بخشی از مقاله
بام شیبدار ، مکانیسم ارتباط دهنده انسان و محیط در مازندران *
چکیده:
فرهنگ های مختلف متناسب با نوع برخورد مردمان با اقلیم مورد نظر خود در طی سالیان درازی شکل می گیرد و تدریجا به صورت نمادی برای آن منطقه تبدیل می شود و در نتیجه هویت آن موقعیت جغرافیایی بـا آن نمادها عینیت می یابد. این نماد ها علاوه بر اینکه حس تعلق را برای ساکنان آن منطقه به وجود می آورند زمینه ای برای بروز رفتار هایی متناسب با هنجار منطقه ای می شوند به این دلیل که شخص همان نماد هـا و کدهایی را که در خانه ی شخصی خود با همه ی آن خاطرات و پس زمینه های ذهنی مشـاهده مـی کنـد در مقیاس همسایه ، محله ، شهر نیز مشاهده می کند و در نتیجه مقیاس بزرگ تر از خانه شخصی خود را بیرون از خانه نمی داند و همان حس تعلقی که باعث ایجاد آرامش ، خدمات رسانی و رسیدگی به خانه خویش مـی شود در مقیاس بزرگ تر از آن هم نمود پیدا می کند. ولی عدم توجه به ایـن مقولـه باعـث بـی ریشـگی و سردرگمی فرد نسبت به بافت شهری خود می شود که ناهنجاری رفتاری را در پی می آورد. مردم هر اقلـیم خانه های خود را به شکلی بنا می کرده اند که آنها را در برابر فراز ونشیب هـای محیطـی محفـوظ بـدارد و سطوح آرامش آنها را فراهم کند. سقف به عنوان عنصری در ساختمان که بیشترین تمـاس را بـا عوامـل نـا هنجار محیطی(باد،باران،خورشید) دارد همیشه مورد توجه قرار داشته و در اقلیم های مختلف به شکل های متفاوتی نمود پیدا کرده است. فرم های خاص سقف و نوع برخورد مردمان هر منطقه با این عنصر از ساختمان به عنوان نماد و نشان هویت آن اقلیم و عامل وحدت بخشی در ساختمان های آن اقلیم به شمار می آید. در مازندران هم بومیان مانند مناطق مختلف متناسب با اقلیم که نوع مصالح و معیشت را هم در پی در طی زمان به بهینه ترین فرم رسیده اند ، که قسمت اعظمی از نماد هویتی این منطقه را به خود اختصاص داده است. در این مقاله به نقش فرمی سقف به عنوان عنصری هویتی و وحدت ساز در بناهای مازندران می پردازیم و روند تغییرات نا آگاهانه ی معاصر در قبال این عنصر اقلیمی نمادین و اثرات منفی آن را در دست بررسی قرار می دهیم.
کلمات کلیدی: معماری بومی، بام شیبدار ، مازندران، هویت، حس تعلق، روند مدرنیته
-1 مقدمه:
"معمولا هر چیزی که در اطراف انسان وجود دارد محیط نامیده می شود، این محـیط از مجموعـه اطلاعـاتی
تشکیل شده است که واقعیت ها را شکل می دهد و مجموعه ادراکاتی که انسان از این واقعیت بـه دسـت مـی آورد عینیت را شکل می دهند. عینیت در انسان های مختلف ، متفاوت است و انسان های مختلـف ادراکـاتی متفاوت از یک محیط می توانند داشته باشند. عاملی که باعث می شود که عینیـت در جمعـی ، واحـد باشـد، تصویر ذهنی است."انسان بعد از درک محیط و ایجاد عینیت آن را با تصاویر ذهنی خود مطابقت می دهـد و در
مواقعی که این انطباق صورت گیرد هویت و احساس تعلق در شخص شکل خواهد گرفـت. تصـاویر ذهنـی بـر خلاف اسم آن می تواند از همه ی حس های انسان تشکیل شده باشد. شاید نوع خاصی از صدا ، بو ، بافت و یـا منظره برای مجموعه ای از انسان ها یادآور پیام مشترکی باشد که برای مابقی آن معنی را نخواهـد داد."[9] بـا
این اوصاف می توان گفت ما در برخورد با محیط یک سری طرح واره ها و یا کلید واژه هایی در ذهن پدید مـی آوریم و با رجوع به آن کلید واژه ها ، رویداد را به خاطر می آوریم و یا عینیت های جدید را با آنها تطبیق مـی دهیم."عواملی هستند که ما را با محیط ذکر شده و فرهنگ پیوند می دهند ، ایـن عوامـل را مکانیسـم هـای
محیطی می نامیم که از مجموعه عوامل محیطی خاص(مصنوع و غیر مصنوع) فرهنگـی و یـا نشـات گرفتـه از فرهنگ تشکیل شده است و ما آن را به عنوان نماد یا نشانه می شناسیم"[2] "هر بومی دارای عناصر فرهنگـی
و هویتی معین و مشخصی است که در گذار تاریخی همان جامعه شکل گرفته است."[15] و تاریخی که پشتوانه
ی یک نماد هویتی است حاصل تعامل و نوع نگاه مردم آن اقلیم به مسـائل اطـراف و آزمـایش و خطـاء هـای فراوانی است که آن را پشتیبانی می کند. تاریخی که به مرور این نماد ها را مانند اثر انگشتی برای یک شـخص به عنوان هویتی خاص آن بیان می کند ."مازندران کنونی با هوای معتدل و مرطـوب بـا بـارانی زیـاد، قسـمت
کوچکی از بخش گسترده تری است که جغرافیا نویسان دوران های گذشـته از آن بـا نـام (پتیسـخوارگر) یـا (فرشوارگر) یاد کرده اند. آن سرزمین ناحیه ای بود میان آذربایجان و خراسان ، پیشینه آن به زمان هخامنشی بر میگردد. برای سرزمینی که نشانه ها و آثار بازمانده در آن ، قدمت حضور انسان را تا حدود سی و پنج هـزار سال در پیش دارد. تعیین حدود دقیق و حتی نام ثابت آن دشوار می باشد. از نشانه هـای شـاخص آن وجـود غارهای هوتو و کمربند بهشهر که به دوران پیش از تاریخ بر می گردد موید این امر است".[1] واین گویای غنای
تاریخی و هویتی این منطقه و لزوم بررسی موشکافانه ی یکی از عناصر و نماد های هویتی در این اقلـیم یعنـی بام را می انجامد. در پژوهش زیر به تعریف این نماد فرهنگی و روند شکل گیری آن در این منطقه می پـردازیم
و در آخر تغییرات مدرنیستی ناآگاهانه ای که بدون توجه به فرهنگ باعث دگرگونی ناآشنایی در ایـن منطقـه شده و اثرات رفتاری آن پرداخته و با ذکر چندین پیشنهاد برای رهایی از این وضـعیت پـژوهش را بـه پایـان میرسانیم .
-2 پیدایش فرهنگ:
انسان زمانی که به طبیعت دست انداخت و تغییر را ایجاد کرد ، فرهنگ تولیـد را بـه وجـود آورد و مفهـوم چشم انداز فرهنگی از این تغییر نشات می گیرد."این کلمه به نتایج روابط متقابـل ایـن فعالیـت هـای (تـاثیر گذار)انسان و چشم انداز ما قبل تاریخ در طول زمان بر می گردد".[2] این تغییرات متناسب بـا ابزارهـایی کـه
محیط در دسترس انسان قرار می دهد شکل می گیرد و تکامل می یابد و در گذشت زمان به فرهنـگ بـومی و
مختص آن اقلیم تبدیل می شود."اولین باری که نامی بر این پدیده معماری نهاده شد، معماری خودجـوش بـه ابداع گونه بود. در اینجا منظور از خودجوش معنای تصادفی بودن آن نیست ، بلکه طبیعی بودن آن است."[16]
-3 وجوه مشترک معماری مازندران و ژاپن:
از لحاظ اقلیمی شمال ایران شباهت های بسیاری با چین و مخصوصا ژاپن دارد و به همین دلیل از لحاظ نوع معیشت (کاشت برنج) ،مصالح مورد استفاده در ساختمان ها(چوب،گاهگل،ساقه برنج،سـفال)،برخی نمادهـای فرهنگی(پاگودا در مقابل نفار ، نقاشی های سقفی) شباهت های اعجاب انگیزی از لحاظ ساختار کلی با یکدیگر دارند و نوع جهان بینی و مذهب باعث تفاوت هایی در مراحل تکامل در جزییات بناها شـده اسـت. مـدارک مصور و دقیقی از اولین ساختمان های جلگه ای در مازندران وجود ندارد و اسـتفاه از مصـالح کـم دوام شـاید دلیلی بر این امر باشد. به دلیل مشترکات ساختاری بناهای این خطه با معماری چین و ژاپن ، دور از تصور نمـی تواند باشد که خانه های اولیه در این کشورها شباهت هایی با بناهای آغازین در مازندران داشته باشد.
-4 روند شکل گیری بام در شمال ایران:
-1-4 بام های دوره ی اول:
انسان های آغازین در منطقه مازندران وقتی از غار بیرون آمده و روبه سوی دشت ها آورده اند ، کشـاورزی را انتخاب کرده و سعی در همسویی زندگی خود با طبیعت اطراف داشته اند و از مصالح طبیعـی اطـراف خـود برای ساخت بناهایی دائمی استمداد بیشتری می گرفته اند. در ابتدا به دلیل عدم پیشرفت، به ساختن سـقفی که آنها در مقابل باد و باران و حیوانات محفوظ بدارد بسنده کرده اند و قادر به ساختن دیـواری کـه بتوانـد بـا سقف درگیری کامل را ایجاد کرده و کلیت واحدی را بسازد نشده بودند ، به همین دلیل زمـین را متناسـب بـا سقف ساخته شده ، کنده و از محوطه کنده شده به عنوان دیوار بهره جستند. در شکل زیر تصاویری انتزاعـی از روند ساخت خانه های اولیه را نشان می دهد.
شکل :1روند ساخت بناهای اولیه ]18[
در ساختار سقف از "چوب یا نی ویا حتی استخوان حیوانات استفاده می کردند"[3] و به دلیل عدم وجود مـیخ از ریسمان های گیاهی (وریس) برای اتصالات استفاده می کرده اند و در آخر "از گیاه هـزار نی(گـالی) کـه بـه صورت طبیعی در این منطقه به وفور یافت می شود ، برای پوشاندن آن بهره می جستند.""[4]هزار نی(گالی) در دریاچه ها ، استخرها ، نهرها ، مناطق باتلاقی و مردابی و آب های کم عمق می روید"[18] و "علاوه بـر مقاومـت
در برابر حشره (با وجود ازدیاد این موجودات در این منطقه به دلیل اقلیم مرطوب) در خنک سازی فضای خانه به دلیل رطوبت بالای این منطقه نقش شایان به توجهی را ایفا می کرده" ".[2]اولین باری که نامی بر این پدیـده
معماری نهاده شد، معماری خودجوش به ابداع گونه بود. در اینجا منظور از خودجوش معنای تصادفی بـودن آن نیست،بلکه طبیعی بودن آن است"[16] در اینجا چیزی که مهم است نحوه ی نگاه ایـن انسـان هـا در سـاخت
اولین بناهای خود بدون الگوی پیشین است. نگاهی که منجر به اسـتفاده از مصـالحی طبیعـی در یـک کالبـد هندسی خاص شده بود. در ایجاد یک بنا با ساختار فرهنگی خاص ، نگاه به الگوها و کد های هویتی و اسـتفاده از آن در بنای مورد نظر امری بدیهی و لازم است و این الگوها ، طراح را برای حرکت در مسیر آن فرهنگ کمک قابل توجهی می کند. ولی طبق این اصول سازنده های بناهای دوره ی اول در اولین مواجهه ی خود با طبیعت با نگاهی ساختار نگر برای بناهای خود از الگوهای کالبدی و شکلی طبیعت برای رسیدن به سوالات خود استفاده کرده اند. آن ها عملکرد طبیعت را الگو گرفته اند ، عملکردی که منجر به ایجاد الگوهایی برای آن ها شد ، ایـن الگوهای آغازین می تواند نحوه ی عملکرد حیوانات در ساختن لانه ی خود به وسیله عناصـر طبیعی(شـاخه و برگ و علوفه) و در یک نگاه شکلی کوه ها و تپه های مثلثی شکل پوشیده از بافت گیاهی، که نشان دهنده ی نحوه ی برخورد هندسی طبیعت در مقابل تعریفی به نام ارتفاع است ، باشد. در شکل زیر تصاویری انتزاعـی از خانه های اولیه را نشان می دهد.
شکل :2نمونه ای فرضی از بناهای دوره اول [17]
-2-4 بام های دوره ی دوم:
در این مرحله بومیان این منطقه در زمینه کشاورزی و فن ساختمان پیشرفت قابل توجهی کرده بودنـد کـه باعث بیرون آمدن خانه ها از گودال و استقرار بر روی زمین شد. اغلب دیوار ها را سـاختار چـوبی بـا روکـش مخلوط کاه گل یا گل و ساقه ی برنج(کولوش) که مانع از وا رفتن گل می شد ، تشکیل می داد. در زیر تصـویری از یک خانه بومی متعلق به دوره دوم و ساختار دیوار آن را نشان داده شده است.
شکل :3نمونه ای از بنای بومی در روستایی در شمال (آرشیو نگارنده) شکل:4 نمونه از دیوار اولیه در دوره دوم [3]
برای ساخت این خانه ها تمامی موارد آب هوایی را در نظرمی گرفتند ، به طور مثال ، جهت کم کردن اثررطوبت بر ساکنین ، به توجه به تجربه ای که در رابطه به خانه های حفره ای داشتند ، این خانه ها را روی سکویی که با
سنگ و ملاط گل بود ، احداث می کردند. معمولا ارتفاع سکو ها در حدود نیم تا یک متـر بـود. از خصوصـیات منحصر به فرد خانه های گلی خنک بودن در فصل تابستان و گرم کردن فضای اتاق با حداقل انـرژی در فصـل زمستان می باشد. به طوری که مصرف انرژی به حداقل ممکن می رسد و همچنین بـا توجـه بـه نحـوه اتصـال ستونها با وریس ، حالت ارتجاعی به ساختار بنا داده و همین عامل این خانه ها را در مقابل زلزله بسـیار مقـاوم کرده و تخریب این خانه ها به سختی صورت می گیرد. ساختار کالبدی بام ها تغییرات چنـدانی بـا دوره ی اول نداشته و فقط علاوه بر گیاه هزار نی ، از ساقه برنج و کاه هم برای پوشش سـقف اسـتفاده مـی شـده اسـت و متناسب با این تغییر نحوه ی چیدن و بستن این علوفه ها به ساختار سقف تغییراتی کرده است."بام ها معمـولا
به صورت چهار شیب(چهار کله) با شیب حدود 40 تا 50 درصد اجرا می شده است و تمامی چـوب هـای بکـار رفته از چوبی به نام آزاد بود".[5] به دلیل قرار گیری زیرشیروانی در بالای فضای زندگی ، گرمای حاصل از روند
زندگی به سمت بالا رفته و فضای گرم و خشکی را برای فضای زیر شیروانی ایجاد می کرد ، بومیـان بـه دلیـل عدم توانایی ذخیره مواد غذایی در رطوبت بالا از این فضای خشک برای ذخیره سازی اسـتفاده مـی کردنـد و برای جلوگیری از سکون هوا دریچه هایی متحرک را بر روی سقف قرار می داده اند.
شکل :5 بنایی متناسب با معماری بومی (آرشیو نگارنده) شکل :6 جزئیات بام شیبدار [8]
ساقه های برنج(کولوش)را به صورت دسته هایی که به آن فوکو مـی گوینـد در مـی آوردنـد و بـه وسـیله ی وریس(ریسمان های گیاهی) به چوب های سقف می بستند.
شکل :7 نحوه قرار گیری دسته های گالی در پوشش خانه (آرشیو نگارنده)
بومیان در این دوره برای رسیدن به چنین فرمی از بناهای دوره ی اول به مثابه یک کد فرهنگی استفاده کـرده
و تغییراتی که ناشی از تجرباتی عملی از دوره قبل بود را برای رفاه بیشـتر در راسـتای الگـوی آغـازین خـود صورت داده بودند که این عمل تکامل کدها و ارضای نیاز های زمانه خود را به همراه داشت. سـاختمان هـا بـه مثابه ی جزئی از طبیعت عمل می کردند و مردمان در فصل بهار متناسب با نو شدن پوشش طبیعت ، به تـرمیم
و تعویض عناصر ساختمانی مانند پوشش سقف گالی و گل کاری نما می پرداختند که متناسب بـا آن در فصـل های دیگر ، ساختمان خود را با رنگ های طبیعت هماهنگ کرده و در مسیر آن قدم بر می داشت و ایـن خـود نوعی از احترام به طبیعت را در رفتار بومیان به همراه می آورد. فرد خانه ی خود را هدیه ای از طبیعت می دید
و افراد تصاویر ذهنی که از خانه خود و عناصر آن داشتند (بافت،شکل،رنگ و...) را در طبیعت هم مشاهده مـی کردند و این باعث ایجاد حس تعلق ی قوی بین بومیان و طبیعت شده بود و همانطوری که برای آبادانی خانـه و افراد خانه تلاش می کردند برای آبادانی طبیعت اطراف(مصنوع و غیر مصنوع) هم تلاش کرده و آن را جزئـی از خانه خود می دانستند. این موضوع در مقیاس مصنوع که خانه های اطراف باشد(به دلیل اسـتفاده از الگوهـای یکسان) منجر به استحکام روابط اجتماعی و انسانی و در مقیاس غیر مصنوع که طبیعـت زنـده اطـراف باشـد منجر به حداقل ایجاد تخریب در آن می شده است. شکل ظاهری بنا و خصوصـا شـکل بـام در ایـن دوره تـا سالهای بسیاری با حداقل تغییر مورد استفاده ی ساکنین بومی مخصوصا در بخش روستایی بوده است.
-3-4 بام های دوره ی سوم:
از قرن هشتم به دلیل زیاد شدن جمعیت ، شهر ها شروع به شکل گرفتن کردند و شـهر نشـینی و کـاربری های وابسته به آن جلوه ی تازه ای از نگاه بومی مردمان به الگو های فرهنگی خود را به ظهـور رسـاند. درایـن دوران سفال پزی رواج پیدا کرد و باعث شد سقف خانه ها با پوشش سفال تغییر چهره دهند. این تغییر چهـره سقف فقط در شهر صورت گرفت و از مشخصه های بافت شهر بود و روستاها هنوز خود را پایبند بـه الگوهـای قدیمی نگه داشته بوده اند. نـاصرالـدین شاه قـاجـار دوبـار بـه مـازنـدران و از جملـه بـه بـارفــروش (بابل) سفـر کـرده و هر دو بـار شـرح سفـر خـود راظـاهـراً بـه قلـم اعتمـادالسلطـــنه نوشتــه است ، بـار اول در 26ذی الحجـه1282 از راه مشهـدسر بـه بـارفـروش رسیـده اسـت . نـاصرالــدین
شاه از ده حمـزه کـلا بـه بـارفـروش می رسد و می گـویـد کـه خـانـه های آن سفـالی و خــوش
وضـع بود ، درخـت نـارنـج بسیـار داشت و کـوچـه های آن خـوب بود ولی سنگـفرش نبـود.(شـکل
(8 "سقف های سفالی در اوایل جهت استفاده درابنیه مهم مانند مساجد ، مقابر ، ابنیه دولتی و حمام ها قـرار
می گرفت و به مرور زمان همه گیر شد و رواج پیدا کرد. این سقف ها از چند لایه تشکیل شده بـود ،:1خرپـای سقف که از چوب محکمی به نام آزاد ساخته شده بود ،:2دست های نی یا چوب های نازکی را بـه خرپـا گـره و متصل می کردند. :3کاه گل یا سبوس گل را روی دسته نی قرار می دادند.:4و در آخر سفال را بر روی گـل مـی گذاشتند(شکل.(9 دسته ی نی مانع از لغزیدن گل می شود و به همان نسبت گل هم مانع از فروریختن سـفال می شد. سفال های مورد استفاده به شکل نیم مخروط های ناقص بود که به صورت پشت و رو در هم جفت مـی شدند به ترتیبی که سفال رویی درز ایجاد شده در سفال زیرین را می پوشاند."".[6]هـیچ گونـه اتصـالی بـین
سفال و خرپا وجود ندارد و فقط وزن سنگین سفال ها و اصطحکاک بین سفال ها و لایه های زیـرینش مـانع از
لغزیدن سفال ها می شود. البته شیب این بام ها به نسبت به دوره قبل کم شده و لبه ی پایین بام را قـدری بـا زیرسازی بالا می آوردند تا کمک به نگهداری سفال ها شود."[8]
شکل:8 دورنمایی از یکی از شهرهای مازندران(بابل،بارفروش قدیم) [7]
شکل:9 قرارگیری گل در زیر سفال شکل:10 قرارگیری دسته نی یا چوب در زیر گل (آرشیو نگارنده)
به دلیل رطوبت بالای این منطقه و ازدیاد حشرات ، سقف های گالی پوش عملکرد ضدحشره را برای سـاختمان ایفا می کرده است که این نشان از ارتباط تنگانتگ کالبد و عملکرد می باشد. تغییرات ، همیشـه بـا صـدماتی همراه بود و سازماندهی این تغییرات می توانست کمترین صدمات را به همرا آورد. با تغییـر پوشـش سـقف از گالی به سفال این عملکرد دچار نقصان شد و بومیان برای حل این مسئله در پوشش جدید به ناچار مجبـور بـه انتقال این عملکرد در یک کالبد جدید شده اند."این مردمان با رنگ آمیزی نرده های ایوان با فیـروزه ای تنـد زنده و قرار گیری تعداد زیادی گل شـمعدانی بـر روی آن حشـرات مـزاحم را از خانـه دور مـی کردنـد." [4]
همانطوری که گفته شد در دوره اول و دوم بومیان سعی در هماهنگی و انطباق بصری بین طبیعت(غیر مصنوع) و