بخشی از مقاله

بررسی آسیب شناسی نظام آموزشی و راهکارهای بهبود آن: نگاهی به جایگاه آموزش و تدریس

 

چکیده

در هر نظام آموزشی، صرف نظر از محتوای برنامه درسی و نوع آموزش، تفاوتهای شخصی همیشه عامل مهمی در موفقیت و ناکامی افراد در رسیدن به وضعیت مطلوب است. فراگیرانبا سبکهای یادگیری متفاوت وارد کلاسهای آموزش میشوند و معلمان نیز بهطبع برخوردار از روشهای تدریس مختلفی هستند که این تفاوت هامیتواند در ارتقاء کیفی محیطهای آموزشی تأثیر بسزایی داشته باشد. در این تحقیق بر آنیم تا ضمن بررسی سبکهای یادگیریِ فراگیران در محیطهای آموزشی و روش تدریس معلمان، به مقایسه بین این دو بپردازیم تا پی ببریم آیا سازگاری بین سبکهای یادگیری و روش تدریس معلمان وجود دارد. بدون شک، تطابق سبکهای یادگیری و روش تدریس معلمان اثر ژرفی در ارتقاء کیفیت آموزش در هر حیطهای دارد. یافتههای این تحقیق نشان داد نه تنها سبکهای یادگیری فراگیران با روش تدریس معلمان در سازمانهای آموزشی سازگار نیست بلکه بیشتر معلماندر ارزیابی محیط آموزشی روش صحیحی را به کار نمیگیرند که امکان فراهم کردن بازخورد و افزایش یادگیری برای فراگیران فراهم نمیشود. در انتها، برای ارتقاء کیفیت محیط های آموزشی، پیشنهادهایی شده است.

کلیدواژه: ارزیابی محیطهای آموزشی، سبکهای یادگیری، روش تدریس، تفاوتهای شخصی، کیفیت آموزش.


-1 مقدمه

از دیدگاه متفکران بزرگی همچون کنفوسیوس، یادگیری قلب تپنده تمام فعالیتهای بشر است. او بیان میکند که ذهن انسان در بدو تولد مانند لوح سفیدی است که محیط و تجارب تأثیر زیادی در شکلدهی آن دارند (هوآنگ،.(1997 بنابر این، محیط، که آموزش جزئی از آن است، نقش مهمی در زندگی افراد دارد. یکی از شاخصهایی که تأثیر زیادی در یادگیری فرد دارد روش تدریس است. بسیاری از سخنوران و صاحبنظرانِحوزه آموزش و علوم تربیتی همیشه یادگیری و روش تدریس را در کنار هم ذکر کردهاند. در نظر گرفتن دیدگاههای مختلفِآموزش، نقش مهمی در ارتقاء کیفیت محیطهای آموزشی دارد.از دیدگاه سقراط، تدریس مؤثر زمانی اتفاق میافتد که فرد در محیط آموزشی به استقلال علمی برسد. به دیگر بیان، محیط آموزشی باید به خلق بینشی جستجوگر در فراگیر منجر شود که فرد بتواند از طریق آن محیط پیرامون خود را تغییر دهد و به آزادی اندیشه برسد. این میطلبد که معلم از مرکب سخنوری پایین بیاید و اجازه پرسش و پاسخ به فراگیر بدهد (رو، .(2001 برای ارتقاء محیطهای آموزشی نیاز است که جهانبینی افراد را در رسیدن به مسیر توسعه تغییر یابد. سقراط به پرورش روحیه جستجوگر و تقویت استدلالگرایی در محیط آموزشی اشاره میکند.اگر فرض بر این باشد که دانشآموز در سازمانهای آموزشیصرفاً مصرفکننده باشد و قادر به تولید علم نباشد خطر بزرگی برای محیط آموزشی است زیرا درفراگیر رکود علمی ایجاد میشود. افلاطون نیز از محیط آموزشی به عنوان سکویی برای مهیا کردن افراد برای رسیدن به وضعیت مطلوب جامعه یاد کرده است (کوپر، .(2001افلاطون، بیشتر به

 

جنبههای تربیتی تدریس اشاره میکند. اگر از علم و دانش عالمانه استفاده نشود ویرانی و فساد حاصل آن است.کنفوسیوس نیز تدریس را به عنوان ابزاری برای تربیت افراد میداند (شن، .(2001

در همین راستا، فریره (1970) بین دو نوع آموزش تفاوت قائل میشود. او از دو مدل به نامهای »مدل بانکی آموزش« و »مدل حل مسئله« نام میبرد که ماهیت روابط معلم و شاگرد را توصیف میکند. در نوع اول آموزش، فراگیر بهمثابه حساب بانکی فرض میشود که باید با اطلاعات فراوان از سوی معلم پر شود بدون اینکه به فرد اجازه داده شود از حساب بانکی خود که همان »مخزن اطلاعات« است برداشت کند. در مدل بانکی آموزش، فراگیر نقش منفعلی دارد و رابطهای یک سویه در کلاس برقرار است و اطلاعات از معلم به شاگرد تزریق میشود. در این نظام آموزشی، فراگیر حق سؤال کردن درباره صحیح و غلط بودن اطلاعات ندارد و باید کورکورانه همه چیز را بپذیرد. متکلم وحده معلم است و دیالوگ وجود ندارد. از طرف دیگر، در مدل حل مسئله، دانشآموز این حق را دارد که در کلاس بحث و گفتگو داشته باشد و نگاه یکسویه تبدیل به رابطه آموزشی دوسویه و تعاملی میشود. در این روش، فرد احساس بودن میکند و به این نتیجه میرسد که در برابر محیط، پذیرنده خاموش نباشد. به نظر فریره، تنها از طریق »مدل حل مسئله« است که میتوان نظام آموزشی و جامعه را بهبود بخشید. مدل حل مسئله این قدرت را به فرد میدهد که تولیدکننده باشد. فردی که از این نظام آموزشی بیرون میآید توانایی تغییر واقعیت و جهان اطراف را دارد و باعث پیشرفت سازمانهای آموزشی میشود. محرز است که روش تدریس تأثیر ژرفی بر کیفیت سازمانهای آموزشی افراد میگذارد.

از این اطلاعات میتوان نتیجه گرفت که تدریس همیشه بر یادگیری سایه افکنده است وماهیت این رابطه مسلماً در ارتقاء کیفیت محیطهای آموزشی نقش ارزندهای دارد. میتوان نتیجه گرفت که محیطهای آموزشی تحت تأثیر عوامل بسیاری قرار میگیرند که میتواند نقش سازنده یا بازدارندهای در یادگیری داشته باشند. آنچه که محرز است این که نمیشود روشی تک بعدی را برای پیشبرد نظام آموزشی در نظر گرفت بلکه لازم است در شرایط متفاوت نظریههای مختلفی به کار برد.بنابراین، روش جادویی برای افزایش کیفیت محیط های آموزشی وجود ندارد بلکه میتوان شاخصهای نظام آموزشی سالم و مفید را از طریق تحقیقات مختلف شناسایی کرد و آنها را قالب رهنمودهای رسیدن به کیفیت مطلوب آموزشی استفاده کرد. برخی از شاخصهایی که منجر به افزایش یادگیری میشود و توسط کوماراوادیولو (1994) نیز تأیید شدهاند عبارتند از:

❖ فراهم کردن فرصتهای یادگیری

❖ ایجاد فضایی محاورهای برای تبادل نظر بین دانشآموزان

❖ کاهش تنش بین معلم و دانشآموز از طریق مشخص کردن نقش دانشآموز

❖ تقویت روش اکتشافی که در آن فرد به تفکر گرایش مییابد

❖ ادغام مهارتها در یکدیگر
❖ ایجاد انگیزه و افزایش استقلال یادگیری در دانشآموزان

❖ ایجاد آگاهی

این نکته را باید اذعان داشت که نظریات تدریس نیز تأثیر بسزایی در ماهیت یادگیری داشتهاند. به عنوان مثال، تکنیکهای روش تدریس »انالپی(NLP) « به معلمان کمک میکند تا رابطه مناسبتری در سازمان آموزشی داشته باشند. در این روش اینگونه فرض شده است که هر فرد ویژگیایخاص دارد. معلم میبایست این ویژگی غالب را شناسایی کند و از این طریق وارد ذهن فراگیر شود و او را هدایت کند (میلرود، .(2004بنابراین، افراد تصور متفاوتی از واقعیت دارند و نیاز است که معلم به این تفاوتها آشنایی داشته باشد. معلم باید به دانشآموزان کمک کند تا آهان پوستِ جدید بیندازند و از این طریق به بینشهای جدید برسند. هماهنگی بین معلم و فراگیر باعث انگیزه بیشتر او، حساسیت بیشتر به دانش، افزایش عزت نفس، افزایش نقش مثبت فراگیر در کلاس و کاهش تنشها میشود (ثورنبوری، .(2001 تدریس فقط تخصص نیست بلکه هنر نیز به حساب میآید. برخی مواقع،معلم تخصص بالایی دارد ولی نمیتواند اطلاعات را به خوبی منتقل کند و یادگیری به کُندی اتفاق میافتد. بدون شک، تقابل تدریس با علومی مثل روانشناسی و جامعهشناسی، آموزش سازمانی را با چالشهای فراوانی روبرو کرده است.

 

-2 چارچوب نظری تدریس

برای اینکه متوجه شویم مهارتهای اصلی تدریس چیست لازم است که ابتدا نگاهی به نظریههای تدریس بیندازیم. شایان ذکر است که روش تدریس خوب لزوماً روش تدریس ثابت و مشخص نیست چرا که نظریههای جامعهشناسی بر این باورند که هر فرد نیازهای متفاوتی دارد و افراد با توجه به محیطی که در آن رشد یافتهاند جهان پیرامون خود را به تصویر میکشند. قدر مسلم آن که روش تدریسی که در منطقهای برخوردار از »سرمایههای فرهنگی« و »سرمایههای اجتماعی«بُردیو،(( 1986 است متفاوت با روش تدریس در منطقهای محروم خواهد بود. صرف نظر از اینکه چه روش تدریسی اتخاذ شده است، برای بهبود یادگیری»اکولوژی آموزش« باید مد نظر باشد که منظور جهان پیرامون فرد است (ویلیامز و بردن، .(1997

زاوریک (1986)، نظریههای تدریس را به سه قسمت اصلی تقسیم میکند:-1 مفهوم علمی-تحقیقی:در مفهوم علمی-تحقیقی تدریس،»بررسی تجربی« نقش مهمی دارد و همانطور که زاوریک (1986) بیان میکند،»بهره برداری از اصول تدریس«،پیروی» از روش تدریسِ معتبر« و »پیروی از معلمان با کیفیتِ تدریس بالا« مثالهایی از مفهوم علمی-تحقیقی میباشند. بهره برداری از اصول تدریس به این معناست که از طریق تحقیق بر روی ذهن، انگیزه و تمامی عواملی که به گونهای در یادگیری مؤثر است میتوان ویژگیهای تدریس مطلوب را کشف کرد و از آن پیروی نمود. در مدل تدریس معتبر، از طریق منطق و تحقیقات قبلی، الگوی تدریس مناسب مشخص میشود و اگر این الگو بتواند در فرد تغییرات مفید ایجاد کند اعتبار آن مشخص میشود. از روشهای دیگر که میتوان به تدریس مؤثر پی برد این است که راهبردهای به کار گرفته شده در روش تدریس معلمان شایسته را شناسایی کرد و آن را در قالب اصول تدریس در اختیار مدرسان دیگر قرار داد. بلوم (1984) در مطالعهای مبنی بر روش تدریس موفق، دوازده مشخصه تدریس موثر را اینگونه بیان میکند: (1) تدریس از طریق برنامه آموزشی از قبل طراحی شده هدایت شود؛ (2) انتظارات برای یادگیری فراگیر بالا است؛ (3) فراگیر به دقت مجذوب فرآیند تدریس شود؛ (4) روش تدریس واضح و هدفدار است؛ (5) فرآیند یادگیری به دقت مورد ارزیابی قرار گیرد؛ (6) اگر فراگیر متوجه نشود تدریس تکرار شود؛ (7) زمان کلاس صرف یادگیری شود؛ (8) در هر جلسه، تمرین یا فعالیت مشخصی که مؤثر است تکرار شود؛ (9) گروههای آموزشی که در کلاس شکل میگیرد بر مبنای نیازهای آموزشی است؛ (10) استانداردهای رفتار در کلاس بالا است؛ (11) رابطه شخصی بین معلم و فراگیر مثبت است؛ (12) برای پیشرفت فراگیر از محرکها و پاداش استفاده شود.از طریق بکارگیری این اصول، معلمان کمتجربه میتوانند تدریس بهتری در کلاس ارائه دهند. این نکته را باید اذعان کرد که معیارهای آموزشی بلوم فقط به عنوان برخی اصول تدریس موفق ذکر شدهاند و به این معنا نیست که تنها عوامل تشکیل دهنده تدریس موثر هستند بلکه نیازهای فراگیران روز به روز گستردهتر میشود و نیاز است معلمان همواره از ذهن خلاق خود برای بهبود تدریس استفاده کنند.-2 مفهوم نظری-فلسفی: این گروه خود به دو زیرمجموعه تقسیم میشود: -1 روشهای مبنی بر نظریه -2 روشهای مبنی بر ارزش. روشهای وابسته به نظریه، پایه و اساس بسیاری از روشهای تدریس است (ریچاردز، .(2002 در این نظریه، روش تدریس از طریق منطق و استدلال ارزیابی میشود. آنچه که در این روش مهم است بررسی تجربی نیست بلکه نظام هدفمند تفکر ارج نهاده میشود. روش وابسته به ارزش، مدل تدریس را از طریق تعریفی که شخص از معلم، فراگیر، سازمان آموزشی و نقش آموزش در جامعه دارد مشخص میکند (ریچاردز، .(2002 بنابر این، آنچه که با نظام ارزشهای جامعه هماهنگ باشد روش تدریس مؤثر است. -3 مفهوم هنری-حرفهایدر: بُعدی دیگر، روش تدریس در قالب مهارت فردی و شخصیت معلم تعریف میشود (زاوریک، .(1986 آنچه که در این روش حائز اهمیت است مهارتهای فردی میباشد که معلم در شرایط ویژه به کار میبرد. بنابراین، هیچ روش تدریس کلی و جهانشمول وجود ندارد بلکه معلم بر اساس شناختی که از محیط پیرامون بدست میآورد روش تدریس خود را هماهنگ و انتخاب میکند. آنچه که محرز است، در این روش قدرت تصمیمگیری و اختیار معلم بسیار اهمیت دارد. نظریههای پیشین، معلم را مصرفکننده در نظر میگرفت ولی در این روش معلم نظریهپرداز میشود که

میتواند با آگاهی از نیازها و ابزار موجود در روش تدریس خود تنوع و خلاقیت داشته باشد.

-3 سؤالهای تحقیق

-1 ترتیب استفاده از روشهای مختلف تدریس توسط معلمان چگونه است؟ -2 آیا بین میزان استفاده از روش های تدریس تفاوت معناداری وجود دارد؟ -3 ترتیب استفاده از سبکهای یادگیری در بین فراگیران چگونه است؟

-4 آیا بین میزان استفاده از سبکهای یادگیری تفاوت معناداری وجود دارد؟ -5 رابطه بین سبکهای یادگیری فراگیران و روش تدریس معلم چگونه است؟

 

-4 روش تحقیق
-4-1 نمونهها

در این تحقیق بر آنیم تا رابطه بین سبک های یادگیری فراگیران و روش تدریس معلمان را از طریق تحلیل فراوانی به دست آورد. بدین منظور 107 دانشآموز و 107معلم که مشغول تدریس در سازمانهای متفاوت سطح شهر مشهد یودند به صورت تصادفی برای انجام تحقیق انتخاب شدند. دانشآموزان از مقاطع مختلف در تحقیق شرکت کردند.این تحقیق در نیمسال اول سال تحصیلی 90-91 در مشهد به منظور آشنایی با میزان هماهنگی بین روش یادگیری دانشآموزان و معلمان آموزشی سازمانها انجام شد.

-4-2 ابزار تحقیق پرسشنامه سبکهای یادگیری هانی و مومفورد (2006)

این پرسشنامه به منظور مطالعه سبک های یادگیری فراگیران فراهم شده است. در طی سالهای تحصیل،سبکهای یادگیری متفاوتی در دانشآموزان ایجاد میشود که میتواند به آنها در رسیدن به هدف یاری دهد. بسیاری از فراگیران، نسبت به سبکهای یادگیری خود آگاهی ندارند لذا اینپرسشنامه میتواند در شناسایی و تغییر سبک های فراگیران مؤثر باشدمعمولاً. 10 تا 15 دقیقه طول میکشد تا فرد به تمامی سؤالهای پرسشنامه پاسخ دهد. فراگیران میبایست بر اساس تمایلی که به هر یک ازسبکهای یادگیری دارند یکی از گزینههای »موافقم« و یا »مخالفم« را انتخاب کند. پرسشنامه سبکهای یادگیری هانی و مومفورد شامل 80 سؤال میباشد که چهار نوع سبک متفاوت یادگیری را اندازه میگیرد. این سبکها عبارتند از »فعالیتگرا«، »تفکرگرا«، »نظریهپرداز« و »کاربردگرا.«

»فعالیتگراها« به طور کامل و بدون هیچ تعصبی در تجارب جدبد شرکت میکنند. بنابراین، فعالیتگراها ذهنی پذیرنده دارند و تجربه فعالیت های جدید عامل انگیزه آنهااست. شعاراین افراد این است که »هر فعالیتی ارزش یک بار تجربه کردن دارد.« برای این دسته افراد تنها به چالش کشیدن ذهن اهمیت دارد و اجرایی کردن چالشها برای آنها کسلکننده است. »تفکرگراها«، اندیشهها و تجارب را از طریق دیدگاههای متفاوت بررسی میکنند تا به زوایای پنهان آنها پی ببرند. آن چه که حائز اهمیت است جمعآوری شواهد و اطلاعات کافی برای رسیدن به نتیجه است. برای اینگونه افراد، نتیجهگیری، آخرین مرحله تفکر است و تنها بعد از جمعآوری اطلاعات و بررسی چند جانبه آن نتیجه حاصل میشود. شعار تفکرگراها محتاط بودن است. بنابراین، در بحث ها و کارهای گروهی، تفکرگراها تمایل به ابراز خود ندارند و تنها بعد از گوش دادن به اظهار نظر دیگران و بررسی اطلاعات، نظر خودرا بیان میکنند. »نظریهپردازها«، مشاهدات و شواهد را در قالب نظریه های مختلف قرار میدهند. برای مرتفع ساختن مشکلات،این گروه افراد از روشهای منطقی استفاده میکنند. آنچه که اهمیت دارد،»تجزیه و تحلیل« و »ترکیب« استمنطق. و خِرد شعار این افراد است. بنابراین، ذهنیت، ابهام و قضاوت از روی تمایلات مورد پذیرش نظریهپردازها نیست. »کاربردگراها« تمایل به انجام دادن و به مرحله عمل رساندن نظریهها دارند و از نظر آنها آنچه به نظریهها پایه و اساس میدهد کاربردی بودن آن است. این گروه افراد به دنبال نظریههای جدید به منظور اجرایآنها هستند. کاربردگراها بر این عقیدهاند که آنچه در عمل امکان پذیر باشد حائز اهمیت است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید