بخشی از مقاله
نقاشي دوران مياني ايران
نقاشي در دوران صفوي
شكل گيري مينياتور در دوران مياني
منبع:
WWW.BAZTAB.COM
نقاشي در دوران صفوي
برخی از تحلیل گران دوره صفوی مدعی هستند كه صفویان هنر دوره تیموری را تقویت و شكوفا كردند. تیموریانی كه در هرات و حوالی خراسان صاحب قدرت بودند و پس از شكست سخت ازبكان از شاه اسماعیل اول میراث فرهنگی و هنری هرات یكجا به صفوی تعلق گرفت.
بهزاد نقاش معروف تیموری پس از فتح هرات به تبریز برده شد و جالب این كه در تبریز سرپرستی گروهی از نقاشان صاحب ذوق هراتی را بر عهده گرفت و توانست سبك و مكتب تبریز را در هنر نقاشی پایه گذاری كند.
شاه اسماعیل به تدریج به بهزاد علاقه مند شد و به شدت از هنر او حمایت كرد و بعدها وی را به ریاست كتابخانه سلطنتی منصوب كرد. در نقاشی های ایرانی كه به سبك و سیاق مینیاتور ترسیم می شد غالباً قوانین خاصی رعایت می شده است.
در این قبیل نقاشی ها كه گاه مورد تمسخر نقاشان فرنگی قرار می گرفت جهان سه بعدی به دو بُعد تبدیل شده و لاجرم انسان ها و اشیا و غیره چهره بسیار حقیقی و طبیعی پیدا نمی كردند. با این حال هنرمندان ایرانی می توانستند رنگ های موزون و یكدستی را به كار گیرند.
در عین حال كه تصاویر نقاشی مملو بود از پرندگان، حیوانات، درختان بلند و... نقاشان صفویه برای نشان دادن آسمان از رنگ طلایی استفاده می كردند، آب را نه آبی نیلی بلكه نقره گونه رنگ آمیز می كردند، سروهای بلند قامت را سبز بسیار تیره می كشیدند و اما لباس مردان صفوی غالباً قرمز بسیار تند و گاه آبی نیلی است،
شاه اسماعیل صفوی كه به هنر تولید كتاب علاقه داشت بر آن شد تا هنرمندان را جهت تالیف كتابی به كار وادارد. نتیجه كار كتابی بود به نام شاهنامه شاه طهماسبی چرا كه كتاب در زمان شاه اسماعیل به پایان نرسید و در دوران سلطنت شاه طهماسب قوام یافت.
در این اثر آثار ارزشمند ۲۵۰ نقاش مینیاتور وجود دارد. برخی از هنرمندان بر این باورند كه این كتاب خود نگارخانه ای سیار است. در این اثر به غیر از نقاشی سرآمدترین آثار خوشنویسان نیز به چشم می خورد. خوشنویسان مشهور آن دوران حدود ۶۰ هزار بیت شاهنامه فردوسی را به رشته تحریر درآوردند. بی شك در هیچ دوره ای از تاریخ ایران تا این حد به هنر خوشنویسی بها داده نشده است. تولید آثار خوشنویسی از كتاب فراتر رفت و خطاطان به كار تزیین مساجد و بناهای عمومی مشغول گشتند آنچنان كه رضا عباسی در دوران شاه عباس خطاطی سر در مسجد شیخ لطف الله را شخصاً انجام داد.
در این بین دیدگاه و بینش شیعیان و به طور كلی جهان اسلام در كار خطاطان به خوبی جای گرفت. همچنین نقاشان مینیاتور صفوی به تدریج به كار نقش كوبی و برجسته كاری روی چرم مشغول گشتند. شاه طهماسب به شدت به هنر نقاشی علاقه داشت و در كار گسترش آن تلاش كرد، اما نوه او شاه عباس آنچنان به این هنر روی خوش نشان نداد، بلكه به هنر معماری و شهرسازی بیشتر گرایش داشت و به همین دلیل طراحان و معماران معروفی چون شیخ بهایی كه فقیهی عالیقدر نیز بود در دوران شاه عباس فعالیت
چشمگیری از خود نشان داد. با تمامی این تفاسیر در همان دوران خاص دو سبك متفاوت نقاشی ظهور كرد؛ یكی سبك كار رضا عباسی و دیگری سبك نقاش صادق بیگ افشار. در پایان اشاره به این مساله ضروری است كه غالب نقاشی ها در دوران شاه عباس به بعد به صورت تكه ورقه ای بوده و برای تصویرگری كتب خاص نقاشی ها خلق نشده اند.
شكل گيري مينياتور در دوران مياني
واژه ي مينياتور که مخفف شده ي کلمه ي فرانسوي ميني موم ناتورال و به معني طبيعت کوچک و ظريف است و در نيمه ي اوال قرن اخير و حدودا از دوره ي قاجاريه وارد زبان فارسي شده , اصولا به هر نوع پديده هنري ظريف (به هر شيوه يي که ساخته شده باشد) اطلاق مي شود و در ايران براي شناسايي نوعي نقشهايي که داراي سابقه
و قدمتي بسيار طولاني است به کار مي رود. اين هنر که به اعتقاد اکثر محققان در ايران تولد يافته , بعد به چين راه برده و از دوره ي مغولها به صورتي تقريبا تکميل تربه ايران برگشته و هنرمندان ايراني تلاش بي شائبه يي را صرف تکميل و توسعه ي آن کرده اند از جمله هنرهائي است که قابليت به تصوير در آوردن تمامي طبيعت را در قالبي کوچک دارد. اما نبايد چنين پنداشت چون مقياس تصاوير در مينياتور سازي بسيار کوچک است
, بنابراين تنها بخش کوچکي از طبيعت را ميتوان در اين تابلوها تصوير نمود , يا چون الهام بخش مينياتوريست طبيعت است , وي ناچار ميباشد فقط مناظري از طبيعت را ترسيم کند. بلکه کوشش در ايجاد و القاي هر چه بيشتر زيبايي و تفهيم آن صفت ويژه يي ست که مينياتور سازي را از ساير انواع نگارگري ايران جدا مي کند و مينياتوريست هنرمندي است که آنچه را خود مي انديشد يا مي پندارد که بيننده علاقمند به ديدن آن است تجسم مي بخشد و به هيچوجه تابع مقررات و قوانين حاکم بر فضاي نقاشي نيست. مينياتورهاي امروز ايران , همان نقاشي کلاسيک اروپا (سبک اميرسيونيسم و به دنبال آن شيوه هاي مدرن نقاشي اروپائي) است و هرچند گروهي نوشته اند که به هنگام ظهور اسلام , ايرانيان در هنر نقاشي داراي سنتي کهن بوده اند. اما هيچ سند معتبري که اين ادعا را ثابت کند در دست نيست و اصولا اين گونه اظهارنظر کردن بيشتر منطبق بر واقعيت است که مکاتب مينياتورهاي ايراني , از قرون بعد از اسلام آغاز شده و در قرون اوليه ي بعد از ظهور اسلام , هنر ايران با ابتکاراتي در خطوط عربي تداوم يافته و بهترين نسخه هاي قرآن کريم را هنرمندان مبتکر ايراني نوشته اند و به تزئين و تذهيب مصحف
شريف پرداخته و طلاکاري حواشي و سرلوحه ي قرآن و طرحهاي اسليمي و ختايي و گردش هاي ترکيب بندي آنها را به شيوه ي مخصوصي که امروزه آنرا استيليزه مي ناميم ابداع کردند و در ادامه ي اين ابداع و ابتکار , نقاشي براساس متن کتب و نوشته ها نيز رواج يافت که مينياتورهاي مکتب بغداد سر آغاز آن است. مکتب بغداد , از آن جهت که نوعي نقاشي بدوي است تا حدودي نشان از فقدان مهارت و قدرت هنري سازندگانش دارد و بيشتر در بردارنده ي قصه ها و روايات مذهبي است. هنرمندان مکتب بغداد , اکثر ايراني بوده اند و معمولا نيز به سفارش و دستور روساي قبايل عرب کتب خطي را با ذوق خود تزئين ميکردند و روش کار آنها
به اکثر نقاط دور و نزديک ايران راه يافته بود و تا دوران سلجوقيان که نقاشي ايران ترقي محسوسي کرد ادامه يافت.بعد از حمله ي چنگيز به ايران و از رونق افتادن بغداد کهمرکز تجمع هنرمندان بود و از آنجا که نخستين فرمانروايان مغول در شمال غربي ايران و در تبريز و مراغه مستقر شدند, خواه ناخواه هنرمندان در آن منطقه گرد آمدند و به دليل علاقه و تمايل مغولان به هنر چيني , جذب ذوق آزمايي در اين زمينه شدند. ناگفته نبايد گذاشت که نقاشي به شيه ي چينيها , با هجوم مغولان به ايران نيامد , بلکه نقاشي ايران سالها قبل از تهاجم
چنگير با اسلوب و روش هاي هنر چين در شراسر خاورميانه شهرت و اعتبار داشت و در شاهنامه ي فردوسي نيز به اين مطلب اشاره شده و احتمال ميرود که ترکان سلجوقي مروج اين شيوه در ايران بوده باشند. منتهي ايرانيان شيوه ي نقاشي چيني را با ديد خاص هنري خود تلفيق کردند و کاشي هايي که امروزه نمونه هايي از آن در دست است نشان مي دهد که سالها پيش از حمله ي مغول به ايران , همان سبک و شيوه و رنگ آميزي و طراحي که بعدها به صورت نقاشي کتب مورد استفاده قرار گرفت , در ايران اعمال شده و اگر دست
حوادث کتاب خانه هاي بزرگ ايران را معدوم نکرده بود امروز به راحتي مي توانستيم نسخي را که متعلق به دوران پيش از مغول بوده و همان وي÷گي مينياتورهاي مکتب هرات يا مراغه و مکاتب ديگر بعد از مغول را داشته ببينيم. در ابتداي حمله مغولان به ايران , هنر نقاشي به واسطه ي قتل عام هنرمندان رونق خود را از دست داد. ولي بعد از چند سال سران مغول به فکر ترويج هنر افتادند و براي عملي ساختن اين منظور عده يي نقاشي چيني را از راه مغولستان به ايران آوردند و کوشيدند تا نقاشي چيني را در ايران رايج سازند و هنرمندان ايراني , اگرچه تحت تاثير اين مساله قرار گرفتند , اما برخلاف نقاشان چيني هرگز طبيعت را به عنوان نهايتي
از احساسات و عواطف و به گونه يي مجرد و انتزاعي مورد توجه قرار ندادند و بيشتر به اسنان و تفکراتي در حالات انساني پرداختند و به همين جهت است که کمتر مينياتور ايراني را بي صورت و هيات انساني ميتوان يافت. هرگز پيوندهاي خود را با شعر , فرهنگ و شيوه هاي تفکر بومي نبريده و افسانه ها , اساطير , قهرمانان ملي , سنن وشيوه هاي زندگي ايراني همواره نمودي آشکار در آثار آنان داشته و اين وابستگي به زندگي و اعتقادات ملي تا جايي قوي است که به مينياتور ايراني , عليرغم پيوندها و نقاط مشترک فراوان