بخشی از مقاله
فصل اول: مفاهيم ومباني
از آنجا كه هر سياستي با تكيه بر تعاريف شكل مي گيرد برداشتن گامي در جهت قبول تعريفي براي ميراث فرهنگي ضروري بنظر ميرسد.
انتخاب كلمات يك تعريف، كار حساس وقابل تأملي است زيرا هر كلمه يا عبارت ميتواند عاملي تعيين كننده درشناسايي، ارزيابي وحفاظت از بقاياي تاريخي باشد. همچنين عوامل مهمي در هر تعريف وجود دارد كه كلمات كليدي انتخابي براي آن بايد توانايي پاسخگويي به جنبههاي مختلف آن را داشته و حتي المقدور متضمن آگاهيهاي لازم در آن وجه باشند.
در اين مبحث برآنيم تا با شناخت مفاهيم مربوطه، تعاريف ارائه شده ازميراث فرهنگي را مورد مطالعه قرار دهيم.
از سوي ديگر با توجه به نقش اساسي وفزايندهاي كه شناخت مباني هر پديده يا رويدادي دردرك ماهيت و سيرتكاملي آن دارد، مبحث دوم به بررسي اين موضوع اختصاص يافته است.
1- معني زبان شناسانه ( فيلولوژيك)
از آنجا كه انتخاب واستفاده از لغات نقش مهمي در بيان مفاهيم پنهانشان دارد،ابتدا معني زبان شناسانه لغات مربوط به ميراث فرهنگي را كه در انگليسي،فرانسه،عربي وفارسي مورد استفاده قرار مي گيرد بررسي مينماييم.
در انگليسي،اصطلاحاتي چون Heritage، Cultural Heritage، Relics، Remains، Patrimony و Property به كار ميآيند. بر طبق فرهنگ لغات Historical Principles (آكسفورد ،1888) Heritage در قرون گذشته به اشكال متفاوتي چون: heritage، eritage،
erytage و غيره بكار مي رفته است.كه همگي از ريشه لاتين Hereditagium مي باشند به معني :«.. آنچه به ارث رسيده يا ممكن است برسد،هر مال يا خصوصاً ملك كه براساس حق وراثت واگذار گردد» آنچه در اين اصطلاح واضح به نظرميرسد، آن است كه مال از گذشته به ارث رسيده است.
كلمة Relic كه از Reliquias در لاتين بدست ميآيد،به معني :«در موارد استفاده مذهبي، بخصوص در كليساهاي يونان وكاتوليك روم :برخي اشياء همچون قسمتي ازبدن يا لباس،يك قطعه موردمصرف شخصي يا نظاير آن كه به عنوان يادبود از يك قديس، شهيد يا فرد روحاني ديگري باقي مانده و به دقت از آن نگهداري كرده و محترم ومقدس داشته ميشود»، ونيز «چيزي نفيس يا قيمتي» و «هر چه كه به عنوان يادگاري يا يادبود از يك شخص، يك چيز، يك مكان نگه داشته شود؛يك يادمان.»
remains يعني:«آنان كه از ميان تعدادي از اشخاص باز مانده،نجات يافته يا باقي مانده اند؛باقيمانده يا الباقي» و «يك اثر مادي (عتيقه يا غيرآن )، يك بنا يا ساختمان قديمي يا ساختهاي ديگر؛ وشيئي كه از زمانهاي گذشته به دست آمده است.»
Patrimony يعني :دارايي يا يك ملك كه از پدر يا جد شخصي به اورسيده؛ ميراث، وراثت.
Property يعني: وضعيتي ازتعلق يا متعلق به بعضي اشخاص بودن و «مالك چيزي بودن، چيزي را تملك كردن،حق(بخصوص حق انحصاري) تصرف، استفاده ،يا در اختيار گرفتن هر چيز (معمولاً شيئي مادي و محسوس) ، دارندگي ،مالكيت.»
در فرانسه كلمات مشابهي با همان ريشة مشترك انگليسي وجود دارد، به استثناء (Cultorel)Bien كه ترجمه آن به انگليسي Property يا Goods است.
در عربي كلمه «تراث» به كار ميرود كه از كلمه ارث ريشه ميگيرد. در زبان فارسي دوكلمه «آثار»و «ميراث» وجود دارند كه هر دوريشه عربي دارند. «آثار» جمع «اثر» به معني محصول فيزيكي و غيرفيزيكي بجاي مانده است. در اين كلمه انعكاس گذشته چشم گير نيست، و كلمه بيشترنشان دهندة اهميت آنچه كه خلق شده ميباشد و از اينروست كه در فارسي اين كلمه اغلب با صفاتي چون تاريخي يا فرهنگي همراه ميشود.
كلمة ديگر،ميراث، يعني آنچه به ارث رسيده است كه بسيار مشابه Heritage در انگليسي است. اگر چه بدون اضافه نمودن كلمات توضيحي نيز قابل درك ميباشد، اما همچون Heritage در انگليسي، اغلب به همراه كلمه «فرهنگ» به كار ميرود.
كلمه Property انگليسي و Bien فرانسوي يادآور مفهوم گذشته نيستند،در حالي كه ساير كلمات به آنچه كه ميراث گذشته است، رجوع داده ميشوند. در مدارك يونسكو اغلب اين دوكلمه،(Property) و Bein بكار رفته اند. اگر چه مي توان چنين فرض كرد كه اين امر موجب ارتباط حال و گذشته ميگردد و موارد وسيعتري از پديدههاي فرهنگي را تحت پوشش قرار ميدهد.
مبحث اول : تعاريف ميراث فرهنگي
1- ميراث فرهنگي به مفهوم عام:
در دستيابي به يك تعريف براي ميراث فرهنگي، لازم است كه معيارهاي مشخصي مورد توجه قرار گيرند.
در اين ارتباط سه معيار اصلي پيشنهاد ميشود، شيئيت، قدمت و پيام انساني
اين معيارها ميتوانند ما را به اين مضمون نزديك نمايند كه :
هرپديدهاي ( اعم از منقول و غيرمنقول و آنچه كه ميراث مادي و معنوي خوانده ميشود) كه قدمتي دارد (طول اين قدمت نسبي است) و واجدپيامي انساني است ( يا چيزي از انسانهاي گذشته براي عرضه دارد) شايسته است كه بعنوان «ميراث فرهنگي» خطاب گردد.
نتيجتاً ناديده گرفتن هر يك از اين سه عامل موجب انحراف جدي در استخدام اصطلاح ميراث فرهنگي براي بيان مقصود ميشود.در توضيح امر برآنيم تا هر يك از اين ملاك ها را براي شناسايي ميراث فرهنگي تبيين نماييم.
الف ) شيئيت:
اگر شيئيت ميراث فرهنگي مورد تأكيد است، نه به اين دليل كه ممكن است ميراث فرهنگي بعنوان چيزي ذهني تصور شود چرا كه بديهي است، ما چيزي را بعنوان ميراث فرهنگي تلقي ميكنيم كه بنحوي به منصه ظهور رسيده باشد، بلكه معياري است جهت بازيابي.
بدين معنا كه اين مورد از شاخصهاي ميراث فرهنگي نيست بلكه يك معياربراي كمك به شناسايي آن است.
به نظر مي رسد كه مواجهه مستقيم با بقاياي تاريخي و برخورد با عينيت آن به انسان نوعي شهود اعطا ميكند،نوعي دريافت استنتاجي خاص كه از خواندن تاريخ يا توضيح شفاهي حاصل نميشود.
با قدري تأمل در قرآن كريم در مييابيم كه در كنار روشهاي منطقي براي جستجوي حقيقت، قرآن بشررا به سفر وديدن آثار دعوت مينمايد. از سويي مرور تجارب شخصي به ما نشان ميدهد كه در مواجهه با اصل يك تابلوي نقاشي يا شنيدن اجراي زنده يك قطعه موسيقي تا چه حد واكنشي متفاوت داشته ايم. بدين معنا كه مشاهده حضور فيزيكي يك اثردر يك موزه يا در محوطه تاريخي موجب افزايش قدرت مواجهه و توجه بيشترميگردد.
بايد به ياد داشت كه بيشتر آثار باقيمانده، بعنوان يك اثر هنري خلق نشدهاند، بلكه به جهت گذر سالهاي بسيار تأثير ژرفي بر بيننده ميگذارند.
بنابراين معيار شيئيت، امكان تجربهاي بي بديل را براي مخاطب فراهم مينمايد بدين معنا كه شهود مستقيم گذشته را ممكن و امكان گفتگوي روحي با پيشينيان را تسهيل مينمايد.
ب) قدمت :
دومين معيار پيشنهادي براي تبيين ميراث فرهنگي، قدمت است. مساله قدمت براي مطالعه گذشته بسيار با اهميت است زيرا اين عنصر ضمن اينكه موفقيت اثر را در تاريخ تعيين كرده واطلاعات با ارزشي را ارائه مينمايد، حس خاصي را در مشاهده برميانگيزاند. بي شك گذشته نقش
مهمي درزندگي رواني انسانها ايفا ميكند.بسياري از رويكردهاي عاطفي به گذشته ناشي از قدمت به ارث رسيده در اشياء تاريخي ميباشد. دراين راستا آن قابل ذكر است اينكه مقدار فاصله با گذشته كه حس قديمي بودن را ميآفريند،نسبي است وواضح است كه براي آنچه ميراث ناميده ميشود،حداقل سني بايد وجود داشته باشد.ليكن شايان ذكر است كه قرآن كريم نيز طول زمان مشابهي بعنوان يك مقياس براي تعيين آنچه كه قديمي يا از گذشته است ارائه مينمايد.
در ميان سه معيار پيشنهادي اين قدمت است كه ما را به گفتگو ودرك پيام پيشينيان دعوت مينمايد. لذا اگر عامل قدمت را حذف كنيم، چيزي بعنوان ميراث فرهنگي باقي نخواهد ماند.
اين حس بنحوي تركيب شگفتي،حسرت، تحسين ورضايت است زيرا حقيقتاً بزرگترين افتخار يك اثر باستاني در اجزاي بكار رفته نيست بلكه شكوه آن در قدمت وحس عميقي است كه به انسان تلقين ميشود.»
ج) پيام انساني:
براي آنچه ميراث فرهنگي خوانده ميشود، بيش از شيئيت و قدمت، حمل يك پيام ضروري است. به بيان ديگر هر شيئي تاريخي كه فاقد پيامي باشد،ميراث فرهنگي شمرده نمي شود ليكن بطور مسلم هزاران سنگ بر روي سنگهاي ديگري قراردارند كه ما آنان را ميراث فرهنگي مان نميدانيم. در حقيقت بسياري از بقاياي معماري كهن ما ازسنگهاي برهم استوار تشكيل يافته اند.آنچه آنها را با ارزش ميسازد شرحي است راجع به «چرايي» و «چگونگي» خلق اين آثار.
بنابراين ردپاي انسانها بر روي هر تكه ازميراث فرهنگي است كه آن را در برابرديگر بقاياي گذشته قابل شناسايي كرده و به آن اجازه ميدهد كه «فرهنگي» خوانده شود.پس آنچه را كه ما پيام ميخوانيم، عامل فرهنگي يا اثرانسان است كه بر پديدهها انعكاس يافته و ارزش مطالعاتي آن در فهم پيشينيانمان است.
با پيوند سه معيار پيشنهادي ميراث فرهنگي چنين تعريف ميگردد:«ردپاي انسان در طول تاريخ كه حامل پيامي انساني است»
اشيايي است: ردپاي انسان، شامل آثار منقول وغيرمنقول، مادي و معنوي، با نمود فيزيكي وقابل ادراك با حواس، حامل ارزشهاي علمي
كه واجدقدمت: امري نسبي، نمايانگر تحول انسان، كل مسير تاريخ را پوشش ميدهد، حسي از تداوم را عرضه ميكند وارائه گر ارزشهاي تاريخي است.
و داراي پيامي انساني است: كه با تاريخ نوشتاري بدست نميآيد ولي نشانگر بسياري حقايق تاريخي معتبر است، در تماس مستقيم قابل دريافت است، حسي از هويت را القا كرده و ارائه دهنده ارزشهاي عاطفي است.
3- مفهوم خاص ميراث فرهنگي (ميراث فرهنگي معنوي)
ميراث فرهنگي معنوي بنياديترين جنبه هاي حيات اجتماعي و فكري ملت ها ،منشاء هويتها، تنوع و خلاقيت است.فرايندي است كه باعث ميشود مردم يك روستا، گروه يا ملت، گرد هم جمع شده و اثر فرهنگي را خلق نمايند. اين فرايند بعضاً مهم تر از خود شيء يا رويداد است. اين نوع ميراث غيرملموس و معنوي است وشامل مجموعه مظاهري است كه اگر چه وجود خاصي ندارند اما جلوه هاي مادي آنها قابل درك و در دسترس است. تفسير يافتههاي باستان شناسي، جلوه
هاي معنوي اين ميراث با ارزش را در اختيار قرار ميدهد، براي نمونه مجسمه سفالي ونوس كه در دورهاي اززندگي مادر شاهي ساكنان فلات ايران اعتقاد به الهه باروري يكي از باورداشت هاي جمعيت ساكن را تشكيل ميداد،مورد احترام بود وهمزمان در چند نقطه از كشورمان مانند خوزستان و مناطقي ازآناتولي در كاوشهاي علمي بدست آمده است.
به اين ترتيب: «رويه ها ،معرف ها،دانش ها و مهارت ها ،ابزار،اشياء ،آثار هنري و مكانهايي كه اجتماعات وافراد، آن را ميراث معنوي خود تلقي ميكنند، با اصول حقوق بشر پذيرفته شده در جهان، يعني برابري، تداوم، استمرار و احترام متقابل ميان اجتماعات فرهنگي سازگاراست
. به اجتماعات حس تداوم هويت ميبخشد و اجتماعات نيز درپاسخ به شرايط محيطي، تاريخي و يا زيست خود بطور مستمر آن را بازسازي مي كنند.»
پيش نويس مقدماتي كنوانسيون حفظ ميراث فرهنگي معنوي، ويژگيها و مصاديق اين نوع از ميراث را بدين شرح عنوان مي نمايد:
ميراث معنوي يك جريان تاريخي است كه تا دورة معاصر حيات دارد و متحول و متكامل رو به آينده ميرود.
- به روش روايي وسنتي از نسلي به نسل ديگر منتقل ميشود.
- معيارهاي ارزشي مورد احترام جامعه خودرا به همراه دارد.
- قانونمند و بهنجار است.
- داراي مولفههاي فرهنگي ومعنوي است.
- موجب خلاقيتهاي صوري و مادي ميشود ( از گذشته تا حال و آينده)
بدين ترتيب ميراث معنوي كه گنجينه زنده بشري به شمار ميرود، بازتاب مجموعهاي از فرايندهاي ذهني است كه دريك جامعه ودر دورههاي گوناگون تاريخي شكل ميگيرد و با اصولي ثابت وقابل شناخت به خلاقيتهاي صوري و مادي منجر شده و پيوسته بازتابي از نيازها و نيز پاسخ به آن نيازها را در خود دارا است.هنجارها وقانونمنديهاي اين مجموعه پيوسته بگونهاي ناخودآگاه، روايي وسنتي از نسلي به نسل ديگ
از اين روي مصاديق ميراث فرهنگي معنوي عبارتند از :
- زبان : شامل گويش ها
- دانش سنتي : شامل فناوري سنتي ( طب سنتي، معماري سنتي، نجوم سنتي و… )
- اساطير : شامل باورداشت ها واعتقادات، تاريخ روايي، آيين ها و مراسم
- فولكلور :شامل نمودهاي روايي (قصه ها و ادبيات روايي) ،نمودهاي موسيقيايي (موسيقي سنتي،ترانه ها و آوازهاي سنتي)،نمودهاي حركتي (حركات موزون، نمايش سنتي و اشكال گوناگون نمايشهاي آييني و…)
- نمودهاي مادي (صنايع دستي: طرح ها و نمادهاي سنتي، مجسمه سازي، سفال ونساجي ، فرش و … )
4- تعريف ميراث فرهنگي در قوانين ايران:
ماده 1 قانون راجع به حفظ آثار ملي مصوب 1309، در بيان مفهوم ميراث فرهنگي از عنوان «آثار ملي» و به شرح ذيل ياد نموده بود:
«به كليه آثار صنعتي، ابنيه واماكني كه تا پايان دوره زنديه در مملكت ايران احداث شده اعم از منقول وغيرمنقول اطلاق ميشود.»
تعريف مذكور آثار ملي همچون بناهها،ساختمانها يا اشيايي كه از زمان قاجاريه به بعد ساخته شده بود را شامل نميشد، لذا قانونگذار، تعريف آثار ملي را، با اجازهاي كه عملاً به وزارت فرهنگ وهنر سابق داده بود، توسعه بخشيد و تمامي آثار غير منقول كه از نظر تاريخي يا شؤون ملي واجد اهميت بودند، صرفنظر از تاريخ ايجاد و پيدايش، با تصويب شوراي وزارتخانه مزبور، جزء آثار ملي قلمداد شده و به ثبت رسيدند.
بالاخره با تصويب قانون اساسنامه سازمان ميراث فرهنگي كشور به تاريخ 28 تير ماه 1367، قانونگذار ايران آخرين وجديدترين تعريف قانوني را در خصوص شناسائي ميراث فرهنگي كشور ارائه نمود.
ماده يك قانون در زمينه تعريف ميراث فرهنگي مقرر ميدارد:
« ميراث فرهنگي شامل آثار باقيمانده از گذشتگان است كه نشانگر حركت انسان در طول تاريخ ميباشد و با شناسائي آن زمينه شناخت هويت و خط حركت فرهنگي اوميسر ميگردد و از اين طريق زمينههاي عبرت براي انسان فراهم ميآيد..»
در مقام بررسي اجمالي اين تعريف، بايد بگويم كه اين تعريف بسيار كلي و عام از ميراث فرهنگي است كه خالي ازابهام نمي باشد. چرا كه معلوم نيست مثلا قيد «آثار» در اين تعريف شامل چه اموالي ميگردد؟ آيا ابنيه و اماكن و مصنوعات صنعتي را در بر ميگيرد؟آيا شامل هردواموال منقول و غيرمنقول ميگردد؟
همچنين قيد « باقيمانده از گذشتگان » نيز ابهام برانگيز است، زيرا قيد مزبور مدت زمان معيني را تعيين نمينمايد فلذا تعريف فوق شامل آثار افرادي كه به تازگي از دنيا رفتهاند، ميگردد در حاليكه اساساً نبايد چنين باشد.
همچنين ابهام عبارت «…كه نشانگر حركت انسان در طول تاريخ ميباشد و با شناسائي آن زمينه شناخت هويت وخط حركت فرهنگي اوميسر ميگردد و از اين طريق زمينههاي عبرت براي انسان فراهم ميآيد.» ، نيز قابل توجه ميباشد. فلذا، جهت رفع اين نقيصه پيشنهاد ميگردد جهت تعيين
چه اينكه اموالي جزو ميراث فرهنگي محسوب ميگردند، با توجه به آنچه در قسمتهاي قبلي در خصوص تعريف قانوني اشياء عتيقه و ميراث فرهنگي بيان و مطرح گرديد، همچنين با استفاده از نظريات كارشناسان رسمي و تجارب سازمان ميراث فرهنگي، نسبت به حل مشكل اقدام گردد.
5- تعريف ميراث فرهنگي در كنوانسيونهاي بين المللي:
الف )تعريف اموال فرهنگي در قرارداد حمايت از اموال فرهنگي هنگام جنگ:
در اين قرارداد اموال زير قطع نظر از منشاء ومالك آنها اموال فرهنگي محسوب ميگردد:
1- اموال منقول وغيرمنقول كه براي فرهنگ ملل داراي اهميت زيادي ميباشد از قبيل آثار معماري- هنري يا تاريخي- مذهبي يا غيرمذهبي- مناظر باستاني مجموع ساختمانهائي كه از اين حيث داراي ارزش تاريخي يا هنري ميباشد. آثار هنري و نسخ خطي و كتب وساير اشياء كه داراي ارزش هنري- تاريخي يا باستان شناسي باشد و همچنين مجموعههاي علمي و مجموعههاي مهم كتب و اسناد ونمونه هاي تقليدي اموال مذكور در فوق.
2- بناهائي كه منظوراصلي و واقعي از آنها حفاظت ونمايش
اموال منقول فرهنگي مذكور در بند (1) ميباشد مانند موزه ها، كتابخانه هاي بزرگ، بايگانيها و همچنين بنگاههايي كه درصورت وقوع جنگ، اموال منقول فرهنگي مذكور در بند (1) درآنجا نگاهداري ميشود.
3- مراكزي كه درآنجا تعداد قابل توجهي اموال فرهنگي مشروحه در بند (1) وبند (2) وجود دارد و مراكز آثار تاريخي گفته ميشود.
ب ) تعريف اموال فرهنگي واشياء عتيقه در كنوانسيون مربوط به اتخاذ تدابير براي ممنوع كردن وجلوگيري از ورود يا صدور وانتقال مالكيت غيرقانوني اموال فرهنگي:
ماده اول اين كنوانسيون در مقام تعريف اموال فرهنگي واشياء عتيقه مقرر ميدارد:
به لحاظ كنوانسيون حاضر، منظور از اموال فرهنگي اموالي هستند اعم از مذهبي يا غيرمذهبي كه به وسيله هر دولت ،اهميت آنها از نظرباستان شناسي ماقبل تاريخ، تاريخي، ادبي، هنري يا علمي مشخص شده وبه انواع زير تعلق داشته باشد.
1- مجموعه ها و نمونههاي نادر جانورشناسي، گياه شناسي، معدن شناسي و كالبد شناسي واشياء واجد اهميت ديرين شناسي.
2- اموال مربوط به تاريخ،از جمله تاريخ علوم وفنون، تاريخ نظامي و اجتماعي و همچنين زندگي رهبران،متفكران، دانشمندان وهنرمندان ملي ورويدادهاي مهم ملي.
3- دستاوردهاي كاوشهاي باستان شناسي(قانوني يا پنهاني) واكتشافات باستانشناسي.
4- عناصر حاصل از تجزيه و تفكيك بناهاي هنري يا تاريخي و محوطه هاي باستان شناسي.
5- اشياء عتيقه كه بيش از صد سال قدمت دارند از قبيل كتيبهها ، سكه ها ومهرههاي كنده كاري شده.
6- اشياء مردم ش
ناسي
7- اموالي كه واجد اهميت هنري هستند مانند:
- آثار اصيل هنر پيكر تراشي و مجسمه سازي با هر نوع مادهاي
- كنده كاريها ،مهره ها،چاپهاي سنگي اصيل
- تمبرهاي پست، تمبرهاي درآمد و تمبرهاي ديگر، مجزا يا در مجموعه ها
- اثاثيهاي كه بيش از يك صد سال قدمت دارند وابزارموسيقي قديمي
- نسخ خطي نادر و آثار اوائل صنعت چاپ، كتابها و اسناد و انتشارات قديمي
ج- تعريف ميراث فرهنگي در كنوانسيون حمايت از ميراث فرهنگي و طبيعي جهان:
كنفرانس عمومي سازمان تربيتي، علمي و فرهنگي ملل متحد منعقد درپاريس ضمن هفدمين اجلاسيه خود مورخ 17 اكتبر تا 21 نوامبر 1972 تعاريف جديدي براي ميراث فرهنگي وطبيعي ارائه نمود كه بخاطر تازگي آن بسيار مورد توجه قرار گرفت.
ماده يك كنوانسيون مزبور در تعريف ميراث فرهنگي چنين مقرر ميدارد:
«به لحاظ كنوانسيون حاضر،آنچه ذيلاً ذكر ميگردد به عنوان «ميراث فرهنگي» تلقي ميشود.
آثار:آثار معماري ،مجسمه سازي يا نقاشي از بناها، عوامل و بناهائي كه جنبه باستاني دارند،
كتيبه ها، غارها و مجموع عواملي كه از نظر تاريخي، هنري و علمي داراي ارزش جهاني استثنائي هستند.
مجموعه ها :مجموعه بناهاي مجزا يا مجتمع كه از نظر معماري، منحصربه فرد بودن يا بستگي و موقعيت آنها دريك منظره طبيعي،به لحاظ تاريخي، هنري و علمي داراي ارزش جهاني استثنائي هستند.
محوطه ها: آثار انسان يا آثاري كه توأماً به وسيله انسان وطبيعت ايجاد شده است ونيزمناطق شامل محوطههاي باستاني كه به لحاظ تاريخي، زيبائي شناسي نژاد شناسي داراي ارزش جهاني استثنائي هستند.»
ماده 2 كنوانسيون مذكور در تعريف ميراث طبيعي چنين مقرر مي دارد:
« به لحاظ كنوانسيون حاضر،آنچه ذيلاً ذكر ميگردد «ميراث طبيعي» به شمار ميرود:
- آثار طبيعي متشكل از تركيبات فيزيكي وزيست شناسي يا مجموعهاي از اين نوع تركيبات كه از نظر زيبائي شناسي يا علمي حائز ارزش جهاني استثنايي هستند.
- تركيبات ارضي و جغرافيايي طبيعي ومناطق كاملاًمشخص كه زيستگاه حيوانات و منطقه رشد گياهان مورد تهديد بوده وازنظر علمي وحفاظت حائز ارزش جهاني استثنائي هستند.
- محوطة طبيعي يا مناطق طبيعي كه دقيقاً مشخص شده وبه لحاظ علمي، حفاظت يا زيبائي طبيعي داراي ارزش جهاني استثنائي هستند.»
در مواجهه با تعاريف مذكور ملاحظه مي گردد كه :
اصطلاح «اموال» بجاي «ميراث» بكار رفته است. معني كه ما ازكلمه «اموال» استنباط ميكنيم به وضوح متفاوت با كلمه «ميراث » است عنصر اصلي كه در كلمه اموال وجود ندارد،اشاره به مرجعي است كه ما ازآن اثر را به ارث برده ايم، اين امربخصوص در فرهنگ اسلامي كه هدف اصلي از رجوع به آثار را عبرت گرفتن از گذشته ميداند ،قابل تأمل است. وقتي مرجع اثر تاريخي فراموش شد، اصل ومنشأ آن را از دست داده ايم. لذا آنچه بدين ترتيب پيشنهاد شده،منطبق با ديدگاه اسلامي به نظر نميرسد.
واگردر كشورهاي ما با اين تعريف موافقت ميشد، ميتوانست كل معناو مسيرميراث فرهنگي مربوط به ايران را تحت تأثير قرار دهد.
نكته ديگر آنكه تعريفي كه تنها توسط مصاديقش شرح داده شود،جامع نيست، زيرا هنوز هم مصاديقي وجود دارد كه ذكر نشده اند.
از سوي ديگر حلقه مفقوده در اين رابطه، پيوستگي و ارتباط بين شاخصههاي موضوع مورد تعريف ميباشد.
در اظهارات يونسكو شاخصههايي چون تاريخي، هنري و علمي وجود دارد كه وابستگي وچگونگي پيوند ميان آنها روشن نيست.
نكته ديگري كه قابل تأمل است اينكه در تعاريف يونسكو بعضي ارزشها همچون تاريخي، هنري وعلمي ارائه شده است. در وهله اول اينگونه بنظرميرسد كه ملاك مناسبي براي شناسايي ميراث فرهنگي است اما با تحليل دقيق تر مي توان ادعا نمود كه ارزشهاي موجود در يك اثر، معيار قلمداد شدن آن بعنوان ميراث فرهنگي نميباشد. زيرا با حذف هر يك از اين ارزشها هنوز چيزي بعنوان ميراث فرهنگي وجود خواهد داشت ودر حالي كه معيار در يك تعريف، عنصري است كه اگر حذف شود كل موضوع تغيير مييابد.
در نتيجه ارائه ارزشها براي شناسايي مفيد است ولي نمي تواند جانشين معيارهاي تعريف گردد.
با وجود تمام اين موارد، اجتناب پسنديده يونسكو از ايجاد ارتباط بين مقوله ميراث فرهنگي با برخي كوته بينيها وتنگ نظريهاي مذهبي، سياسي، تاريخي وهنري، يونسكو را به درستي برآن داشته تا برتري خاصي براي يك دوره تاريخي و يا يك مكتب يا دوران هنري بعنوان يك ابزار در ارزيابي ميراث فرهنگي قائل نشود.
مبحث دوم : مباني حمايت از ميراث فرهنگي:
1- مباني ارزشي:
مباني اصلي كليه موضوعات مربوط به ميراث فرهنگي، مساله ارزش ميباشد. تمام آنچه را كه ما در رابطه با ميراث فرهنگي انجام ميدهيم اعم از شناسايي، صيانت، حمايت، حفاظت و معرفي بدليل تعيين ارزشها واولويت بندي آنهاست
.
در اين مبحث برآنيم تا به سه پرسش اساسي پاسخ گوئيم:
1- مقصود از ارزشهاي ميراث فرهنگي چيست؟
2- آيا تعيين ارزشها متكي به شرايط خاصي است؟
3- مكانيزم تعيين اولويت درارزشها چگونه است؟
براي شناخت ارزشهاي ميراث فرهنگي ابتداً تقسيم بندي ذيل را ارائه وسپس به توضيح آن ميپردازيم.
ارزشهاي علمي (كاربردي) ارزشهاي اقتصادي و…
ارزشهاي باستان شناختي و …
ارزشهاي تاريخي(فرهنگي) ارزشهاي تداوم فرهنگي،قدرت،هويت و…
ارزشهاي معماري و..
ارزشهاي هنري (عاطفي ) ارزشيابي زيباشناختي ونمادين،روحاني، اعجاب انگيز و…
اساساً علمي كه ما به جهان خارج پيدا مي كنيم و زمينه ساز تصور قابليت يا ارزش درچيزي مي شود، از سه طريق حاصل ميگردد:علوم دقيقه،علوم انساني و دريافتهاي هنري
هر يك از اين سه، روشهاي مخصوص به خود را دارند. شناخت ارزشهاي ميراث فرهنگي نيزبه ناچار از همين سه طريق ممكنست،لذا بنظر ميرسد بتوان ابتدا ارزشها را براساس اين سه رويكرد تقسيم بندي نمود.
بخشي از ارزشها كه از راه بررسي صرفاً علمي حاصل مي گردند را مي توان ارزشهاي علمي خواند.
گروه ديگر از ارزشها كه با بكارگيري روشهاي متداول در علوم انساني بدست ميآيد، ارزشهاي تاريخي ناميده ميشوند، زيرا عمده ترين هدف از مطالعاتي با اين روش، پيبردن به چگونگي زندگاني انسان درگذشته و ساير تحول آنست كه موضوع علم تاريخ ميباشد.
از سوي ديگر ارزشهاي حاصل ازشناخت هنري يا احساسي را ارزشهاي هنري يا عاطفي مي ناميم كه اين نوع شناخت از رابطه بي واسطه انسان واثر حاصل ميگردد وقابل اندازه گيري بوسيله ابزار علمي يا روشهاي علوم انساني نيستند. آنچه قابل توجه است، رابطه مستقيم و تناسب بسيار جالبي است كه ميان اين گروه از ارزشها وسه معيار اصلي كه براي تعريف ميراث فرهنگي به كار گرفتيم وجود دارد. بدين نحو كه ارزشهاي علمي با شيئيت، ارزشهاي تاريخي با قدمت و ارزشهاي عاطفي با پيام انساني قابل مقايسهاند.
در بررسي علمي با پديدههاي قابل اندازه گيري مواجه ايم. بنابراين اين عامل شيئيت در ميراث فرهنگي است كه راه را بر اين نوع بررسي ميگشايد.
در بررسي ارزشهاي تاريخي ما به بررسي اثراتي كه از گذشت زمان بر ميراث فرهنگي ثبت شده ميپردازيم و اين خصوصيت قدمت است كه چنين بررسي را ممكن مي سازد.
ودر ارزشهاي عاطفي آنچه مورد نظر ماست، تأثيري روحي است كه از اثر در انسان بوجود ميآيد و اين ازراه انتقال آن پيام انساني است كه خودآگاه يا ناخودآگاه در آثار برجاي مانده است.
آنچه را بعنوان ارزش در ميراث فرهنگي مي پذيريم، به شرايطي وابسته است ولذا اين ارزشها با تغيير شرايط در يك جامعه ويا با انتقال از جامعهاي به جامعه ديگر تغيير مييابند. اين دگرگوني نه تنها در ميزان ارزشمندي ارزشها بلكه در خود آنچه ما ارزش ميناميم،ايجاد ميشود.
يعني ممكن است وجهي ازميراث فرهنگي درجامعهاي ارزشمند تلقي گردد ودرجامعه ديگر حتي بعنوان يك ضد ارزش بحساب آيد مانند كاخ پادشان يا بناهاي مذهبي كه درجامعهاي به ترتيب نماد اقتدار و اعتقاد تلقي شده وبا ارزشند ودر جامعة ديگر سمبل بورژوازي و كهنه پرستي قلمداد ميشوند. اگر ارزشهاي ميراث فرهنگي با سيستم ارزش يك جامعه تنظيم نشود، طبيعتاً نمي توان در اين ارتباط انتظار توجه مادي ومعنوي زيادي از آن جامعه داشت.
يكي از راههاي حل اين مشكل، بازگردانيدن اين ارزشها به خود اثراست
. يعني بجاي سعي در شناسايي و توجه به ارزشهايي كه توسط بهره برداري كننده به چيزي داده ميشود،سعي در شناسايي و توجه به قابليت اشياء بنماييم كه گوياي توانايي خود شييء است.بدين ترتيب وابستگي اين خصوصيات را به شرايط بيروني تقليل داده وبه خود آن شيء منتقل مينماييم.
بسياري از مسائل مربوط به ميراث فرهنگي از درك دو عنصر يعني شناخت نياز و همچنين درك آنكه ميراث فرهنگي عامل رفع اين نياز است،ناشي ميشود.
مثلاً بسياري از گروههاي اجتماعي يا حتي جوامع از يك سو اساساً نيازي به فراگيري تاريخ نمي بينند تا توانايي ميراث فرهنگي در پاسخگويي به آن براي آنها بصورت ارزش جلوه كند وبه فرض اگر هم بدنبال فراگيري تاريخ باشند، به اين موضوع آگاهي ندارند كه آنچه آنها ميخواهند، درميراث فرهنگي يافت ميشود.
در اين نوع جوامع ممكن است كه ميراث فرهنگي چندان ارزشمند تلقي نگردد ولي آيا ميتوان منكر آن شد كه ميراث فرهنگي قابليت عرضه تاريخ يا هويت را دارد؟!
لذا به نظرمي رسد كه عوامل موثر در تعيين ارزشها، شناخت نياز و شناخت آنچه ميتواند اين نياز را بطرف كند، ميباشد.
بدين ترتيب، تلقي قابليتهاي موجود در ميراث فرهنگي به عنوان ارزش فرهنگي بستگي به شرايط اجتماعي هر جامعه دارد كه آن جامعه به چه چيز نيازمند است و كدام قابليت ميراث فرهنگي ميتواند در رفع آن نيازها موثرباشد.
در نتيجه مي توان براي پرهيز از وابسته بودن به شرايط متغيربيروني از كلمه «قابليت» بجاي «ارزش» استفاده نمود.
يكي از مهمترين عوامل در مواجه با آثار تاريخي،نحوه تنظيم اولويت ارزشهاي موجوددرآن است.
اولويتها ابتدا توسط «نيازها» تعيين ميشوند، سپس توسط باورها «تعديل» ميگردند ونهايتاً با توجه به «امكانات» تحقق مييابند.
يعني در رابطه با ميراث فرهنگي از يكسو با تركيبي از نيازها و باورها مواجه هستيم كه ميتوان در مجموع آن را علت مراجعه به آثار دانست كه مرحله تعيين اولويت ارزشهاست و ازسوي ديگر با محدوديت امكانات اجتماعي مواجه هستيم كه اين اولويتها را تعديل نموده وراه تحقق آن را فراهم مي آورد.
زماني كه اثري واجد ارزشهاي گوناگون باشد، طبيعتاً لازمست كه متخصصين از شاخههاي مختلف، ابتدا به شناسايي اين ارزشها و سپس به دفاع ازآن براي تعيين اولويت و تنظيم برنامه بپردازند. اما مشكل آن است كه در اين جمع نيز هركس ارزش موردنظر خود را ميفهمد و طبعاً براي آن بيشترين اولويت را قائل ميشود. در حاليكه تنظيم اولويت ها نياز به ديدگاهي دارد كه همة ارزشها را بفهمد و آنها را با هم مقايسه كند.
درحقيقت اين ارزشها نيستند كه در مقابل هم هستند بلكه اين نيازها و ميزان قابليت اثر در پاسخگويي به آنهاست كه اولويتها را تعيين مي كند.
در مجموع ميتوان گفت كه در جوامع پيشرفته كه نيازها،باورها و امكانات در يكسو قرار ميگيرند، همگان شاهد حفظ و مرمت بناها با رعايت همه ارزشهاي آن هستند. اما دركشورهاي درحال توسعه كه ازيكسو هنوز سطح دريافت عمومي نسبت به ضرورت حفاظت از مواريث فرهنگي بالا
نيست واز سويي ديگرنياز دولت به بهره برداري عملكردي ( اقتصادي) ازآثار بسيار بالاست، اين خطر همچنان وجود دارد كه با شروع و تداوم چنين وضعيتي،بتدريخ تمامي ارزشهاي آثار، تحت تأثير بهرهبرداريهاي اقتصادي قرار گيرد.
2-مباني قانوني
الف – مبناي ملي حقوق ميراث فرهنگي
ميراث فرهنگي و طبيعي ازجمله اموال ارزشمند و بي بديلي ميباشند كه نه تنها به ملتها، بلكه به تمامي بشريت تعلق دارند، فقدان هر يك از اين اموال بسيار ارزشمند از طريق تنزل وضعيت يا از ميان رفتن آنها موجب فقر ميراث كليه ملل جهان خواهد شد.بخشهايي از اين ميراث را ميتوان به علت ويژگيهاي استثنايي شان داراي ارزش والاي جهاني وبدين لحاظ شايسته حفاظت ويژه در برابر مخاطراتي دانست كه به طرز فزاينده آنها را تهديد ميكند.
هدف حقوق ميراث فرهنگي، شناسايي، حفاظت، حمايت ومعرفي آثار فرهنگي -تاريخي ميباشد تا اينگونه آثار از گزند عوامل طبيعي و انساني در امان باشد وبعنوان ميراث جهاني بشريت براي هميشه حفظ وبه نسلهاي بعدي منتقل گردد.
مساله اول در «ميراث فرهنگي» تعيين مرجعي است كه در داخل يك كشور، صلاحيت تدوين قوانين مربوط به ميراث فرهنگي را دارد. اين مساله در شكل كلاسيك خود در كشورهاي فدرال با توسل به صلاحيتي كه هر يك از ايالات دولت فدرال در اين مورد دارند، قابل حل است. در كشورهاي بسيط نيزدراين زمينه مجلس داراي صلاحيت است.البته قوه مجريه نيزميتواند به صورتهاي مختلف مانند تصويب نامه،آيين نامه و بخشنامه در اين خصوص مقرراتي را وضع كند. اين اختيار در بعضي موارد كه نيازبه مقررات تكنيكي است، به خوبي قابل درك است. زيرا قسمت عمده اي از حقوق ميراث فرهنگي داخلي به قواعد نظارتي،انتظامي و خدماتي مربوط ميشود. به اين ترتيب ديگر نيازي به طي مراحل طولاني تصويب در پارلمان وجود نخواهد داشت.
اما وظائف مربوط به تدوين مقررات درزمينه عوامل انساني تهديد كننده ميراث فرهنگي برعهده مجلس شوراي اسلامي ميباشد.
همچنين مقررات مربوط به اصول نظارتي وحفاظتي از اموال موصوف در اماكن وابنيههايتاريخي وموزهها را در ساير موارد، سازمانهاي مرتبط از جمله سازمان ميراث فرهنگي كشور تدوين ميكند.
ب ) مبناي بين المللي حقوق ميراث فرهنگي
حقوق بين المللي ميراث فرهنگي شامل تعداد زيادي از معاهدات بين المللي.قطعنامههاي الزام آور سازمانهاي بين المللي و متون وقطعنامههاي غير الزام آوري است كه به رغم غيرالزامي بودن حائز اهميت هستند.
1- معاهدات بين المللي: مانند تعداد قوانين داخلي،شمار اين معاهدات بسيار افزايش يافته است.
2- قطعنامه هاي الزام آور: صدور قطعنامههاي الزام آور از جمله صلاحيتهاي سازمانهاي بين المللي است.ولي براي اينكه اين قطعنامه ها بتوانند مستقيماً در داخل كشورهاي عضوبه مورد اجرا در آيد، سازمان صادر كننده بايد داراي صلاحيتي فراملي باشد. البته در سطح جهاني تعداد اندكي از اين سازمانهاي فراملي وجود دارد.
3- قطعنامه هاي غيرالزام آور: برخلاف قطعنامههاي الزام آور، تعدادقطعنامههايي كه الزام آور نيستند، خواه آنها كه از سوي سازمانهاي بين حكومتي(دولتي) صادر شده اند وخواه آنها كه در كنفرانسهاي بين المللي صادر شده اند بسيار است، چرا كه تمام سازمانها يا كنفرانسهاي جهاني ميتوانند چنين قطعنامههايي صادر كنند و صدور اين قطعنامه ها براي كشورهاي عضو وغيرعضو تعهدي به وجود نميآورد.
3- مباني حفظ، پژوهش ومعرفي ميراث فرهنگي :
براي عمق بخشيدن به انديشه پژوهش، حفاظت ومعرفي ميراث فرهنگي ضروري است تا مباني آنرا مورد دقت نظر قرار داده و تأملي جدي در آن داشته باشيم.
مباني حفظ، پژوهش ومعرفي ميراث فرهنگي را ميتوان به سه دسته عمده تقسيم كرد كه عبارتند از:
الف – علل ذاتي
ب – علل عارضي
ج – علل عامدي (عمدي)
برخي از اين مواريث فرهنگي صرفاً داخل در يك دسته خاص نيستند بلكه ممكنست يك ميراث داخل در 2 يا 3 دسته باشد اما علت غالب بر آنها باعث ميشود تا جزء دسته خاصي قلمداد گردند.
الف ) علل ذاتي
تعداد زيادي از آثار فرهنگي در ذات خود داراي آنچنان ارزشي هستند كه جدا كردن آن ارزشها ممكن نيست لذا تمامي آنها را در يك طبقه بندي خاص با عنوان علل ذاتي جاي مي دهيم.
مهمترين مواريث فرهنگي كه به علل ذاتي بايد حفظ ومعرفي شوند عبارتند از:
1- اشياء يا اماكني كه داراي احترام و تقدس هستند.
بسياري از اماكن تاريخي و اشياء تاريخي- فرهنگي به علت اينكه مقدس هستند، از آنها حفظ و مراقبت و نگهداري ميشود مانند مقبره دانيال نبي، حرم حضرت شاهچراغ (ع) ، حرم حضرت معصومه(س)، حرم امام رضا (ع) و در كشورهاي ديگر مانند بيت المقدس، مسجد الحرام ،غار حرا و اشياء منسوب به پيامبران وغيره
2- اشياء يا اماكني كه داراي ارزش هنري والا وخاص هستند، مانند تابلوها، ظروف و تزئينات خاص هنري
3- اشياء يا آثاري كه داراي ارزش رفتاري بوده ونمايانگر نوع رفتار شخصي يا گروهي در جوامع مختلف هستند ،مانند اشيائي كه عمدتاً مرتبط با موضوع مردم شناسي ميباشند مثل لباس، پوشاك ،مفروشات و بافتهها.
4-اشياء يا آثاري كه داراي ارزش اقتصادي هستند، مانند ظروف طلاي دوران مختلف