بخشی از مقاله
اتحاديۀ عرب : واکاوي يک ناکامي
بررسي موانع دروني و ساختاري همگرايي عربي
چکيده
اين مقالـه از منظـري سـاختاري و نظـري، بـه بررسـي و شناسـايي عوامـل ناکارآمـدي اتحاديۀ عرب در نيل به همگرايي ميپردازد. بـدين منظـور، قبـل از پـرداختن بـه علـل واگرايي و ناکارآمدي اتحاديۀ عرب ، نياز به درک و شناخت نظريه هاي همگرايـي در نظام بين الملل ضروري است .
اين نوشتار، در پاسخ به اين پرسش اصلي که مهمتـرين عوامـل واگرايـي اتحاديـۀ عرب کدام است ، عوامل دروني (ساختاري) را بـه عنـوان عوامـل تأثيرگـذار بـر رونـد واگرايي در اتحاديۀ عرب مؤثرتر ميداند. بر مبناي چنين فرضي، متغيرهاي گونـاگوني به عنوان عوامل تأثيرگذار بر نبود همگرايي در اتحاديۀ عرب مورد بحث و بررسي قرار گرفته اند. در اين ميان مهمترين عوامل عبارت اند از:نداشتن تجربۀ دموکراتيک ، وجود ساختار سياسي پدرسالارانه ، نداشتن برداشتي يکدست و همگن و توافق پذير از مفهـوم
مليگرايي (ناسيوناليسم )، دست نشانده بودن رژيم هاي سياسي عربي، بهره مند نبودن از خاستگاه و جايگاه مردمي اکثر حاکمان اين کشورها و اتکاي آنها به حمايـت قـدرت هـاي استعماري، دوري از ارزش هاي واقعي ديني و... . بـا ايـن حـال در تأکيـدي بيشـتر مـيتـوان گفت دو عامل نداشتن تجربۀ دموکراتيک ووجـود سـاختار سياسـي پدرسـالارانه ، در ناکامي اکثر کشورهاي عربي در رسيدن به وحدت و همگرايي مؤثرتر بوده اند.
مجموعۀ اين ويژگيها را ميتوان به منزلۀ چالش هاي دروني کشورهاي عربي عضو اتحاديه دانست . از اين رو بهبود روند همگرايي عربي و توجـه بـه الگوهـاي مشـترک همگرايي ميتواند زمينه هاي تـنش و اخـتلاف و موانـع وحـدت در اتحاديـۀ عـرب را کمرنــگ ســازد. هــدف از نگــارش ايــن مقالــه زمينــه يــابي موانــع همگرايــي و ارائــۀ راهکارهاي مناسب به منظور ايجاد هم پيونديهاي مؤثرتر است .
واژه هاي اساسي: اتحاديـۀ عـرب ، همگرايـي، دموکراسـي،ملـيگرايـي، حکومـت پدرسالارانه .
مقدمه
اتحاديۀ عرب نهادي است که اعراب آن را بـه عنـوان نمـادي بـراي اتحـاد و نيـز حـل مشکلات منطقه اي تشکيل دادند. اين اتحاديه در سال پاياني جنگ جهـاني دوم (١٩٤٥) و با مشخص شدن نشانه هاي ورود جهان به عرصۀ جديد از معادلات ، بـا هـدف بهبـود روابط ميان اعـراب و هماهنـگ کـردن سياسـتهاي کشـورهاي عضـو ايـن اتحاديـه در عرصه هاي مختلف شکل گرفت . اينک اما اتحاديه اي که روزگـاري نمـاد اتحـاد اعـراب محسوب ميشد، به عرصه اي براي مشاجرات داغ و اخـتلاف ميـان اعضـا تبـديل شـده است . هم اکنون در محافل سياسي روشنفکري عرب اين سؤال مطرح است که آيا عصـر اتحاد اعراب به پايان رسيده است ؟ همان طور که نمايان اسـت جهـان عـرب بـيش از ٥ سده است که از بيماريهاي جانکاهي رنج ميبرد و درمان نمييابد؛ نـاتواني، تنگدسـتي، ناداني و واپس گرايي بيماريهايي است که بر تار و پود جامعۀ عرب سايه افکنده اسـت .
ناتواني، ره آورد از هم گسيختگي، نزاع ، کرنش در برابر دشمنان و استبداد حاکمان است .
بيسوادي، فرهنگ نيم بند و رو به زوال ، ناآشنايي با دانش نو و فناوري ، بوتـۀ نـاداني را آبياري ميکند و دست آخر، خموشي و واماندگي از تمدن نوين ، واپس گرايي عـرب هـا را رقم زده است .
پريشاني عرب ها از آيندة مبهم آنان است ؛ زمام سرنوشت از دسـت آنـان بيـرون جسته و به دست دشمنان داخلي و خارجي گرفتار شده است . اعتماد به نفـس نداشـتن ، بياعتمادي به يکديگر و حاکمان ، ثمره اي جز شـک و ترديـد نداشـته و امـروزه چنـان سرگشته و گمگشته مينمايند که راه ، هـدف و چـارچوب اهـداف را از کـف داده انـد.
احساس زبوني و خواري به اين دليل است که دشـمنان ، آنـان را نـاچيز مـيشـمارند و مجبور به تحمل بلا، فشار، ستم و توهين هستند. خطر بزرگ فراروي عرب هـا نوميـدي است ؛ يأس نسبت به رهايي و پيشرفت و حل مشکلات و چيره شدن بر حاکمان مستبد و دشمنان خارجي .
آيا راهي براي درمان اين بيماريها وجود دارد؟ اين پرسشي است که هر فـرد عـرب از خود دارد و چه بسا درمانها و راهکارهايي در سر بپروراند. اما سؤال اصلي اينجاسـت کـه کدام يک از عوامل دروني (ساختاري) و يا بيروني بر ناکامي اتحاديۀ عرب مؤثرتر است ؟
در اين زمينه نويسندگان گوناگون نظرات متفـاوتي ارائـه داده انـد. برخـي ريشـۀ اختلاف و تفرقه را در نبود تجربۀ دموکراتيـک ، نداشـتن تجربـۀ يکدسـت و همگـن در مورد مليگرايي، سکولار بودن اکثـر حکومتهـاي عربـي، سـاختار پدرسـالارانه ، دسـت نشانده بودن و نبود خاستگاه وجايگاه مردمي اکثر حاکمان اين کشورها و اتکاي آنها بـه حمايت قدرتهاي استعماري و برخي ديگر دوري از ارزش هاي واقعي ديني و همچنـين وابستگي اقتصادي اين کشورها به کشورهاي غربي و استعماري را از مهمتـرين عوامـل تفرقه و واگرايي اتحاديه برميشمارند.
هر چند برخي راهبردشناسان عرب راههايي را براي جبـران تفرقـه و اختلافـات ميان اعراب جست وجو کرده اند که از آن جمله ميتوان بـه ايجـاد نـوعي همـاهنگي در سير اطلاع رساني و کار رسانه اي دولتهاي عربي، تلاش براي تحکيم هر چه بيشتر روابط اقتصادي و تجاري و سياسي بين اعراب و... اشاره کرد، اما اين طرح هـا هنـوز بـر روي کاغذ است و مشخص نيست که آيا هرگز مجال بروز پيدا خواهد کرد يا نه .
هم اکنون اتحاديۀ عرب به عنوان يک سازمان بين المللـي توانسـته اسـت کرسـي عضو ناظر در سازمان ملل متحد را به دست آورد، ولي شـايد ايـن موفقيـت از معـدود مواردي است که امتياز مثبتي براي اعراب به شمار ميآيـد. جامعـۀ عربـي غيـر از مـتن بيانيه ها نتوانسته است در بقيۀ امور از وحدت عربي سخن بگويد و بـه سـمت آن پـيش
رود. تقسيم اين مجموعۀ نژادي به دو گروه متجدد به رهبري مصر و سـنتي بـه رهبـري عربستان و ادعاهاي عراق و ليبي در رهبري اعراب و کشمکش هاي جالب برخي اعضا، همه نشان از متحد نبودن و تفرق بيش از اندازه در ميان اعراب دارد. اگر بـه نظـام هـاي سياسي دولتهاي عربي توجه کنيم خواهيم ديد که اکثريت قريب به اتفاق آنها داراي يک نظام خودکامه ، مرتجع و از همه بدتر وابسته به غرب هسـتند. همـين عنصـر وابسـتگي باعث شده است تا اعضا در يک کشمکش بسيار عجيب ، خود را به جاي نزديک کـردن به يکديگر به غرب برسانند و در اين مسير از هم پيشي گيرند؛ تفرق نـه تنهـا در پشـت پرده بلکه در ظاهر امر نيز وجود دارد. در حالي که در طرف مقابل اتحاديۀ اروپـا اسـت که اعضاي آن عليرغم آنکه از زبان و گويش واحدي برخوردار نيسـتند و نيـز قـوانين ، عادات و آداب و رسوم آنان از هم متمايز است و مصـالح و منـافع سياسـي، اقتصـادي، فرهنگي و اجتماعي آنان متعدد و حتي بعضاً در تضاد با يکديگر است ، اما با وجود همۀ اين اختلافات و تفاوتها دست در دست همديگر نهاده و با هم متحد گرديـده انـد. از ايـن رو هر يک از کشورهاي اروپايي در جهت اهداف اتحاديه حرکت کرده و مصلحت خـويش را در راستاي مصلحت جمع جست وجو مـيکنـد. در مقابـل اتحاديـۀ اروپـا نيـز خـود را موظف به تحقق اهداف و مصالح يکايک کشورهاي عضو ميدانـد؛ بـدين ترتيـب قـارة اروپا در همۀ ابعاد زندگي به منسجم ترين و متحدترين منطقۀ جهان تبديل شده است .
برخي تحليل گران استدلال ميکنند که تجـارب حاصـل از رونـدهاي همگرايـي موفق مانند اتحاديۀ اروپا گويـاي ايـن نکتـه اسـت کـه آنچـه اروپـا را از همکـاري در خصوص زغال و فولاد به بازار مشترک، جامعۀ اروپا و سرانجام اتحاديۀ اروپا ميرسـاند يافتن منافع واقعي مشترک بوده است ، ولي نبايد از يک بحث حساس غافل شـد کـه در روند همگرايـي موضـوعاتي چـون تقـارن ، برابـري و همگـن بـودن اقتصـاد واحـدها، همفکري و هم جهتي نخبگان و پذيرش ارزش هـاي مشـترک و توانـايي واحـدها بـراي سازگاري با اين روند موضوعاتي هستند که زمينه ساز و بستر حرکـت رونـد همگرايـي محسوب ميشوند. به عبارت ديگر فرهنگ ، ارزش هـا، زبـان ، تـاريخ و تمـدن مشـترک عوامل مؤثر و تعيين کننده در سرعت وجهت روند همگرايي محسوب ميشوند.
اين مقاله ميکوشد تا به رغم تنوع و گستردگي موانع همگرايي به ساختاريترين آنها بپردازد. در اين رهگذر ابتدا مفهوم و زمينه هاي نظري همگرايي بررسي مـيشـود و آنگاه موانع تحقق همگرايي در اتحاديۀ عرب بررسي خواهند شد.
نظريه هاي همگرايي
کانتوري و اشپيگل نظام بين الملل را متشکل از چندين نظـام تابعـۀ منطقـه اي مـيداننـد.
مجموع دو يا چند کشور همجوار که پيونـدهاي مشـترک زبـاني، فرهنگـي، تـاريخي و قومي دارند و احساس همانندي آنها با يکـديگر در اقـدام جمعـي در مقابـل قـدرتهاي فرامنطقه اي تشديد ميشود(١٩٧٠٦٠٧,Contori, Spigle). همگرايي از لحاظ لغوي به مفهوم تشکيل يک کل به وسيلۀ اجزاسـت کـه در مـورد چگـونگي ايـن اجـزا و رونـد شکل گيري همگرايي مباحث متنوعي مطـرح گرديـده ورويکردهـاي گونـاگوني مـورد استناد است (١٩٧٢٦٦,Liber).
از منظري کارکردگرايانه پژوهش هاي ديويد ميتراني (David Mitrany) حاکي از آن است که جوامع مدرن امروزي، مشکلات فني فراواني به وجود آورده اند که حل آنها به تنهايي امکان پذير نيست . اين جبـر کـارکردي کشـورها را نـاگزير بـه بهـره گيـري از متخصصان فني غيرسياسي کرده است (٣٦٥-١٩٤٨٣٥٠,Mitrany).
در واقع به باور ميتراني شکل گيري همگرايي محصـول شـدت يـافتن پيچيـدگي جوامع و زوال خودبسندگيهاي دولتهاي ملي در رفع مشکلات به تنهايي است . به باور وي پيچيدگيهاي فرايندهاي اجتماعي موجب افزايش وظايف غيرسياسـي در جامعـه و قوت گرفتن نقش متخصصان ميشود. چنين امـري همکـاريهـاي متخصصـان ملـي و فراملي را الزام آور ميسازد. اين امر به پيدايش و افزايش نهادهاي همکاري بين المللـي و در نتيجه به پيدايش همکاريها و همگراييها ميانجامد (سيف زاده ، ٣٠٥:١٣٨٣).
در پرتو مواضعي نوکارکردگرايانه ، ارنسـت هـاس (Ernest Hass) همگرايـي را فرايندي ميداند که در آن بازيگران سياسي و واحدهاي ملي مجزا ، وفاداريها، فعاليتهـا وانتظارات خود را به سوي مرکزي جديد معطوف مـينماينـد. نهادهـاي ايـن مرکـز يـا داراي صلاحيتي هستند که دولتهاي ملي موجود را تحت پوشش خود قـرار دهنـد ويـا در پي ايجاد چنين صلاحيتي هستند (عبدالله خاني، ١٢٣:١٣٨٢).
چنين تبييني در زبان لئون ليندبرگ بدان معناست که همگرايي فرايندي است کـه در آن کشورها از آرزوها و قدرت هدايت مستقل سياست خارجي و سياستهاي داخلـي دست ميکشند و در مقابل ميکوشند تا به تصميم هاي مشـترک دسـت يابنـد. (کـولايي،
٣:١٣٧٩ـ٢). کئوهان (Keohane) و ناي (Nye) همگرايي را فرايندي مربوط بـه توسـعۀ
ارتباطات در ميان جوامع مختلف ميدانند که با ايجاد تسهيلات گوناگون انتقال آراء و عقايـد را ساده تر و امکان پذيرتر ساخته است و سطح ارتباطات و ادراک مشترک هويتي ميان آنهـا را ارتقا بخشيده است (١٩٩٦٣٦٨,Keohane& Nye). هاس ، تأکيد دارد که همگرايي فراينـد انتقال صلاحيت تصميم گيري به سطوح تحليل فراملي است (١٩٥٨١٦,(Hass)a).
به نظر وي، اين فرايند تعامل و درهـم آميختگـي روابـط بـين دولتهـاي ملـي را
آنچنان گسترش ميدهـد کـه مرزهـاي موجـود ميـان آنهـا از بـين مـيرود(١٩٦٤:٢٩
,(Hass)b). هاس و اشميتر در مقالۀ مشترکي مدعي شـدند کـه دسـتيابي بـه همگرايـي منطقه اي معلول محقق شدن سه وضعيت احتمالي تسري، برون گرايي و سياسـت گرايـي است . در واقع هاس معتقد است کـه همکـاري مشـترک در يـک حـوزه ممکـن اسـت زمينه ساز همکاريهاي ديگر شده و به منـاطق وعرصـه هـاي ديگـر تسـري پيـدا کنـد
.(Hass(c) & Schmitter,1964:101)
همگرايي در نظريۀ اکثر معتقـدان بـه ايـن رويکـرد، مبنـايي عقلانـي والگـويي کمابيش اقتصادي دارد. با اين حال ، اگرچه موفق ترين الگوهـاي عملـي ومحقـق شـدة همگرايي را بايد در بطن جوامع غربي و به ويژه اتحاديۀ اروپايي جست وجو کرد، با اين حال به باور هاس جهان سوم نيز معيارهايي تجربي در اختيار نهاده که با مراجعه به آنها ميتوان گونه هايي از همگرايي را پي افکني کرد. در بخش بعدي با استناد به آنچه گفتـه شد، موانع عمدتاًساختاري ـ دروني همگرايي در اتحاديۀ عرب ذکـر خواهـد شـد، امـا قبل از پرداختن به موانع همگرايي در جهان عرب به عواملي که نقش مهمـي در ايجـاد وحدت و همگرايي اين کشورها ايفا ميکند، ميپردازيم .
اتحاديۀعرب ،آرمانهاوواقعيات
اتحاديۀ کشورهاي عربي از مجموعـه اي از کشـورهاي جنـوب غربـي آسـيا وشـمال و شمال غربي آفريقا تشکيل شده است . ايـن اتحاديـه در ٢٢ مـارس ١٩٤٥ و بـا حضـور
٦عضو تأسيس شده است و اکنون ٢٣ کشور عربي در آن عضويت دارنـد. سـنگ بنـاي اين سازمان به پيشنهاد آنتوني ايدن نخست وزير انگلـيس وبعـد از جنـگ جهـاني دوم گذاشته شده است . همچنين در حال حاضر دبيرخانۀ آن در قاهره و دبير کل آن از سـال
٢٠٠١ تاکنون عمرو موسي است . کليۀ اعضاي اتحاديه در عين حال عضو نمايندگيهاي
متعدد تخصصي و خودمختار هستند. برخي از اين نمايندگيهـا عبـارت انـد از سـازمان آلسکو که مقر آن در تونس و سازماني آموزشي، فرهنگي و علمي است . سـازمان آلکـو که مقر آن در بغداد است . اتحاديۀُپست عربي در تونس ، سازمان عربي ارتباطات مـاهواره اي در رياض و شوراي هواپيمايي دول عربي در رباط . با اين حال به سـختي مـيتـوان کـارايي اين ارگان ها را ارزيابي کرد. بنابراين ، صِرف وجود آنها دليل بـر وجـود همکـاريهـاي منطقه اي ميان اعضاي اتحاديۀ عـرب تلقـي نمـيگـردد. (آلاسـداير وبليـک ، ٣٣٦:١٣٧٤).
نگاهي به ساختار تشکيلاتي اتحاديۀ عرب در تکميل اين سخن مفيد خواهد بود.
ساختارتشکيلاتي اتحاديۀعرب
١ـ شوراي اتحاديه رکن عالي سـازمان بـه شـمار مـيرود و متشـکل از نخسـت وزيـران کشورهاي عضو است . رأيگيري در اين شورا به اتفاق آراء بوده است .
٢ـشوراي دفاع متشکل از وزراي خارجه و دفاع دولتهاي عضو است .
٣ـ شوراي اقتصاد متشکل از وزراي اقتصاد هر يک از دولتها است .
٤ـدبيرخانه ؛ تاکنون هفت دبير کل براي اين اتحاديه انتخاب شده اند. اولين دبير کـل آن ، عبدالرحمن عزام از مصر و آخرين دبير کل ــ تـاکنون ــ عمرموسـي اسـت (آلاسـداير وبليک ، ٣٣٦:١٣٧٤).
نگاهي کوتاه به تاريخ کشورهاي عربي در سايۀ اتحاديۀ عرب قلـب آدمـي را بـه درد ميآورد. پس از تشکيل اتحاديۀ عرب دامنۀ اختلافات و درگيريهـا گسـترش پيـدا کرد، تعصبات منطقه اي بيش از پيش افزايش يافت و حتي جناح بنديهايي بـين اعـراب به وجود آمد. شهروندان عرب طي شصت سالي که از عمر اتحاديه ميگـذرد، چيـزي را که گوياي درد دل ها و حرف هاي آنها باشد در آن نيافته اند. عملکرد اتحاديۀ عرب چنان بوده که براي تحقق حتي بخش کوچکي از آرمان ها و مصالح ملت عرب نميتوان هـيچ اميدي داشت ، ملتي که متعلق به گسترده اي از اقيانوس اطلـس تـا خلـيج فـارس اسـت .
بنابراين اتحاديۀ عرب در حافظۀ شهروندان عرب يک اتفاق تـاريخي گـذرا و بـيفايـده است ... چرا؟ واقعيـت ايـن اسـت کـه اتحاديـۀ عـرب فقـط بـه اعـلام مواضـع وبيـان مجموعه اي از الفاظ و جملات شيرين و جذاب اکتفا کرده ، اما هيچ يـک از اعضـاي آن در مقام عمل ، حتي اندکي به يک کلمه از آن هم پايبند و وفادار نيست .
عرب ها از دشمنان فراوان خود، يعني يهوديان و غربيها ميهراسند؛ يکي بـر آن است که يهودستان را از رود فرات تا نيل گسترش دهد و ديگري در پي چيرگـي وبـاز داشتن عرب ها از پيشرفت است . دشمن درون اما، حاکمان اند که خودکامگي را با کشتن نطفۀ آزادي، زندان ، کشتار و شکنجه گسترش ميدهند. پريشاني عرب ها از آينـدة مـبهم آنان است ؛ زمام سرنوشت از دست ايشان بيرون جسـته وبـه دسـت دشـمنان داخلـي و خارجي گرفتار آمده است .
جهان عرب با داشتن قابليتهاي قوي براي همگرايي، گرفتار عوامل متعـددي در واگرايي است . از نقطه نظر جغرافياي سياسي، بيشتر کشورهاي عربي در مراحل نخستين سازمان دهي سياسي فضا قرار دارنـد. در ايـن کشـورها جمعيـت ، بـا سـرعت در حـال افزايش است و اين افزايش ، تبعات مختلفي از جمله تخريب محيط زيسـت را بـه دنبـال دارد. جهان عرب ، زمينه هاي همگرايي قابل ملاحظه اي دارد. بزرگترين مخزن انـرژي در اختيار جهان عرب است . با توجه به رو به کاهش بـودن منـابع هيـدروکربني انـرژي در ساير حوزه ها، منطقۀ خليج فارس به علت دارا بودن منابع عظـيم انـرژي، حـداقل بـراي ربع سدة آينده ، همچنان مورد توجه جدي اقتصاد جهاني خواهد بود و اين ويژگي براي ژئوپوليتيک بودن اين منطقه کفايت ميکند.
اکنون جهان عرب داراي مجموعه اي از ويژگيهاي ژئوپوليتيکي نـاهمگون اسـت .
از يک سو امکانات فوق العاده مهمي براي همگرايي منطقه اي و تشکيل نظام منطقـه اي بـا تکيه بر عناصر و آميزه هاي بومي دارد و از سـوي ديگـر بـا تـداوم حضـور عوامـل واگـرا و تقويت آنها، در دام تقابل دروني و بيروني افتاده و با وضعيت نامطلوبي روبه رو شده است .
آيا راهي براي درمان اين بيماريها وجود دارد؟ اين پرسشي است کـه هـر فـرد عرب از خود دارد و چه بسا درمان ها و راهکارهايي در سر بپروراند: بايد طبيبي حکـيم يافت ؛ انديشمند بلند نظر و آينده نگري که با حسن استدلال و شناخت حقايق و مسـائل وبرنامه ريزي و روشن کردن راه درمان ، به ايـن آفـت هـا پايـان دهـد. بـه نظـر برخـي نويسندگان ، ريشۀ ناتواني را بايد در فساد نظام سياسي عربي و بنياد فقر را در فساد نظام اقتصادي و اساس ناداني را در فساد نظام آموزش و پرورش جست وجو کرد. بـيگمـان واپس ماندگي در فساد هر سه نظام ريشه دارد، البته نويسندگان ديگـر نظـرات متفـاوتي دارند و نبود اتحاد در ميان دول عرب و نبود يک راه و نقشۀ روشن براي برون رفـت از
ايـن وضـعيت را در عوامـل ديگـر جسـت وجـو مـيکننـد. ايـن اتحاديـه سـنگ بنـاي همکاريهاي بين المللي عربي فرض شده است ، اما تاکنون کمتر در نيل به ايـن مقصـود توفيق داشته است . به رغم سنگ اندازيهاي فرامنطقه اي و قـدرتهاي بـزرگ ، ايـن بـاور وجود دارد که بزرگترين دلايل ناکامي اعراب در دستيابي به همگرايي ريشه در سـاختار داخلي اين دولتها دارد. در واقع چنين فرض ميشود که همگرايـي هـر چنـد تصـميمي سياسي در سطح تحليل کلان (منطقه ) از سوي کارگزاران سياسي (دولتها) است ، امـا در واقع ريشه در زمينه هاي ساختاري در سطح خرد (نظام سياسي داخلي) دارد. در ادامه به موشکافي آن بخش از ساختار اجتمـاعي و سياسـي دول عربـي خـواهيم پرداخـت کـه همگرايي عربي را تاکنون ناکام رها کرده است .
ساختارسياسي اجتماعي کشورهاي عرب
در اين خصوص بررسي زمينه هاي ساختاري زير مورد تأکيد خواهند بود:
١ـ نخبگان سنتي
١ـ١. حاکم وخاندان حاکم
عليرغم همۀ تحولات و تغييرات ظاهري که در ساختار و بافت اجتمـاعي واقتصـادي کشورهاي عرب به وجود آمده است ، همۀ اين حکومت ها هنوز بر سنت هـاي حکـومتي قبايل عرب متکي هستند که مشخصۀ بارز آنها حکومت يک فرد است که با ساز و کـار مشورتي غيررسمي که شايد بتوان از آن به شوراي قبيلـه تعبيـر کـرد، تعـديل مـيشـود
.(Elie,1978:217)
٢ـ١. شيخ وقبيله
قبيله بارزترين نوع نهاد اجتماعي در کشورهاي عربي است . واحـدي خويشـاوندي کـه به طور طبيعي براساس سنت هاي قديمي و حال يا به صورت آبا و اجدادي که بـه شـکل مشترک به جا مانده و توسط افراد پايه گذاري ميشود، شکل مي گيرد. قبيله واحدي است که تشکيلاتي اجتماعي و تا حدودي اقتصادي دارد (سموبل باريـت ، ١٩٩٤: ٢٥٠). مـثلاً عقل گرايي سنتي حکام در امور سياسي در اميرنشين هاي خلـيج فـارس بـا قبيلـه گرايـي مشخص ميشود. اين امر به استعداد خاندان هاي حاکم براي تجهيـز نظـامي وحمايـت
سياسي از جانب قبايل عرب بستگي دارد. قبيله گرايي و اسلام از مفـاهيم اساسـي بـراي درک ريشه هاي اين رژيم ها هستند(١٩٩٤١٠,Gause).
٣ـ١. سوداگران
از زماني که نفت از حوزه هاي نفتي کشورهاي عربي صادر شد تحولات اقتصـادي ايـن کشورها با امکانات مالي و به عبارت ديگر پول نفت ارتبـاط يافـت . همچنـين مصـرف بيهودة منابع مالي و پول هاي حاصل از فروش نفت توسـط مقامـات حـاکم بـر کشـور، همراه با سيطرة کشورها و بانک هاي غربي بر درآمدهاي نفت ، در مجموع فضاي زيادي براي بازرگانان بومي بـاقي نمـيگـذارد (الفلکـي، ٥٩:١٩٥٦). همـين موضـوع در مـورد واسطه گري و دلالي در مورد خدمات و کالاهاي مورد نياز در جريان است . دولـت نيـز پوشش قانوني براي اين دلالي و واسطه گري تحـت عنـاوين مختلـف ايجـاد مـينمايـد
(ابراهيم ، ١٧٦:١٩٨٢ـ ١٧٥).
٢. نخبگان فکري
١ـ٢. نخبگان فرهنگيآزادانديش (ليبرال )
اين جماعت از قشرها و لايه هاي مختلف اجتماعي نمايندگاني دارد. بخش اصـلي آن را طبقۀ متوسط تشکيل ميدهد.خواسته هاي اساسي آنها اصلاح سياسي و اقتصادي و ايجاد حرکت فکري فرهنگي از طريق مؤسسات آموزشي و انجمن هاي روشنفکرانه و ادبي اسـت
(سلمان النجار، ١٩٩٩، ٢١). بعضي از اين نخبگان ، نسل دوم يا سـوم مهـاجراني از ايـران ، عراق ، شبه قارة هند و... به مناطق عربي خليج فارس هستند (عبدالرحمن ، ٥٢:١٩٨٧).
٢ـ٢. نخبگان فرهنگي پيشرو
جماعت پيشرو از لايه ها و قشرهاي پايين و بعضاًمتوسط جوامع عرب هسـتند (سـلمان النجار، ١٩٩٩: ٢١). آنها معمولاً شغل هاي متوسـط ومعمـولي و گرايشـات تنـد فکـري، سياسي و غيرملي دارند. به اين ترتيب ترس از انقلاب و کودتا عليـه مؤسسـات رسـمي دولت وجود دارد. دستگاه حکومتي بايد دستاوردهاي فرهنگي محلي را از جانب ايشان حفظ و حراست نمايد (غلوم ، ١٩٩٠).
٣ـ٢. نخبگان ديني
علماي ديني در مؤسسات ديني با ترکيب اجتماعي و روش فرهنگي خاص خود ساليان متمادي است که به فعاليت مشغول هستند. ايـن مؤسسـات سـنتي دينـي بـا تشـکيلات