بخشی از مقاله
كودك آزاری
درباره کودک آزاری تعاریف متعددی شده است. این تنوع و تعاریف متضاد سبب شده تا مقایسه میزان بدرفتاری در بین کشورهای مختلف غیرممکن گردد. به همین منظور سازمان بهداشت جهانی درصدد است تا در این زمینه تعریفی که حاصل وفاق جمعی است، ارائه دهد.
بدرفتاری با کودکان معمولاً در چهار حوزه مورد بررسی قرار می گیرد؛ کودک آزاری جسمی (physical child abuse)، کودک آزاری عاطفی (emotional child abuse)، کودک آزاری جنسی (sexual child abuse) و غفلت (neglect).
در تعریف گورملی و برودزینسکی (1989) از کودک آزاری، علاوه بر چهار حوزه فوق، کودک آزاری رفتاری تلقی می شود که در دامنه سنی زیر 18 سال اتفاق می افتد و این اصل با تعریف پیمان جهانی حقوق کودک نیز همخوانی دارد. به هر حال حوزه های دیگری وجود دارند که به آنها نیز اشاره می شود. اغلب بین انواع کودک آزاری یک نوع رابطه و همبستگی وجود دارد.
1- کودک آزاری جسمی: به طور کلی کودک آزاری جسمی آسیبی است که مواردی چون ضربه زدن، داغ کردن، آسیب رساندن به سر، شکستگی، آسیبهای درونی، زخمی کردن یا هر شیوه دیگر از آسیب جسمانی را شامل می شود. تحقیقاتی که در فاصله سال های 90 تا 92 انجام گرفته بیانگر این مطلب است که مرگ های ناشی از کودک آزاری جسمی 87 درصد در بین کودکان زیر پنج سال و 65 درصد در بین کودکان زیر یک سال بوده است. (تاور، 1996)
2- کودک آزاری عاطفی: بدرفتاری عاطفی آسیبی اساسی و قابل توجه است که کارکردهای روانشناختی، رفتار و رشد کودک را به شدت تحت تأثير قرار می دهد و طرد، محروميت عاطفی، برخورد خشونت آميز خانواده (بی ثباتی خانوادگی)، انتقاد، تحقير و انتظارات نامناسب از کودک، کودک آزاری عاطفی تلقی می شود. بدرفتاری عاطفی معمولاً با بدرفتاری جسمی و کلامی همراه است (کينگستون و پنهيل، 1995).
3- کودک آزاری جنسی: آلبرز (1994) کودک آزاری جنسی را اين گونه تعريف کرده است: تماس يا تعامل بين کودک و فرد بزرگسال، هنگامی که از کودک برای تحريک جنسی شخص مرتکب (Perpetrator) يا فرد ديگری استفاده شود.
کودک آزاری جنسی دامنه وسيعی را در بر می گيرد که مواردی مثل نمايش آلت تناسلی فرد بزرگسال به کودک، مجبور کردن کودک به نشان دادن آلت تناسلی خويش به فرد بزرگسال، وادارساختن کودک به روسپی گری يا استفاده از کودک در حوزه هرزه نگاری (Pornography) را نيز شامل می شود (واکر، بونر و کافمن، 1988).
4- غفلت: عبارت است از حذف يا ناديده گرفتن کودک که ممکن است با آزار بدنی همراه باشد. غفلت به منزله الگوی پايداری است که بيانگر رابطه متقابل و اندک والدين و مراقبان با کودک، حذف و عدم تأمين نيازهای اوليه جسمی يا ؟؟؟؟؟ کودک مثل تغذيه، بهداشت، پوشاک، نظافت، تربيت، مراقبت های پزشکی، ؟؟؟؟ و ابراز عشق و علاقه می باشد.
5- بهره کشی اقتصادی (Economic abuse): کنترل بيش از حد در استفاده و بهره برداری از پول در حوزه بهره کشی اقتصادی قرار دارد. والد يا مراقبان برای کسب درآمد فشار زيادی به کودک يا حتی همسر خود تحميل می کنند. در حالی که در مورد نحوه خرج کردن آن هيچ گونه اختياری به آنها نمی دهند. عدم مشارکت کودک يا همسر در نحوه و چگونگی خرج پول نير بهره کشی مالی تلقی می شود.
6- بدرفتاری آموزشی (Educational Abuse): فشار و آسيب های احتمالی که از طريق نظام آموزشی، معلمان، شيوه های تدريس، محتوای کتابها و ... در کودکان ايجاد می شود، در حوزه بدرفتاری آموزشی قرار می گيرد. تأکيد بر نمره گرايی، ناديده گرفتن تفاوت های فردی، ايجاد رقابت های شديد، تأکيد بر يادگيری از راه حفظ کردن، ايجاد فشارهای روانی برکودکان به علت انتظارات بيش از حد از آنان و ... در اين گروه جای می گيرد. بدرفتاری آموزشی می تواند با ساير بدرفتاری های از جمله بدرفتاری جسمی همراه باشد.
مطالعه ای در بين 2240 نوجوان دبيرستانی تهرانی انجام شد. اين گروه شامل 1175 دختر و 1065 پسر در گروه سنی 14 تا 18 سال بود. از اين تعداد، 1362 نفر (حدود 60 درصد) به1600 مورد کودک آزاری اشاره کردند (بعضی به دفعات مورد آزار قرار گرفته بودند). تعداد 106 نفر (5/4 درصد از مجموع و 6/6 درصد از آزارديدگان) گزارش کردند که در معرض آزار جنسی قرار گرفته اند و 32 درصد از دانش آموزان حداقل به يک مورد بی توجهی و غفلت اشاره کرده اند. از کسانی که مورد آزار قرار گرفته بودند، 61 درصد از آزار جنسی، 33 درصد از آزار عاطفی و 6/6 درصد از آزار جسمانی خبر دادند. عادی ترين انواع آزار جسمی، سيلی خوردن (48 درصد) کتک خوردن با چوب يا وسايل ديگر (17 درصد) لگد زدن (15 درصد) پرت کردن (10 درصد) و گازگرفتن (4 درصد) بود. در 69 درصد از موارد، کودک آزار يا عضو خانواده بود (22 درصد) يا خويشاوند نزديک (31 درصد) يا آشنای خانوادگی (16 درصد). اين بررسی همبستگی قابل ملاحظه و مستقيمی را بين کودک آزاری و شدت افسردگی کودکان آزار ديده نشان می دهد. نتايج اين بررسی با اطلاعات به دست آمده از ساير کشورها مطابقت دارد. |
سبب شناسی
توجه به سبب شناسی كودك آزاری يکی از مهمترين عواملي است كه مشاور يا درمانگر بايد به آن توجه نمايد؛ زيرا در خلال توجه به این مطلب است كه می تواند مداخله مناسب را طرح ريزي، بررسی و هدايت نمايد. تلاش هايی كه به منظور تبيين علل كودك آزاری صورت گرفته، الگوهای مختلفی را موجب شده است كه در اينجا به مهمترين آنها اشاره می شود.
(1) الگوی روانپزشکی (Psychiatric model): اين مدل، علل كودك آزاری را در ويژگی شخصیتی والدين و كودكان و به نوعی در آسيب شناسی روانی آنها دنبال می کند. به طور کلی الگوی روانپزشکی، افراد كودك آزار (بدرفتار) را از لحاظ آسيب شناسی روانی به طور معنادار، افرادی پريشان می داند كه با پريشانی خود باعث بدرفتاری و بهره كشی از كودكان می شوند. در اين باره دو نوع آسيب شناسی مهم مطرح شده است، يکی اختلالات روان پريش (Psychotic) و ديگری اختلالات جامعه ستیز (psychopathic). همچنين به این موضوع اشاره شده است كه بدرفتاری در افراد الکلی و سوء مصرف كنندگان مواد شايع است. نتايج اوليه در مورد موضوع كودك آزاری چنين نشان می دهد كه 14 درصد از مادران و 7 درصد از پدران در گزارش های خود به این نكته اشاره كرده اند كه در دوران كودكی مورد بدرفتاری قرار گرفته اند.
در بسياری از خانواده ها با يکی از كودكان بيشتر از بقيه بدرفتاری می شود. كودكان نارس و کودکانی كه در هنگام تولد كم وزن هستند و نيز آنهايی كه به طور کلی دچار نارسايی های رشدی هستند بيشتر در معرض خطر قرار دارند. برا ي مثال می توان به كودكان عقب مانده ذهنی و كودكان بيش فعال اشاره كرد. نتايج يك گزارش در ايالات متحده نشان می دهد كه بيش از 50 درصد کودکانی كه مورد آزار جسمی قرار گرفته اند، كودكان نارس و كم وزن بوده اند.
توجه بيش از حد به عوامل روان شناختی باعث شده كه انتقاداتی به الگوی روانپزشکی وارد آيد. روبين اظهار می دارد كه روان شناختی كردن يك پديده اجتماعی توجه را از حوزه ساختاری و موقعيتی مشكل دور می سازد. بر اساس اين اعتقاد، اصطلاح كودك آزاری توجه را بيشتر به سوی درماندگی روانی فرد آزار دهنده سوق می دهد و با توصیف فرد آزار دهنده به عنوان "عاملی علّی" بيش از آنكه به نما و منظر اصلی مشكل (كه بيشتر ماهيتی جامعه شناختی دارد) توجه شود، بر موضوع فرد آزارگر متمركز می گردد.
(2) الگوی جامع شناختی (Sociological model): الگوی جامعه شناختی كودك آزاری، بر عوامل اجتماعی تأكيد بيشتری دارد. برخی از متغيرهای جامعه شناختی كه در كودك آزاری دخالت دارند و فشار روانی بسياری را ايجاد می کنند عبارتند از مشكلات شغلی، اختلالات خانوادگی، بيماری و گريه كودك و موقعيت های مشابه. با وجود اين بعضی خانواده ها عليرغم اينكه با فشار روانی بسيار زيادی مواجه هستند، با كودكان خود بد رفتاری نمی کنند. به هر حال، تعدادی از مطالعات، كودك آزاری را در خانواده های طبقات پايين اجتماعی-اقتصادی گزارش كرده اند البته خانواده های كم درآمد ذاتاً بدرفتار نيستند، بلكه شرايط فشار آور بيشتری را در زندگی تجربه می کنند. در يك مطالعه ملی در آمريكا (1993) كودكان خانواده های با درآمد ساليانه پايين تر از 15000 دلار با كودكان خانواده های با درآمد سالانه بالاتر از 30000 دلار مقايسه شدند. يافته ها نشان داد كه كودكان گروه اول 22 بار بيشتر از كودكان گروه دوم در معرض احتمال بدرفتاری قرار دارند. در اين مطالعه به عوامل ديگری نيز اشاره شده كه عبارت اند از: تك والدی بودن خانواده و پايگاه اقتصادی-اجتماعی والد، سوء مصرف مواد توسط والدين و بعد زياد خانوار.
يکی ديگر از عوامل تعيين كننده در بدرفتاری با كودكان، پذيرش تنبيه به عنوان يك روش کلیدی در تربيت كودك است. تا چند سال پيش تیبيه بدنی جزء جدايی ناپذير نظام آمورشی كشورها بود و هنوز هم به نوعی همين طور است. مادامی كه تنبيه بدنی به عنوان يك روش تربيتی پذيرفته شود، شاهد خشونت و كودك آزاری خواهيم بود.
(3) الگوی تعاملی (Interactional model): در الگوی تعاملی علاوه بر متغيرهای روان شناختی و جامعه شناختی به تعامل اين متغيرها با يكديگر و نيز بافت موقعيت اجتماعی بدرفتاری توجه می شود. در اين الگو، كودك آزاری نتیجه تعامل ويژگی های كودك، محيط اجتماعی و ويژگی های فرد آزارگر است. عوامل مؤثر در كودك آزاری در همه موارد يكسان و مشابه نيست و به مجموعه ای از عوامل بستگی دارد.