بخشی از مقاله

چکیده

تهران امروز کلانشهری است که از فقر فضای شهری رنج می برد. این درحالی است که فضاهای رهاشده ی زیادی در جای جای آن وجود دارند که مردم در طی رفت و آمدهای روزانه شان بارها از میان آنها عبور می کنند. فضاهایی که اغلب ناشی از اجرای پروژه های شهری هستند و در میان فضاهای دیگر باقی مانده و فراموش شده اند. این فضاهای میانی بین دوفضای مجاور خود قرار گرفته اند اما به هیچ کدام تعلق ندارند و معمولا ویژگی عبوری به خود گرفته اند، در حالی که اگر دیده و درک شوند می توانند محملی برای مکث های کوتاه و ایجاد قلمرو شهری جدیدی باشند و تجربه ای متفاوت را در حین حرکت های روزمره رقم بزنند. فضاهای باز و واحدهای تجاری خالی مجاور مجور نواب نمونه ای از این فضاهای میانی هستند. فضاهایی که اگر فعال شوند نه تنها معضلات اجتماعی و ناامنی موجود را کاهش می دهند بلکه از نظر اقتصادی نیز سبب پویایی محیط می شوند. این مقاله در تلاش است پتانسیل های فضاهای میانی را به عنوان گونه ای جدید از فضاهای شهری که می تواند با زندگی روزمره ی مردم عجین باشد بررسی کند و اصولی که باید در طراحی این فضاها مورد توجه باشد تا به جای فضاهای رهاشده به فضاهای شهری موفقی تبدیل شوند معرفی کند.

واژههای کلیدی: فضای رهاشده ی میانی، فضای عبوری، قلمرو شهری جدید، زندگی روزمره.

-1 مقدمه

تهران امروز کلانشهری است که از فقر فضای شهری رنج می برد. شهرسازی مدرن و تغییر سبک زندگی سبب شده است بسیاری از فضاهای شهری سنتی از جریان زندگی روزمره دور شوند، این در حالی است که بسیاری از فضاهای شهری جدید نیز به دلیل فقدان مدیریت و یا عدم توجه طراحان به ماهیت زندگی و مکان سازی به مثابه کالاسازی نتوانسته اند پاسخگو و کارا باشند. [1 ] پروژه های بزرگ شهری در بسیاری موارد فضاهای رهاشده ی زیادی در میان شهر باقی گذاشته اند، فضاهایی که بخش مهمی از زندگی روزمره ی مردم را در حین حرکت بین مبدا و مقصد دربرمی گیرند. بی توجهی به این فضاها علاوه بر اینکه سبب بروز انواع ناهنجاری های اجتماعی شده است،

باعث هدر رفتن بخش وسیعی از زمین های شهری خواهد شد که در صورت فعال بودن می تواند مولد تحرکات اجتماعی و اقتصادی مثبتی باشد. باز زنده سازی آنها در عین اینکه می تواند تبعات منفی متروک ماندن شان را از بین ببرد کمبود فضاهای شهری را نیز تا حدی بهبود خواهد بخشید. بنابراین تغییر نگرش به فضاهای شهری در جست و جوی یافتن گونه ای جدید از قلمرو عمومی که بتواند جایگاه موثرتری در جریان زندگی روزمره داشته باشد ضروری به نظر می رسد. شاید بتوان پروژه ی "های لاین"1 نیویورک را به عنوان مثالی بارز از ایجاد فضاهای شهری جدید در میان فضاهای رهاشده ی باقی مانده در شهر نام برد. در شهر سانفرانسیسکو نیز توجه زیادی به فضاهای رهاشده ی ناشی از بزرگراه ها می شود، از جمله مسابقه ای که به تازگی برای طراحی فضاهای مجاور بزرگراه 280 برگزار شده است.

لازمه ی بازیابی فضاهای میانی توجه به کیفیت هایی است که باید دارا باشند تا بتوانند بین دو فضای متضاد مجاور خود به خوبی عمل کنند و ارتباط و پیوستگی بین آن دو را برقرار کنند. این مقاله در تلاش است نشان دهد توجه به اصول موردنیاز طراحی در فضاهای میانی می تواند عرصه های جدیدی را به شهر عرضه کند. فضاهای مجاور محور نواب نمونه ای از این فضاهای میانی رهاشده هستند که بین جریان سریع حرکت شهری در بزرگراه و مکث و سکون فضاهای مسکونی باقی مانده اند. درک ارزش فضاهای میانی رهاشده که می توانند در لحظات میانی رهاشده روزهای ما، بستری جهت توقف و تجربه ای کوتاه در دل شهر فراهم کنند کلید یافتن قلمرو شهری جدید است. در این پژوهش فضاهای مجاور محور نواب به عنوان نمونه ای از این گونه فضاها انتخاب شده و مورد بررسی قرار گرفته اند. پرسش اصلی این پژوهش این است که چگونه و با توجه به چه اصول و راهکارهایی می توان این فضاهای رهاشده ی میانی را به فضاهای شهری جدیدی تبدیل نمود.

-2 تبیین مفاهیم پژوهش

فضاهای رها شده را ترانسیک[2] این گونه تعریف کرد: آن بخش از فضاهای عمومی که نیاز به طراحی دوباره دارند و هیچ ارتباط مثبتی با محیط اطراف و استفاده کنندگان برقرار نمیکنند. این فضاها همچون ترک هایی در فرم شهری هستند. حاصل اقدام ناگهانی انسان در منظر شهری و بیش از هر چیز ناشی از تاثیرات چشمگیر تسلط اتومبیل بر شهرها. آنها می توانند درون هسته های شهری، نواحی داخلی شهر، در طول مجراهای حرکتی، در نواحی میانی بین مرکز و حومه و همچنین در توسعه های جدید شهری دیده شوند [3] .عارفی [4] این فضاها را نامکان می نامد و اشاره به دوره ی جدیدی می کند که در آن دسترسی مهم تر از مجاورت است و نتیجه ی آن تغییر مفهوم جوامع مرکزی به جوامع مرزی و تغییر مفهوم مکان به موقعیت است. این تغییر سبب توجیه بزرگراه های بیشتر در شهرها می شود. دسترسی تبدیل به ارزش شده و سایر ارزش های مکان را زایل می کند و در بسیاری موارد با گسستن بافت شهرها سبب نابودی مکان ها می شود. این مجراها معمولا به جای ارتباط دهنده به عنوان مانع عمل می کنند و همسایگی ها را از هم جدا می کنند .[3] اتفاقی که می توان نمونه ی آن را در پروژه ی نواب مشاهده کرد.

آنچه که در اغلب فضاهای رهاشده دیده می شود ویژگی آستانگی و در میان بودن آنهاست. آستانه محل تغییر است، تغییر مسیر، تغییر فرم، تغییر حالت، تغییر موقعیت و . . . این تغییر معمولا در مرزها رخ می دهد، بنابراین آستانه محل اتصال نیز هست. آنا لوز[5] معتقد است شهرسازی همواره با اصل تقسیم و مرزهایی که فضا را در هرطرف محدود و مشخص می کنند همراه بوده است. بنابراین ناگزیر فضای سومی وجود دارد که می توان آن را به فضای میانی تعبیر کرد. فضاهای میانی در شهر همان فضاهایی هستند که بین دو فضای متفاوت قرار می گیرند که نه به این تعلق دارند و نه به آن. این فضاها ویژگی های مشخصی دارند چون گمنامی، ترافیک، عبوری، موقتی و تغییرپذیر بودن . لبه ی بزرگراه ها، اطراف برج ها و رودکنارها مصادیقی از فضاهایی هستند که به دلیل بی توجهی به موقعیت های میانی و مرزهای اتصالی رها می شوند. گاهی این فضاها ارزش اقتصادی آشکاری ندارند و می توان آنها را به عنوان "فضاهای در حال انتظار" نگریست [3]تا زمانی که کسی ارزش آنها را دوباره کشف کند . آنها می توانند به عنوان فضاهای شناور نقش مثبتی ایفا کنند. فضاهایی که با یک دستکاری سبک و خفیف سازمان پیدا کنند، فعالیت ها و شخصیت های متفاوت بتوانند ارتباطات و مبادلات ارزشمندی را در آنها خلق کنند و حتی رفتارهای خاص امکان بروز پیدا کنند. [1 ]

در جست و جو به دنبال فضاهای شهری جدید توجه به موقعیت هایی که برخورد فیزیکی در انها اتفاق می افتد اهمیت دارد. فضاهای عبوری که در آنها تعداد زیادی از مردم در حال حرکت و جابه جایی بین مبدا و مقصد هستند امکان چنین برخوردهای فیزیکی را فراهم می کنند. می توان گفت در آینده قلمرو عمومی به جای واژه هایی چون "فضا" و "فاصله" با واژه هایی چون "زمان تجربه شده" و "حرکت" تعریف می شود [6]و قلمرو عمومی نوین می تواند در مکان هایی که معانی نامتجانس متفاوتی را دربرمی گیرند به وجود آید. بنابراین قلمرو عمومی نوین تنها در فضاهای معمول شهر ظاهر نمی شود، بلکه اغلب داخل و اطراف فضاهای میانی، در فضاهایی که به دورنمای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی متفاوتی تعلق دارند ظاهر می شود. این فضاها اغلب ویژگی آستانگی دارند. آنها مرز تقاطع ها هستند، مکان هایی که دنیاهای متفاوتی از ساکنین قلمرو شهری با یکدیگر تماس پیدا می کنند. بنابراین باید بیشتر از گذشته به فضاهای انتقالی، تقاطع ها، ارتباط ها و فضاهای میانی توجه کنیم. این شهر متحرک و گسترده رویکرد جدیدی برای طراحی فضای عمومی نیاز دارد که نه فقط در مراکز شهری یا حوزه های مسکونی جدید بلکه به طور خاص در فضاهای میانی مبهم اتفاق می افتد .[6]

موضوع مهم دیگر اهمیت نقش محور شهری و تغییر مفهوم فضاهای عبوری به موقعیت هایی جدید برای خلق ارتباطات انسانی است .[7] اکنون مفهوم بزرگراه به سرعت درحال تغییر است و تبدیل به فضای عمومی ای پر از موقعیت های تجاری شده است. در سایه ی بزرگراه فعالیت های اقتصادی همراه با ارتباطات اجتماعی شکل می گیرد - تصویر . - 1 به طور قطع رسانه ها به تدریج به این فضا نفوذ می کنند. شعارهای تجاری و سیاسی که وقتی در بزرگراه ها حرکت می کنیم شاهدی بر این مدعا است .[8] موضوع اصلی که برتولینی[7] بر آن تاکید می کند افزایش تنوع و تعاملات در نقاط تغییر مسیر یا تغییر وسیله ی نقلیه توسط مسافران است. حرکت باید یک فعالیت توام با لذت و سرخوشی باشد. و آنچه مهم است تغییرات لحظه ای از حرکت به مکث است. در میان فعالیت های یکنواخت روزانه این توقف های کوتاه می توانند پتانسیلی برای مکان سازی در موقعیت های

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید