بخشی از مقاله
بررسى آثار منظوم ادب پارسى در ارتباط با يهوديان، گذشته از اين كه ما را با نحوهى تفكر شعرا و سخنوران در مورد يك گروه اقليت فكرى و مذهبى آشنا مىكند، مىتواند ما را به درك بهتر اوضاع زندگى يهوديان آن دورهها رهنمون سازد. آثار اين بزرگان كه در واقع، بخش مهمى از هويت ملى و فرهنگى ما را تشكيل مىدهد، ارزش زيادى در درك صحيح الگوهاى رفتارى دارند. داشتن تساهل و تسامح در برخورد با افكار و عقايد مخالف فكرى و مذهبى، پرهيز از جزمانديشى و اختلافات فرقهاى و عقيدتى و همچنين پرهيز از ظاهربينى و درك حقيقت موجود در هر دين و آيينى اساس فكر و انديشهى پديدآورندگان اين آثار است.
واژههاى كليدى: ايران، يهوديان، ادب پارسى، مذهب، بنى اسرائيل، جهود.
بازتاب سيماى يهود در ادب منظوم پارسى در سدهى سوم تا سدهى هشتم هجرى قمرى از دو لحاظ قابل توجه است. نخست اين كه شاعران و سخنوران اين دورهها به لحاظ فكرى، نسبت به يهود چگونه مىانديشيدند و چه عواملى بر نحوهى نگرش آنها تأثير مىگذاشت و ديگر اين كه، كدام بخش از زندگى اجتماعى اين قوم در آثار منظوم اين دوره بازتاب يافته است.
اخبار مربوط به يهوديّت و يهوديان در اين گونه آثار به دو شكل جلوهگر شده است. بخشى از اين اخبار در واقع، بازتاب همان روايات و حكاياتى است كه در قرآن آمده است. كمتر سخنورى را مىتوان يافت كه از قصص بنىاسرائيل و انبياى اين قوم سخنى به ميان نياورده باشد. برخى از ويژگىهاى مربوط به انبيا، سمبلى است براى بيان احساسات درونى شاعر، علىالخصوص هنگامى كه پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله نعت مىشود، جامع تمام صفات برگزيدهى پيامبران پيشين خود معرفى مىگردد، پيامبرى كه حُسن يوسف، هيبت موسى، شكوه سليمان و حلم عيسى را به همراه دارد. نه تنها سخنوران و مورّخان اسلامى، بلكه تمام اقشار جامعه به پيروى از قرآن با احترام و تقدس خاصى از پيامبران بنىاسرائيل سخن مىگويند، اصلى كه شايد خود يهوديان به پيروى از تورات، چندان آن را مراعات نمىكنند.
بخش دوم اخبار وارده در رابطه با خود قوم يهود است. قرآن در معرفى اين قوم، اوصاف چندان مثبتى به كار نمىبرد؛ حرص شديد به دنيا،1 كتمان حقايق،2 سعى و اهتمام به قتل انبيا،3 بهانهجويى و خيانت در امانت4 از جمله صفاتى است كه قرآن در مورد آنان به كار مىبرد. در مجموع اسلام حُسن نظرش به مسيحيّت بيشتر از يهوديّت است. دليل موضعگيرى تند قرآن برضدّ قوم يهود ريشه در عملكرد خود قوم يهود داشت. تا زمانى كه يهوديان برضدّ اسلام و پيامبر صلىاللهعليهوآله موضع خشنى اتخاذ نكرده بودند، قرآن نيز موضع منفىاى نگرفته بود، اما با هجرت پيامبر صلىاللهعليهوآله از مكه به مدينه و آغاز تنش بين مسلمانان و يهوديان كه نتيجهى پيمانشكنى خود يهوديان بود، موضع قرآن و به پيروى از آن بينش مسلمانان نسبت به يهود تغيير كرد. طبيعى است، مسلمانى كه قرآن مىخواند و از اوصاف قرآنى يهود آگاه مىشود، نمىتواند نگرش چندان مثبتى نسبت به اين قوم داشته باشد. شعرا و سخنوران نيز تحت تأثير قرآن ديد مثبتى نسبت به يهوديان نداشتند. قرآن مؤثرترين عامل شكلگيرى افكار مسلمين نسبت به امور بود.
اين گروه نخبه و تحصيلكرده كه در واقع متولَّيان فرهنگى جامعه محسوب مىشدند، سعى داشتند تا سطح اخلاق را در جامعه بالا برده و فرهنگ ايرانى ـ اسلامى را غنا بخشند. غالب اخبار و روايات اين گروه تكيه بر اخلاق داشت و بر رشد و توسعهى اخلاق اسلامى تأكيد مىنمود. اگر رفتار قوم يهود، مورد انتقاد واقع مىشد به خاطر گذشتهى تاريخى منعكس شدهى آنان در قرآن و همچنين عملكرد آنان در جامعهى آن زمان بود. غالب مشاغل تحريم شده و مكروه5 در اسلام از سوى يهوديان اداره مىشد، آنان بزرگترين رباخواران جامعه محسوب مىشدند. حال، اگر مسلمانى به چنين عمل ضد اخلاقى مبادرت مىنمود به يهود تشبيه مىشد. انجام اعمال منافى شرع و اخلاق در خفا از سوى مسلمين از جملهى ديگر اقداماتى بود كه عامل به آن به يهود تشبيه مىگرديد. گر چه بيت ذيل، مربوط به چند دههى متأخر از دورهى مورد بحث ماست، اما به كارگيرى آن از سوى حافظ ناشى از ريشهدار بودن چنين رفتارى است؛ رفتارى كه جامعهى اسلامى به خوبى از آن آگاه بود.
احوال شيخ و قاضى و شرب اليهودشان كردم سؤال صبحدم از پير مى فروش6
شرب خمر يهوديان در خفا، ناشى از ممنوعيتهايى بود كه جامعهى اسلامى در مورد شراب اعمال كرده بود. استفاده از شراب و خَمريات در اسلام حرام است، بنابراين يهوديان كه به پيروى از آيين خود مجاز به استفاده از آن بودند، حق نداشتند در ملاء عام مبادرت به ساختن، خوردن و فروختن شراب كنند. آنان مىبايست به دور از انظار مسلمانان چنين كارى را مىكردند. بعدها اين كار يهوديان نه تنها در مورد شراب، بلكه در مورد هر عمل حرام ديگر، نمادى شد براى اقدامات افرادى كه در جهت خلاف اخلاق اسلامى گام بر مىداشتند.
عوامل ديگرى كه بر خط مشى فكرى يك سخنور تأثير مىگذاشت، خاستگاه جغرافيايى، مسائل اعتقادى و همچنين نحوهى معيشت شاعر بود. محيط، يكى از عوامل مؤثر در شكلگيرى و رشد شخصيت انسان به شمار مىرود. هر فردى سعى دارد تا به هنجارهاى پذيرفته شدهى محيط زندگى خود احترام بگذارد و از ناهنجارىها بپرهيزد. بسيار مهم است كه ما بدانيم در پيرامون ما چه كسانى هستند و چه رفتارى دارند. ارزشها و ضدارزشها از نظر آنها چيست؟ بنابراين، شاعرى كه در محيط زندگى خود، بخش كثيرى از اهل ذمّه به ويژه يهوديان را جاى داده بود و هر روز شاهد جريان زندگى آنان بود، نمىتوانست ديدگاهش با كسى كه ارتباط مستقيمى با آنان نداشت و اوضاع زندگى آنان را به خوبى درك نمىكرد، يكى باشد.
بينش و نگرش اعتقادى هر فردى نقش مهمى در تعيين تفكر و شكوفايى انديشه دارد. ديدگاه مذاهب و فرقههاى مختلف اسلامى نسبت به حق و حقوق ذمّيان متفاوت است. در اين ميان، فقه حنفى و شيعى رعايت حال ذمّيان را بيش از فقه شافعى و حبنلى كرده است. همچنين تفاوت بارزى در ديدگاه گروههاى فكرى معتزله، اخوانالصفا و صوفيان نسبت به اين مسئله وجود دارد.7
در برخى موارد، در منابع تاريخى و ادبى ارتباط سخت و تنگاتنگى بين صوفيان، عرفا و ذمّيان ديده مىشود. يهوديان علىرغم سرسختى و لجاجتى كه در حفظ آيين خويش نشان مىدادند، گاهى با مشاهدهى عملكرد عرفا و صوفيان با اشتياق پذيراى اسلام مىشدند، يهوديانى كه به واسطهى رفتار اين گروه مسلمان شدهاند كم نيستند، به طور مثال از شعراى مورد بحث دروهى ما، شيخ احمد جام ژنده پيل، از عرفاى قرن پنجم8 و فخرالدين ابراهيم همدانى متخلّص به «عراقى» توانسته بودند، گروهى از يهوديان را مسلمان نمايند.9 صوفى، همان طور كه اسباب اسلام آوردن كسى را فراهم مىساخت، ممكن بود خود نيز به آيين ديگرى در آيد. هرچند عملاً خروج از اسلام بسيار كم رخ مىداد، با اين حال، صوفى معتقد بود؛ اگر چيزى بتواند يك مسلمان را از دايرهى اسلام خارج كند، آن نيروى «عشق» است. عطار مىگويد: يهودى شدن يك مسلمان، خاصه يهودى شدن شيعه در واقع از شگفتىها است.
دل نفس شد و شگفت آمد گر يك علوى جهود گردد10
عطار عقيده دارد، كسانى كه علىرغم وحدت وجود، قائل به تكثر وجود مىباشند در زمرهى «گبر» و «جهود» قرار دارند. از نظر او ممكن است كه اين وجود واحد در اجزاى كثير متجلّى شود، اما اين به منزلهى تكثر وجودى نيست. درست اين است كه انسان در وجود هر ذرهاى تنها يك خالق را ببيند و بر يگانگى او اذعان كند، اگر چنين شود، ديگر راه رسيدن به حقيقت محدود و منحصر به يك راه يا روش يك فرقهى مذهبى نمىگردد.
هر كه را ذرهاى وجود بود پيش از هر ذرهاى سجود بود
نه همه بت ز زر و سيم بود كه بت رهروان وجود بود
هر كه يك ذره مىكند اثبات نفس او گبر يا جهود بود
در حقيقت، چو جمله يك بودست پس همه بودها نبود بود11
مولوى نيز در مثنوى و معنوى خويش، معتقد است كه حقيقت اديان يكى است و انبيا هدف واحدى را دنبال مىكردهاند. كتاب او كه در واقع تفسيرى از قرآن و احاديث اسلامى است، ديد چندان مطلوبى نسبت به يهوديان ندارد. از نظر او آنچه «جهود سگ»12 را وادار به دوگانه بينى و جدا دانستن اديان مىكند، همانا ظاهربينى اوست.
آن جهود از ظرفها مشرك شده است نور ديد آن مؤمن و مدرك شده است
چون نظر بر ظرف افتد روح را پس دو بيند شيث را و نوح را13
از نظرگاه است، اى مغز وجود اختلاف مؤمن و گبر و جهود14
مولوى در حكايات ديگرى كه داستان آن دربارهى قتل نصارا توسط يك پادشاه «جهود» است، اعلام مىدارد كه داستان اين شاه به حكايت مرد احولى مىماند كه به واسطهى معيوب بودن چشمش يك شيشه را دو شيشه مىديد. پند اطرافيان، مبنى بر اين كه شيشه يكى است و دوگانگى آن حاصل خطاى ديد چشم توست، مؤثر واقع نشد، لذا او تصميم گرفت با شكستن يكى، شيشه واقعى را از غير واقعى تميز دهد، اما شكسته شدن شيشه همان و محو شدن هر دو تصوير همان. از نظر او شاهى كه در صدد نابودى مسيحيت بود، در واقع ضربه به هر دو دين مىزد و گر نه، دين موسى و عيسى يكى است و نمىشود يكى را شكست تا ديگرى را ديد.15 او در حكايات ديگرى، باز به كشته شدن نصارا توسط شاه جهود اشاره كرده است. حكايت دوم او در واقع، همان داستان اصحاب «اخدود» سورهى «بروج» است.16
نگاه حقيرانهى مولوى به «جهود» همانا ناشى از عملكرد قوم يهود بود. قرآن دربارهى آنان مىگفت كه يهوديان علىرغم اينكه مىدانستند محمد حق است و همان طور كه فرزندان خود را مىشناختند، حقانيت دين اسلام را نيز به همان نسبت مىشناختند،17 ولى با اين حال، مخالفت مىكردند. از ديدگاه انديشمندان اسلام، يهود مخالف حق و حقيقت بود. مولوى مىگويد با اين كه حق در همه جا و همه چيز جلوه مىكند، اما شناخت آن كار هر كسى نيست. اگر چنين امرى كار سادهاى بود ديگر يهودى، مسيحى و زردشتى بودن معنايى نداشت.
گر ميسر كردن حق رَه بُدى هر جهود و گبر از او آگه بُدى18
خانهى آن دل كه ماند بىضيا از شعاع آفتاب كبريا
تنگ و تاريك است چون جان جهود بىنوا از ذوق سلطان ودود19
عنوان يهود، پشت سر خويش دنيايى از صفات منفى را پنهان مىكرد. از نظر برخى از شعرا، جهودى بودن برابر بود با «پستى»، «خيانت»، «بىوفايى»، «حرص» و «شر». ابيات ذيل در دواوين شعرى مويّد اين صفات است.
زبونى كان ز حد بيرون توان كرد جهودى شد، جهودى چون توان كرد20
«به معناى ذلت»
از جهودى رهاند شاهى را دور كرد از كسوف ماهى را21
«به معناى پستى»
در بيت زير يهودى معادل با «شر» قلمداد شده است كه در مقابل «خير» قرار دارد.
با جهودى معاملت مىساخت خير ديد آن جهود را بشناخت22
به عقيدت جهود كينه سرشت مار نيرنگ و اژدهاى كنشت23
حرص در پيرى جهودان را مباد اى شقى اى كه خداش اين حرص داد24
با در نظر گرفتن اين عوامل ذكر شده ما مىتوانيم نحوهى نگرش شاعر و سخنور دورهى مورد نظر را نسبت به يهوديان شناسايى كنيم. نكتهاى كه در اين دواوين به گستردگى به كار رفته، همانا واژهى «جهود» است. خود يهوديان معتقدند كه واژهى «جهود» داراى بار معنايى منفى و حقارتآميزى است.25 در حالى كه مطالعه منابع چنين چيزى را تأييد نمىكند. نويسندگان ما هميشه اين واژه را معادل همان واژهى يهود به كار مىبردهاند. گر چه لازم است، مطالعه شود تا مشخص شود كه اولين بار اين واژه توسط چه كسى به كار برده شده است.
جنبهى دوم تحقيق بررسى بازتاب اوضاع اجتماعى و مظاهر زندگى يهوديان در ادب منظوم پارسى اين دورهها است. يكى از اين بازتابها ويژگى پوششى يهوديان است. حكومتهاى اسلامى براى تمايز ذميان از مسلمانان قواعد و قوانين خاصى را تعيين كرده بودند كه رعايت آنان واجب مىنمود. يكى از اين قوانين، تعيين نشان يا لباس خاص ذميان بود. تورات نيز يهوديان را در استفاده از پوشش يكسان با بيگانگان بر حذر مىدارد.26 در واقع، لباس يكى از نمادهاى تعيين هويت يك ملت و جامعه به شمار مىآيد. از پوشش يهوديان در منابع اسلامى تحت عنوان «عسلى» به «رنگ عسل، سرخ يا زرد» نام برده شده است. گر چه اين يك امر قراردادى بود و ممكن بود كه در جاهاى متفاوت و سرزمينهاى ديگر فرق كند، مثلاً فاطميان پوشش يهوديان را لباس سياه قرار داده بودند27 كه احتمالاً واكنشى بود نسبت به دشمنىهاى عباسيان. چون كه پرچم و لباس عباسيان رنگ سياه داشت. از سويى، فاطميان از طرف عباسيان به يهودىگرى منتسب مىشدند.
عسلى ممكن بود، تكهاى پارچه باشد كه تحت عنوان «غيار» از پس و پيش لباس يهودى آويخته مىشد و نصب غيار بايد به شكلى مىبود كه به راحتى تشخيص داده مىشد. البته كفش اينها نيز متفاوت از مسلمانان بود، اما در ادبيات تنها به نوع پوشش لباس اشاره شده است. گاهى نيز عسلى به صورت پوششى بود كه بدن زن و مرد را در بر مىگرفت. ممكن بود، تهيهى عسلى براى ذميان يهودى مشكلات اقتصادى داشته باشد، لذا حكومتها به نصب همان غيار هم اكتفا مىكردند. ابياتى كه در طى خواهد آمد نمونهاى از اين بازتابها است. غالب اين اشارات در شعرهاى مدحى وجود دارد. تمايز لباس يهودى با مسلمان موجبات فشار روحى سخت اجتماعى مىشد، لذاگاهى يهوديان براى فرار از بستن غيار يا پوشش عسلى حكم صادره را با پول مىخريدند.28 انورى در مدحى كه از «مجدالدين ابوالحسن عمرانى» و «ناصرالدين طاهر» به عمل آورده، به بستن غيار از سوى يهوديان اشاره كرده است. اين ابيات، گذشته از اين كه نوع پوشش ذميان يهودى را مشخص مىكند، نوع رفتار حكومتها را نيز معين مىسازد.
گاه مىدوخت يكى را به كتف بر عسلى گاه مىبست يكى را به ميان بر زنّار29
كرده دوش يهود را تهديد احتساب سياستش به غيار30
نظامى مىنويسد:
زرد قصب خاك به رسم جهود كاب چوب موسى يد بيضا نمود31
شواهدى از خاقانى:
فلك را يهودانه به كتف ازرق يكى پارهى زرد كتان نمايد32
گردون يهوديانه به كتف كبود خويش آن زرد پاره بين كه چه پيدا برافكند33
نخل به جنبش آمده گر نه يهود شد چرا پارهى زرد بر كتف دوخت بدان مشّهرى34
بيتى از مسعود سعد سلمان:
تا يهودى گشت باغ و جامهها پوشيد زرد مىنيارد زند خواندن زند و اف زند خوان35
و مجدهمگر نيز طى ابياتى به بستن اغيار از سوى جامعهى يهود موصل اشاره دارد و اين بيانگر آن است كه موصل در آن زمان يكى از مراكز مهم يهودى بوده است.
زين دو ملت به خطّه موصل هر كه را بينى از صغار و كبار
يا بود بر سرش علامت زرد يا بود بسته در ميان زنّار36
جنگ بين مسيحيان و يهوديان مثل جنگ شيعه و سنى است، البته اين قياسى كه مولوى به عمل آورده است.
چونى اى عيسى ز ديدار جهود چونى اى يوسف ز مكار حسود
اين بيان، اكنون چو خر بر يخ بماند چون نشايد بر جهود انجيل خواند
كى توان با شيعه گفتن از عمر كى توان بر بط زدن در پيش كر37
سعدى نيز جنگ بين يهودى و مسيحى را هميشگى دانسته است و معتقد است كه جنگ ميان آنها به نفع ملت مسلمان است و مرگ هر يك از طرفين اسباب خوشحالى مسلمانان خواهد بود.
سپاس باد خداى لطيف دانا را كه لطف كرد و به هم برگماشت، اعدا را
هميشه باد خصومت جهود و ترسا را كه مرگ هر دو طرف تهنيت بود، ما را38
خاقانى به دليل نصرانى بودن مادرش39 اين دشمنى را شدّت بيشترى بخشيده است. او دشمنان خود را به يهوديان تشبيه كرده است و معتقد است كه يهوديان به واسطهى دشمنى خود با مسيح عذاب جهنّم را به خود خريدهاند.
مرا مشتى يهودى فعل خصمند چو عيسى ترسم از طعن مفاجا40
مسيحم كه گاه از يهودى هراسم كَه از راهب هرزه لا مىگريزم41
خاطر خاقانى و مريم يكى است وين جهلا جمله يهودى گمان42
كز دوستى مسيح نصارى است در سعير و ز دشمنى مسيح يهود است در سقر43
نكتهى ديگرى كه از برخى ابيات مندرج در آثار ادبا حاصل مىشود، اين است كه مسلمانان همسايگى با يهود را خوش نداشتند. سعدى مىگويد: «در عقد بيع سرايى مردّد بودم؛ جهودى گفت: آخر، من كدخدايان اين محلتم. وصف اين خانه چنانكه هست از من بپرس؛ بخر كه هيچ عيبى ندارد. گفتم: بجز آنكه تو همسايهى منى».
خانهاى را كه چون تو همسايه است ده درم سيمِ بَد عيار ارزد
ليكن اميدوار بايد بود كه پس از مرگ تو هزار ارزد44
برخورد حكومتها و همچنين رفاه و آسايش يهوديان از جمله موارد ديگرى است كه از آثار برخى از شعرا مىتوان به آن پى برد. عنصرى بلخى در مدح سلطان محمود، به رضايت خاطر يهوديان از حكومت او اشاره نموده است.
تو آن شاهى كه اندر شرق و در غرب جهود و گبر و ترسا و مسلمان
همى گويند در تسبيح و تهليل الهى عاقبت محمود گردان45
ناصرخسرو نيز كه از شيعيان و مبلغان فاطمى بود، از ناخوشايندى و نامطلوبى وضع شيعيان فاطمى در مقايسه با يهوديان سخن مىگويد. به دليل دشمنى سخت بين عباسيان و فاطميان، فعاليت اسماعيليان در سرزمينهاى تحت حكومت عباسيان به شدّت كنترل مىشد و اينها وضع بسيار دردناكى داشتند. ناصرخسرو نيز از اين كه در بلخ با يهوديان بهتر از مسلمانان شيعى برخورد مىشود، اعلان نارضايتى مىكند و اين در عمل، گوياى آن است كه در دوران غزنويان، جهودان از زندگى راحتى برخوردار بودند.