بخشی از مقاله
چکیده :
خشونت با زنان در تاریخ زندگی بشر، امری جهانی بوده است. به همین سبب در دهه آخر قرن بیستم، سازمان ملل متحد به طور فعال تری درصدد حذف خشونت علیه زنان برآمد اما در عمل باتوجه به تعاریف مختلف از خشونت در فرهنگ های متفاوت شاهد عملکرد های متفاوت فرهنگی حقوقی در جوامع گوناگون هستیم . متاسفانه خشونت خانگی در بعضی جوامع نه تنها به آسانی نادیده گرفته میشود بلکه گاه حتی توسط عرف یا قانون بدلیل تفکرات قدیمی اجازه داده میشود در مجموع بافت فرهنگی اجتماعی در بسیاری از جوامع ، پیش داوریها ، عقاید والگوهایی را رواج میدهد که انقیاد زن و در نهایت خشونت علیه زنان را توجیه میکند. یکی از مهمترین عوامل، پذیرش قانونی خشونت خانگی و خصوصی انگاشتن نزاع های خانوادگی است و ابهام در تعریف خشونت خانگی سبب پذیرش آن میشود . ازاین رو این مقاله درصدد تبیین علل خشونت خانگی در جوامع گوناگون و مقایسه تحلیلی ان است.
مقدمه
خشونت خانگی علیه زنان با ورود آسیبهای جسمانی و روانی، نه تنها زنان را از برخورداری از حقوق انسانی خود محروم میکند بلکه از نقشآفرینی در مقام همسری و مادری و فعالیتهای سازنده اجتماعی باز میدارد، کانون خانواده را با مشکلات بسیاری مواجه مینماید، تبعات فردی و اجتماعی فراوان و هزینههای اجتماعی غیرقابل جبرانی به جای میگذارد. شالوده زندگی مشترک بر عشق، محبت، تفاهم، همدلی، عفو و گذشت استوار میگردد تا خانواده و در رأس آن زنان بتوانند نقش بیبدیل خود را در پرورش، تربیت، رشد و تعالی فرزندان ایفا نمایند، قانونگذار نیز با درک این ضرورت و اهمیت، قوانینی را جهت تنظیم روابط، تحکیم خانواده وضع نموده است.
خانواده به عنوان کاخ شکوهمند حیات و قافله سالار کاروان بشری، مأمن و پناهگاه انسان است که نقش اساسی در تربیت و هدایت انسان در مسیر رشد و تعالی روحی و جسمی دارد، زنان در محور و مرکز این کانون در هنجارسازی و جامعهپذیری انسانها دارای نقش منحصربهفرد و غیرقابل جایگزینی هستند، در واقع نیمی از جمعیت جامعه از زنان تشکیل شده است و هر دو نیمه جامعه تحت تربیت و هدایت آنان قرار دارد.
با این وجود، رسوبات فرهنگ جاهلی در قالب عادات، آداب و رسوم و خرافات فراتر و قویتر از قانون در اعمال قلب و روح ما ریشه دوانیده و با شیر اندرون شده است و کانون خانواده را مورد تهدید قرار میدهد، برخی مردان تحت تأثیر همین آموزههای ناصحیح و سوءاستفاده از قدرت جسمانی و اختیارات قانونی که باید در جهت اداره بهتر امور خانواده و ثبات اجتماعی از آن سود جویند با کمال تأسف با تهدید جسم، جان، مال، سلامتی روحی و روانی و سایر شیوههای غیرمنطقی زنان را تحت فشار قرار میدهند تا آنان را به اطاعت از خود وادار نمایند و نظام بردگی را در خانواده به اجرا درآورند.
خشونت خانگی علیه زنان درد مشترک زنان در پهنه جهان است و ریشههای این بیماری را در عمق تاریخ باید جستجو کرد. به دلیل گستردگی و ابعاد جهانی آن، چندی است که اراده جهانی مبارزه با این پدیده آزاردهنده را به عنوان یکی از اولویتها، در دستور کار سازمان ملل قرار داده است و امروزه کشورها نیز با رعایت مصالح داخلی و بهرهگیری هرچه بیشتر از منابع قانونی و سایر ظرفیتها تلاش در امحاء آن دارد.
زنان در کشور ما نیز این اندوه و آسیبهای ناشی از آن را تجربه کردهاند هر چند که اسلام عزیز در مبارزه با پدیده خشونت تا حدود زیادی توانست مانع نفوذ خشونت در لایههای عمیق جامعه به ویژه در درون خانه گردد با این حال، زنان همچنان از رسوبات فرهنگ جاهلی در شکل خشونت خانگی رنج میبرند. با الهام از تعالیم گرانبهای اسلام جمهوری اسلامی ایران نیز مبارزه با هرگونه ظلم و تبعیض و سوءاستفاده افراد از حقوق خود را سرلوحه برنامههای خود قرار داده است و به مسائل زنان توجهی خاص نشان داده است تا آنجا که در مقدمه و برخی اصول قانون اساسی به حقوق زنان توجه ویژهای شده است و سایر قوانین نیز همین مسیر را دنبال میکنند.
❑ ضرورت مقابله با خشونت خانگی علیه زنان
زنان به دلیل ضعف جسمانی و خصوصیات روحی، به شدت آسیبپذیر هستند و خشونت میتواند سلامت و امنیت زنان را مورد تهدید قرار دهد و خیلی سریع آنان را از پا درآورد و از ایفای نقشهای سازنده در خانه و اجتماع باز دارد. به دلیل آثار و پیامدهای وسیع فردی و اجتماعی مانند افزایش آسیبهای اجتماعی، تهدیدی برای سلامتی جسم، جان و بهداشت روان، مشکلات تربیتی، افزایش هزینههای اجتماعی و ... زنگ خطری است برای مسئولان جامعه که مبارزه علیه خشونت خانگی را جدی و پراهمیت تلقی نمایند.
خشونت توسط همسران موجب عدم تعادل، تزلزل و در بسیاری موارد فروپاشی خانواده میشود که آسیبهای اجتماعی نتیجه محتوم چنین فرایند معیوبی خواهد بود بنابراین، اتخاذ شیوههای صحیح و اصولی در مبارزه همه جانبه با این پدیده مذموم بسیار ضروری است. آمارها گویای آن است که بیشترین خشونتها بر علیه زنان اعمال میشود در واقع جنسیت عامل تعیین کننده در بروز خشونت و نقص آشکار حقوق زن بشمار میرود که مغایر با دستورات اسلام میباشد. شواهدی مانند آمارهای پزشکی قانونی، سازمان بهزیستی، آمار مربوط به طلاقهای توافقی و طلاقهای عسر و حرجی به درخواست زنان نشان از وسعت اعمال خشونت علیه زنان در خانه دارد.