بخشی از مقاله
دین حداقلی یا حداکثری
»قلمرو دین«، از مباحث مهم در حوزة کلام جدید است . این پرسش که »آیا دین افـزون بـر تنظیم مناسبات شخصی انسان با خـدا، وظیفـه دیگـري نیـز دارد؟« مناقشـات فراوانـی بـین متفکران برانگیخته است . دو نگاه کلی در این باب وجود دارد: برخـی بـه حضـور حـداقلی دین و در مقابل شماري به وظیفه حداکثري دین معتقدند.
دیدگاه حداقلی: مطابق دیدگاه حداقلی، وظیفه دین به امور شخصی فروکاسته و کـارکرد دین تنها در امور اخروي و قدسی و معنوي، از قبیل نماز و روزه و دعا و مناجات و مسائلی از این دست خلاصه می شود. بنابراین، انتظار فراتر از ایـن مقـولات از دیـن، و ورود آن در عرصه اجتماع و دخالت در تمشیت زندگی مردم و بهویژه پیوند با دولت، مغـایر بـا وظیفـه ذاتی و فراتر از توانمندي آن است. این دیدگاه بدون ملاحظه تفاوتهاي موجود بـین ادیـان مختلف توحیدي و بهویژه نادیده گرفتن تفاوت جوهري بین ادیـان تحریـف شـده و ادیـان ناب آسمانی، مدعیات خود را به همه ادیان تعمیم میدهد.
دیدگاه حداکثري : نفی رویکرد تجزيگرایانه به رابطه دیـن و دنیـا شاخصـه اصـلی ایـن دیدگاه است. مطابق این نگاه، تقابلی بین قلمرو امور قدسی و عرفی وجود نـدارد و وظیفـه دین به تنظیم مناسبات فردي و آنجهانی یا قدسی محـدود نیسـت، بلکـه تمشـیت و تـدبیر زندگی این جهانی و دنیایی را نیز دربرمیگیرد . بنـابراین، جـداانگاري دیـن و دنیـا نظریـهاي غیردینی و مغایر جوهر و هدف دین و عکس جهتگیري انبیا شمرده میشود.
این رویکرد در همه ادیان، بهویژه اسلام و بهطور اخص قرائت شیعی آن، مصداق دارد.
رویکرد حداقلی و عرفی شدن
بر مبناي رویکرد حداقلی، نظریهاي به نام سکولاریزم در ادبیات سیاسی اجتماعی وارد شـده است . این نظریه به شدت از جدایی دین از عرصه اجتماعی و حذف دین از سـپهر عمـومی دفاع میکند.
اما برخی از نویسندگان به جاي دفاع عریـان از ایـدئولوژي سـکولاریزم و نفـی حضـور حداکثري دین، از موضع جامعهشناس به دفاع از قلمرو حداقلی از دین ـ دستکم در دنیاي جدید ـ پرداختند. آنان در پاسخ به این پرسش که »حضور دین در اجتماع، بـهویـژه عرصـه روابط قدرت و مدیریت سیاسی ـ اجتماعی چگونـه ارزیـابی مـیشـود؟« کـاري بـه قلمـرو
نقد و بررسی پیشفرضهای نظریه عرفی شدن ۷۲۱
وظیفه اصلی دین و حداقلی یا حداکثري بودنش ندارنـد، لکـن بـر ایـن باورنـد کـه نتیجـه مطالعات اجتماعی در مناسبات دنیـاي جدیـد فراینـد افـول حضـور حـداکثري و موقعیـت فرانهادي دین را اجتنابناپذیر نشان میدهد و به عبارت دیگر عرفی شدن، سرنوشـت همـه ادیان در مناسبات زندگی جدید معرفی میشود.
تبیین مفهومی سکولاریزاسیون
مفهوم عرفی شدن یکی از ترجمه هاي واژة سکولاریزاسیون اسـت . معـادلهـاي دیگـري در لغت فارسی دارد که عبارت اند از: جداسازي دین از دنیا (دیانتزدایـی)؛1 جـداانگاري دیـن ودنیا؛2 دنیوي شدن؛3 غیردینی کردن؛4 عرفی شدن.5
معنای جامعهشناختی عرفی شدن
جامعهشناسان از این اصطلاح براي نشان دادن مجموعه اي از جریانات استفاده میکردند کـه در آن، عنان مهار محیط اجتماعی، زمان، امکانات، منابع و افراد از کف مقامات دینی خـارج شده و روشهاي تجربی مشربانه و غایات و اهـداف ایـنجهـانی بـه جـاي شـعایر و نحـوة عملهاي نمادینی نشسته است که معطوف به غایات آنجهانی یا مافوق طبیعیاند.6
آلـن بیـرو در تعریـف آن مـیگویـد: (Secularization) از ریشـه (secularis) بـه معنـاي »غیرمقدس« و »غیرروحانی« گرفته شده و فرایندي است کـه بـر طبـق آن، واقعیـاتی کـه در قلمرو دینی، جادویی و مقدس جاي داشتند، به محدودة امـور غیرمقـدس و طبیعـی منتقـل میشوند. در زمینه حیات اجتماعی، غیردینی ساختنبا، زدایش بعـد تقـدس آمیـز برخـی از مظاهر جهان و مقام انسان در جهان همراه است و بـا آن مظـاهري عقلانـی، علمـی و فنـی جانشین مظاهر دینی و تبیین جهان با استعانت از امور مقدس و الهی میشود.7
عرفی شدن در نظر ویلسون، فرایندي است که در آن، وجدان دینی، فعالیتهاي دینـی و نهادهاي دینی اعتبار و اهمیت اجتماعی خود را از دست میدهند و این بدان معنا اسـت کـه دین در عملکرد نظام اجتماعی به حاشیه رانده میشـود و کارکردهـاي اساسـی در عملکـرد جامعه با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی کـه اختصاصـاً بـه امـر مـاورایی عنایـت دارند، عقلانی می شوند.8 کاکس نیز در تعبیري شبیه به همین میگوید: عرفی شدن فراینـدي
تاریخی است که در آن، جامعه و فرهنگ از قیمومت کنترل مذهبی و جهانبینـیهـاي بسـته متافیزیکی فارغ میشوند.9
۸۲۱ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱
برایند تعریفهای پیشگفته
با توجه به تعریفهاي پیشگفته، و نیز ملاحظه نظریه عرفی شدن، مـیتـوان گفـت: عرفـی شدن عبارت است از فرایند کاهش نقش فرانهادي دین بهویژه در دنیاي مـدرن؛ بـه عبـارت دیگر، جایگاه اجتماعی دین در جهان جدید رو به افول گذاشته میشود. این موضوع بـه دو صورت تصور می شود: .1 انزواي اجتماعی دین و رها کردن سـپهر عمـومی و پـرداختن بـه نقش هاي فردي یا همان تنظیم مناسبات فرد با خدا؛ .2 انقلاب درونی و عصري شدن دین و دریافتهاي دنیایی از آن.
تبیین نظری فرایند عرفی شدن
همانگونه که گفته شد، نظریه عرفی شدن گرچه یک موضوع کلامی را در کانون توجه قرار می دهد، یک نظریه جامعهشناختی است و با این رویکرد به تبیین ایـن فراینـد مـیپـردازد و علل اجتماعی آن را میکاود.
جامعهشناسان دین براي اثبات این نظریه و تعمیم آن به همه ادیان، به عناصـر و عوامـل مختلف اثرگذار در این فرایند اشاره کردهاند که مهـمتـرین آنهـا عقلانیـت جدیـد و افتـراق ساختاري است. به تعبیر شجاعی زند: فرایند عرفی شدن را دو تئـوري اصـلی بـهعنـوان دو رهیافت کلان ـ که دیگر نظریات و شاخهها منظمات آناند ـ به پیش برده است: یکی نظریه تمایزیابی ساختی جامعه و دیگري عقلانیت. جامعه شناسـان پـس از دورکـیم، وبـر کـه بـه بررسی جایگاه و نقش دین در جامعه پرداختند، در مسیر این دو رهیافت گام زدند.10
۱. عقلانیت جدید
عقلانیت معانی مختلفی دارد، ولی معناي مورد نظر در این باب، عقلانیت ابزاري یا صـوري است که در جامعهشناسی، بهویژه ادبیات مـاکس وبـر جایگـاه خاصـی دارد. وي در تحلیـل سرمایهداري غرب و بررسی عناصر اثرگذار در آن و پاسخ به این پرسش که چرا این فراینـد در غیر جوامع غربی اتفاق نیفتاده، این نظریه را طرح کـرده اسـت. او بـراي ایـن منظـور بـه تقسیمبندي انواع کنشهاي انسان پرداخته و از میان آن تنها یک نوع کـنش را معـرف رفتـار اجتماعی دنیاي متجدد و انسان مدرن تلقی کرده است.
انواع کنشهاي وبر عبارتاند از: عقلانی، عاطفی، سنتی، ارزشی.
نقد و بررسی پیشفرضهای نظریه عرفی شدن ۹۲۱
کنشهای چهارگانه
.1 کنش سنتی: این نوع کنش، حاصل گرایش به سنت است که از طریق عادات طولانی مدت ایجاد می شود.11 فاعل کنش، براي عمل سنتی خویش، به تصـور یـک هـدف یـا درك یـک ارزش یا احساس یک عاطفه نیازي ندارد؛ بلکـه فقـط بـه انگیـزة بازتـابهـایی کـه بـر اثـر ممارستهاي طولانی در او ریشه دوانیده عمل میکند.12
2. کنش عاطفی یا انفعالی: این نوع کنش ناشی از تمایلات خاص و وضـعیت احساسـی شخص است.13 در این نوع کنش منشأ عقلانی یا سنتی یا تصـور یـک نـوع ارزش نـدارد و تنها یک نوع انفعالات درونی و عاطفی باعث بروز آن میشود. به تعبیر ریمون آرون، نمونـه این نوع کنش، سیلیاي است که مادر به دلیل غیرقابل تحمل بودن رفتار فرزند به گوش وي مینوازد. یا مشتی است که شخصی به سبب از دست دادن تسلط خویش به شخصی دیگـر میزند. در این گونه کنشها هدف یا سیستمی از ارزشها مبناي تعریف کنش نیست؛ بلکـه ناشی از واکنشی عاطفی است که فاعل کنش در اوضاع و احوالی معین نشان میدهد.14
3. کنش عقلانی معطوف به ارزش: این کنش شـامل بـاور آگاهانـه بـه ارزش یـک رفتـار اخلاقی، زیباییشناختی، مذهبی و مانند اینها است که فارغ از هرگونـه چشـمانـدازي بـراي توفیق بیرونی است و فقط به خاطر خودش وجود دارد.15 تلاش در ایـن نـوع کـنش، بـراي وصول به هدف خارجی نیست، بلکه براي وصول به یک امر ارزشی یا وهمی است. تعیـین ارزش از نظر وبر هرگز امري عقلانی نیست و عقل آدمی توان داوري دربارة صحت و سـقم ارزش ها را ندارد. عقلانی خواندن این نوع کنشها تنها بدان جهت است که فاعل کـنش نـه
براساس عادت و نه صرفاًعاطفی بلکه به نحـوي آگاهانـه لـوازم و الزامـات ارزش را عقـلاً می پذیرد و به آن عمل می کند؛ مانند ناخدایی که غـرق شـدن بـه همـراه کشـتی را ارزش و افتخار میداند و با پذیرش آگاهانه خطر به سوي افتخار وهمی خود گام برمیدارد.16
.4 کنش عقلانی معطوف به هدف: این کـنش شـامل گـرایش بـه مجموعـهاي از اهـداف مشخص فردي است. در این گرایش، رفتار عوامل بیرونی و افراد دیگر پیشبینـی مـیشـود. این گونه پیشبینیها، بهمثابه شرایط و وسایل کسب توفیقآمیز اهداف عقلایی شخصانـد.17 هدف این نوع کنش ها دستیابی به هدف دنیایی اسـت و درسـتی و نادرسـتی هـدف یـا راه دستیابی به آن مورد توجه قرار نمی گیرد. آنچه مهم است، پیشبینیپذیري، قابل وصول بودن هدف و کارآمدي ابزار و روشهاي رسیدن به آن هدف است.
۰۳۱ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱
از منظر حامیان عرفی شدن، عقلانیت ابزاري پایه رفتار اجتماعی انسان مدرن است. ایـن همان چیزي است که با آموزه هاي سنت و عناصري که به اقتضاي مناسـبات زنـدگی سـنتی امکان تظاهر اجتماعی داشت، نمی سازد و دیـن از جملـه آن اسـت؛ زیـرا عقلانیـت دینـی، عقلانیت ارزشی است و در دنیاي جدید نمی توانـد بـا مناسـبات و مقتضـیات آن همنـوایی نماید. در دنیاي عقلانی، امور رمزوار وجود نـدارد تـا تبیـین آن را بـه امـور مـاوراءالطبیعی ارجاع دهیم. به گفته کنت بشر جدید در سیر تطورات اندیشهاياش به اوج شکوفایی رسیده که به دوران علمی معروف است . در ایـن دوره بـراي فهـم پدیـده هـاي زنـدگی، بـرخلاف دوره هاي ربانی و فلسفی، در پی مؤیدات تجربی است؛ دیگر مسـائل رمزگونـه و اسـرارآمیز براي او وجود ندارد تا به دانش غیرطبیعی نیازمنـد باشـد؛ دانشـی کـه از ثمـرات عقلانیـت ابزاري است.
مبناي فرضیه کسانی که فعالگرایی دینی در جوامع اسلامی را برنمیتابند و نهتنها پیونـد دین و دولت را در جهان جدید در راستاي حضور قدرتمندانه دین در عرصه زندگی تحلیل نمی کنند، و حتی حکومت دینی را بسترساز عرفی شدن دین میپندارند، همین تحلیل وبري از کنش اجتماعی است.18
از جمله ثمرات نظریه عقلانیت وبر، اندیشه تفکیک بین مدیریت دینـی و علمـی اسـت؛ زیراکه وقتی عقلانیت دینی در عقلانیت ارزشی محدود گردد، همه دستاورد عقل نیز بیـرون از عقلانیت دین قرار می گیرد و غیردینـی یـا عرفـی تلقـی مـیشـود؛ چنـانکـه برخـی معتقدنـد: برنامه ریزي، کار علم است نه کار فقه یا دین، و به روش علمی نیازمند اسـت نـه دینـی. مسـائل و مشکلات مبتلیبه جامعه عمدتاً علمی اند، نه فقهی (دینی)؛ یعنی گشودن گره آنها بـه عهـدة علـم
است نه فقه (دین). مثلاً اینکه چگونه باید آلودگی هوا را مرتفع کرد یا چگونه باید تـورم را مهار نمود و همین طور صنعت، سدسازي، جادهکشی، شهرسازي، شـهرداري و ... همـه اینهـا مسائل علمی اند و نه دینی و گشودن گره آن بر عهدة علم است و نه دین. هیچیـک از اینهـا مسائل فقهی(دینی) نیستند و در هیچ کتاب فقهی هم دربارة این امور بحث نشده است.19
۲. افتراق ساختاری
با شروع فرایند تجدد که با پیشرفت هاي بشر در عرصه علم و تکنولوژي همراه بود، هـرروز شاهد پیچیدهتر شدن حیات اجتماعی و متعاقب آن، پیدایش نهادهاي تخصصـی بـه منظـور
نقد و بررسی پیشفرضهای نظریه عرفی شدن ۱۳۱
پاسخ گویی به مطالبات جدید بودیم. این فرایند تحولات فراوانی در پی داشـت کـه یکـی از آنها، افول نقش فرانهادي دین است. درواقع دین که در دنیاي سنت و دورة بساطت جوامـع و نیاز نداشتن به نهادهاي تخصصی، نقـش هـاي فراوانـی ایفـا مـی کـرد، بـا شـروع افتـراق ساختاري و تقسیم کار اجتماعی و پیدایش نهادهاي تخصصی، به تدریج نقشهاي اجتمـاعی را به آن نهادها واگذار کرده و نقش فرانهادي اش را از دست داده و به ایفاي نقش فردياش، یعنی همان تنظیم مناسبات فرد با خدا، روي آورده است.
آشناترین نظریات دربارة فرایندهاي انتقالی جوامع، متعلق به اسپنسر، دورکـیم و تـونیس است. جوهرة نظریه آنها این است که پس از »چند پاره شدن« نهادهاي غالـب، مثـل دیـن و خانواده، به مرحلهاي از یک تقسیم کار پیشرفته و ساختار تمایزیافته نهادي دست مییابنـد و نتیجه حاصل از آن در عرصه دین آن است که دینی که تـا پـیش از ایـن واجـد نقـشهـاي فراوان و کارکردهاي متعدد در جامعه بود و به عنوان یگانه مرجع هنجارفرسـت، تنهـا عامـل پیونددهنـدة اجتمــاعی، تنهـا منبــع مشــروعیتبخـش اقتــدار حــاکم و یگانـه معیــار تعیــین سلسله مراتب و منزلت اجتماعی و بستر منحصـربهفـرد تمـام فعالیـتهـاي جمعـی در ادارة جامعه محسوب میشد، از این پس استیلاي انحصاري و نقش همـهکـارکردي خـویش را از دست میدهد و نقش و مسئولیت اجتماعی محدودي را برعهده میگیرد.20
پیشفرضهای نظریه عرفی شدن
این نظریه بر پیش فرضهایی استوار است که درواقع مبانی و اصول موضوعه آن به حسـاب میآید. در اینجا مهمترین آن را بررسی میکنیم.
۱. تعارض عقل و دین
نظریه عرفی شدن که بر عقلانی شدن جهان جدید تأکید دارد، از آن حیـث نقـش اجتمـاعی دین را در کانون تردید و انکار قرار می دهد که نمی تواند براي دستاوردهاي بشـري، توجیـه دینی از درون آموزه هاي دین بیابد؛ لذا آموزههاي موجود در متـون دینـی، اعـم از ظـواهر و نصوص را متعلق به دنیاي سنت میداند که بساطت و فقدان پیچیدگی و مطالبـات متنـوع و نیازمند به مهارت و تخصص شاخصه آن است. در همین راستا تفسیر عرفی و دنیایی از این دستاوردها ارائه میدهد و آن را غیردینی میداند . مطابق این تحلیل ازآنجا که دیـن ـ کـه در نظریه عرفی شدن مرادف نصوص دینی است ـ کارکردي مناسـب مقتضـیات جهـان مـدرن
۲۳۱ ، سال دوم، شماره دوم، بهار ۰۹۳۱
ندارد، ناگزیر است از دخالت ساحت عمومی و ادعاي نقش فرانهـادي دسـت بکشـد؛ زیـرا اصرار دین در ایفاي نقش اجتماعی و دخالت آن در ادارة حیات اجتماعی، فراتر از ظرفیـت آن و باعث به عقب راندن جامعه به قهقرا میباشد.
این تحلیل بر پیش فرضی استوار است که به دوگانگی بین عقل و دین باور دارد. بر ایـن اساس، عقل هیچ سنخیتی بـا دیـن نـدارد و ایـن دو، پدیـده هـایی متمایزنـد و قلمروهـایی غیرمرتبط با یگدیگر دارند. بنابراین هرآنچه عقل دارد، بیرون از حوزة دین قرار مـیگیـرد و مدعیات دینی نیز غیرعلمی محسوب میشود، و دستاوردهاي عقلی و آنچه محصول تـلاش و کاوش هاي عقلاي بشر است و نیـز روش هـاي عقلایـی کـه در جامعـه در جهـت تـدبیر معیشت و مدیریت زندگی به کار گرفته می شود، عرفی و غیردینـی بـه شـمار مـیآیـد و در جهت توجیه نظریه عرفی شدن تفسیر میشود.
از همینرو، حامیان نظریه عرفی شدن، بین مدیریت دینی و علمی یا عقلی تقابل مـیافکننـد و معتقدند: مدیریت جامعه به واسطه برنامهریزيهاي اجتمـاعی و اقتصـادي و بـهکـارگیري علـوم و مدیریت جامعه به واسطه برنامه ریزي هاي اجتماعی و اقتصادي و بهکارگیري علـوم و فنـون تجربی و فناوري جدید، صورت میگیرد؛ در حالی که آیات و روایاتی که مبین جزئیات این امور باشد وارد نشده است. اینها دستاورد عقل بشري است، پس نمیتواند دینی باشد.21