بخشی از مقاله
هفت پیکر
ای جهان دیده بود خویش از توهیچ بودی نبوده پیش از توهفت گنبد و
بهرامنامه نامهای دیگر این کتاب است . دربحرخفیف مجنون مقطوع
با 5136 بیت به سال 593 سروده شده است.
این منظومه تاریخ و افسانه را در خود دارد. قصه ای زیبا و جدی
است اما جنبه های تاریخی ان را نباید جدی گرفت.
در یکی از شعرهای نظامی به نام در چگونگی هفت گنبد داریم:
بیستونی زناف ملک(کلک)انگیخت کان چه فرهادکردازاوبگریخت
درچنان بیستون هفت ستون هفت گنبد کشید بر گردون
- در ناف مملکت یا به فرمان ناف قلم و نگارش کلک ،کوه بیستونی به
نام هفت پیکر ساخت که بیستون فرهاد از عظمت ان ترسان و گریزان
بود.
- در ان کاخ بیستون مانند که بر هفت ستون استوار بود هفت گنبد تا به گردون بر افراشت و درجای دیگر می گوید:
رنگ هر گنبدی ستاره شناس بر مزاج ستاره کرده قیاس
- مطابق علم نجوم قدیم ، برای هر یک ازاخترسیا رنگ مخصوصی
مناسب ومعین است و به همین مناسبت قد ما رنگها را هفت گانه قائل
شده اند.
کرده هردختری به رنگ وبه رای گنبد ی راز هفت گنبد جای
- ( هفت گنبد به رنگ و طبع هفت اختر بر کشید و دختر هفت شاه از
هفت کشور در انجا بودند ) هردختری درگنبدی با رنگ مطابق ورآ ی
وافسانه ای موافق رنگ ان گنبد جای کرده بود. و ان دختر همه چیز را
به رنگ خانه خویش قرار داده بود. و در هر روز در گنبد قسم ان روز
رخت می نهاد.
عدد هفت
هفت نام خداوند: هفت اسم اول خداوند که اسماء الهی نامیده می شوند:
حی، عالم، مرید، قادر، سمیع، بصیرو متکلم. این هفت اسم، اصول
همه اسماءاست و حی را امام الامه می نامند.
هفت بطن: هفت مفهوم که برای ایات قرانی قایلند در حدیث نبوی
است: ان القران ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الی سبعه البطن
قراء هفتگانه: قراء معروف قران درزمان پیامبر7 تن بودند:حضرت
علی(ع) ابی، بن کعب، زیدبن ثابت، ابن مسعود، عثمان بن عفان،ابو-
الدار داء، ابو موسی اشعری.
هفت پادشاه جن: مذهب، مره، احمر، برقان، شمورش، ابیض، میموم.
هفتوت: لغزش، خط، قصور، تقصیر، سهو، جرم، گناه.
هفت سلطان (هفت سین سلطان): سلطان خراسان (ع)، سلطان ابراهیم
ادهم، سلطان با یز ید بسطامی، سلطان ابو سعیدابا لخیر، سلطان سنجر
سلطان اسماعیل سامانی، سلطان محمود غزنوی.
از شیطان: هفت چیزدرحال نمازاز شیطان است: وسواس، چرت زدن
روی ازقبله برگرداندن، خون دماغ، خمیازه، خارش بدن،باچیزی بازی
کردن.
هفت قلعه خبیبر:قلعه تنبور، قلعه دزکلاب، قلعه فرامرز، قلعه مهیروان
قلعه زیدان، قلعه اب شیرین، قلعه دیر اب.
هفت علت:علت هرمحدثی هفت است، و تاهرهفت علت نباشدان محدث
موجود نشود:1- علت فاعله اعنی صانع 2- علت التی 3-علت هیولانی
4- علت صوری 5- علت مکانی 6-علت زمانی 7-علت تمامی.
هفت کار: چیزی که دارای هفت رنگ باشد.
هفت هنر: هنر در غالب هفتگانه: ابتدا نقاشی، دوم مجسمه سازی، سوم
خط، چهارم رقص، پنجم موسیقی، ششم تئاترو هفتم سینما
هفت دلت: هفت مجموع کامل از چیزی: هفت دلت صندلب، مجموعه
های کامل بسیار از چیزی.
هفت ذرع: هفت گز، این ترکیب در تداول به صورت واحدی برای
اندازه گیری طول به کار می رود: هفت ذرع کفن.
هفت نت موسیقی: دو، ر، می، فا، س، لا، لی.
جامعیت عددهفت ازاین منظرپیش ازانکه به حقیقتی در عالم واقع رجوع
نماید نشانگراندیشه کمال مطلق به عنوان یک ضرورت اجتناب پذیر در
ساختار ادراک و معرفت ادمی است که تلائم وتلازم ان با عدد هفت
خود موضوع کندوکاوی عمیق وسرشارازشگفتی است.
عددهفت دراین عرصه تمام کننده وکامل کننده است که هرچرخه ی
تکاملی را به اوج خود نایل می سازد.
عدد هفت ازنگاهی دیگربا پشتوانه ی عظیم ماورایی،خود راازاسارت
زنجیره ی بی انتهای اعداد طبیعی که درسیطره ی کامل کمیت به
سرمی برند رهاینده وگویا ی رازهای بی شماری می گردد.
هفت دریچه ای ازفلک به ملکوت می گشاید.جهان در هفت روز
افریده شد. روز اول اسمانها وزمین تهی وبائر در تاریکی افریده
شد.خدا روشنایی خواست وروشنایی شدودید که نیکوست.تاریکی
راازروشنایی جدا کرد وروز وشب به وجود امد.
روز دوم خدا گفت: فلکی باشد در میان انها را از ابها جدا کند و ابهای
زیر فلک از بالای فلک جدا شد و چنین شد و خدا فلک را اسمان
نامید.
روز سوم: ابهای زیر اسمان را یک جا جمع کرد و خشکی ظاهر شد
و بناتات ودرختان و تخم و میوه انها را افرید.
روز چهارم: نیرها را در اسمان افرید تا به زمین روشنایی دهد یکی
برای روز یکی برای شب و ستارگان را در اسمان نهاد.
روز پنجم: ابها را از جانوران پر کرد و پرندگان بالای زمین در روز
بر فلک اسمان پرواز کنند. نهرگان بزرگ و جانداران خزندهرا که
ابها از اجناس انها پر شدو پرندگان بال دار را افرید و گفت بارور و
کثیر شوید.
روز ششم:جانوران زمینی، حشرات و حیوانات زمین واجناس انها.
دید که نیکواست و خواست تا ادم را به صورت خود بیا فرید تا به
جانوران و زمین حکومت کند و ایشان را نر و ماده افرید و برکت داد
و گفت بارور و کثیر شوید و به ماهیان دریا و پرندگان اسمان و همه
جانورانی که بر زمین میخزند حکومت کنید. خوراک انهارا از تخم
گیاهان و حشرات و جانوران تأمین کرد.
روز هفتم: ازهمه کار خود که ساخته بود فارغ شد و ارام گرفت پس
روز هفتم را مبارک خواند و ان را تقدیس کرد.
هفت مرحله بین هستی و تباهی
عارفان بزرگ عشق و وصال حق را در هفت مرحله و هفت وادی
نشان می دهندکه مرحله هفتم خود می تواند هفت مرحله داشته باشد.
نخستین حرف ان «ه» وبعد از ان «ف» فرسایش و بالاخره «ت»
تباهی و نابودی است. بین هستی و تباهی حرف اول و یکی مانده به
اخر انها «ه»و«ت» است ولی جا به جا .
هفت در لغت
به معنی کولی بسیار و زمین هموار، نشیب و باران زود بارنده و نیز
به معنی:از سبکی پریدن و سخن بسیار و بی اندیشه گفتن. هفت، فتح
اول و سکون ثانی و فوقانی، عددی است معروف (عددی میان 6و8 ،پنج بعلاوه دو)
هفت در ریاضی
عدد هفت از نظر ریاضی جزء اعداد اول است و غیرازصفر و یک
و خودش به هیچ عدد قابل تقسیم نیست.
هفت عدد قلیل و کثیر
صاحب کتاب بهار عجم در مورد هفت گفته: عدد معروف و گاه هفت
گویند و اراده عدد قلیل کنند چنانچه از هفتادو اراده عدد کثیر و چون
اکثر عادات الله در خلق امورعظیمبه عدد هفت جاری شده مانند: هفت
اسمان و هفت زمین و هفت اختر و هفت کشور و روزهای هفته پس
ازاطلاق ان به مطلق عدد کثیراز جهت عظمت و بزرگی عدد مذکور
باشد.
هفت یعنی کمال
عدد شش نزد حکما عددی تام است وقتی اصل عدد را که یک است با
ان جمع کنیم هفت که عدد کامل است به دست می اید.
هفت صفت پروردگار
حیات، علم، سمع، بصر، کلام، ارادت، قدرت
هفت در قالب توجیه انسان
زنده، دانا، شنوا، بینا، گویا، خواهنده، توانا
هفت مرحله در جستجوی قران
نخست علم قرائت، پس از ان در شناخت لغات قران و انگاه در مورد
جملات قران در مرحله شرحی در خصوص سوره ها است وپنجمین
مرحله هنراحکام شریعه است که غالبا" ان را ایات الاحکام گذاشته-
اند. بعد ازان کتابهایی که درتقسیم مطالب قران است ودست اخرکتبی
در تحریف قران.
هفت نوع لفظ
غریب،معرب ،مجاز،مشترک،مترادف،استعاره، تشبیه
ماده ملک نیز به هفت معنی امده است : قدرت ،غنی، حکم،خداوند
ودارا،ضبط وحفظ ، قیوم واساس،عدل ووسط .
هفت شرط معجزه
اول فعل خدا باشد یا قائم مقام فعل باشد. دوم خارق عادت باشد، سوم
متعذر باشد، سحر و شعبده یعنی به واسطه یک مکان معارضه در ان
است. چهارم مقرون به تحدی باشد. ششم انچه ظاهر می سازد مکذب
او نباشد. هفتم متقدم به دعوی نباشد بلکه مقارن باشد او را با تأخیر
باشد به زمان اندکی.
هفت مرحله تولد تا مرگ
صلب پدر، رحم، نطفه، علقه، مزقه، استخوان، جان