بخشی از مقاله
ماهيت حقوقي اجاره بشرط تمليك
مقدمه
بانكداري ابزار و روشهاي خاص خود را ميطلبد، روشهايي كه متناسب با نياز بانكها ابداع گرديدهاند و به مرور زمان و متناسب با نيازمنديهاي هر زمان تكامل يافته و تكميل شدهاند. از جمله اين روشها اجاره بشرط تمليك است كه از حقوق اروپايي به حقوق ما راه يافته و قانونگزار در ماده ۱۲ قانون عمليات بانكي بدون ربا كه در تاريخ ۸/۶/۱۳۶۲ به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيده است، يكي از شيوههاي اعطاي تسهيلات (يا تخصيص منابع) را اجاره بشرط تمليك دانسته است.
نقل از ماهنامه كانون وكلا شماره 191
در مورد سابقه تاريخي اجاره بشرط تمليك در حقوق ايران اطلاعات خاصي در دست نيست ولي ظاهراً ورود اين روش به نظام حقوقي و قانونگزاري ما از قانون ياد شده شروع گرديده و پس از آن نيز بين عامه مردم گسترش فراواني داشته است و امروزه آنچه تحت عنوان ليزينگ Leasing براي واگذاري ماشينآلات مختلف و بويژه وسايل نقليه شهرت يافته، با اين قرارداد انجام ميشود.
هر چند كه در حقوق كشورهاي ديگر نيز اين قرارداد ظاهراً سابقه خيلي طولاني ندارد از جمله در حقوق انگليس سابقه قراردادهاي اجاره بشرط تمليك به اواسط قرن نوزدهم و حدود سال ۱۸۴۶ برميگردد و بعداً قوانين خاصي در اين مورد در كشور ياد شده به تصويب رسيده است از جمله قانون سالهاي ۱۹۳۸ - ۱۹۵۴ - ۱۹۵۷ - ۱۹۶۴ و ۱۹۶۵.
حسب اين قوانين و مقررات، ماهيت اصلي توافقنامه اجاره بشرط تمليك در اين بود كه اين توافقنامه به اجارهكننده اين اختيار و حق انتخاب را ميداد كه كالاها را خريداري كند، ولي اجارهكننده هيچ تعهدي براي انجام آن نداشت. قانون سال ۱۹۶۵ انگليس اجاره بشرط تمليك را اين گونه تعريف كرده است:
اجاره بشرط تمليك توافقي (agreement) است كه به موجب آن كالاهايي اجاره داده ميشود و تحت شرايط آن، اجاره گيرنده ميتواند كالاها را خريداري كند يا به موجب آن مالكيت كالاها ميتواند به اجارهگيرنده منتقل گردد.
ماده ۱۲ قانون عمليات بانكي بدون ربا بدون اينكه تعريفي از اجاره بشرط تمليك ارايه دهد اشعار داشته است كه بانكها ميتوانند به منظور ايجاد تسهيلات لازم جهت گسترش امور خدماتي، كشاورزي، صنعتي و معدني، اموال منقول و غيرمنقول را بنا به درخواست مشتري و تعهد او مبني بر انجام اجاره بشرط تمليك و استفاده خود، خريداري و به صورت اجاره بشرط تمليك به مشتري واگذار كنند. آييننامه فصل سوم قانون عمليات بانكي بدون ربا مصوب ۱۲/۱۰/۶۲ هيات وزيران در ماده ۵۷ خود اجاره بشرط تمليك را اين گونه تعريف كرده است: اجاره بشرط تمليك عقد اجارهاي است كه در آن شرط شود مستاجر در پايان مدت اجاره و در صورت عمل بشرايط مندرج در قرارداد، عين مستاجره را مالك گردد.
انواع اجاره بشرط تمليك
اين نوع عقد كه در آن شرطي براي تملك عين مستاجره به نفع مستاجر در پايان مدت اجاره وجود دارد، به اعتبار ماهيت و چگونگي شرط مندرج در عقد به دو دسته تقسيم ميشود:
۱. تمليك: مندرج در عقد به صورت شرط فعل درج شده است، به اين معنا كه در پايان مدت اجاره و در صورت عمل به شرايط مندرج در قرارداد، موجر عين مستاجره را به مستاجر انتقال ميدهد و شرط انتقال به شكل انجام عمل انتقال از سوي موجر وجود داشته و بايستي در انتهاي مدت قرارداد و با رعايت شرايط قراردادي، بدان عمل شود. لذا فقط از زماني كه اجارهدهنده مبادرت به انتقال عين مستاجره ميكند، انتقال مالكيت صورت ميگيرد و قبل از آن مالكيتي براي مستاجر متصور نيست و فقط تعهدي براي اجارهدهنده به نفع مستاجر وجود دارد.
۲. تمليك مندرج در عقد بصورت شرط نتيجه قيد گرديده است لذا در پايان مدت اجاره و با پرداخت اقساط و عمل به ساير شرايط مندرج در عقد، مالكيت عين مستاجره خودبخود به مستاجر منتقل ميشود، بدون اينكه نيازي به اقدام جديدي از سوي موجر يا مستاجر باشد. و اگر هم رعايت تشريفاتي در اين زمينه لازم باشد (همانند تنظيم سند) اين تشريفات ناقل مالكيت نيست بلكه كاشف از آن و براي مسجل كردن انتقال انجام شده قبلي است.
عبارت ذيل ماده ۵۷ آئيننامه قانون عمليات بانكي بدون ربا در اين زمينه اشعار داشته: در پايان مدت اجاره و در صورت عمل به ساير شرايط مندرج در قرارداد، (مستاجر) عين مورد اجاره را مالك گردد. درج عبارت به اين سياق، اين معنا را افاده ميكند كه در پايان مدت اجاره و عمل به شرايط ويژه آن، عين مورد اجاره خود به خود و بدون نياز به اقدام ديگري به مالكيت مستاجر در خواهد آمد. بعلاوه ماده ۶۴ همان آييننامه نيز اشعار داشته: در قرارداد اجاره بشرط تمليك بايد شرط شود كه در پايان مدت اجاره و پس از پرداخت آخرين قسط مالالاجاره، در صورتي كه تعهدات مستاجر انجام شده باشد، عين مورد اجاره در مالكيت مستاجر در آيد.
البته جداي از موارد ياد شده، انواع ديگري از اجاره بشرط تمليك را نيز ميتوان ذكر كرد همانند تفكيك بين جايي كه اجاره همراه با وعده يكطرفي فروشنده است و مستاجر مخير است كه بين بيع و اجاره يكي را انتخاب كند و موردي كه اجاره در هر حال به تمليك منتهي ميشود و اختياري در اين زمينه براي مستاجر قيد نشده است.
تقسيمبندي ديگر اجاره بشرط تمليك به اعتبار اين است كه آيا در پايان مدت اجاره ملك يا مال مورد اجاره خود به خود (اعم از اينكه شرط نتيجه باشد يا شرط فعل) به اجاره گيرنده منتقل ميشود يا اينكه انجام اين امر مستلزم اعمال اختيار و انتخاب (Option) از طرف اجاره گيرنده است و بدون اين امر مالكيتي به وي منتقل نخواهد شد، يعني در واقع آيا در طول مدت اجاره و پس از آن مستاجر موضعي فعال دارد يا منفعل؟ آنچه كه در جامعه ما رواج دارد فقط نوع اول از اين دو دسته از قراردادهاي اجاره بشرط تمليك است.
نظريات مختلف در باب ماهيت حقوقي اجاره بشرط تمليك
۱ـ اجاره
آنچه كه دربادي امر در مورد ماهيت حقوقي اجاره بشرط تمليك به ذهن متبادر ميگردد آن است كه اين عقد ماهيتاً يك عقد اجاره است. عقد اجارهاي كه در آن شرط ويژهاي نيز وجود دارد و اگرچه اين شرط از اهميت بسزايي برخوردار است ولي اين شرط نسبت به عقد اجاره هويتي فرعي و تبعي دارد و نميتواند بر ماهيت عقد اصلي تاثير گذاشته و آن را دچار تغيير سازد. لذا اجارهدهنده كماكان مالك عين مستاجره باقي ميماند و فقط منافع عين به مستاجر واگذار ميشود. ماده ۵۷ آييننامه اجرايي قانون عمليات بانكي بدون ربا، تعريف اجاره
بشرط تمليك را با اين مقدمه شروع ميكند: عقد اجارهاي است كه.......... و چنين توصيفي بزعم برخي در واقع قصد قانونگزار مبني بر تعيين ماهيت اين عقد را بيان ميكند و لذا در هر جايي كه در مورد اجاره بشرط تمليك با مشكل مواجه شده و يا در تحليل روابط طرفين دچار ترديد گشتيم بايستي به مقررات راجع به عقد اجاره در قانون مدني مراجعه كنيم.
واقعيت آن است، همان گونه كه پيروان اين نظر معتقدند تمليك مشروط در عقد آنچنان كه جنبه تبعي و فرعي ندارد. در بيشتر موارد، اجاره مقدمه و سرپوشي براي رسيدن به هدف اصلي است. اين نظريه با تكيه بر صورت و ظاهر امر، در واقع فقط قضيه را خيلي ساده و آسان ديده و بدنبال تحليل دقيق روابط طرفين نيست و فقط از عنوان اجاره كه در اسم اجاره بشرط تمليك وجود دارد جهت تحليل ماهيت حقوقي آن استفاده ميكند ولي ترديدي نيست كه مسائلي كه در وراي ظواهر وجود دارد نيز تعيينكننده و مهم هستند و در هر تحليلي توجه به قصود مشترك طرفين و هدف آنها از انعقاد عقد بسيار مهم و اساسي است.
۲ـ بيع
طرفداران اين نظر معتقدند كه براي تعيين ماهيت عقد بايستي قصد واقعي طرفين را احراز كرد. در اجاره بشرط تمليك هدف اصلي فروش كالا است و اجاره مقدمه آن قرار ميگيرد، لذا آنچه كه واقع شده بيع است و اجاره سرپوشي براي تقسيط ثمن و وثيقه گرفتن مبيع است. كه ميتوان آن را بيعي با شرط فاسخ معلق دانست كه مفيد انتقال مالكيت از زمان عقد است و يا بيعي معلق كه انتقال مالكيت منوط به پرداخت آخرين قسط است كه مالكيت در پايان مدت و يا پرداخت آخرين قسط منتقل ميشود. طرفداران اين نظر در واقع به تحليل نيت واقعي طرفين و بويژه مستاجر پرداختهاند و آنچه كه از وراي ظاهر الفاظ ميبينند، فروش اقساطي مالي است كه فروش آن به دلايلي در اين قالب جاي گرفته است. لذا اقساط مالالاجاره نه معادل اجاره بهاي واقعي مال بلكه معادل اقساط ثمن معامله به اضافه سود يا بهرههاي متعلقه (للاجل قسط من الثمن) ميباشد و در واقع قرارداد نوعي فروش
اقساطي است كه فروشنده براي داشتن تضمين بيشتر آن را در اين قالب انجام ميدهد. نظام بانكي ما در حال حاضر از اين عقد براي اعطاي تسهيلات استفاده ميكند. روش كار و نحوه استفاده از اين عقد، اين توهم را بيشتر دامن ميزند كه آنچه واقع گرديده فيالواقع فروش اقساطي است نه عقد اجاره صرف، چرا كه بانكها آن را در مواقع و مواضعي بكار
ميبرند كه دقيقاً موارد اعطاي تسهيلات فروش اقساطي است منتهي به دلايلي كه مهمترين آن داشتن تضمين و اطمينان بيشتر است از قالب فروش اقساطي و عقد بيع استفاده نميكنند. برخي در اين زمينه معتقدند كه اگر حسب مفاد قرارداد اجاره بشرط تمليك و در پايان مدت اجاره، نياز به اعمال حق مالكيت و انتخاب اين امر (Option) توسط اجاره گيرنده نباشد و مورد اجاره خودبخود (اعم از اينكه شرط نتيجه باشد يا شرط فعل) به اجاره گيرنده منتقل شود، در حقيقت آنچه كه واقع شده يك قرارداد يا توافق براي فروش مورد معامله است. برخي نيز معتقدند كه اين نوع قراردادها را بايستي در قالب موافقتنامههاي فروش مشروط جاي داد و نه يك موافقتنامه براي اجاره چرا كه مالكيت با حصول شرايطي كه در قرارداد اجاره درج شده، منتقل خواهد شد.
در قانون مدني اتيوپي اين عقد را بيع ميدانند و آثار بيع را دارد و بعلاوه مستاجر حق دارد هر وقت بخواهد عقد مذكور را از راه رد عين به موجر فسخ كند و در صورت فسخ، موجر بايد اقساط اجاره بها را به مستاجر رد كند و موجر حق دارد اجرتالمثل مدت انتفاع را از مستاجر بگيرد. در نقد اين نظر بايستي گفت كه هر چند قانون، بويژه در كشور ما از طرفي به قصد واقعي طرفين توجه داشته و آن را مبنايي نهايي و تعيينكننده براي احراز صحت و درستي و همچنين تشخيص نوع عقد ميداند (ماده ۱۹۲ قانون مدني) و از طرف ديگر موافقت و تطابق
قصد طرفين در انعقاد عقد نيز شرط صحت آن است (ماده ۱۹۴ قانون مدني) و مادامي كه بتوان عقد منعقده را در قالب يكي از عقود مصرحه در قانون يا عقود نامعين (موضوع ماده ۱۰ قانون مدني) جاي داد، بايستي از تمسك به بطلان، به دليل عدم مطابقت قصد طرفين احتراز كرد (مفاد ماده ۲۲۳ قانون مدني و همچنين مقتضاي اصل اصاله الصحه). ولي توجه به اين نكته مهم و اساسي است كه طرفداران اين نظر هر چند مبناي نظر خود را احراز قصد واقعي طرفين ميدانند، در عين حال به قصد مستاجر بيشتر توجه ميكنند لذا نيتي كه وي از عقد
دنبال ميكند (تملك مال) در تشخيص نوع عقد تعيينكننده شده است. اگر بخواهيم خيلي دقيق اين مسئله را بررسي و تجزيه و تحليل كنيم بايستي بگوييم كه ظاهراً هدف موجر از انعقاد قرارداد، فقط عقد اجاره است و لاغير و باين ترتيب يا بايستي با تمسك به ماده ۱۹۴ قانون مدني چنين قراردادي را بواسطه عدم تطابق قصد انشاي طرفين باطل بدانيم يا اينكه بدنبال راه ديگري براي اثبات درستي و صحت آن باشيم.
برخي براي اينكه به نتيجه صحيحي از تحليل ماهيت اين عقد برسند، در اين زمينه قائل به تفكيك گرديدهاند، بدين صورت كه عقد اجاره را بين طرفين معتبر دانسته و آثار اجاره را بر آن بار ميكنند ولي در مقابل اشخاص ثالث، آن را بيع تلقي ميكنند. البته مشخص نيست كه چگونه ميتوان ماهيت عقد واحد را به دو اعتبار مختلف تحليل كرده و نتايج متفاوتي از آن استخراج كرد، مسالهاي كه ظاهراً با مباني حقوقي ما نيز چندان سازگار نيست. عقد يا اجاره است يا بيع و هر كدام آثار و نتايج متفاوتي دارند و نميتوان مرزهاي اين دو را از بين برد. تحليل و تفسير ماهيت عقد بايستي از درون خود عقد نشات بگيرد نه به اعتبار روابط آن با اشخاص ثالث.\
برخي نيز بر اين باورند كه بين جايي كه شرط مندرج در عقد، شرط نتيجه است يا غير آن، قائل به تفكيك گرديم، اگر شرط نتيجه در عقد وجود داشت، آن را بيع بدانيم و اگر شرط فعل بود بهمراه اختيار مستاجر براي تملك مبيع، آن را اجاره بدانيم كه همراه با يك وعده يك طرفي بيع است. اين نظر گرچه از نظريه پيشين منطقيتر و قابل دفاعتر است و در واقع با توجه به شرايط ويژه متفاوت عقد، ماهيت حقوقي آن را تجزيه و تحليل كرده و نتايج متفاوتي ميگيرد و مساله تحليل از درون خود عقد و شرايط ويژه آن نشات ميگيرد، كه به نظر ما در اينجا هم آنچه از نظر دور مانده، قصد واقعي طرفين است. همان گونه كه قبلا اشاره شد در هر تحليلي بايستي قصد واقعي و نيت مشترك طرفين نيز مورد توجه قرار گرفته و با توجه بدان اظهار نظر گردد.