بخشی از مقاله
گستره پهناور زبان و ادب فارسی در بردارنده نام حکیمان، شاعران و نویسندگان متعددی است که هر یک در عرصههای گوناگون انواع ادبی نظیر: ادب حماسی، عرفانی، غنایی، تعلیمی و... آثار فاخر و جاودانی را از خود به یادگار نهادهاند، در این میان مولانا جلالالدین محمد بلخی با ارایه آثار گرانمایه و ارزشمند عرفانی و مؤلفههای گوناگون آن نظیر: عشق ، اخلاق ، تعلیم و تربیت و... سهم عمدهای را در راستای تحکیم اصول و روابط ومناسبات اخلاقی و تربیتی ومبانی انسان شناسانه و...به خود اختصاص میدهد.از این رو در پژوهش حاضر بر آن شدیم که به بیان مضامین ارزشمند اخلاقی و تربیتی مثنوی معنوی به عنوان یک اثر ناب عرفانی متأثر ازمتون مقدس ،بخصوص قرآن کریم و سخنان ارزشمند پیامبرمکرم اسلام - ص - و حضرت علی - ع - در نهجالبلاغه با عنایت به مبانی قرآن وحدیث که مولانا آنها را در تصدیق کلام خویش مبنا قرار داده وبا زبان شاعرانه خویش از آن بهره جسته ،بپردازیم. تا دریابیم که مولانا جهت بیان روابط و مناسبات کلامی خویش در مثنوی از چه تمهیداتی بهره جسته و کلام او تا چه حد توانسته با بهرهگیری از نکات و مضامین فاخر ومقدس، به استحکام کلام خویش مبنی بر اصول اعتقادی دین اسلام بپردازد.
با نگرشی عمیق در میان متون ارزشمند عرفانی زبان و ادب فارسی نام مثنوی به عنوان اثری جامع و در خور ستایش اهل ادب به زیبایی میدرخشد بهرهگیری مولانا از مضامین و بنمایههای عرفانی در کنار روابط و مناسبات تاریخی و مؤلفههای اخلاقی و تربیتی امری است که ساختار اصلی و مبنای اولیه مثنوی بر آن واقع شده و این امر با نقل حکایتهای گوناگون راجع به وقایع وحوادث پندآموز روزگار ائمه معصومین بخصوص حضرت علی - ع - و پیامبر مکرم اسلام - ص - از ارزشی دوچندان برخوردار میگردد با عنایت به آنچه ذکر شد به بررسی چند نمونه از مضامین مورد توجه مولانا در مثنوی معنوی با عنایت به غنای فرهنگی، علمی، عرفانی، تعلیمی این اثر و وسعت و عمق دیدگاه مولانا در حقایق انسانی و مبانی عرفانی، میپردازیم. تبیین مؤلفههای اخلاق و تربیت در مثنوی معنوی اخلاق و تربیت، دو رکن از ارکان اساسی آموزههای دین اسلام بشمار میروند زیرا پایبندی به هر یک از موارد نامبرده وجه ممیز انسان از سایر موجودات است و هدف اصلی و مقدس دین اسلام پرورش این دو خصیصه نیکوی ارزشی است که هریک بستر رشد فکری انسان را بر مبنای اصول اعتقادی خویش مبنی بر قوانین دین وشرع فراهم میسازد.
فنا وبقا
ابیات زیر با عنایت به حدیث - موتواقبل ان تموتوا - بیانکننده مرگ اختیاری است که سالک پس از آن ولادت ثانیه مییابد و به فنای باالله میرسد. که این امر در سخن مولوی با بهرهگیری از کلام شاعرانه اینگونه بیان میگردد:
گفت موتوا کلکم من قبل ان یاتی الموت تموتوا بالفتن
زاده ثانیست احمد در جهان صد قیامت بود او اندر عیان
صبر وشکیبایی
مولانا با طرح حکایت خدو انداختن عمرو بن عبدود بر روی مبارک حضرت به حدیث ا»نَامَدینه الْعِلم وَعلیٌ بابها«، به مقوله صبر اشاره میکند:
چون تو بابی آن مدینه علم را چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای باب تا رسد از تو قشور اندر باب
تبیین مؤلفههای اخلاق و تربیت اسلامی در مثنوی .... در داستان نبرد علی - ع - با عمرو بن عبدود، مولانا عاشقانه از زبان عمرو بن عبدود نام علی - ع - را بر زبان میآورد و شخصیت او را میستاید: تو تبار و اصل و خویشم بودهای تو فروغ شمع کیشم بودهای
من غلام آن چراغ چشم جو که چراغت روشنی پذرفت ازو
من غلام موج آن دریای نور که چنین گوهر برآرد در ظهور
عدر ضه کن بر من شهادت را که من مر تو را دیدم سرافراز زمن
و در جایی دیگر از کلام مقدس پیامبر - ص - بهره میگیرد و میفرماید:
صبر از ایمان بیاید سرکله حیث لا صبر فلا ایمان له
گفت پیغمبر خداش ایمان نداد هر کرا صبری نباشد در نهاد
که با عنایت به سوره نحل خطاب به پیامبر آمده است وَاصبَرُوماصَبرک اِلا بِاالله... - ص - با تأکید بر این امر که پیامبر مظهر انسان کامل و دارای عالیترین مراتب صبر است و این صبر نوعی است که او را به مقام تعالی میرساند.
مصطفی بین که چو صبرش شد براق پر گشایندش به بالای طباق
وَ در عبارتعلیکُم بالصَبرِالصبرَفَإنﱠ مِنَ الایمانِسِکَالرأمِنَ الجَسَدِ لا خیرَ فی جَسَدٍ لا رأس معَهُ و لا فی ایمانٍِ لا صَبرً مَعَه. - حکمت - 82 مولانا از رابطه تنگاتنگ صبر و ایمان الهام گرفته و توانسته است با به کار بردن واژه »سرکله« تشبیه موجود در حدیث را، یعنی این که صبر برای ایمان همچون سر است، رادر بیت زیرجلوهگر سازد.
صبر از ایمان بیابد سرکله ُ لا صَبر فَلا ایمان له
این حکایت ضمن برخورداری از خصیصه صبر وشکیبایی از خصیصه اخلاص نیز بهره مند است :
اخلاص
در اثنای جتگ خندق و نبرد امام علی - ع - با عمرو بن عبدود،آنگاه که علی - ع - بر او تسلط مییابد، عمرو بر روی آن حضرت آب دهان میاندازد. علی - ع - بیدرنگ شمشیر خود را کنار میافکند و به عمر میفرماید: »خشم سبب میگردد هوای نفس در کار آید