بخشی از مقاله
سیماى پیامبر اکرم(ص) در آئینه نهجالبلاغه
هر جامعه نیاز به الگویی دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(ص) معرفی کرده است، حضرت علی(ع) در خطبه هایی که در نهج البلاغه آمده، سیمایی از حضرت محمد(ص) را ارائه کرده است .این حادثه، بزرگترین حادثه تاریخ بشرى محسوب می شود، دلیل آن نیز حوادثى است که بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد.
با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بتهاى عالم سرنگون شده، طاق کسرى به لرزه افتاده، دریاچه ساوه که سالها مورد پرستش قرار مى گرفت به زمین فرو رفته و خشکید و آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گرائید، دانش کاهنان زائل شد و سحر ساحران بر باد رفت . این همه نشان از عظمت شخصیتى دارد که در چنین روزى به دنیا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بیش از پیش با شخصیت او آشنا شده و خصلتهاى آن ح ضرت را الگو و سرمشق قرار دهند .
ضرورت شناخت آن حضرت
هر جامعه نیاز به الگو دارد که شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن کریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اکرم(ص)مى داند آنجا که مى فرماید: « ولکم فى رسول الله اسوة حسنة...؛ مسلماً براى شما در زندگى رسولخدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند>
بنابراین در هر زمان باید با توجه به نیازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصیتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گرفته و به جامعه عرضه شود .
به گزارش پایگاه پیامبر اعظم(ص)، حضرت على (ع) نیز بر این امر تأکید دارد آنجا که مىفرماید: « و لَقد کان فى رسول الله (ص) کاف لَک فى الاسوة، و دلیل لَک على ذم الدنیا و عیبها و کَثرة مخازیها و مساویها اذ قبضت عنه اطرافها و وطئت لغره اکنافها و فطم عن رضاعها...» براى تو کافى است که راه و رسم زندگى پیامبر اسلام (ص) را اطاعت نمایى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدىها و عیبهاى دنیا و رسوایىها و زشتىهاى آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(ص) باز داشته و براى غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهاى آن فاصله گرفت.
در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مىفرماید: « فتأس بِنبِیک الاطیب الاطهر(ص) فاِن فیه اسوة لمن تَأسى و عزاء لمن تعزى و احب العباد الَى الله المتأسى بِنبیه وَ المقتص لاثره؛ پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویى است براى الگو طلبان و مایه فخر و بزرگى است براى کسى که خواهان بزرگوارى باشد .
محبوب ترین بنده نزد خدا کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نیز اصالت و جامعیت اوصاف آن حضرت است، در اینباره امیرمؤمنان (ع) مىفرماید: «...تا اینکه کرامت اعزام نبوت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (ص) رسید، نهاد اصلى وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، نهال وجود او را در اصیلترین و عزیزترین سرزمینها (و خانوادهها) کاشت و آبیارى نمود. او را از همان درختى که دیگر پیامبران و منتخبان خود را از آن آفرید بوجود
آورد... در حرم امن الهى رویید و در آغوش خانواده ای کریم بزرگ شد، شاخههاى بلند آن سر به آسمان کشیده که دست کسى به میوه آن نمىرسید. پس پیامبر (ص) پیشواى پرهیزکاران و وسیله بینایى هدایت خواهان است، چراغى با نور درخشان و ستاره اى فروزان، و شعله اى با برقهاى خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحیح و پایدار، سخنانش روشنگر حق و باطل و حکم او عادلانه است.
شناخت آن حضرت و الگوپذیرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنیوى و آخرتى دارد، بلکه پاداش بیکران الهى را نیز در پى دارد، چنانکه حضرت علی (ع) مىفرماید: پس براستى کسى که در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(ص) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویى را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.
با توجه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذیرى از آن، به گوشههایى از اوصاف و ویژگیهاى آن حضرت از دیدگاه نهج البلاغه اشاره مىشود :
زهد و پارسائى حضرت:
زاهد واقعى کسى است که توجهش از مادیات دنیا به عنوان کمال مطلوب و برترین خواسته عبور کرده متوجه ممسائل اخروى و یا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.
زهد و پارسائى پیامبر اکرم از چنین زهدى بوده است، چنانکه على (ع) مىفرماید: نبى اکرم (ص) دنیا را کوچک و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا آن را خوار مى شمرد و نزد دیگران (نیز) خوار و بى مقدار معرفى فرمود و آن را براى ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پس پیامبر اکرم از دل و جان به دنیا پشت کرد، و یاد آن را در دلش میراند.
در بخش دیگر امیرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنین مىگوید: «پیامبر(ص) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته تر و شکمش از همه خالى تر بود، دنیا را به او نشان دادند ولى او نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزى را دشمن مى دارد، آن را دشمن داشت و چیزى را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزى را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز مىدانست ( این یعنى بى میلى به دنیا به دلیل قرب الهى و محبت به او.
ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت:
قرآن کریم از میان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نیکویش تحسین مى کند آنجا که مى فرماید: « و ِنک لَعلى خلق عظیم؛ و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجست هاى هستى» و اساساً خود آن حضرت بر این باور بود که فلسفه بعثت براى تکمیل مکارم اخلاق بود و لذا مىفرمود: « انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شدهام.»
اینها نشان از عظمت و ارزش اخلاق و همین طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونههایى از اخلاقیات آن حضرت اشاره مىشود:
نرم خویى و مهربانى: از دیدگاه قرآن شاخص ترین ویژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زیبا و برخورد شفقت آمیز آن حضرت با دیگران بود. آن پیامبر رحمة للعالمین با داشتن این خصلت ستودنى دلهاى بسیارى را به خود شیفته ساخته و به راه راست هدایت نمود در حالى که هیچ قدرتى توان انجام چنین کار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در این زمینه مىفرماید: «فبِما رحمة من الله لنت لَهم ولَو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ پس به برکت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مىشدند.»
و على (ع) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخویى و مهربانى او چنین مىگوید: پیامبر اکرم سخاوتمندترین مردم، شجاعترین آنها، راستگوترین آنها و وفادارترین انسان نسبت به وعده، نرمترین (انسان) از نظر خوى و کریمترین مردم در برخورد و معاشرت بود، هرکس در ابتدا او را مى دید از او دورى مىکرد (ولى) هرکس با او همراه مى شد و او را مىشناخت به او علاقمند مىشد و سخت به او محبت مىورزید، بگونه اى که مثل او قبل از آن و بعد از آن ندیده بود.»
دلسوزى و خیرخواهى: از دیگر خصوصیات آن حضرت دلسوزى و خیرخواهى و علاقه به انجام وظیفه بود، این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمیت ویژه اى برخوردار است، قرآن مجید پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرفى مىکند آنجا که مىفرماید: « لَقَد جاءکم رسول من اَنفسکم عزیز عَلیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رَئوف رحیم؛ همانا فرستاده اى از خود شما به سویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است .
عزت جهانى یافتن مسلمانان: امیر مؤمنان در این زمینه مىفرماید: « مردم! از سر نعمت بعثت پیامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسیدهاید که حتى کنیزان شما را گرامى مى دارند و به همسایگان شما محبت مىکنند، کسانى براى شما احترام قائلند که شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقى ندارید، کسانى از شما مىترسند که نه ترس از حکومت شما دارند و نه شما بر آنها حکومتى دارید. »
تبدیل اختلافات به وحدت و کینه ها و به الفت: در بخشى از خطبه 96 حضرت علی (ع)چنین فرمود: « قرارگاه پیامبر بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف ترین پایگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد کرد، دلهاى نیکوکاران شیفته او گشته، توجه دیدهها به سوى اوست. خدا به برکت وجود او کینه ها را دفن و آتش دشمنى را خاموش کرد. با (وجود مبارک) او میان دلها الفت و مهربانى ایجاد کرد و نزدیکانى را از هم دور ساخت، انسانهاى خوار و ذلیل و محروم در پرتو (ایمان به) او عزت یافتند، و عزیزانى خودسر(بر اثر کفر او) ذلیل شدند، گفتار او روشنگر واقعیتها و سکوت او زبانى گویا بود .»
رفتار پيامبر با خانواده
رهبران اسلام در همه زمينه هاى زندگى, راهنمايى هاى لازم را بيان كردند تا هر عضو جامعه اسلامى از هر جهت فردى و اجتماعى كامل باشد.مشاهده سيره عملى ((اسوه هاى حسنه)) از سخنان آنان نقش بيشترى در زندگى نسل جوان دارد, سيره هر شخصيت بيشتر از سخنش گوياى هويت واقعى اوست. اگر سخن از زبان شخص بيرون مى آيد, سيره از مركز دل آن شخصيت برمى خيزد. و سيره عملى پيامبر اكرم(ص) و خاندان پاكش درتمامى زمينه ها بهترين تابلو و الگو براى تإسيس مدينه فاضله و جامعه نمونه اسلامى است.
اخلاق خانوادگى پيامبر(ص)
يافتن و داشتن اسوه و چهار چوب هاى فكرى, كردارى و گفتارى در روابط خانوادگى براى هر انسانى توفيقى در جهت تكامل هر چه بهتر اوست. از سويى محك اخلاق انسان در خانواده است زيرا اشخاص در بيرون قدرت بر رفتار ضد اخلاقى ندارند يا به دليل پاره اى ملاحظات, بد اخلاقى نمى كنند. آن كس كه در منزل كه زن و فرزندانش تحت نظر اويند خوش رفتارى كرد, خوش اخلاق است.در اين مقاله نمايى كلى از اخلاق خانوادگى پيامبر(ص) را ـ كه سرمشق اعلا و بالاترين
اسوه و نمونه برجسته اخلاق الهى است و براى تكميل اخلاق مبعوث شدـ تصوير مى كنيم تا با الهام گيرى از سيره والاى او زندگى خداپسندانه اى داشته باشيم و به گونه اى كه آن بزرگوار با
اعضاى خانواده رفتار مى كرد معاشرت كنيم, به گونه اى سخن بگوييم كه آن حضرت سخن مى گفت, آن جايى غضب كنيم كه آن عزيز خشمگين مى شد, و جايى عفو كنيم كه آن جناب مى بخشيد.عايشه, عيال رسول خدا(ص) كه به خصوصيات اخلاقى او آگاه بود, جزئيات اخلاقى و رفتارى پيامبر را در يك جمله خلاصه كرد; كه در روايت آمده است:قال سعد بن هشام: دخلت على عايشه, فسإلتها عن اخلاق رسول الله صلى الله عليه و آله. فقالت: إما تقرء القرآن؟ قلت: بلى, قالت: خلق رسول الله(ص) القرآن.
مرحوم فيض كاشانى دركتاب ((محجه البيضإ)) از ((سعدبن هشام)) روايت كرده كه گفت: به ديدار ((عايشه)) رفتم و از اخلاق رسول خدا(ص) پرسيدم. او گفت: آيا قرآن نمى خوانى؟ گفتم: چرا. گفت: اخلاق رسول خدا(ص) قرآنى است.قالت عايشه: ما كان احد احسن خلقا منه ما دعاه احد من اصحابه و لا اهل بيته الا قال: لبيك ; عايشه گفته است: احدى از پيامبر(ص) خوش خلق تر
نبود, هيچ كس از اصحاب و اهل بيت او را صدا نمى زد مگر اين كه در جواب مى فرمود: لبيك.رشيد الدين ميبدى در تفسير آيه (انك لعلى خلق عظيم) مى گويد:((رسول خدا(ص) امر و نهى قرآن را چنان پيش رفتى و نگه داشتى به خوش طبعى كه گويى خلق وى و طبع وى خود آن بود.))
او رهنمودهاى قرآن را به دل مى گرفت و در زندگى اش از شيوه اى كه قرآن پيشنهاد مى كردـ بى هيچ انحرافى و بى آن كه هيچ ناراحتى در آن روا دارد ـ پيروى مى كرد و لذا تجسم قرآن به حساب مىآمد.و اين ادعا از نظر كلام الله مجيد مورد تإييد است.
كار در منزل
((خيركم, خيركم لنسائه و انا خيركم لنسائى.: بهترين شما شخصى است كه با همسرش خوش رفتارتر باشد و من از تمامى شما نسبت به همسرانم خوش رفتارترم.))در اخلاق حضرت محمد, همين بس كه با آن جلالت و موقعيتى كه به سلاطين نامه دعوت مى نوشت در خانه, تا حد امكان كارش را شخصا انجام مى داد.اهل سيره نوشته اند: پيامبر خدا در خانه خويش خدمتكار اهل خود بود, گوشت را تكه تكه مى كرد و بر سفره غذاى حقيرانه مى نشست و انگشتان خويش را مى ليسيد, بز خود را مى دوشيد و لباس خود را وصلهمى نمود و بر شتر خود عقال مى زد و به ناقه خود علف مى داد, با خدمتكار منزل آرد را آسياب مى كرد و خمير مى ساخت.
ابن شهر آشوب در كتاب مناقب, (ج 1, ص 146) روايت كرده كه: ((رسول خدا(ص) كفش خود را وصله مى زد, پوشاك خويش را مى دوخت, در منزل را شخصا باز مى كرد, گوسفندان و شترها را مى دوشيد و به هنگام خسته شدن خادمش در دستاس كردن به كمك او مى شتافت و آب وضوى شبش را خود تهيه مى كرد. و در همه كارها به اهل خانه كمك مى كرد.((لوازم خانه و زندگانى را به پشت خود از بازار به خانه مى برد.گاه اتفاق مى افتاد كه حضرت خانه خويش را نظافت مى كرد و جارو مى كشيد و خود مكرر مى فرمود: ((كمك به همسر و كارهاى منزل, صدقه و احسان در راه خدا محسوب مى شود.))از عايشه نقل شده كه گفته است: محبوب ترين كارها نزد رسول خدا(ص) خياطى بود.پيامبراكرم(ص) با همه عظمت و موقعيت ممتازش در منزل كار مى كرد. و به نگهدارى و پرستارى از كودكان مى پرداخت.
عايشه همسر آن حضرت مى گويد:
وقتى خلوت مى شد, پيامبر لباس خود را مى دوخت و كفش خويش را وصله مى كرد.
على(ع) بيش از سى سال عمر خود را با رسول خدا(ص) سپرى كرده و شناساترين فرد به رسول خدا بوده و از اخلاق داخلى و خارجى حضرتش اطلاع دقيق داشته,امام حسين(ع) مى فرمايد:
سإلت إبى عن مدخل رسول الله صلى الله عليه و آله, فقال: كان دخوله فى نفسه مإذونا فى ذلك, فاذا آوى الى منزله جزإ دخوله ثلاثه اجزإ, جزءا لله و جزءا لا هله و جزءا لنفسه.
ثم جزء جزئه بينه و بين الناس فيرد ذلك بالخاصه على العامه و لا يدخر عنهم عنه شيئا....
از پدرم در مورد امور رسول خدا(ص) در داخل خانه سوال كردم, فرمودند: وقتى به خانه اش مى رفت, اوقاتش را سه قسمت مى كرد: يك قسمت براى خدا, و يك قسمت براى خانواده اش, و يك قسمت براى خودش, آن گاه قسمت خودش را نيز ميان خود و مردم تقسيم مى كرد و آن را براى بستگان و بزرگان صحابه (كه در منزلش به خدمت او مى رسيدند) قرار مى داد و ذره اى از امكانات خود را از آنان دريغ نمى نمود (بلكه آن چه امكان داشت در حقشان انجام مى داد.)
حضرت در مورد امورى كه به شخص او مربوط مى شد, خشمگين نمى شد. تنها براى خدا, آن گاه كه حرمت هاى الهى شكسته مى شد, غضب مى كرد.
يكى از همسران آن حضرت مى گويد: وقتى رسول خدا(ص) غضب مى كرد به جز على(ع) كسى را ياراى سخن گفتن با حضرتش نبود.
علاوه بر همسران, هم نشينان روزانه پيامبر(ص) عبارت بودند از فاطمه و شوهر و فرزندانش و به گواهى تاريخ و روايات فراوان, علاقه پيامبر خاتم(ص) به آن ها قابل قياس با ديگر كسان و نزديكان حضرت نبود. به موجب روايتى كه عايشه نقل كرد, هر گاه فاطمه(س) بر پدر وارد مى شد رسول خدا(ص) جلوى پاى دخترش بلند مى شد و او را مى بوسيد و در جاى خود مى نشانيد.
در عروسى فاطمه(س) زنان مسرور بودند و اظهار شادمانى مى كردند و سرود مى خواندند و مى گفتند: ابوها سيد الناس. رسول خدا(ص) فرمود: بگوييد و بعلها ذو الشده الباس.
و اين مصراع چون در مدح حضرت اميرالمومنين(ع) بود, با آن كه رسول خدا خواسته بود بانوان بگويند اما عايشه, زنان را منع كرد از اضافه كردن اين مصراع. پيامبر(ص) متوجه موضوع شد و فرمود: عايشه عداوت ما را ترك نمى كند!
روزى رسول اكرم(ص) وارد اطاق عايشه شد مشاهده كرد كه تكه نانى روى زمين و زير دست و پا افتاده است آن را برداشته و خورد و سپس فرمود:يا حميرإ ! اكرمى جوار نعم الله عليك فانها لم تنفر من قوم فكادت تعود اليهم.((اى حميرا! مجاورت نعمت هاى الهى را بر خويشتن گرامى دار تا هرگز نعمت هاى خداوندى از مردم دور نشوند.
حاكميتسياسى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم در قرآن
يكى از تحقيقاتى كه در مركز تحقيقات علمى دبيرخانه مجلس خبرگان رهبرى به پايان رسيده و در دست انتشار است، حاكميتسياسى معصومان (ع)» مىباشد . اين تحقيق كه توسط حجتالاسلام آقاى محمدعلى رستميان به سامان رسيده، از منظر قرآن و حديثبه حاكميتسياسى پيامبر (ص) و ديگر معصومان (ع) مىپردازد و به استناد اصلىترين منابع كلامى و فقهى، يعنى قرآن و حديث اثبات مىكند كه آن پيشوايان، داراى حاكميتسياسى بوده و علاوه بر رسالت تبليغ و هدايت، مسؤوليت مديريت جامعه و رهبرى سياسى مردمان را نيز بر عهده داشتهاند . آنچه اينك پيش رو داريد بخشى از اين پژوهش است كه اختصاص به بررسى حاكميتسياسى پيامبر (ص) در خلال آيات قرآن دارد . اميدواريم به زودى متن كامل تحقيق در قالب كتاب در اختيار علاقهمندان قرار گيرد .
مقدمه
آياتى كه درباره حاكميتسياسى پيامبر (ص) در قرآن كريم آمده است، به چند دسته تقسيم مىشوند:
. آياتى كه به مساله اطاعت از پيامبر (ص) مىپردازند .
. آياتى كه ولايت پيامبر (ص) و اولويت ايشان بر مؤمنان را مطرح مىكنند .
. آياتى كه حكم پيامبر (ص) را مورد توجه قرار دادهاند .
. آياتى كه پيامبر (ص) را در امور اجتماعى، محور معرفى مىكنند .
. آياتى كه مؤمنان را به ايمان به پيامبر (ص) به عنوان يكى از اركان تشريع فرا مىخوانند .
. آياتى كه به مساله اطاعت از پيامبر (ص) مىپردازند
مقصود اصلى، فرمان به اطاعت از پيامبر (ص) است و فرمان به اطاعتخداوند، امرى مسلم، براى يادآورى و مقدمه چينى آورده شده است; زيرا وجوب اطاعت از خداوند - همانطور كه در بحثهاى
كلامى مطرح است - با شناخت مولويت او به وسيله عقل حاصل مىشود و اثبات آن از راه مولوى، به دور مىانجامد . پس فرمان به اطاعتخداوند، در اين آيات، ارشاد مردم به چيزى است كه خود مىدانند و بيان اين حقيقت است كه اطاعت از پيامبر (ص) در ادامه اطاعت از خداوند است . شاهد بر اين مطلب، اينكه در هيچ آيهاى فرمان به اطاعت از خداوند، به تنهايى نيامده است، در حالى كه در بسيارى از آيات، درباره پيامبر (ص)، يا به صورت فرمان از سوى خداوند، در كنار ديگر واجبات، آمده است، مانند:
«و اقيموا الصلوة و آتوا الزكاة و اطيعوا الرسول لعلكم ترحمون» . (1)
و يا به صورت فرمانى از زبان خود پيامبران (ع) مانند:
«فاتقوا الله و اطيعون» . (2)
معناى اطاعت از پيامبر (ص)
اكنون با توجه به معناى اطاعت، كه عبارت از «امتثال امر» است، اگر پيامبران از سوى خود، هيچ امر و نهىاى نداشته باشند، نمىتوان تصورى از معناى اطاعت از آنان داشت; زيرا در اين صورت، ايشان صرفا واسطه در ابلاغ فرمانهايى هستند كه از سوى خداوند صادر مىشود و لازم مىآيد كه آوردن «اطيعوا الرسول» در آيات، به منزله تكرار «اطيعوا الله» باشد، در حالى كه هيچ نوع قرينهاى در كلام
وجود ندارد و سخن اشخاص عادى، از اينگونه استعارات گمراه كننده خالى است چه رسد به آيات قرآن كريم كه از لحاظ فصاحت، برترين كلام است . از سوى ديگر، اين مشكل، در آياتى مانند «من يطع الرسول فقد اطاع الله» و «ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله» بيشتر مىشود; زيرا لازمه اين سخن، دراين آيات، اجازه دادن خداوند به مردم، براى اطاعت از خود او است!؟
تفويض كارها به پيامبر (ص)
با توجه به آن چه گذشته و نيز با توجه به آيات ديگر كه برخى فرمانهاى پيامبران (ع) را به اقوام خود نقل مىكنند، مانند فرمان حضرت موسى به هارون، كه از او مىخواهد در ميان مردم بماند و آنان را به سوى صلاح، پيش ببرد:
«و قال موسى لاخيه هرون اخلفنى فى قومى و اصلح ...» (3)
و مانند فرمان هارون به مردم:
«و ان ربكم الرحمن فاتبعونى و اطيعوا امرى» (4)
و عتاب حضرت موسى به هارون، كه «آيا نافرمانى مرا كردهاى؟»
«افعصيت امرى» (5
)
هم چنين آنجا كه خداوند مؤمنان را از مخالفت كردن با دستورهاى پيامبر (ص) بر حذر مىدارد:
«فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنة او عذاب» (6)
و آياتى كه در آنها، پيامبران (ع) نخست قوم خود را به عبادت خداوند و تقواى الهى، كه به رعايت احكام نازل شده از سوى او به دست مىآيد فرا مىخوانند و سپس به اطاعت از خود دعوت مىكنند، مانند:
«قال يا قوم انى لكم نذير مبين ان اعبدوا الله و اتقوه و اطيعون» (7)
روشن مىشود كه خداوند كارهايى را به پيامبران (ع) تفويض كرده است تا با اذن او، در ميان مردم به آن چه صلاح آنان در آن است، فرمان دهند و مردم نيز لازم است از ايشان اطاعت كنند .
در روايات نيز با استشهاد به آيات قرآن كريم، مساله تفويض امور به پيامبر (ص) به شكلهاى
گوناگون مطرح شده است . روايات بسيارى با استشهاد به آيه «ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا» (8) مساله تفويض امور به پيامبر (ص) (9) و تفويض امر دين به ايشان، (10) كه هر چه را او حلال كند، حلال است و هر چه را او حرام كند، حرام (11) ، و تفويض امر خلق به پيامبر (ص) را مطرح مىكنند . (12)
محدوده اطاعت از پيامبر (ص)
از مسائلى كه درباره اطاعت از پيامبر (ص) مطرح است، محدوده اى است كه بر مؤمنان لازم است در آن محدوده، مطيع ايشان باشند . آيات و رواياتى كه درباره اين مساله نقل شدند، اطاعت از پيامبر (ص) را در سطح اطاعت از خداوند مىدانند و نه در اين آيات و نه در آيات ديگر، حد خاصى براى آن معرفى نشده است و از آنجا كه اطاعت از خداوند، مطلق است و براى آن، نمىتوان حدى را تصور كرد، اطاعت از پيامبر نيز از همين اطلاق برخوردار است . از اين رو، همه مفسران و كسانى كه به گونهاى از آيه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم» (13) بحث كرده اند، چون اطاعت از «اولى الامر» نيز مطلق است، در صدد تبيين عصمت آنان برآمدهاند; زيرا اطاعت مطلق از هيچكس را بدون عصمت روا نمىدانند . (14)
آيات ديگرى كه به بيان مساله حاكميتسياسى پيامبر (ص) مىپردازند و در آينده از آنها بحثخواهيم كرد، مبين اين مسالهاند كه اطاعت از پيامبر (ص) هم در امور شخصى افراد جارى است و هم در امور اجتماعى . در اينجا درباره شان نزول آيه:
«ما اتيكم الرسول فخذوه و مانهيكم عنه فانتهوا» (15)
كه مربوط به فيئ و تقسيم آن است و از سويى به امور اجتماعى و از سويى ديگر، به منافع فردى اشخاص مربوط است، مىتوان اشاره كرد كه اين امر، اين حقيقت را آشكار مىكند كه پيامبر (ص) تصميم گيرنده درباره درآمدهاى عمومى است و طبق مصلحت مىتواند آن را بين كسانى كه در حصول آن دخالت داشتهاند، بهطور غير مساوى تقسيم كند . هر چند مفهوم اين آيه شريفه، عام است و همه فرمانهاى پيامبر (ص) را - همانطور كه روايات نيز بي معناى حكم پيامبر (ص)
سياق آيات با اختصاص آن به مورد قاضى تحكيم، كه در مورد آيه 36 سوره اعراف احتمال داده شده است، (16) منافات دارد; زيرا اولا همانطور كه از آيات و روايات، روشن شد، اين حكم به پيامبر (ص) همان حكم انحصارى خداوند است كه به او تفويض شده است و مورد آن، امور دين و جامعه مؤمنان مىباشد . ثانيا در آيه «فلا و ربك لا يؤمنون حتى يحكموك ...» نيز با رجوع به آيات قبل مىبينيم كه ابتدا آيه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول ...» قرار دارد و سپس به اين مساله پرداخته شده كه هرگاه به مردم گفته مىشود كه به سوى آن چه خدا نازل كرده و به سوى رسول بياييد، منافقان از رسول اعراض مىكنند . آن گاه اين حكم كلى، درباره همه پيامبران مطرح گرديده كه «ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله» و سپس آيه مورد نظر نازل شده است و مؤمنان را كسانى قلمداد كرده كه اولا پيامبر را در بين خود حاكم گردانند; يعنى ملزم هستند كه او را حاكم كنند . ثانيا از دل و جان، به
حكم او راضى وتسليم باشند و در آيه بعد، يكى از احكامى را كه احتمال داشت از سوى پيامبر (ص) صادر گردد، با اين مضمون توضيح مىدهد كه «اگر ما به آنان دستور مىداديم كه همديگر را بكشيد يا از شهر و ديارتان خارج شويد، جز عده اندكى آن را اجرا نمىكردند» . در روايتى از امام صادق (ع) در توضيح آيه «فلا و ربك لا يؤمنون ...» آمده است:
لو ان قوما عبدوا الله وحده لا شريك له و اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة و حجوا البيت و صاموا شهر رمضان ثم قالوا لشىء صنعه الله او صنعه النبى الا صنع خلاف الذى صنع؟ او وجدوا ذلك فى قلوبهم لكانوا بذالك مشركين ثم تلا هذه الاية: «فلا و ربك ...» ثم قال ابو عبدالله: فعليكم بالتسليم . (17)
ثالثا در آيه مورد استشهاد، براى حمل حكم پيامبر (ص) بر قاضى تحكيم - همانطور كه قبلا هم توضيح داده شد - مساله روشنتر است; زيرا در آنجا اصلا سخن از پذيرش يا عدم پذيرش نيست تا حمل بر قضاوت در امور شود، بلكه بحث در اين است كه هرگاه امر مبرمى از سوى خدا و رسولصادر گرديد، ديگر مؤمنان از خود اختيارى ندارند; يعنى حتى امورى كه بهطور عادى در اختيار خودشان است، با حكم خدا و رسول، از آنان سلب مىشود . اين مطلب، حكايت از اين مىكند كه حكم پيامبر (ص) شامل همه دستورهايى است كه ايشان در موارد مختلف داده اند و حتى عمل به اين احكام، اعم از اين است كه او حضور داشته باشد يا نه و در صورت عدم حضور او نيز اگر مساله اى پيش آيد كه حكمش از سوى پيامبر (ص) صادر شده باشد، عمل به آن لازم است .
عدالت اجتماعى يكى از آرزوهاى جوامع بشرى در طول تاريخ بوده و هست و همه كسانى كه به گونه اى اداره جامعه را بر عهده دارند يا مىخواهند بر عهده بگيرند، آن را به مردم نويد مىدهند و خداوند نيز پيامبران (ع) را با همين هدف، به ميان مردم فرستاده است و ابزار لازم را نيز، كه عبارت از كتاب و ميزان باشد، در اختيار آنان قرار داده است (ناگفته نماند كه قسط در مورد انبيا، دايرهاى بسيار وسيع تر از آنچه مربوط به زندگى مادى انسان است، را شامل مىشود) .
نكتهاى كه در آيه شريفه وجود دارد - و جزو سنتهاى تغييرناپذير خداوند است - اين است كه مردم در پذيرش هدايت تشريعى خداوند، مختارند . از اين رو، رهبرى پيامبران بر اساس ايمان تحقق مىيابد، نه بر اساس زور و اجبار و در اين آيه نيز پس از تامين محورهاى تحقق قسط در اجتماع، كه عبارتند از: رهبرى معصومان و قانون، قيام به قسط بر عهده خود مردم گذاشته شده است . جالب اينكه قوه قهريه، كه يكى از ضروريات براى اصلاح جامعه است، در مرحله بعد قرار داده شده است و هدف از آن، نصرت پيامبران (ع) و خداوند بيان شده است:
«و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوى عزيز» . (18)
در نتيجه، اجرا شدن قسط در جامعه به وسيله پيامبران (ع) پس از ايمان به آنان تحقق خواهد يافت و پيش از اين مرحله - همانطور كه گذشت - وظيفه ايشان انذار براى ايمان آوردن كافران و مشركان است كه خود، نوع ديگرى از قسط است، زيرا در منطق قرآن كريم «ان الشرك لظلم عظيم» (19) شرك ظلم بزرگى است . از اينجا اين پرسش نيز پاسخ داده مىشود كه چرا عده اى از پيامبران (ع) به رهبرى مردم نپرداختند؟ علت آن را بايد در عدم پذيرش ايشان از سوى اقوام مخاطبشان جستوجو كرد به گونهاى كه شرايط تحقق يك جامعه مؤمن، كه تابع ايشان باشد، فراهم نگرديد .
اجازه گرفتن از پيامبر (ص) هنگام شركت در امور اجتماعى
در سوره نور، خداوند بر محوريت پيامبر (ص) در امور اجتماعى تاكيد مىكند و مؤمنان را كسانى قلمداد مىكند كه در اين امور، تابع او هستند: «انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله و اذا كانوا معه على امر جامع لم يذهبوا حتى يستئذنوه اولئك الذين يؤمنون بالله و رسوله فان استئذنوك لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم و استغفر لهم ان الله غفور رحيم .» (19)
اين آيه شريفه، نقش رهبرى مؤمنان را به پيامبر (ص) نسبت مىدهد و تقدم امور اجتماعى بر امور شخصى را بيان مىكند و تذكر مىدهد كه در امور اجتماعى، هيچ كس حق تكروى و عمل بر اساس راى و نظر خويش را ندارد و بايد همه امور با اجازه پيامبر (ص) انجام گيرد . البته به پيامبر نيز سفارش مىكند كه اگر افرادى براى رفع گرفتارىهاى شخصى از تو اجازه خواستند، به آنان اجازه بده; ولى اين اجازه نيز به خواست آن حضرت بستگى دارد . در آيه بعد نيز به اين محوريت، به گونهاى
ديگر توجه شده و دعوت پيامبر (ص) به عنوان رهبر، غير از دعوت ديگران تلقى گرديده و به آثار زيانبار مخالفتبا دستورهاى ايشان، كه تحقق فتنه يا نزول عذاب است، پرداخته شده است:
«لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا قد يعلم الله الذين يتسللون منكم لواذا فليحذر الذين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنة او يصيبهم عذاب اليم» . (20)
علامه طباطبايى در اين باره مىفرمايد: خواندن رسول، عبارت از خواندن مردم به كارى از كارها است; مانند خواندن آنان به ايمان و عمل صالح و خواندن آنان براى مشورت در كارهاى اجتماعى و خواندن آنان به نماز جمعه و دستور به آنان در كارهاى دنيوى يا اخرويشان . پس همه اينها خواندن از سوى پيامبر (ص) محسوب مىشود . (21)
بدين ترتيب، با توجه به سياق آيات، اين احتمالات كه مراد از خواندن رسول، صدا زدن مردم اسم رسول خدا را، مانند ديگر مردم باشد، يا مقصود از مخالفت از امر، در «فليحذر الذين يخالفون» دستور خداوند باشد، منتفى مىگردد، هر چند اگر اين احتمالات را درست نيز فرض كنيم، صراحت آيات در محوريت پيامبر (ص) در امور اجتماعى، بر جاى خود باقى است .
محور بودن پيامبر (ص) در امور مالى جامعه
از محورهاى مهم در امور اجتماعى، امور مالى است . در اسلام سه محور مهم براى تحقق عدالت اجتماعى، در اين بعد در نظر گرفته شده است كه هر سه در اختيار پيامبر (ص) به عنوان رهبر اجتماع قرار داده شده است . زكات، خمس و انفال، اين سه محور را تشكيل مىدهند (هر چند صدقات و كفارات واجب و مستحب ديگرى نيز در اين زمينه مطرحند كه بيشتر جنبه فردى دارند و قابل پيشبينى نيز نيستند) .
خداوند پيامبر (ص) را متولى امور زكات قرار داده و از مؤمنان مىخواهد به سهمى كه از سوى خداوند و پيامبر (ص) به آنان داده مىشود، راضى باشند:«و لو انهم رضوا ما آتاهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سيؤتينا الله من فضله و رسوله و انا الى الله راغبون» (22) و پيامبر (ص) است كه سهام افراد و نيز افرادى را كه مشمول زكات هستند، معين مىكند . علاوه بر اينكه يكى از مصاديق آن، كه فى سبيل الله است، هنگام مصرف نيز نياز به سرپرست دارد .
انفال و خمس نيز مانند زكات هستند، غير از اينكه انفال، تنها ويژه خداوند:
«يسئلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول» ، (23)
ولى در خمس افراد ديگرى نيز شريكند:
«و اعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه و للرسول» . (24)
آن چه در اينجا مهم است و روايات هر دو باب، بر آن دلالت دارد، سرپرستى پيامبر (ص) و پس از ايشان، امامقدس سره بر خمس و انفال استبه گونهاى كه اين دو زير نظر ايشان به مصارف خود مىرسند و هرچند پيامبر (ص) و امام (ع) براى امور شخصى خويش مىتوانند از اين دو منبع استفاده كنند، ولى مهم ترين مصرف آنها براى اداره امور حكومت و عدالت اجتماعى است; از جمله اين روايات، حديثى است كه پس از بيان مواردى كه در آن، خمس واجب است، مىفرمايد:
فسهم الله و سهم رسول الله لاولى الامر من بعد رسول الله .(25)
و در ادامه روايت، والى را تقسيم كننده خمس، بين ديگر شركا معرفى مىكند و اگر پس از رفع نياز آنان چيزى زياد بيايد، آن را ويژه والى مىداند و اگر كمبودى باشد، بر عهده والى است كه آن را تكميل كند (26) .
همچنين درباره مصرف اموالى كه نزد والى است، مىفرمايد:
فيكون بعد ذلك ارزاق اعوانه على دين الله و فى مصلحة ما ينوبه من تقوية الاسلام و تقوية الدين فى وجوه الجهاد و غير ذلك مما فيه مصلحة العامة، ليس لنفسه من ذلك قليل و لا كثير . (27)
آن گاه به مساله انفال مىپردازد و آن را در اختيار پيامبر (ص) و سپس والى مىداند . (28)
روايات ديگرى نيز به همين مضمون، نقل شده است . (29)
. آياتى كه مؤمنان را به ايمان به پيامبر (ص) فرا مىخواند
در قرآن كريم آياتى وجود دارد كه مؤمنان را به ايمان به خداوند و رسول (ص) فرا مىخواند . در بعضى از اين آيات، خداوند و رسول (ص) هر دو ذكر شده اند:
«يا ايها الذين آمنوا آمنوا بالله و رسوله ...» ، (30)
هر چند اين آيات نيز براى استدلال بر مطلوب، كفايت مىكند، ولى چون ممكن استبر مراتب ايمان قلبى حمل شود، آيهاى را دراين باره مىآوريم كه مؤمنان را به ايمان به رسول فرا مىخواند:
«يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله يؤتكم كفلين من رحمته» . (31)
در اين آيه، مؤمنان به ايمان به رسول (ص) دعوت شده اند و با توجه به اينكه آنان قبلا به خداوند، رسول او و كتاب ايمان آورده اند، در اين آيه، نكتهاى نهفته است . علامه طباطبايى در اين باره مىفرمايد:
مقصود از ايمان به رسول، تبعيت تام و اطاعت كامل از او در آنچه دستور مىدهد و آن چه باز مىدارد، است، چه حكمى از احكام شرع باشد يا از جهت ولايت امور امت، از او صادر شده باشد . (31)
و آن گاه كه اين آيه شريفه را به ضميمه آيات قبل، كه هدف از بعثت انبيا را اقامه قسط معرفى مىكنند، در نظر بگيريم و به نتيجه ايمان به رسول - كه نورى از سوى خداوند است كه به واسطه آن، مردم در دنيا حركت مىكنند - توجه كنيم، اين مساله آشكارتر مىشود كه خداوند اطاعت كامل از پيامبرش را خواسته و او را حاكم بر امور مردم قرار داده است .
با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در سايه قرآن
در قرآن مىخوانيم: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، مراقب خويش باشيد، هنگامى كه شما هدايتيافتيد، گمراهى كسانى كه گمراه شدهاند به شما زيانى نخواهد رساند، بازگشت همه شما به سوى خداست و شما را از آنچه انجام مىداديد آگاه مىسازد.» آيا اين آيه با اصل «امر به معروف و نهى از منكر» منافات دارد؟ «جبير بن نفيل» مىگويد: در ميان جمعى از ياران پيامبر اكرم (ص) نشسته بودم و از همه كم سن و سالتر بودم، صحبت از امر به معروف و نهى از منكر بود كه من با تمسك به اين آيه خواستم ضرورت امر به معروف و نهى از منكر را زير سؤال ببرم كه همگى يك صدا مرا سرزنش كردند و گفتند: آيهاى از قرآن را بدون اينكه به معنايش پى ببرى، از بقيه جدا
كردهاى؟!» آرى! آيه فوق مربوط به شرائطى است كه امر به معروف و نهى از منكر كارساز نيست و تاثيرى ندارد، در اين مواقع است كه انسان نبايد نگران گردد، زيرا وظيفه خويش را در حد مقدورش انجام داده و گمراهى آنها به وى زيانى نخواهد رسانيد. پيامبر اكرم (ص) در باره آيه فوق، فرمود: «امر به معروف و نهى از منكر كنيد، اما هنگامى كه ديديد مردم دنيا را مقدم كردهاند و بخل و هوى و هوس برآنها حاكم گشته و هركس تنها به راى خويش عمل مىكند، (و به راى آمرين به معروف و ناهين از منكر وقعى نمىنهند.) به خويش بپردازيد و عوام را رها كنيد.»
آيه صلوات و درود
در آيه 56 سوره احزاب مىخوانيم: ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما:«خداوند و فرشتگانش بر پيامبر (ص) درود مىفرستند، اى كسانى كه ايمان آوردهايد بر او درود بفرستيد و سلام بگوئيد و در برابر فرمانش تسليم باشيد».
در اين آيه مقام پيامبر اسلام (ص) به عاليترين وجه ترسيم شده است، چرا كه هم خداوند متعال و هم تمام فرشتگان مقرب او بر پيامبر درود مىفرستند و هم دستور داده شده است همه مؤمنان بدون استثنا بر او رحمت و درود و سلام بفرستند.
چه مقامى از اين بالاتر؟ و چه عظمتى از اين بيشتر ؟
درست است كه در اين آيه، سخنى از آل پيامبر (ص) به ميان نيامده است، ولى در روايات بسيارى مىخوانيم كه وقتى اصحاب و ياران از حضرتش سوال كردند: چگونه درود و صلوات و سلام بر شما بفرستيم، پيغمبر اكرم (ص) «آل» را در كنار خود قرار داد وتمام رحمت و درودى كه از خداوند براى او تقاضا مىشد، براى «آلش» نيز تقاضا مىشد، اين قرينه است بر اينكه صلوات و درود خداوند و ملائكه نيز تعميم دارد، هم شامل پيامبر (ص) و هم شامل «آل» او مىشود، و اين يك مساله ساده نيست، بلكه نشان مىدهد كه آنها مقاماتى دارند تالى پيغمبر (ص) و مأموريتى دارند در جهاتى شبيه مأموريت او، و گرنه اين همه مقام تنها به خاطر خويشاوندى، غير ممكن است .
اكنون به سراغ بخشى از اين رويات كه در معروفترين منابع اهل سنت آمده است، مىرويم .
- در«صحيح بخارى» از «ابو سعيد خدرى» نقل شده است كه ما عرض كرديم:«اى رسول خدا! سلام بر تو معلوم است، چگونه صلوات بر تو بفرستيم»؟فرمود:قولوا اللهم صل على محمد عبدك و رسولك كما صليت على ابراهيم، و آل ابراهيم و بارك على محمد و على آل محمد كما باركت على ابراهيم:«بگوئيد خداوندا درود بفرست بر محمد بندهات و رسولت همان گونه كه درود بر ابراهيم و آل ابراهيم فرستادى، و بركت بفرست بر محمد و بر آل محمد، آن گونه كه بركت فرستادى بر ابراهيم».
در همان كتاب و همان صفحه اين حديث به طور كاملترى از «كعب بن عجره» (يكى از صحابه معروف) نقل مىكند كه به رسول خدا عرض كردند: چگونگى سلام بر تو را دانستهايم، اما صلوات برتو چگونه بايد باشد؟ فرمود: اللهم صل على محمد وعلى آل محمد كما صليت على آل ابراهيم انك
حميد مجيد، اللهم بارك على محمد و على آل محمد كما باركت على آل ابراهيم انك حميد مجيد.
توجه داشته باشيد كه بخارى اين احاديث را در ذيل آيه شريفه ان الله و ملائكته... ذكر مىكند.
- در «صحيح مسلم» كه دومين منبع حديث معروف برادران اهل سنت است از «ابى مسعود انصارى» نقل شده كه پيامبر (ص) نزد ما آمد و ما در مجلس «سعد بن عباده» بوديم، «بشير» فرزند «سعد» عرض كرد: «اى رسول خدا، خداوند به ما دستور داده بر تو صلوات بفرستيم، چگونه بر تو صلوات بفرستيم؟ پيامبر (ص) نخست سكوت كرد، سپس فرمود بگوئيد: الهم صل على محمد وعلى آل محمد كما صليت على آل ابراهيم، بارك على محمد و على آل محمد كماباركت على آل ابراهيم فى العالمين انك حميد مجيد.
- در تفسير «الدرالمنثور» كه معروفترين تفسير روانى است همان روايت ابو سعيد خدرى را از «بخارى» و «نسائى» و «ابن ماجه» و«ابن مردويه» از پيغمبر اكرم (ص) نقل مىكند.
و در همان كتاب عبارت «ابو مسعود انصارى» را از ترمذى و نسائى نقل كرده است
و عين اين مضمون را نيز با مختصر تفاوتى از «مالك»،و «احمد »و «بخارى» و «مسلم» و «ابوداود» و «نسائى» و «ابن ماجه» و«ابن مردويه» و از «ابواحمد ساعدى» نقل مىكند.
«حاكم نيشابورى» در المستدرك على الصحيحين از ابن ابى ليلى نقل مىكند كه «كعب بن عجره» مرا ملاقات كرد و گفت: آيا هديهاى به تو بدهم كه از پيامبر (ص) شنيدم؟!
گفتم: آرى هديه كن، گفت: از رسول خدا (ص) سوال كرديم: چگونه بر شما اهل بيت (ع) صلوات بفرستيم؟ فرمود: اللهم صل على محمد و على آل محمد كما صليت على ابراهيم و على آل ابراهيم انك حميد مجيد اللهم بارك على محمد و على آل محمد كما باركت على ابراهيم و على آل ابراهيم انك حميد مجيد .
سپس حاكم نيشابورى كه بناى او بر اين است احاديثى را ذكر كند كه در صحيح بخارى و مسلم نيست، مىگويد: اين حديث را با همين سند و الفاظ، بخارى از «موسى بن اسماعيل» در كتاب خود نقل كرده، و اگر من آن را در اينجا تكرار كردم به خاطر آن است كه معلوم شود اهل بيت و آل همه يكى هستند (بايد توجه داشت كه حاكم اين حديث را بعد از حديث «كساء»كه در آن تصريح شده اهل بيت من على و فاطمه (حسن و حسين (ع) هستند نقل كرده است). و اين يك تعبيز پر معنى است .
سپس «حاكم» به دنبال آن، حديث ثقلين و به دنبال آن، حديث ابوهريره را نقل مىكند كه پيامبر (ص) نگاه به على (ع) و حسن و حسين (ع) كرد و فرمود: انا حرب لمن حاربكم وسلم لمن سالمكم: «من با هر كس كه به شمااز در جنگ در آيد، اعلان حنگ مىدهم، وبا هر كس كه با شما در صلح باشد در صلحم».
«محمد بن جرير طبرى» نيز در تفسير خود در ذيل همين آيه، روايت فوق را با كمى تفاوت از «موسى بن طلحه» از پدرش نقل كرده است، و در روايت ديگرى همان را از «ابن عباس» روايت كرده، و در روايت سومى از زياد و ابراهيم و در روايت چهارم از «عبدالرحمن بن بشربن مسعود انصارى».
«بيهقى» نيز در كتاب معروف «سنن» روايات متعددى در اين زمينه نقل كرده كه بعضى از آنها وظيفه مسلمانان را در موفع نماز، و هنگام تشهد روشن مىسازد، از جمله در حديثى از «ابى مسعود عقبّه بن عمرو» نقل مىكند كه مردى آمد و خدمت پيامبر (ص) نشست، و مانيز نزد او بوديم، عرض كرد، اى رسول خدا! كيفيت سلام بر تو را مىدانيم ولى هنگامى كه نماز مىخوانيم چگونه بر تو صلوات بفرستيم؟ پيامبر (ص) سكوت كرد تا آنجا كه ما فكر كرديم اى كاش اين مرد
چنين سؤال را نمىكرد سپس فرمود: اذا انتم صليتم علىّ فقوالوا للهم صل على محمد النبى الامى و على آل محمد، كما صليت على ابراهيم وعلى آل ابراهيم و بارك على محمد النبى الامى و على آل محمد كما باركت على ابراهيم و على آل ابرهيم انك حميد مجيد.
سپس از ابو عبدالله شافعى نقل مىكندكه اين حديث صحيحى است كه درباره صلوات فرستادن بر پيغمبر (ص) در نمازها سخن مىگويد.
«بيهقى» احاديث متعدد ديگرى نيز در زمينه چگونگى صلوات بر پيامبر اكرم (ص) به طور مطلق يا درنماز آورده مخصوصا در حديثى از «كعب بن عجره» از پيغمبر اكرم (ص) نقل مىكند كه: انه كان يقول فى الصلوة: اللهم صل على محمد و آل محمد كما صليت على ابراهيم و آل ابراهيم و بارك على محمد و آل محمد كما باركت على ابراهيم و آل ابراهيم انك حميد مجيد: پيامبر (ص) در نماز خود چنين مىفرمود:اللهم صل على محمد وآل محمد كما صليت...
از اين حديث روشن مىشود كه حتى خود پيغمبر در نمازهايش اين صلوات را مىفرستاد.
«بيهقى» در ذيل يكى از رواياتى كه در آن سخن از نماز به ميان نيامده است مىگويد: اين روايت نيز ناظر به حال نماز است زيرا جمله قد علمنا كيف نسلم: «ما مىدانيم چگونه سلام بر تو بفرستيم» اشاره به سلام در تشهد است (السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته) بنابراين مراد از صلوات نيز همان فرستادن صلوات در تشهد است.
به اين ترتيب مسلمانان مأمورند همان گونه كه به عقيده تمام فرق مسلمين سلام بر پيغمبر را به صورت السلام عليك ايها النبى و رحمة الله در تشهد نماز بگويند مأمورند كه صلوات بر پيغمبر (ص) را نيز در تشهد بگويند.
هر چند در ميان مذاهب چهارگانه اهل سنت در اينجا مختصر اختلافى ديده مىشود شافعىها و حنبلىها مىگويند صلوات بر پيامبر (ص) در تشهد دوم واجب است در حالى كه مالكىها و حنفىها آن را سنت مىدانند(553) ولى طبق روايات فوق بر همه واجب است .
به هر حال كتابهايى كه روايات مربوط به صلوات بر محمد وآل محمد (ص)(به طور مطلق يادر خصوص تشهد نماز) در آن نقل شده بيش از آن است كه در اين مختصر بيان شد، آنچه در بالا آمد، نمونهاى از اين روايات و اين كتب است، اين روايات را گروهى ازصحابه مانند ابن عباس، طلحه، ابو سعيد خدرى، ابوهريره، ابو مسعود انصارى، بريده، ابن مسعود، كعب بن عجره ، و شخص على (ع) نقل كردهاند .
نكتهاى كه مايه شگفتى است اين است كه دانشمندان اهل سنت - على رغم اين همه تاكيداتى كه در روايات پيامبر (ص) نسبت به اضافه كردن «آل محمد» وارد شده، هميشه (جز در موارد بسيار نادر) آل محمد را حذف مىكنند و مىگويند: صلى الله عليه و سلم
و از آن عجيبتر اينكه: در كتب حديث حتى در ابوابى كه روايات فوق در مورد اضافه كردن آل محمد (ص) نقل مىشود هنگامى كه نام پيامبر (ص) را در لابلاى همين احاديث ذكر مىكنند، مىگويند «صلى الله عليه و سلم» (بدون اضافه ال» و مانمى دانيم چه عذرى در پيشگاه پيامبر (ص) در اين مخالفت صريح با دستور آن حضرت دارند؟
مثلا بيهقى در عنوان همين باب مىنويسد «باب الصلوة على النبى صلى الله عليه و سلم فى التشهد»و همچنين در بعضى ديگر از منابع معروف حديث .
انتخاب اين عنوان خواه از سوى مؤلفان اين كتب باشد و يا محققان بعد، با توجه به آنچه در ذيل آن آمده بسيار عجيب و متناقض است .
اين بحث را با دو حديث ديگر پايان مىدهيم :
- ابن حجر در صواعق چنين نقل مىكند كه رسول خدا (ص) فرمود: لا تصلوا على الصلاة البتراء قالوا و ما الصلاة البتراء، قال: تقولون: اللهم صل على محمد و تمسكون، بل قولوا اللهم صل على محمد و آل محمد:«هرگز بر من صلوات بريده و ناقص نفرستيد، عرض كردند صلوات بريده و ناقص چيست؟ فرمود: اينكه بگوئيداللهم صل على محمد و امساك كنيد وادامه ندهيد بلكه بگويد :اللهم صل على محمد وال محمد.