بخشی از مقاله
چکیده
به علل اهمیت موضوع عقل و ایمان در مثنوی، این مقاله بر آن است که حقیقت عقل و ایمان را از نظر مولوی و ارتباط آن دو کنار زند و بررسی نماید که ارتباط عقل و ایمان، از دیدگاه شاعر، کلامی است یا فلسفی یا عرفانی، سپس روشن نماید که عقل و ایمان در رسیدن به وحدت عرفانی چه نقشی دارند. نکته شایانتوجّه این است که جایگاه عقل در سخن، اندیشه و جان مولانا،مقدّم بر ایمان است؛ او به عقل ایمانی و ایمان عقلی میاندیشد. این نوشتار، که عقل و ایمان و ارتباط آن دو را از نظر عرفانی مورد تحلیل و بررسی قرار داده است، بر این باور است که در سایر نوشتهها و تحقیقات ادبی کمتر به این زاویه از بحث پرداختهاند لذا بر آن شدم تا این مبحث را در این مقاله به طور کامل مورد بحث قرار دهم که در ادامه به بیان آن خواهم پرداخت که امیدوارم موردتوجّه قرار گیرد.
کلیدواژه ها عقل؛ ایمان؛ ارتباط؛ مثنوی؛ مولوی
مقدمه
نوع نگاه عارفان به »عقل«و جایگاه آن در عرفان از مسائلی است که همواره چالش بر نگیز بوده و معمولا موجب طرح اتهام عقلگریزی نسبت به عرفا میشود، در حالی که عقل و اهمیت دادن به آن جزء بدیهیات نوعی بشر است. نمونهی شاخص از این قبیل عرفا، مولانا جلال الدین بلخی است. مولانا، از سویی، به ستایش عقل میپردازد و در تمجید آن میگوید: تا چه عالمهاست در سودای عقل تا چه پهناست این دریای عقل و از سوی دیگر، همو در نکوهش عقل سخن میگوید و آن را به پای چوبین تشبیه نموده و الاغی میداند که درپی به دست آوردن علف است و بس: هممزاج خر شدهست این عقل پست فکرش اینکه چون علف آرد به دست به دنبال آن است که نزاع دلکش میان عقل و عشق درگرفته است که مولوی سردمدار این نزاع است.
حال این سؤال مطرح میشود که در نظر مولانا عقل چه جایگاهی دارد؟ آیا وی همانند برخی عرفا، عقل را به کلی نفی میکند یا آنکه برای آن مقام و منزلتی قایل است؟ اگر احترامی برای آن قایل است، کارکرد عقل را تا چه اندازه و تا کجا میداند؟ این عقل، چه نسبتی با عشق دارد؟ تلاش ما در این نوشته بر آن است که موضع مولانا را در قبال پرسشهای فوق روشن نماییم. از این رو، نخست به توضیح عقل و انواع آن از دیدگاه مولانا میپردازیم، سپس، نسبت عقل و عشق را مورد بررسی قرار میدهیم و سرانجام، کارایی را یادآور میشویم.
عقل در فلسفه
برای روشن شدن معنای عقل میبایست به معانی آن در فلسفه اشاره نمود که خود از دستاوردهای معمول عقل دانسته میشود و عرفان در تقابل با آن قرار دارد و اگر عقل در عرفان نکوهش میشود همان عقل فلسفی است که نمونه شاخص آن فلسفه مشاء است. در فلسفه، عقل معانی و کاربردهای بسیاری دارد که فقط به برخی از آنها اشاره مینماییم. فارابی میگوید: تعریف عقل و عشق از نظر مولانا گاه نوع مردم عقل را به کار میبرند که به معنای رفتار عاقلانه است، یعنی کسی که رفتار او متناسب با هنجارها و موازین مورد پذیرش اجتماعی باشد، عاقل است و رفتار او عاقلانه است.
گاه عقل در کلام به کار میرود. مراد متکلمان از عقل مشهوراتی است که همه یا بیشتر مردم یا اکثریت صنف خاصی آن را میپذیرند که معمولا در استدلالهای کلامی مورد استناد قرار میگیرند. 3.اما گاه عقل در کتاب برهان به کار میرود که در این صورت، به معنای قوهای است که مفید یقین به قضایای کلی است، یعنی قضایایی که انسان از طریق قیاس و تفکر آنها را به دست نیاورده است و این قضایا از ضرورت برخوردارند. به عبارتی دیگر، مراد از عقل، در این معنا، عقل نظری، به یک معنا است.
گاه عقل در کتاب اخلاق به کار میرود که مراد از عقل، عقل عملی است.کاربرد دیگر عقل، کاربرد آن در علم النفس است که به معنای »قوه« است و در بحث از قوای نفس مورد تحقیق قرار میگیرد. زمانی هم عقل در کتاب مابعد الطبیعه به کار میرود که مراد از آن جوهر مجرد است. از میان معانی مذکور، دو معنای نخست مورد بحث نیستند. زیرا بحث در رفتار عاقلانه و مشهورات و نظایر آنها نیست. بنابراین، چهار معنای اخیر در این نوشته میتواند مورد تحقیق قرار گیرد که سلسله میان انسان و جوهر عقلانی به نام فرشتگان را دربر میگیرد و باید بررسی کرد که مراد مولانا از عقل، کدام یک از آنها است.
به تعبیری دیگر، آیا عقل عملی - معنای چهارم - مورد بحث مولانا است یا عقل نظری - معنای سوم - ؟ آیا مولانا به موجود مجرد عقلانی میپردازد - یعنی عقل از نظر هستیشناسی و تکوینی - یا به قوهای که در انسان است و در علم النفس مورد بحث قرار میگیرد؟
عقل در نظر مولانا
مولانا نخست دو نوع عقل را از همدیگر باز میشناسد و برای هریک کارکرد خاصی قایل است و هریک را دارای مقام مخصوصی میداند که عبارتند از عقل جزوی و عقل کلی. عقل جزوی، جزئنگر است در حالی که عقل کلی، کلنگر است؛ یکی با اجزاء عالم و کثرات آن سروکار دارد و عقل کلنگر با کلیت و وحدت عالم. به تعبیری دیگر، باید دانست که عقل را مراتب بسیاری است، اما نه مراتب تشکیکی، بلکه مراتب عزلی که هریک را هویتی است جداگانه.