زني را كه بخواهد نمي دهد، چنانكه به زن مسلمان و بانوي مؤمنه اجازه اختيار هر شوهري كه بخواهد نمي دهد چرا كه در انتخاب و اختيار همسر بايد خير دنيا و آخرت، و سعادت امروز و فرداي انسان ملاحظه شود، و پاك ماندن انسان از آلودگيها و پاكيزه ماندن زندگي از برنامه هاي شيطاني لحاظ گردد، زيرا در بناي ازدواج در اسلام فقط شهوت و تمتع و لذت بدني و مادي منظور نيست، بلكه هدف اسلام از مسئله ازدواج حفظ دين زنان و مردان، و ساخته شدن خانه اي الهي،‌ و بوجود آمدن فرزنداني شايسته ، و تأمين رضايت حق است.
به همين خاطر در چنين چارچوبي اصل ازدواج، آئين همسرداري، عشق ورزي به زن شرعي، تأمين نياز جنسي به هر اندازه اي كه مزاج مرد و زن اقتضا كند، رعايت حقوق، فرزند دار شدن، تربيت اولاد، و به عهده داشتن وظايف لازم ،‌و كار و كوشش و كسب براي تأمين مسكن و لباس و تغذيه زن و بچه به عنوان عبادت خدا شناخته شده، و براي هر قدمي كه انسان در اين زمينه بر مي دارد اجر عظيم و ثواب زياد منظور شده است. اينجاست كه معجزه اسلام در اصرار به مسئله كفويّت روشن مي شود، و انسان در برابر شرايط الهي و معنوي لحاظ نشود، از سر و روي زندگي شر و فتنه بر خواهد خواست، و فضاي خانه به فضائي پر از عذاب و رنج، و درد و محنت، و تأسف و غصه تبديل خواهد شد و كار به طلاق و جدائي يا تلخي هميشگي و يا اگر ظرفيتي در كار نباشد به جنون و ديوانگي و يا خودكشي يكي از طرفين منجر خواهد گشت (حسين انصاريان)


زناشويي و عوامل اخلاقي و رواني
عوامل مؤثر در زناشويي هر يك در جاي خود مهم است ولي عوامل اخلاقي بيشترين اثر را در ادامه يا جدايي زندگي زناشويي دارد به طوري كه بسياري از مطلّقه ها اظهار مي كنند كه علت طلاق آنها عدم توافق اخلاقي است. عوامل مثبت اخلاقي مي تواند بسياري از ناهماهنگي ها را جبران كند. صبر و گذشت، صداقت و ... و ساير خصوصيات اخلاقي مشابه، درمان بسياري از درهاي ناسازگاري است. ناسازگاريهاي ناشي از مسائل اخلاقي ،‌رواني به شرح زير است:
1- عوامل اخلاقي

2- عوامل رواني

1-عوامل اخلاقي
در پيوند زناشويي شناخت عوامل ديگر مؤثر در ازدواج، به علت مبني بودن با سهولت بيشتري انجام مي گيرد ولي شناخت خصوصيات اخلاقي به علت ذهني بودن مشكل است و اغلب ازدواج ها با شناخت كافي در اين مورد انجام نمي گيرد و در نتيجه ناسازگاري هاي اخلاقي در زندگي زناشويي بيشتر وجود دارد. عوامل اخلاقي كه موجبات ناسازگاري را فراهم مي آورند عبارتند از :
خسّت- عصبانيت – بدبيني – دورويي – دروغ – پنهان كاري – پرخاشگري و خشونت – لجاجت – خودبيني و تحقير ديگري – بي انضباطي
هر يك از خصوصيات مذكور در زندگي زناشويي مي تواند بنيان خانواده را به هم بريزد. در بسياري از خانواده ها به خصوص در اوايل ازدواج كم و بيش اختلافاتي از نظر اخلاقي وجود دارد كه قابل درمان است ولي چنان چه بدان ها توجه نشود و مزمن و حاد گردد درمان آن در مراحل بعدي مشكل تر خواهد بود.
2-عوامل رواني
كليه عوامل اخلاقي در حوزه عوامل رواني قرار دارند و بخشي از شخصيت كه بعد اخلاقي دارد منش ناميده مي شود. در اين جا منظور از عوامل رواني بخشي از شخصيت است كه رفتارهاي ديگري حالت ناهنجاري پيدا كند كه از آن جمله مي توان وسواس، سوء ظن، تعصب، احساس حقارت يا خود بزرگ بيني، افسردگي و كليه ناهنجاري ها و بيماريهاي رواني را نام برد. يكي ديگر از عوامل رواني كه در زندگي زناشويي ممكن است مشكل ايجاد كند، تفاوت در ميزان هوش است. كودني و بلاهت از عواملي است كه در زندگي زناشويي نقش منفي دارد و در سازگاري با همسر با هوش مشكل ايجاد مي كند.
منبع (خانواده درماني و مشاوره زناشويي)


زناشويي و عوامل فرهنگي :
عوامل فرهنگي در زندگي زناشويي نقش مهمي دارند. بسياري از ناسازگاري ها و اختلافات خانوادگي زاييده اين عوامل است. عوامل فرهنگي ابعاد مختلفي دارد كه اهم آنها عبارتند از :
1- دين و مذهب
2- آداب و رسوم
3- لباس پوشيدن و آراستن ظاهر
4- اعتقادات و باورها
5- مليت و زبان
6- عوامل سياسي و اجتماعي
با توجه به اينكه فرهنگ عوامل زيادي را در بر مي گيرد و با در نظر گرفتن اين كه هر يك از اين عوامل مي تواند در زندگي زناشويي منشأ ناسازگاري و اختلاف گردد مي توان چنين نتيجه گرفت كه اين عوامل چقدر در سعادت و خوشبختي يا بدبختي و ناشادي در زندگي نقش دارند.
1- دين و مذهب
اگر زن و شوهر معتقد به دو دين باشند و يا معتقد به يك دين باشند ولي از نظر سطح ايمان اختلاف زيادي داشته باشند، در زندگي زناشويي دچار مشكلاتي مي شوند كه هر چه به طرف كهولت پيش بروند اين مشكلات بيشتر مي شود. در ابتداي زندگي و يا زمان ازدواج جاذبه هاي جواني و غير ديني موجب مي شود كه دختر و پسر با هم ازدواج كنند ولي پس از مدتي كه سن بالا مي رود و جاذبه هاي جواني كمرنگ و اعتقادات ديني پر رنگ تر مي شود، اختلافات بارز مي گردد. اين اختلافات در مورد نحوه تربيت فرزندان، انجام فرايض و مراسم ديني و مسافرت و گردش و مواردي مشابه آن ديده مي شود.
2- آداب و رسوم
زن و شوهري كه در دو فرهنگ بزرگ شده و به آداب و رسوم متفاوتي پاي بند بوده و عادت كرده اند در طول زندگي زناشويي مواجه با اختلاف مي شدند. بزرگ شدن در دو فرهنگ ممكن است در دو كشور باشد يا در دو طبقه اجتماعي در يك كشور با فرهنگ متفاوت. ممكن است دختر در يك خانواده با عقايد سنتي بزرگ شده باشد ولي مرد در يك خانواده مرفه با فرهنگ غربي. وجه ديگر آن است كه يك ايراني با يك آمريكائي يا اروپائي ازدواج كرده باشد. در هر دو حالت زندگي بدون دغدغه نخواهد بود. موارد ديگري از اختلاف در آداب و رسوم را مي توان در زندگي شهري و روستايي يا قبيله اي و مشابه آن نام برد كه همه ي اين اختلافات مي تواند در زندگي شهري و روستايي و قبيله اي و مشابه آن نام برد كه همه ي اين اختلافات مي تواند منشأ ناسازگاري در زندگي زناشوئي گردد.
3- لباس پوشيدن و آراستن ظاهر
لباس پوشيدن و نحوه ي آراستن ظاهر مبين بخشي از شخصيت فرد است. در زندگي زناشويي مواردي است كه بحث و جدل روي نوع پوشش است يك فرد متدين حاضر نيست همسرش با لباس هاي جلف و كوتاه و با آرايش و زيور آلات و يا بدون روسري در جلسات حاضر شود و چون همسرش رعايت اين موارد را نمي كند ناخرسند است و برعكس مردي كه كراوات و صورت تراشيده و زن متجدد را ارزش مي داند از همسري كه از چادر و حجاب كامل استفاده مي كند رضايت ندارد و هميشه او را با عناويني نظير عقب افتاده و ُامّل تحقير مي كند اين وضع اختلاف ديگري را در رابطه با نحوه پوشش فرزندان به خصوص دختر ها در پي دارد كه خود داستان ديگري است.


بعضي از زنان مقيّد به لباس تميز و مرتب شوهر خود هستند و از همسري كه نامرتب و از لباس هاي كثيف و بدون اتو استفاده مي كنند ناراحتند. همه ي اين موارد در زندگي زناشويي نقش مؤثر دارند و مي توانند در روابط زناشويي مشكل آفرين باشند و روابط گرم و صميمي خانواده ها را مخدوش نمايند.
4- اعتقادات و باورها
در زندگي علاوه بر اعتقادات ديني اعتقادات ديگري نيز وجود دارد اعتقاد بر سنت ها، اعتقادات ملي، اعتقادات خرافي نظير نحس فلان روز و يا سعيد بودن فلان ساعت، روز يا شب مواردي است كه داشتن چنين اعتقاداتي باعث اختلاف مي شود. زن و شوهري با هم براي روز مسافرت جدال و منازعه داشتند زن معتقد بود كه آن روز ساعت نيست و اگر حركت كنند صدمه مي بينند شوهر عصباني بود كه اين زن با اين اعتقادات خرافي در مورد انجام هر برنامه اي اشكال تراشي مي كند و معتقد است كه او بايد ساعت سعد و خوبي را انتخاب كند و نحس زمان عقيده اي است خرافي كه هيچ منطق و استدلي آن را نمي تواند توجيه كند.
5- مليت و زبان
تفاوت مليت كه معمولاً با ناهماهنگي ابعاد ديگر فرهنگي همراه است ممكن است در زندگي زناشويي ايجاد مشكل كند شخصيت يك ملت با ملت ديگر متفاوت است شايد بتوان گفت بعد از دين و مذهب قوي ترين عامل ريشه دار در انسان مليت است. تفاهم بين يك مرد ايراني با يك زن فرانسوي به مراتب كمتر از يك مرد ايراني با يك زن ايراني است. زبان نيز كه وسيله ي تفهيم و تفاهم است مي تواند در زندگي مشترك خانوادگي مشكل زا باشد. يك مرد ايراني كه تا سن ازدواج در ايران زندگي كرده و تسلط كافي به زبان انگليسي يا فرانسه ندارد هيچ گاه با يك دختر فرانسه زبان يا انگليسي زبان نمي تواند رابطه ي مطلوب برقرار كند و در نتيجه چنين زوجي بخشي از لذات زندگي كه مربوط به مبادله كلامي با همه ابعادش باشد محروم خواهند ماند.
6- عوامل سياسي و اجتماعي
يكي از عواملي كه در زندگي زناشويي موجب اختلاف مي شود عامل اجتماعي است مردي كه از يك طبقه مرفه با يك دختر كارگر به علت هم شاگردي در دانشگاه ازدواج كرده در طول زمان با مشكلاتي مواجه خواهند بود، عامل ديگر كه چنين حالتي را ايجاد مي كند اعتقادات سياسي است آنهم زماني كه جنبه ي افراطي و مخالف جهت، داشته باشد يك كمونيست دو آتشه نمي تواند با يك فرد متديّن تفاهم داشته، زندگي شادي داشته باشد.


زناشويي و عوامل جسماني
عوامل جسماني كه در زناشويي مؤثرند اكثراً عيني و شناخت آن ها ساده تر از ساير عوامل است وضعيت بدني شامل قد، وزن‌،تناسب اندام و زيبايي و سن از مقوله هايي است كه شناخت آن ها به سرعت انجام مي گيرد. كشش جنسي نيز كم و بيش وجود دارد و در صورتي كه در مرد يا زن قوي تر باشد تشفّي آنها راه هاي زيادي دارد ورزش، انجام كارهاي مورد علاقه و صرف اوقات فراغت در امور هنري و ذوقي كار دستي و يا تفريح و گردش از جمله فعاليت هايي هستند كه قواي جنسي را تعديل مي كنند بنابر اين چون شناخت در اين زمينه در زمان ازدواج كامل تر انجام مي شود ناسازگاري در طول زندگي زناشويي موجب اختلاف و ناسازگاري مي شود كه اين موارد تحت عناوين زير مورد مطالعه قرار مي گيرد:
1- وضعيت بدني
2- سن
3- امور جنسي
1- وضعيت بدني
زن و شوهري كه پيوند زناشويي مي بندند، اولين عاملي كه بدان توجه مي كنند قيافه ي ظاهري و وضعيت بدني است. اگر از پسر يا دختر دم بخت بپرسند چه عاملي را در انتخاب همسر اولويت مي دهد اكثراً شرايط فيزيكي طرف را مطرح مي كنند. در مرحله ي بعد مسائل اخلاقي و خانوادگي عنوان مي شود. اگر در زمان ازدواج وضعيت ظاهري تحت تأثير ساير عوامل ناديده گرفته نشده يا ازدواج تحميلي نباشد، پس از انجام ازدواج اختلاف در اين مورد كمتر خواهد بود. ولي مواردي است كه تحت تأثير موقتي عوامل ديگر، وضعيت بدني ناديده گرفته مي شود يا ممكن است ازدواج تحميلي باشد.
2- سن
يكي از عوامل مهم در زناشويي سن است. سن هم از نظر رواني و هم به خاطر جسماني در ازدواج تأثير مي گذارد، چون دختر از لحاظ رشد رواني و بدني چند سالي از پسران جلوترند، بنابر اين تفاوت سن در اوائل ازدواج بين 5-6 سال و در سنين بالاتر در ازدواج هاي با تأخير يا ازدواج هاي دوم تا 10 سال هم قابل قبول مي باشد. تفاوت سني نامعقول، مشكلاتي ايجاد مي كند كه در طول زناشويي موجب اختلاف و ناسازگاري مي گردد. دختر جواني كه با يك مرد مسن با اختلاف سني زياد ازدواج مي كند به علت عدم هم آهنگي عاطفي و غرايز جواني ارضاء نمي شود. اين دختر جوان علاقه مند است تفريح و گردش و سينما برود و اوقات فراغت خود را در برنامه هاي فرح بخش بگذراند ولي شوهر مسن نه چنين حوصله اي دارد و نه از چنين برنامه هايي در سطح او لذت مي برد. از نظر غرايز جنسي نيز مرد مسن توان ارضاء دختر جوان را ندارد و در نتيجه دختر از وضعيت خود رضايت نخواهد داشت و به قول سعدي (دختر جوان را تيري بر پهلو به كه پيري)، عدم تناسب سني در ازدواج علاوه بر مشكلات رواني و بدني با مشكلات اجتماعي نظير آنچه بيان شد نيز مواجه است.


3- امور جنسي
مهمترين عاملي كه موجب مي شود زن و مرد به ازدواج رو آورند سائقه ي جواني است. سائقه ي جنسي به اندازه اي مهم است كه اگر نبود چه بسا ازدواج انجام نمي گرفت و يا بسيار كمتر انجام مي شد. عوامل رواني، عاطفي، اجتماعي و بقاء نسل از ديگر مواردي است كه به انجام ازدواج كمك مي كند، ولي عامل اصلي سائقه ي جنسي است، در انجام ازدواج در رابطه با امور جنسي حالات مختلف وجود دارد:
- قواي جنسي در زن قوي است و در مرد ضعيف است.
- قواي جنسي در مرد قوي است و در زن ضعيف است.
- قواي جنسي در دو طرف هم آهنگي دارد ولي در نحوه ي ارضاء هم آهنگي وجود ندارد
در هر يك از سه حالت بالا احتمال ناسازگاري و اختلاف وجود دارد. در بسياري از موارد علت اختلاف خانوادگي امور جنسي است ولي به علل فرهنگي ناسازگاري ها منتسب به مسائل ديگري مي شود.
موضع گيريهاي نظري در قلمرو دوستي
تعريف دوستي
دوستي چيست ؟
سقراط مي گويد‌: هر يك از مردم آرزويي دارد، يكي مال مي خواهد، يكي جمال و ديگري افتخار، ولي به نظر من يك دوست خوب از همه مهم تر است.


از آنجا كه انسان موجودي اجتماعي است، صرف نظر از اينكه در چه جامعه اي زندگي مي كند طبعاً به دنبال يافتن ياران دوستان و همراهاني براي خود است. البته چون اين گزينش در ميان اقوام و ملل مختلف، شكل هاي متنوعي پيدا ميكند و با انگيزه هاي گوناگون يا بر اساس احساسات متفاوت عقلاني،‌ عاطفي و غير از آن به وجود مي آيد، تعاريف مختلفي نيز از اين واژه ارائه شده است. گروهي دوستي را صرفاً به معناي «معاشرت» دانسته اند. گروهي ديگر بر اين باورند كه دوستي عبارت است از يك نوع ارتباط خاص كه در مقاطع مختلف و يا در زماني خاص، ميان افراد پيدا مي شود. برخي ديگر نيز معتقدند كه دوستي يك نوع قرارداد اخلاقي است كه با انگيزه هاي خاص دنيوي و اخروي بين افراد به وجود مي آيد.

دوستي هنر است و از همين رو به سرعت زاده نمي شود بلكه به آهستگي و كندي پديد مي آيد. ممكن نيست دوستي در يك لحظه ناگهاني از آسمان بر سر ما فرود آيد منتهي دوستي همزمان با دوستي آغاز مي شود همانند عشق كه با عشق ظهور مي كند پس براي يافتن دوستاني بايد دوستي ورزيد نه چيز ديگري مسلماً از دوستي و رفاقت حقيقي مودتي به وجود مي آيد كه سازگاري و توافق اخلاق، سليقه و علايق و محبت دو جانبه وجود داشته باشد.


( در كتاب «المحجّه البيضاء» دوستي چنين تعريف شده است : «دوستي يعني همنشيني،‌ معاشرت و گفتگوي انسان با افرادي كه به آنها علاقه و محبت دارد، زيرا با غير دوست معمولاً كسي قصد معاشرت ندارد. اين دوستي و ارادت و محبت يا ذاتي است ، يعني به خودي خود مطلوب است (و يا مجازي و واسطه است كه انسان به وسيله آن به دوست حقيقي برسد)»
بنابر اين دوستي ها ممكن است بر اساس منافع مادي و خواهش هاي نفساني و اغراض و احساسات باشد و يا بر اساس يك انگيزه صحيحي، با استفاده از آنچه گذشت، دوستي صحيح بر اساس معيارهاي ديني را اين چنين تعريف مي شود:)
محبت ، علاقه، ارتباط روحي، حسن معاشرت و گفتگو ميان دو نفر و يا بين افراد جامعه با ملاك صحيح و انگيزه هاي الهي،به طوري كه دوستان بر اساس آن بتوانند نيازهاي فردي و اجتماعي و احتياجات دنيوي و اخروي را تأمين كنند.
انواع دوستي
1- دوستی حقیقی
اين نوع از دوستي مخصوص اولياء و مؤمنان واقعي است كه تمام ارادت و انس و محبت خود را نسبت به خداوند تبارك و تعالي و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام صرف نموده اند. آري اينان نخبگان عالم و كساني هستند كه از غير دوست رسته، و به دوست پيوسته اند و آنچنان لذت اين دوستي را چشيده اند كه حاضر نيستند دنيا و آنچه در آن است را با لحظه اي انس و محبت و مناجات با خداي تعالي و ارادت به ساحت معصومين عليهم السلام عوض كنند. زيرا آنها خود مصداق واقعي اين آيه هستند :
«و الذين آمنو اشد حبَََ لله» (سوره بقره آيه 165)
آنان كه ايمان دارند بيشترين محبت و عشقشان به خداست.
2-دوستي مجازي
بر پايه آنچه تا بدين جا در تعريف دوستي گفته شد روشن مي شود كه هر علاقه و محبتي كه انسان به غير از خداوند تبارك و تعالي و ائمه معصومين عليهم السلام دارد، دوستي مجازي است، حال اگر اين دوستي برخاسته از خواهش هاي نفساني و شر و فساد باشد، رهزن آدمي است و انسان را به منجلاب فسادمي كشد و اصولاً چنين دوستي هايي ناپايدار خواهد بود.
اما اگر اين دوستي، معيار صحيح بوده و از انگيزه الهي و فطرت انساني نشأت گرفتد باشد، ضمن آنكه پايدار مي ماند،‌ سرانجام انسان را به سعادت رهنمون خواهد شد.


بي شك يك مسلمان كه با نگاه ديني، روش زندگي خود را ترسيم مي كند و تمام مراحل و ابعاد آن را حركت به سوي كمال مي داند؛ در انتخاب دوست -كه سهم عظيمي در سعادت و شقاوت دارد و نقش مهمي در زندگي ايفا مي كند- دقت كامل را به عمل مي آورد و دوستاني را جهت معاشرت و زندگي بر مي گزيند كه در اين مسير يار و مددكار او باشند. در اين صورت است كه اين نوع دوستي و محبت مجازي، به بستر و واسطه اي براي رسيدن به آن حقيقت مطلق تبديل مي شود.(همان)
معيار دوستي
همان طور كه در تعريف دوستي اشاره شد، دوستي بايد بر اساس معيار و ملاك صحيح استوار باشد. زيرا معمولاً ملاك افراد جهت گزينش دوستان، متفاوت است، چه بسا افرادي كه با مقاصد نفساني براي رسيدن به خواسته هاي دنيوي و يا بر اساس مقاصد شرورانه و مفسدت آميز يا انگيزه هاي عاطفي غير معقول تعصب ها- و خلاصه دوستي هاي بي بنياد و تصادفي اقدام به انتخاب دوست كنند. اما مسلماني كه با چراغ راهنماي عقل و با تدبير و انديشه، كليه نيازهاي مادي و معنوي و از آن جمله دوست يابي خود را تأمين مي كند قطعاً دوستان خود را با ملاك صحيح و انگيزه الهي و براي خدا بر مي گزيند. او مي داند كه تنها دوستي هاي پايدار، دوستي اهل ايمان است كه در دنيا و آخرت باقي خواهد ماند، چنان كه قرآن كريم مي فرمايد:
«الا خلاء یَومئذ بَعضهم لبعض عَدُو ُالاَّ المُتقين» (سوره زخرف آيه 67)
در قيامت همه دوستان به استثناي متقين ، دشمن يكديگرند.
اصولاً لازمه دوستي متقابل اين است كه يك طرف، طرف ديگر را به كارها و وظايفش كمك كند. اگر اين كمك در غير رضاي خدا باشد، در حقيقت به بدبختي و شقاوت و عذاب دائمي آن طرف كمك كرده است. از همين رو قرآن نيز در حكايت گفتار ستمگران در قيامت فرموده است :
«يا وَيلتي لَيتَني لم اتخذْ فُلانا خليلا,. (سوره فرقان آيه 28)
اي كاش فلاني را دوست خود نگرفته بودم.
بر خلاف دوستي هاي متقين كه دوستي مايه پيشرفت آنان در راه خداست و در روز قيامت هم به سود ايشان خواهد بود.
اگر كسي معتقد به دين بوده و دستوران ديني را باور كرده باشد، حتماً‌ مي داند كه هرگونه فعل و انفعالي در اين جهان نتيجه اخروي دارد.
در اين صورت چنين انساني در همه مسائل زندگي و از جمله دوستي و خصوصاً در دوران جواني كه زمان شكل گيري شخصيت اوست با توجه به تأثير حتمي آن در زندگي دنيايي و به تبع آن در جهان آخرت، پيمان رفاقت و دوستي با ديگران بسته، و پايه معاشرت خود را با ديگران به گونه اي بنياد خواهد گذاشت كه سعادت دنيا و آخرت را به دنبال داشته باشد. ما اين نوع دوستي را دوستي براي خدا و مبتني بر ملاك هاي الهي و انساني مي دانيم.


ممكن است كسي به غلط تصور كند كه چنين دوستي هايي قهراً به معناي بي توجهي به ماديات و لذت هاي دنيايي است. اما اين، تصور نادرستي است. در واقع با عنايت به همان انگيزه الهي كه در اين نوع رفاقت وجود دارد، دوستان بايد در جهت لذت هاي مشروع و رفاه اجتماعي دوستان خود را كمك كنند و اين خود يكي از وظايف و حقوق دوستي است. بنابر اين اصول پايداري آن هم بدين جهت است. (در مقابل اين نوع "دوستي" كه برخوردار از معيار صحيح است،‌ دوستي هاي خطرناك قرار دارند؛ دوستي هايي كه بر اساس هواهاي نفساني و آرزوهاي زودگذر مادي و بعضاً با هدف استثمار و سوء استفاده از ديگران شكل مي گيرند. در اين گونه دوستي ها افراد در تلاش اند

با انواع فريب كاري ديگران را به دام انداخته و به منافع مادي خود برسند. يعني اين دوستي ها پل ارتباطي جهت رسيدن به اهداف آنها است و البته تا زماني كه اين پل ارتباطي لازم باشد، ممكن است شما را براي چند روزي به بعضي خواهش هاي نفساني برسانند؛ اما مطمئن باشيد كه اين موقتي است و دير يا زود به محض اين كه احساس كنند به شما نياز ندارند، شما را به آساني رها مي كنند.)
راههاي دوست يابي
1- نيك خواهي
براي اين كه محبوب دل ها و سلطان قلب ها باشيم، بايد نخست از خود آغاز كنيم؛ خود را دوست بداريم و نيك خواه ديگران باشيم. بايد ديگران را دوست بداريم تا آنان نيز ما را دوست بدارند. بايد به ديگران عشق بورزيم و محبت خود را نثار آنان كنيم، تا اثر آن در خودمان آشكار شود و ديگران محبت خود را به ما ارزاني كنند. اگر ديگران ما را صادق و صميمي ببينند، با جان و دل به سوي ما مي آيند و پيوند دوستي خود را با ما استوار مي كنند.
مهم اين است كه ما آن چه را در دل داريم، آشكار و محبت خود را اظهار كنيم و ديگران را از آن با خبر سازيم. محبت ما هنگامي اثر كامل خود را مي گذارد كه اظهار شود.
2- خوش بيني
خوش بيني، اساس ارتباط سالم و سازنده و ريشه جهان بيني افراد موفق است. خوش بيني يعني نگاه مثبت به هستي، جامعه و خود ، كه همه اين ها نتيجه ايمان درست به خداوند است. آن كه خدا را عادل مي داند و سر رشته هستي را در دستان با كفايت او مي بيند. چنين كسي در دل سختي خوشي را مي جويد و در دهانه آتش فشان ها شادي را جستجو مي كند. اين خوش بيني ، خود را در همه رفتار هاي شخصي نشان مي دهد و ديگران را مجذوب او مي كند. بر عكس، آدم هاي بدبين، پيشاپيش به ديگران هشدار مي دهند كه به آنان نزديك نشويد و آنان را از خود مي رانند و هر روز بر پيله بدبيني خود بيشتر مي تنند، در حالي كه شخص خوش بين آماده برقراري ارتباط و دوستي است.


3- خوش خويي
ساده ترين راه برقراري ارتباط و باز كردن باب گفتگو "لبخند زدن" است. براي اين كه به كسي اجازه نزديك شدن به فضاي شخصي خود را ندهيم، كافي است كمي اخم كنيم. به همين سادگي مي توانيم كسي را از خود دور يا به خود نزديك كنيم.
4- خوش زباني
ديده ايم كه چطور سخنان گزنده كسي، ديگران را رنجانده است. آري، زخم زبان، زخم عميقي است كه درمان آن بسيار دشوار است. از سوي ديگر، بارها كساني را ديده ايم كه تنها با شيرين زباني و خوش بياني، نقل مجلس شده اند و نظرها را به خود خيره كرده اند. با زبان خوش، بسياري از موانع را مي توان از سر راه برداشت و دشمنان را به دوستاني تازه تبديل كرد.
5- فروتني
راه رسيدن به ديگران و به دست آوردن دوستي ها، دست كشيدن از غرور بي جا و پا نهادن بر خصلت "خود بزرگ بيني" است كسي كه خود را برتر و شايسته تر از ديگران مي داند، در برابر خود سدي مي كشد. ديگران به چنين فرد خودخواهي، كه خود را تافته جدا بافته مي داند، نزديك نمي شوند و او را از دوستي خود محروم مي كنند. كساني كه به غلط خود خواهي و تكبر را با "اعتماد به نفس" يكي مي گيرند و مي پندارند كه با فروتني و افتادگي، ضعف خود را نشان مي دهند. اوج "اعتماد به نفس" در "تواضع" آشكار مي شود. كسي كه اعتماد به نفس دارد، احساس مي كند چنان شخصيت پولاديني دارد كه فروتني در برابر ديگران، چيزي از آن نمي كاهد، اما افراد متكبر، شخصيت پوشالي و شكننده خود را زير نقاب غرور، پنهان مي كنند و مي كوشند جلوه اي فريبنده از خود نشان دهند.
6- بخشندگي
يكي از راههاي شناخت دوستان يك رنگ از مدعيان دروغين دوستي‌،‌ ارزيابي آنان بر اساس صفت "بخشندگي" است. بخشندگي، زبان دشمنان را مي بندد و كام دوستان را شيرين مي كند و بخشنده را ارجمند مي سازد. آن كه مي بخشد، يقين دارد كه بخشش او جاي دوري نمي رود و جايگزين دارد؛ از اين رو، با اعتماد به نفس و سنجيده،‌به دوست و دشمن مي بخشد و آنان را مجذوب خود مي كند. اما آن كه از اين ويژگي تهي است، همواره مي ترسد كه مبادا با خواستن چيزي‌، او را آزمايش و سر افكنده اش كنند. شخص بخشنده، هر چه مي بخشد، بر داشته هايش افزوده مي شود و چون دريا، كه هر چه از آن تبخير شود جان آن را آب هاي تازه مي گيرد، سرشار از آب رو،‌ شكوه و شخصيت است.
7- وفاداري


صفت وفاداري، چنان براي ما لازم است كه بر اساس آن، موجودات پيرامون خود را به "وفادار" و "بي وفا" تقسيم مي كنيم و پاره اي از حيوانات وفادار را بر انسان هاي بي وفا ترجيح مي دهيم؛ پس بايد همواره به ويژه در دوستي، وفاداري را رعايت كنيم. هيچ كس دوست ندارد او را بي وفا بدانند؛ گرچه واقعاً چنين باشد. وفا داري، عامل حفظ دوستيهاي كهن و استوار كردن دوستي هاي تازه است.
8- انصاف
داشتن انصاف در همه کارها کلید کامیابی است و راه نفوذ در دل هاست. انصاف با خود و دیگران، آدمی را هوشیار می کند و مانع ضایع شدن حق خود و دوستان می شود. آدم با انصاف، از زیاده روی و یا کم گذاشتن در هر کار می پرهیزد و معیاری دارد که بر اساس آن، رفتارش را سازمان می بخشد و در چارچوبی معین به پیش می رود. این ویژگی ، موجب جلب اعتماد دیگران می شود و بیانگر ثبات شخصیت و بلوغ اجتماعی است.
9- صداقت
صداقت با دیگران، محبوبیت به ارمغان می آورد و آدمی را از تنگناها می رهاند و راه های تازه ای در زندگی برایش می گشاید. کسی که با دیگران رو راست و صمیمی است، اعتماد دیگران را جلب می کند و دیگران می توانند از او و نظرش بهره مند شوند و برایش حسابی در دفتر دوستی باز کنند.


مراحل دوستی
نخست : هر کسی شایسته دوستی نیست و نام "دوست" زیبنده هر کسی نیست. با کسی باید دوست شد که ما را رشد دهد و افق های تازه ای فراروی ما بگشاید؛ کسی که با تجربه و خرد و صداقتش مددکار ما باشد، نه آن که چشمش به بند کیفمان باشد و در پریشان حالی، رهایمان کند.
از این رو، اول باید دوستان را آزمود و آن گاه به صداقت و وفاداری و پایداریشان اعتماد کرد؛ بنابر این، در کار دوستی باید دست به گزینش زده و از میان افراد خوب، بهترین ها را برای دوستی برگزید.
معیارهای خوبی نیز، بسیار است، اما مهم ترین آنها عبارتند از : ایمان، تعهد، وفاداری، صداقت، خرد، دور اندیشی و بخشندگی.


دوم : اگرچه باید در گزینش دوستان و کسب اطمینان ، از جهت پایبندی آنها به صفات یاد شده دقت کرد، اما این به معنای کنجکاوی در امور داخلی افراد و شناخت صفات پنهان آنها نیست. در این باره، مانند موارد دیگر، باید با اعتدال رفتار کرده و جانب میانه روی را رها نکرد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید