بخشی از مقاله

قلمرو اخلاق و حقوق

موضوع و قلمرو اخلاق را با حقوق از جهات گوناگون متفاوت دانسته‏اند:
«كانت‏» كه بيش از همه حكما در جدا ساختن حقوق و اخلاق اصرار ورزيده است، مبداء تمام نيكى‏ها را «اراده خير»مى‏داند. به نطر او، كارى اخلاقى است كه با حسن نيت، يعنى به منظور اداى تكليف، انجام شده باشد، پس هرگاه‏كسى به اميد پاداش يا از بيم كيفر، عملى را بر طبق قاعده اخلاق انجام دهد، كار نيكى نكرده است زيرا جلب سود يادفع زيان ارزش اخلاقى ندارد، و آنچه مهم است، نيت انجام تكليف و پيروى از قانون است (۱) .


با اين حساب، اخلاق تنها به امور درونى و نفسانى نظر دارد و نيك و بد را با معيار اراده خير مى‏سنجد، به اين معنى درپيشگاه محكمه وجدان حسن نيت ارزش دارد نه مظاهر خارجى اراده. ولى درحقوق، ميزان ارزيابى كارها، خودآنهاست، نيروى دولت‏به تحقيق امور نفسانى راهى ندارد به همين دليل حقوق هيچگاه به محركهاى درونى نمى‏پردازدو ميدان فعاليت‏خود را محدود به جهان خارج مى‏سازد.


اين نظريه كانت، پس از وى به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است زيرا نه اخلاق مى‏تواند نسبت‏به نتائج‏خارجى اعمال‏بى‏اعتنا باشد و نه حقوق از كاوش درباره چگونگى نيت اشخاص بى‏نياز است. بدون ترديد اگر اطاعت از قانون‏اخلاق، تنها به خاطر جلب سود يا محبت‏به ديگران باشد، فضيلت اداى تكليف را ندارد ولى اين‏گونه اعمال را نيزنبايد از نظر اخلاقى بى‏ارزش دانست زيرا هدف اخلاق تامين سعادت انسان است و هر كارى كه رسيدن به اين هدف‏را آسانتر كند، پسنديده و نيك است (۲) .
در اخلاق اسلامى نيز نيت مقدم بر عمل است و انديشه‏هاى اخلاقى كه فعاليت درونى است‏براعمال اخلاقى ه‏فعاليت‏برونى است، برترى دارد به موجب روايات ارزش كارهاى برونى مسلمين در عبادات و اخلاق وابسته به‏چگونگى عمل درونى و كيفيت انديشه و نيت آنان است‏به هر نسبتى كه نيت پاكتر و خلوص معنوى بيشتر باشد،ارزش عمل زيادتر خواهد بود.


على(ع) فرموده:
«النيه اءساس العمل‏» (۳) : (نيت، اصل و پايه عمل است).
در اسلام، عمل بايد براى خدا و به قصد اطاعت از فرمان الهى انجام پذيرد و شرط قبولى عمل در پيشگاه خداوندخلوص نيت، پاكى ضمير و پيروى از برنامه شرع مقدس است.
رسول خدا(ص) فرموده:
«لا يقبل قول الا بعمل و لا يقبل قول ولا عمل الا بنيه و لا يقبل قول و عمل و نيه الا باصابه السنه‏» (۴) .
«سخن، مورد قبول واقع نمى‏شود مگر به عمل و سخن و عمل، مقبول نيست مگر به نيت و قول و عمل و نيت پذيرفته‏نخواهد شد مگر آن كه بروفق شرع و طبق سنت و دستور خداوند انجام گرفته باشد».


نتيجه آن كه در اخلاق اسلامى، حسن نيت و پاكى ضمير ازخود عمل با ارزشتر است و معيار اخلاق تنها رفتار ظاهرى‏مردم نيست و قضاوت نسبت‏به اعمال مردم هم از روى ظاهر صورت نمى‏گيرد، بلكه مهم محرك درونى آنهاست. مقصود اين است كه انسان، از درون تكميل شود تا بتواند به طور اخلاقى فكر كند. هدف اين نيست كه انسان را واداركنيم كه حركات اخلاقى بكند، مادامى كه رفتار هر فرد نشانه تكامل عميق درونى نباشد، عمليات او يك رشته تحديدات مصنوعى، قراردادى و موقتى خواهد بود كه با اول بهانه‏اى به باد مى‏رود. اگر قواعد اخلاقى بر اصالت وظيفه‏شناسى و سجاياى انسانى استوار نباشد، هرقدر هم كه به ظاهر ارزش عملى داشته باشد، هيچ‏وقت موفقانه برضد جنبشهاى حيوانى جدال نخواهد نمود.


غرض در مكتب اسلام، معيار اخلاق، هماهنگى درون و برون است. و انسان اخلاقى كسى است كه در باطن، داراى‏نيت پاك و انديشه اخلاقى باشد و در ظاهر نيز طبق موازين اخلاقى و سجاياى انسانى عمل كند.


در حقوق نيز بسيارى از احكام به تناسب اراده باطنى و محرك شخص تعيين شده است فى‏المثل در قراردادها، اراده‏باطنى ركن اصلى معامله است. در مواردى ادعاى جهل به قانون پذيرفته مى‏شود. و د رمورد كسى كه ندانسته به قانون‏تجاوز كرده است‏سختگيرى نمى‏كنند (۵) .
در قوانين كيفرى نيز نيت مجرم در تحقق جرم و تعيين مجازات از مهمترين عوامل است و تقسيم جرائم به عمد و شبه‏عمد و خطاى محض روى همين مناسبت در قرآن كريم مى‏خوانيم:


(و من يقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فيها و غضب الله عليه و لعنه و اءعد له عذابا عظيما) (۶) .
«كسى كه مومنى را به عمد بكشد، جزاى او دوزخ است و خداوند بر او خشم مى‏گيرد و او را لعن مى‏كند و براى وى‏عذابى بزرگ، آماده مى‏سازد».
در قوانين كيفرى اسلام قتل عمد موجب قصاص است و به حكم آيه شريفه قاتل عمدى شخص مومن با وجود تحمل‏قصاص از عقوبت آن جهان نيز رهائى ندارد.
و درباره قتل خطاءئى مى‏فرمايد:


(و ما كان لمومن اءن يقتل مومنا الا خطاء و من قتل مومنا خطاء فتحرير رقبه مومنه و ديه مسلمه الى اءهله الا اءن‏يصدقوا) (۷) .
«هيچ مومنى را اين حق نمى‏رسد كه مومنى را به قتل برساند مگر اين كه قتل خطاءئى باشد، كسى كه مومنى را به نحوخطاءئى بكشد، به عنوان كفاره آزاد كردن يك بنده بر عهده اوست، و همچنين بايد خونبهاى مقتول را به ورثه او تسليم‏كند، مگر اين كه وارث خونبها را عفو كند».
چنان كه مى‏بينيم اثر خارجى قتل در تمام موارد -خطاءئى، عمد، شبه عمد- يكسان است ولى قانونگذار كسى را كه‏به خطا مرتكب آدم‏كشى شده، به ديده قاتل عمد نمى‏نگرد و حتى بين عمدى و شبه عمدى ننيز فرق مى‏گذارد و اين‏تقسيم روى «نيت‏» قاتل است.


با اين همه بايد دانست كه حقوق از علوم اجتماعى است و تنها به حوادثى مى‏پردازد كه در اجتماع روى مى‏دهد و تازمانى كه اراده شخص مظهر خارجى پيدا نكند، از موضوع اين علم خارج است. درحالى كه اخلاق هم به اعمال‏ظاهرى و هم به عوامل درونى انسان توجه دارد.
در روايتى از پيامبر اكرم(ص) نقل شده است كه مرد اعرابى شرفياب محضر رسول خدا(ص) شد، عرض كرد:


«الرجل يقاتل للمغنم والرجل يقاتل ليذكر، والرجل يقاتل ليرى مكانه، فمن فى سبيل‏الله؟»«يك نفر به منظور ست‏يافتن به غنيمت پيكار مى‏كند شخص ديگرى براى اين كه نامش زبانزد مردم شود، مى‏جنگد.و مردى ديگر براى اين كه شهامتش مورد توجه قرار گيرد، نبرد مى‏كند. عمل كدام‏يك از اينها براى خدا و در راه‏خداوند است؟».
پيامبر اكرم(ص) فرمود:
«من قاتل لتكون كلمه‏الله هى العليا فهو فى سبيل الله‏» (۸) .
«مجاهد در راه خدا كسى است كه قتال مى‏كند و نيتش برترى يارى تعالى و پيروزى آئين الهى است‏».
رسول اكرم(ص) فرموده است:


«من بات و فى قلبه غش لاخيه المسلم بات فى سخط الله و اءصبح كذلك حتى يتوب‏» (۹) .
«كسى كه شب را بگذراند و دلش به برادر مسلمان خود ناخالص و آميخته به بدبينى باشد، آن شب را در غضب الهى‏مى‏گذراند و اگر صبح كند و همچنان دلش نسبت‏به وى ناپاك باشد، بازهم در غضب الهى است تا زمانى كه توبه كند ودلش را از بدبينى تطهير نمايد».
ناگفته نماند كه اجتماعى بودن حقوق مانع از كاوش درباره مبناى درونى اعمال شخص نيست، همچنان كه زندگى‏فردى را در برابر حيات اجماعى نمى‏توان فراموش كرد، حقوق نيز از اخلاق بى‏نياز نمى‏باشد و در بيشتر احكام خود به‏انگيزه‏ها و محركهاى درونى توجه دارد. دادرس همچنان كه نگهبان حقوق است، پاسدار اخلاق نيز هست، و اين‏وظيفه را باهم اعمال مى‏كند (۱۰) .


برخى از نويسندگان، حقوق را به زندگى مادى اختصاص داده و موضوع اخلاق را «انسان معنوى‏» گفته‏اند. با اين كه‏حقوق اغلب در امور مادى جريان دارد و اخلاق در پاكى روح و وجدان اصرار بيشتر مى‏ورزد ولى هيچ‏كدام تنها مادى‏يا معنوى نيست انسان با تمام وجود مادى و روحى خود، موضوع هر دو علم حقوق و اخلاق است. زندگى انسان‏تركيبى از امور مادى و معنوى است و هيچ قاعده‏اى نمى‏تواند اين حقيقت راناديده بگيرد (۱۱) .


به هرحال، قلمرو حقوق و اخلاق را نمى‏توان يكى دانست. حقوق به زندگى اجتماعى انسان نظر دارد و از اين ديدگاه‏به او توجه مى‏كند، هدف اصلى قانونگذار حفظ نظم و صلح اجتماعى است و اگر به زندگى فردى و تكميل انسان‏مى‏پردازد به خاطر رسيدن به اين هدف است. پس آنچه در درون انسان مى‏گذرد، و همراه با فعل خارجى نشده، ازحوزه كومت‏حقوق بيرون است. زيرا رسيدگى به اين‏گونه امور تنها در پيشگاه وجدان ممكن است و اجتماع توانائى‏اجراى اين وظيفه را ندارد. اخلاق اگرچه ناظر به وجدان شخص و هدف از آن تامين آرامش درونى است ولى به‏زندگى اجتماعى نيز توجه دارد زيرا انسان نمى‏تواند بدون اجتماع زندگى كند و در برابر محيط خود مستقل و بى‏نيازبماند و شادى و غم ديگران را به هيچ شمارد و ليكن نيازى به ضمانت اجراى خارجى ندارد و ضمانت اجراى آن ازدرون وجدان و خداوند مى‏باشد و لذا اخلاق قدرت آن را دارد كه براى تامين هدفهاى خود، تا اعماق دل آدمى نفوذو اراده او راتكان دهد و تمام عواطف راكنترل نمايد.


از سوى ديگر، اخلاق از انديشه‏هاى بلند پاكان و پرهيزكاران مايه مى‏گيرد «چهره‏هاى بزرگ اخلاقى، از فراز قرون‏واعصار واز فراز مدينه‏هاى بشرى است‏خود را به جانب همديگر دراز مى‏كنند و همه باهم مدينه‏اى الهى مى‏سازند، وما را به ورود بدان فرامى‏خوانند ممكن است ما نتوانيم صلا و نداى آنها را مجزا و متمايز از هم بشنويم ولى اين صلاداده مى‏شود و در باطن و ژرفناى جان ما نيز چيزى بدين صلا پاسخ مى‏دهد و ما به يارى انديشه از جامعه واقعى،خويشتن را به جامعه آرمانى و ايده‏آلى منتقل مى‏نمائيم (۱۲) . و دولت نمى‏تواند رعايت همه احكام اخلاق را از توده‏مردم انتظار داشته باشد، براى حفظ نظم در هر جامعه «حد اقلى از اخلاق‏» ضرورت دارد كه به دقت نمى‏توان ميزان آن‏رامعين كرد. و در نتيجه مبازره با نيروهاى اخلاقى با ساير ضرورتهاى اجتماعى، در هر زمان و مكان خاص، پاره‏اى ازقواعداخلاق در حقوق نفوذ مى‏كند و دسته‏اى از آنها بى‏اثر مى‏ماند (۱۳) ».


به همين جهات است كه در بسيارى از موارد، قواعد اخلاق و قوانين منطبق نيستند مثلا دروغگوئى ولو به شوخى دراخلاق ناپسند و مذموم است.
اميرمومنان على(ع) فرمود:
«لا يجد عبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله و جده‏» (۱۴) .
«انسان طعم ايمان رانمى‏چشد مگر اين كه دروغ را ترك نمايد، خواه دروغ از روى شوخى و هزل باشد يا جد».
ولى در حقوق فقط در شرائط خاصى براى آن مجازات معين شده است. غيبت كردن از نظر اخلاق بسيار مذموم‏است.
پيامبر اكرم(ص) فرمود:


«من اغتاب مسلما او مسلمه لم يقبل الله صلاته و لا صيامه اربعين يوما وليله الا ان يغفر له صاحبه‏» (۱۵) .
«هر كس غيبت كند مرد مسلماان يا زن مسلمان را، خدا چهل شبانه‏روز نماز و روزه او را قبول نمى‏كند، مگر اين كه آن‏كس كه از او غيبت‏شده، از او عفو كند».
ولى درحقوق براى آن مجازاتى تعيين نشده است.


ميدانيم منطقه قلب و فكر انسان از دسترس قوانين و نيروهاى اجرائى آن كه عموما جنبه مادى دارند، بيرون است وآنها كوچكترين نفوذى در اين قسمت ندارند، تنها عقائد مذهبى و اصول اخلاقى مى‏توانند دراين منطقه راه يافته، آن راء;ه امن وامان سازند مخصوصا اسلام براى تامين اين هدف دستورهاى وسيع و قابل توجهى دارد كه يكى از امتيازات‏بزرگ آن محسوب مى‏شود. قرآن مجيد صريحا دستور مى‏دهد:
(يا اءيها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم..) (۱۶) .
«اى مومنان از بسيارى از گمانها بپرهيزيد كه پاره‏اى از آنها گناه است‏».


شايد تعبير به «كثيرا من الظن‏» (بسيارى از گمانها) از اين نظر باشد كه قسمت مهم يا بيشتر گمانهاى مردم درباره يكديگر«گمان بد» است و به اين ترتيب قرآن مجيد، مردم را متوجه خطر بزرگى كه امنيت آنها را در افكار يكديگر از بين مى‏برد،ساخته است و مساءله به عنوان يك مساءله «محل ابتلاى عمومى‏» معرفى نموده است.
در احاديث اسلامى نيز درباره اجتناب از سوء ظن نسبت‏به مومنان تاكيد زيادى شده است ازجمله پيامبر اكرم(ص) مى‏فرمايد:
«ان الله حرم من المسلم دمه و ماله و عرضه وان يظن به ظن السوء» (۱۷) .
«خداوند خون و مال و آبرو وگمان بد درباره مسلمان را حرام فرموده است‏».


اين روايت مخصوصا از اين نظر قابل توجه است كه امنيت در جهات چهارگانه را در رديف يكديگر قرار داده و همه رادر عبارت واحدى تحريم فرموده است.
معلوم مى‏شود حدود امنيت منحصر به امنيت جانى و مالى و ناموسى نيست و از آنها مهمتر امنيت از نظر آبرو و حفظشخصيت اجتماعى افراد مى‏باشد.
بديهى است آنچه تامين آن از نظر قوانين امكان دارد، تنها تامين امنيت جانى و مالى و تاحدودى تامين امنيت ازنظر حيثيت و آبروى اجتماعى است البته تا آنجا كه اثرات خدشه‏دار شدن آن باموازين قانونى قابل سنجش باشد ولى‏امنيت فكرى، مخصوصا از نظر سالم ماندن از قضاوتهاى سوء ديگران آنها از طريق مكتبهاى الهى و اديان آسمانى‏واصول اخلاقى قابل تامين است.


رسول اكرم(ص) فرموده:
«ثلاث لا ينجو منهن اءحد: الظن والطيره والحسد و ساحدثكم بالمخرج من ذلك اذا ظننت فلا تحقق و اذا تطيرت‏فامض و اذا حسدت فلا تبع‏» (۱۸) .
«سه انديشه مذموم است كه هيچ‏كس از آنها نجات و خلاصى ندارد گمان بد، فال بد، و حسد و به شما مى‏گويم چگونه‏خود را از شرور آنها بركنار سازيد، موقعى كه به كسى گمان بد برديد، درباره او تجسس نكنيد و پيرامون كارش تحقيق وكاوش نكنيد و زمانى كه بر اثرفال بد، آزرده و رنجيده خاطر شديد، به آن اعتنا نكنيد، هنگامى كه درباره كسى حسدپيدا كرديد، نسبت‏به او مرتكب ظلم و عصيان نشويد، ودر باره‏اش تعدى و ستم روا مداريد».
باز آن حضرت فرموده:


«لكل قلب وسوسه فاذا فتق الوسواس حجاب القلب و نطق به اللسان اءخذ به العبد و اذا لم يفتق الحجاب ولم ينطق به‏اللسان فلا حرج‏» (۱۹) .
«در هر دلى وسوسه وجود دارد اگر آن وسوسه پرده دل را بدرد و زبان آن را بكوبد آدمى مورد مواءخذه بارى تعالى‏قرار مى‏گيرد ولى اگر در ضمير و درون بماند، و به زبان نيايد، براى شخص مسووليتى نخواهد بود».
خلاصه اينها همه از قلمرو اخلاق است و حقوق و قانون به آنها راهى ندارد.

درسهايي ازمكتب اسلام-سال۷۶-شماره۱۱
بازگشت

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید