بخشی از مقاله
چکیده
از مقولههاي بنیادي زبانشناسی شناختی، استعارة مفهومی است که براي رسیدن به درکی شایسته از پدیدهها و شکوهمند سازي گفتار و نوشتار، الگوهاي خود را بر عناصر شناخت آفرین بنیان نهاده است و استعاره را از حدّ شگردي بلاغی به سطح وسیلهاي براي اندیشه عمیقتر و شناخت والا رسانده است. از آن جهت که استعاره محدود به ادبیّات و شعر است.
این مقاله به بررسی استعارههایی در دوبیتیهاي باباطاهر همدانی میپردازد که بُنمایههاي عشق، عاشق و معشوق دارند. در ابتدا گزارشی دقیق از استعارههاي عشق، عاشق و معشوق در دوبیتیهاي باباطاهر ارایه داده و چون استعارة مفهومی داراي دو حرکت از مبدا به مقصد است که میتواند این حرکت در جهت عمودي یا افقی باشد، استعارهها را بر اساس انواع حرکت از مبدا به مقصد تقسیم کردهایم. سپس به تحلیل شناختی آنها پرداخته و در پایان به این نتیجه رسیدیم که استعارة عشق، عاشق و معشوق با چه مضمونهایی در دوبیتیهاي باباطاهر به کار رفته است. باباطاهر از دو طریق انتقال معنا و تغییر معنا، توانسته معناهاي تازهاي به عشق بدهد و نمادي ویژه از معشوق بسازد و با دادن تعلیق در معناي واژهها خواننده را در گرفتن معناهاي بیشتر آزاد بگذارد.
مقدمه
استعاره از اصلوب هاي زیباییشناختی شعر به شمار میآید که در اشعار کلاسیک از آن بخوبی بهره برده شده است. در لغت استعاره به معنی عاریت گرفتن چیزي براي رسیدن به چیز دیگر است که در شعر »چیز« کلمه است. یعنی اسمی یا فعلی است که در معناي غیر واقعی خود بکار گرفته شده است که این کار براي ایجاد ابهام و اندیشه گرایی در شعر و به چالش کشیدن ذهن در رابطه با مفهوم شعر است. و بقول ارسطو "استعاره نشانه بلوغ است". در گرایش هاي جدید علم زبانشناسی نظریه استعارة مفهومی را نخستین بار "جورج لیکاف" در کتاب استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم مطرح کرد که از نظریات مهم زبانشناسی شناختی است.
طبق این نظریه استعارهها بیش از آن که گونه اي تخلف از قواعد مرسوم زبان باشند، حضوري همه جانبه در زیان دارند. در این کتاب لیکاف بیان کرده که معتقد است استعارهها در سطح مفاهیم روي می دهند نه الفاظ. در استعارة مفهومی یک حوزه مفهومی براساس حوزه مفهومی دیگر فهمیده میشود و این با فهم یک مفهوم یا پدیده انتزاعی بر اساس یک شیء یا پدیده دیگر متفاوت است.باباطاهر همدانی از شاعران اواسط قرن پنجم و معاصر طغرل بیک سلجوقی بوده است.
کلمه "بابا" در اول اسم باباطاهر عنوان طریقتی اوست و در فارسی به معناي پدر و جد و ریش سفید و رئیس قلندران است، در لغت نامه دهخدا اینطور آمده است. او در همدان می زیسته است. از باباطاهر مجموعه اي از کلمات قصار به عربی و دیگر مجموعه ترانههاي اوست به لهجه لري، شامل دوبیتی، غزل و قصیده است. این اشعار بسیار لطیف و پر از عواطف رقیق و معانی دلانگیز است.و در میان آرایه هاي زبان که باباطاهر بکار برده، استعاره است سوالی که در این جا مطرح است این است که: استعاره عشق ، عاشق و معشوق در کدام یک از دوبیتیهاي باباطاهر آمده است؟ و مبدا و مقصد این استعارههاي مفهومی چیست؟تا از طریق تحلیل و توصیف به جهان بینی اندیشه شاعر دست پیدا کنیم.بعد از بزرسی و تحقیق به این پیشینه پژوهش در مورد استعارة مفهومی دست پیدا کردیم:
-استعارههاي مفهومی در قران از منظر زبانشناسی شناختی،دکتر حسین هوشنگی و محمود پرگو،پژوهشنامه علوم و معارف قران کریم، 1388،شماره 3 -استعاره زبان در شعر فروغ فرخزاد از دیدگاه زبانشناسی شناختی،کامبوزیا کرد
-تحلیل استعارههاي مفهومی دو شعر از کتاب دستور زبان عشق قیصر امین پور، فاطمه راکعی،.1389 -استعاره شناختی در ده کتاب داستان فارسی کودك و نوجوان، شهلا شریفی و زهراحامدي شیروان،.1389 -استعاره موجود در دیوان شمس با قلمرو مبدا نور
-تحلیل شناختی استعارههاي عشق در غزلیات سنایی
اما مقاله یا پژوهشی با موضوع استعارة مفهومی "عشق" ، "معشوق" و "عاشق" در دوبیتیهاي باباطاهر پیدا نشد.
روش پژوهش
روش، تحلیل محتوا است .منظور توصیف عینی و کیفی محتواي مفاهیم به صورت نظام دار انجام میشود که در پی اقدام به شناخت مسئله و تعریف آن، تدوین و سوالها، گردآوري اطلاعات، تجزیه و تحلیل و نتیجهگیري خواهد بود. در این پژوهش از انواع متنها، کتابها و منابعی که در این مقوله وجود دارد استفاده میشود. مجموعه دوبیتیهاي باباطاهر حجم نمونه پژوهش است و ابزار تحقیق فیش است.
یافتهها:
استعارة مفهومی در ادبیات
ادا کردن معناي واحد از راه هاي مختلف، میتواند به روشهاي مختلف تحقق پیدا کند از آن جمله: استعاره است.»استعاره در لغت مصدر باب استفعال است یعنی عاریه خواستن لغتی را به جاي لغت دیگر، زیرا شاعر در استعاره، واژهاي را به علاقه مشابهت به جاي واژة دیگري به کار میبرد« - شمیسا،. - 1376:153 استعاره میتواند »گستاري از جمله تشبیهی است و یا به اصطلاح ژرف ساخت هر استعاره یی یک جمله تشبیهی است یا در حقیقت تشبیه فشرده است
به گفته ارسطو:استعاره نشانه بلوغ است. در گفتمĤنهاي تخصصی از جمله الهیات، فلسفه، حقوق و بسیاري از علوم از استعاره براي بیان تجربیات و تصورات استفاده میشود. چون زبان روزمره قدرت بیان آنها را ندارد
در نظریه شناختی،استعاره به عنوان پدیدهاي در کلیت زبان ،نه منحصراً، در زبان حضور جهت دهنده دارد. »تنها مقوله زبانی یعنی صرفاًمربوط به واژهها نیست، فرآیندهاي تفکر انسان تا حدّ زیادي استعاري اند
زبانشناسی شناختی که یکی از گرایش هاي جدید زبانشناسی است. در زبانشناسی شناختی به فهم یک حوزة مفهومی بر حسب حوزة مفهومی دیگر،استعارة مفهومی گفته میشود. این با فهم یک مفهوم یا پدیده انتزاعی بر اساس یک شیء یا پدیده دیگر تفاوت دارد. از نظر معنا شناسان، استعاره به گونه فهم و بیان انتزاعی در قالب مفاهیم ملموس اطلاق میشود.در این رویکرد، استعارهها داراي بعُد صرفاً زیبایی شناسانه نیستند. از طریق استعارهها میتوان به جهان اندیشه سازندگان آنها راه یافت
»پروژه هاي تحقیقاتی بسیاري نظریه استعارههاي مفهومی را به کار گرفتهاند تا روشن سازند که افراد چگونه در مورد زندگی و تجاربشان میاندیشند«
استعارة مفهومی براي رسیدن به درکی شایسته از پدیدهها، الگوهاي خود را بر عناصر شناخت آفرین بنیان نهاده است. یکی از این الگوها طرحوارة تصویري است که بر اساس انطباق دو حوزة عینی و ذهنی که مبدأ و مقصد خوانده میشوند، شکل میگیرد. مفهومی که موجب تطابق دو حوزة مذکور میشود، »انگاشت« یا »انگاره« نامیده میشود. طرحوارههاي تصویري به سه دسته عمده تقسیم میشوند: - 1 حرکتی؛ - 2 حجمی؛ - 3 قدرتی.
به اعتقاد جانسون، انسان با مشاهدة حرکت خود و سایر پدیدههاي عینی و متحرك، ساختهاي مفهومی را در ذهنش به وجود میآورد.
این ساختها حاصل تجارب فیزیکی انسان از جهان مادّي و متحرك هستند. به عقیدة جانسون همانگونه که حرکت داراي نقطه آغاز، پایان و مسیر است، طرحوارههاي حرکتی هم داراي نقطه آغاز، پایان و مسیر است و چون نوع حرکت و جهت از جایی به جاي دیگر متفاوت است، طرحوارة حرکتی نیز به واسطه تعدد جهات به سه دسته افقی، عمودي و چرخشی تقسیم میشود. لیکاف و جانسون براساس دیدگاه زبانشناسی شناختی، استعاره را گسترش دادند و تمام جنبه هاي نظریه سنتی را به شیوهاي منسجم و نظامیافته به چالش کشیده شد
آنها نظرشان را در واکنش به چهار فرضیه عمدة کلاسیک بیان کردند که به ادعاي آنان مانع از درك طبیعت اندیشه استعاري و ژرفاي آن است؛ چهار فرضیه اي که پیشینه آن در سنت غربی به زمان ارسطو باز میگردد. دیدگاه کلاسیک در چهار موردِ زیر اشتباه میکند: ماهیت استعاره را کلمه میداند؛ اساس استعاره را شباهت میداند؛ همه مفاهیم را حقیقی فرض میکند و استعاره را مربوط به بخش غیرحقیقی زبان میداند؛ و سرانجام اینکه، استعاره را یک تفکر عقلانی و خودآگاه قلمداد میکند، نه شیوهاي که با طبیعت ذهن و بدنهاي ما شکل گرفته است.
اما لیکاف و جانسون میگویند: استعارهها به اندیشه مربوط میشوند نه کلمه.استعارهها فقط محدود به زبان شعر و بلاغت و فصاحت ادبیات نیست. استعارهها به دنیا می آیند و میمیرند اما مفاهیم مرتبط با آنها باقی می مانند.وجود علاقه شباهت در همه استعارهها قابل اثبات نیست بلکه نگاشتهاي سازندة استعاره است که میان دو حوزة مبدا و مقصد ارتباط ایجاد میکند
همه استعارههاي مفهومی داراي ویژگی ساماندهی اند، زیرا اساس استعارههاي مفهومی، انتقال مفهوم از قلمروي - مبدأ - به قلمروي دیگر - مقصد - است. میتوان گفت تمامی استعارههاي مفهومی، از این جهت ساختاري هستند، زیرا در هرنگاشت استعاري ما با ایجاد متناظرهایی از مفاهیم قلمرو مبدأ در برابر مفاهیم قلمرو مقصد، مفاهیم این یک را در چارچوب آن یک ساماندهی میکنیم.