بخشی از مقاله

بررسی تجربی ارتباط استراتژي فناوري با استراتژي و عملکرد کسبوکار در صنایع الکترونیک ایران

چکیده
استراتژي فناوري، خصوصا در صنایعی که فناوريمحور به شمار میروند و فناوري نقش مهمی در رقابتپذیري آنها دارد، عموما، یکی از مهم ترین اجزاي جهتگیري استراتژیک شرکتها بهشمار میرود. لذا پژوهشگران به ارتباط میان استراتژي فناوري و استراتژي کسبوکار شرکتها و اثري که این ارتباط بر عملکرد شرکتها میگذارد توجه نمودهاند. در این تحقیق بر اساس دادههاي یک پیمایش و در چارچوب نظریه پیکربندي به بررسی ارتباط میان این دو استراتژي و عملکرد کسبوکار در صنایع الکترونیک ایران پرداخته شده است.
نتایج حاصل نشان داده است که خصوصا در مورد استراتژيهاي کسب وکار تمایز و تمرکز، استراتژي فناوري نقش پشتیبان استراتژي کسبوکار و فراهمآورنـده قابلیتهاي رقابتی لازم را بر عهده دارد و در صورتی که استراتژي فناوري از سازگاري و قوت لازم براي ایفاي این نقش برخوردار نباشد، عملکـرد شـرکتهـا ضعیف خواهد بود.
کلیدواژهها: استراتژي (راهبرد)، فناوري (تکنولوژي)، استراتژي فناوري، استراتژي کسبوکار، پیکربنديهاي استراتژیک

1ـ مقدمه'
توسعه اثربخش قابلیتهاي فناورانه، در سالهاي اخیر بهعنوان مسیري براي ایجاد مزیت رقابتی پایدار و در نتیجه بهبود عملکرد سازمان شناخته شده است .[1] استراتژي فناوري برنامهاي است که تصمیمات شرکت در مورد توسعه و بکارگیري قابلیتهاي تکنولوژیک را هدایت میکند .[2] اسپیتال1 و بیکفورد2 استراتژي فناوري را مجموعهاي از تصمیمات استراتژیک و اقدامات لازم به وسیله مدیران، براي تبدیل ورودي به خروجی، با هدف دستیابی به مزیت رقابتی میدانند .[3] فورد3 و سارن4 نیز استراتژي فناوري را مجموعه ظایف و فعالیتها در زمینه ایجاد، حفاظت و بهرهبرداري از سرمایه هاي تکنولوژیک یک شرکت میدانند. در دیدگاه آنها فناوري یک شرکت مجموع تواناییهاي آن است. این تعریف تاکید میکند که استراتژي فناوري، محور سازمان است، چه این شرکت فناوريمحور باشد یا نباشد، تولید کننده محصول باشد یا ارائه دهنده خدمات، نوآور باشد یا دنبالهرو .[4] از دیدگاه دیونپورت5 و همکاران استراتژي فناوري مشتمل بر تصمیمات سازمان در سه حوزه اکتساب، مدیریت و بهرهبرداري از منابع و دانش فناورانه، در راستاي اهداف کسبوکار است .[5]
به هر حال، امروزه عموما پذیرفته شده است که ملاحظات فناورانه باید به نحو مناسب در استراتژي کسبوکار در نظر بررسی تجربی ارتباط استراتژي فناوري با استراتژي و عملکرد کسبوکار در صنایع الکترونیک ایران گرفته شوند [6] و استراتژي فناوري به عنوان پایهاي براي تصمیمات اساسی استراتژي کسبوکار در سازمانها مورد استفاده قرار می گیرد .[7] طبیعی است که این موضوع، در صنایعی که بیشتر مبتنی بر دانش و فناوري هستند، به مراتب بیشتر باشد.
چنانکه در بخشهاي بعدي این مقاله نشان خواهیم داد ارتباط استراتژي فناوري و استراتژي کسبوکار بنگاهها، و همچنین اثر این ارتباط بر عملکرد کسبوکار توسط پژوهشگران مختلف مورد توجه قرار گرفته است 1]،3،.[8-10 ما نیز در تحقیق حاضر بر مطالعه این موضوع تمرکز خواهیم نمود. به عبارت دیگر هدف اصلی از این تحقیق، تبیین ارتباط استراتژي فناوري با استراتژي و عملکرد کسبوکار در شرکتهاي مورد بررسی، و پاسخ به این سوال است که این شرکتها، چه انواعی از استراتژي فناوري را در هماهنگی با چه انواعی از استراتژي کسب وکار انتخاب میکنند و آیا ارتباطی میان این انتخابها و عملکرد شرکتها مشاهده میشود یا خیر. اما براي انتخاب چارچوب نظري مناسب براي انجام این مطالعه لازم است تا در ابتدا پارادایمهاي مختلفی را که میتوان در قالب آنها به این مساله توجه نمود معرفی و نگرش خود به موضوع را بر این اساس تبیین نمائیم.
-2 پارادایم حاکم و چارچوب تحلیل
تیس1 و همکاران پارادایم ها در مدیریت استراتژیک را به دو دسته تقسیم کردهاند: نخست پارادایمهایی که بر بهرهگیري از بازار تاکید دارند، مانند پارادایم پنج نیروي پورتر و دوم پارادایمهایی که بر کارآیی منابع و قابلیتهاي درونی شرکتها تاکید دارند، مانند نگرش مبتنی بر منبع2 یا رویکرد قابلیتهاي پویا.[11] 3 در دسته نخست، استراتژي اغلب حاصل فرایندي عقلایی، صریح و بالا به پائین است، در حالی که که در پارادایمهاي دسته دوم، بیشتر رویکردي طبیعی و پائین به بالا استراتژي وجود دارد یعنی استراتژي به عنوان
الگویی از تصمیمات شناخته می شود که این تصمیمات در چانهزنیهاي صریح و غیرصریح میان کارکردها و تمایلات مختلف سازمان شکل میگیرد .[12] بهطور خلاصه در این دیدگاه منابع و توانمنديهاي درونی شرکتها خصوصا در زمینههاي فناوري و تولید و به تبع آن استراتژيها و تصمیمات صحیح در این حوزه ها شکلدهنده استراتژي کسبوکار بوده و درنهایت منجر به رقابت پذیري و موفقیت شرکتها میشوند.
البته امروزه ایده وجود وابستگی متقابل (دو طرفه) میان استراتژي هاي کارکردي و استراتژي سطح کسبوکار به طور گستردهاي پذیرفته شده است [12]، و محققین مختلفی براي یکپارچه نمودن این دو جریان فکري، یعنی پاردایمهاي دسته اول که بیشتر بر پایه مباحث سنتی سازماندهی صنعتی4 شکل گرفتهاند و پارادایمهاي دسته دوم که میتوان آنها را متکی به تئوري شایستگی5 نامید، تلاش نمودهاند .[13] نتیجه اولیهاي که از این پارادیم و رویکرد ترکیبی در مورد موضوع مورد نظر ما میتوان برداشت نمود این است که استراتژي فناوري هم باید داراي هماهنگی با استراتژي سطح بالاتر باشد و هم باید (در بلند مدت) به فراهم نمودن مزیت رقابتی شرکت کمک نماید. بهعبارت دیگر میتوان گفت که میان استراتژي فناوري و استراتژي کسبوکار ارتباطی دو طرفه و تعاملی برقرار است.
زهرا6 و همکاران نیز به ضرورت استفاده از این نگاه نو اشاره میکنند. آنها بیان میکنند که تاکنون دو نگرش غالب به ارتباط میان استراتژي رقابتی و استراتژي فناوري وجود داشته است:
یکی نگرش سلسله مراتبی که استراتژي کسب وکار را تعیینکننده استراتژي فناوري میداند و دیگري نگرش مبتنی بر منابع که در آن فناوري زیر مجموعهاي از منابع سازمان و یکی از سلاحهاي رقابتی استراتژیک است که شرکت از طریق آنها اهداف رقابتی خود را دنبال میکند. اما آنها معتقدند که نگرشی سومی براي بررسی ارتباط استراتژي فناوري و استراتژي کسبوکار لازم است که این ارتباط را پویا و تعاملی درنظر بگیرد .[9] چاکراوارثی7 و هندرسن1 نیز به پیچیدگی ارتباطات میان سطوح مختلف استراتژي و وابستگی متقابل میان آنها اشاره میکنند .[14]
پویایی و تعامل و به طور خلاصه پیچیدگی موجود در اینگونه ارتباطات از مهمترین دلایل ما براي بکارگیري تئوري پیکربندي2 به عنوان چارچوب نظري پژوهش حاضر است.
منظور از پیکربندي "هر گروهبندي چندبعدي، از مجموعهاي از مشخصات که به لحاظ مفهومی از هم مجزا بوده اما معمولا در کنار هم دیده می شوند"، است. به زبان سادهتر، منظور از پیکربندي سازمانی، گروهبندي سازمانها بر اساس تعداد زیادي از ابعاد و مشخصات آنها است .[15]

تئوري پیکربندي یک جهش بزرگ نسبت به مکتب اقتضایی به شمار میرود که نگاهی کل نگر به مسائل دارد. در حالیکه در جریان غالب اقتضایی، محققین به انتزاعی نمودن مجموعهاي محدود از متغیرهاي ساختاري و اندازهگیري ارتباط آنها با مجموعهاي محدود از مفاهیم موقعیتی انتزاعی میپردازند، رویکرد پیکربندي با درآمیختن الگوهاي مختلف از مفاهیم متفرق تئوري اقتضایی و جمعکردن آنها در یک توصیف غنی و چندمتغیره، به یکپارچه سازي و استحکامبخشی به یافتههاي تئوري اقتضایی کمک میکند.
البته این دو تئوري تفاوتهاي زیادي با هم دارند، بهعنوان مثال در نگرش اقتضایی، روابط معمولا یکطرفه و خطی دیده شده و در هر موقعیت یک حالت خاص بیشترین اثربخشی را دارد ولی در تئوري پیکربندي روابط دوطرفه و غیرخطی دیده شده و به هم پایانی اعتقاد وجود دارد یعنی در هر موقعیت ممکن است چندین حالت اثربخش وجود داشته باشد .[15]
در حوزه مدیریت استراتژیک و مطالعه استراتژيها، توسعه پیکربنديها، یکی از پایههاي تحقیقات و یکی از مورد توجهترین شاخههاي آن است. خصوصا هنگامی که هدف از تحقیق شناسایی الگوهاي غالب سازمانها باشد و یا هنگامی که به علت پیچیدگی متغیرها، مدلسازي و درك ارتباط میان متغیرهاي مجزا با روشهاي سنتی آسان نباشد، اینگونه از پژوهشها یکی از اجزاء اصلی تئوري پردازي به شمار میروند 16]و.[17 علاوه بر اهمیتی که این گونه تحقیقات تاکنون در حوزه مدیریت استراتژیک داشتهاند، محققان توسعه پیکربنديها را یکی از زمینههاي تحقیقاتی مهم در آینده این حوزه میدانند .[18]
همانطور که گفته شد، پیکربندي مجموعهاي از خوشه ها است که هر خوشه از مشخصات و ارتباطات مجزا که به لحاظ درونی با هم همگرا بوده و معمولا با هم اتفاق میافتند، تشکیل شده است. مدلهاي پیکربندي به دو گروه گونه شناسیها3 و دسته بنديها4 تقسیم میشوند. گونه شناسیها مدلهاي چندبعدي هستند که گونه هاي ایدهآلی که هرکدام ترکیب یکهاي از مشخصات سازمان هستند را ارائه میکنند.
گونه شناسی مایلز و اسنو [19] از گونه هاي استراتژیک شرکتها یکی از معروفترین گونه شناسیها در این حوزه است. مطلوب است که گونه شناسیها بهشکلی باشند که شرکتها هرچه به "گونه هاي ایدهآل"5 نزدیکتر باشند،
اثربخشی بالاتري داشته باشند. اما دسته بنديها سیستمهایی براي طبقهبندي هستند که پدیده ها را به مجموعههایی جدا ازهم (یعنی دو به دو ناسازگار) و جامع افراز میکنند.
ما براي دستیابی به هدف این تحقیق، میبایست ترکیبات مختلفی از استراتژي فناوري، استراتژي کسبوکار و عملکرد را شناسایی نماییم، یا به عبارت بهتر پیکربنديهاي توأم این سه متغیر را شناسایی و بررسی کنیم، لذا دو رویکرد مختلف پیشرو داریم:
نخست استفاده از رویکرد قیاسی و توسعه گونه شناسی که در آن ابتدا براساس تئوريها و نظریههاي موجود گونه هاي ایدهآل تعریف میشوند و سپس باید نتایج حاصل را با استفاده از دادههاي تجربی تأیید نمود.
دوم رویکرد استقرایی و توسعهي دسته بندي که در آن دسته ها یا طبقهها از ابتدا براساس دادههاي تجربی تعریف میشوند و سپس خصوصیات هر دسته مورد بررسی قرار میگیرد.
چند دلیل ما را بر آن داشت که در این تحقیق رویکرد استقرایی را بر رویکرد قیاسی ترجیح داده و توسعه یک دسته بندي از شرکتها را براساس متغیرهاي مرتبط با بررسی تجربی ارتباط استراتژي فناوري با استراتژي و عملکرد کسبوکار در صنایع الکترونیک ایران استراتژيهاي تکنولوژي و کسبوکار و همچنین عملکرد کسبوکار ، دنبال نمائیم. از جمله مهمترین این دلایل کمبود و ضعف مطالعات قبلی در این حوزهها در مورد شرکتهاي فعال در ایران، که مورد مطالعهي ما قرار داشتند، بود که صحت انطباق تئوريهایی که عمدتاً در محیطهاي متفاوت از ایران توسعه داده شدهاند با شرکتهاي ایرانی را با شبهه مواجه مینمود، در صورتی که استفاده از رویکرد استقرایی عاري از این مشکل بود، و به ما اجازه میداد بدون پیش داوري، رفتار و استراتژيهاي این شرکتها را مطالعه و تحلیل نمائیم.1
-3 مروري بر پژوهشهاي قبلی استراتژي فناوري و ارتباط آن با استراتژي کسبوکار و عملکرد
در این بخش تحقیقات پیرامون استراتژي فناوري را مرور خواهیم نمود. بدین منظور ابتدا پژوهشهایی را که تاثیر استراتژي فناوري بر عملکرد را مطالعه نمودهاند، خصوصا پژوهشهایی که از تئوري پیکربندي در مطالعه خود استفاده کردهاند، بررسی خواهیم کرد. در ادامه، مطالعات متمرکز بر ارتباط میان استراتژي فناوري و استراتژي کسبوکار (و عملکرد) را بررسی کرده، و در نهایت پژوهشهایی را که با استفاده از تئوري پیکربندي ارتباط میان استراتژي فناوري و استراتژي کسبوکار را بررسی کردهاند، مرور خواهیم نمود.
زهرا و داس2 به بررسی ارتباط میان استراتژي فناوري (نوآوري) و عملکرد مالی شرکتها پرداخته وشش بعد مختلف براي این استراتژي تعریف نموده اند (تمایل به پیشگامی، نوآوري فرآیند، نوآوري محصول، منبع بیرونی براي فناوري، منبع درونی براي فناوري و میزان سرمایه گذاري براي (R&D و با دو مدل مختلف این ارتباط را بررسی کردهاند.
آنها نشان دادهاند که همه ابعاد استراتژي فناوري به جز استفاده از منبع بیرونی براي فناوري بر عملکرد تأثیر مثبت دارند، یعنی شاید بتوان گفت استفاده از منابع فناوري بیرونی تأثیري بر عملکرد ندارد و یا حتی تأثیر منفی بر آن دارد .[20]
زهرا به بررسی نحوه تأثیر انواع محیط بر ابعاد مختلف استراتژي فناوري و همچنین نقش تعدیل کنندگی محیط در ارتباط استراتژي فناوري با عملکرد مالی شرکتها پرداخته و نشان داده که استراتژي فناوري در عملکرد شرکت مهم بوده و ابعاد استراتژي فناوري بهعنوان پیشبینی کننده عملکرد معنیدار (مهم) هستند. همچنین نوع محیط رقابتی شرکت (ازلحاظ میزان خصمانه بودن3، پویایی4 و ناهمگونی5 بازار) بر استراتژي فناوري آن مؤثر بوده و بر شکل و شدت ارتباط میان استراتژي فناوري و عملکرد نیز تأثیرگذار است .[21]

در مطالعهاي دیگر، زهرا به بررسی تفاوت میان استراتژي فناوري و عملکرد در شرکتهاي تازهتأسیس مستقل6 و نشأت گرفته (حمایت شده) توسط شرکتی دیگر7 در صنعت فناوريبیو آمریکا پرداخته است. او نشان داده است که این دو دسته از شرکتها، در غالب ابعاد استراتژي فناوري متفاوت بودهاند. همچنین تاثیر بعضی از ابعاد استراتژي فناوري بر عملکرد مهم تشخیص داده شده است .[2]
ویلبن8، ارتباط میان ابعادي از استراتژي فناوري و عملکرد شرکتهاي تازه عرضه شده براي عموم9 در صنعت نرمافزار را بررسی نموده که از میان ابعاد بررسی شده وضعیت فناوري 10 (میزان پیشگامی در فناوري) و سطح تجربه فناورانه مدیران شرکت مهمترین تأثیر را بر عملکرد داشتهاند .[22]
وي در مطالعهاي دیگر، به بررسی اثر وضع پنج بعد مربوط به مدیریت و استراتژي فناوري در زمان اولین عرضه سهام به عموم (IPO)، بر عملکرد (در اینجا بقاي بلند مدت شرکت) میپردازد و نشان میدهد که گستردگی حوزه پروژههاي R&D، تأکید بر درون شرکت به عنوان منبع فناوري و کمبودن نسبت هزینه R&D به درآمد، در زمان IPO، داراي تأثیر معنیداري بر بقاي بلند مدت شرکتها بوده است .[23]

لنکتات1 و سوان2 نیز تأثیر استراتژي فناوري را بر عملکرد شرکتهاي چند ملیتی فعال در بازار آمریکا بررسی کرده و نشان دادهاند که استراتژي فناوري در عملکرد شرکت نقش دارد و تکیه بر اکتساب فناوريهاي محصول و فرآیند از منابع بیرونی (و نه تحقیق و توسعه درون شرکت)، تأثیر منفی بر عملکرد شرکت دارد .[24] (که این با نتیجهاي که از مطالعه زهرا و داس[20] به دست آمده مشابه است). ژنگ3 و بائو4، ارتباط میان استراتژي فناوري و عملکرد را در شرکتهاي کوچک و متوسط مستقر در یکی از استانهاي چین بررسی کردهاند. آنها ارتباط مستقیمی میان استراتژي فناوري و عملکرد نیافته، بلکه مشاهده کردهاند که استراتژي فناوري از طریق ارتباط با دو متغیر شایستگی فناوري و اکتساب فناوري، بر عملکرد شرکتها تأثیر میگذارد .[25]
هانگ5 و همکاران براي بررسی استراتژي فناوري شرکتهاي فناوريمحور و اثر آن برعملکرد آنها از تئوري پیکربندي استفاده نمودهاند. آنها یک دسته بندي از این شرکتها براساس استراتژي فناوريشان ارائه و ثبات و حرکت بین دسته ها (یعنی تحولات استراتژي فناوري در طول زمان) را بررسی کردهاند. آنها نشان دادهاند که تفاوت میان عملکرد مالی این گروهها معنیدار بوده و در دورههاي زمانی مختلف گروههاي متفاوتی عملکرد بهتري از خود نشان دادهاند .[26]
اما بخش مهمی از مطالعات در زمینه استراتژي فناوري به ارتباط آن با استراتژي کسبوکار (و یا به طور کلی استراتژي سازمان) و تأثیر آنها بر عملکرد اختصاص دارد.
آنتونیو و انساف[27] به بررسی نقش استراتژي فناوري در استراتژي سازمان پرداختهاند. زهرا و همکاران نیز ارتباط میان استراتژي کسبوکار و استراتژي فناوري را بررسی و آن را پویا و تعاملی میدانند و بر اهمیت یادگیري سازمانی و بهرهگیري از دانش خلق شده در این ارتباط تأکید دارند .[9]
بري6 و تگرت7، ارتباط میان استراتژي تکنولوژي و استراتژي بنگاه را در شرکتهاي کوچک با فناوري برتر بررسی کرده و نشان دادهاند که در شرکتهاي مزبور استراتژي فناوري و استراتژي بنگاه به شدت و بهگونه اي تکاملی به یکدیگر مرتبطند: در نخستین مراحل عمر شرکت هر دو در فعالیتهاي R&D ریشه دارند در نتیجه کسبوکار فناوريمحور است و استراتژيها بیشتر غیررسمی و انعطافپذیرند. با رشد شرکت و بلوغ فناوري ملاحظات بازاریابی نقش عمده پیدا میکنند، کسبوکار بازارمحور شده و استراتژيها رسمیتر میشوند. آنها معتقدند که به طور کلی پذیرفته شده است که منافع مهمی از یکپارچهسازي استراتژي فناوري در استراتژي بنگاه، قابل دستیابی است .[28]
شریف8 این موضوع را در کشورهاي در حال توسعه مورد توجه قرار داده است .وي چهار نوع استراتژي کسبوکار و چهار نوع استراتژي فناوري را معرفی شده و از تلاقی این دو دسته بندي، چارچوبی ساده براي یکپارچهسازي استراتژيهاي فناوري و کسبوکار خصوصاً براي کشورهاي در حال توسعه ارائه شده است .[6]
داولینگ9 و مکگی10 اثر استراتژيهاي کسبوکار و فناوري و اثر متقابلشان را بر عملکرد شرکتها در صنعت تجهیزات مخابراتی مطالعه کردهاند. آنها نشان دادهاند که شرکتهایی که استراتژي رهبري هزینه گسترده را دنبال کردهاند موفق بودهاند و همچنین نشان دادهاند سرمایه گذاري بیشتر در R&D با عملکرد بالاتر مرتبط است. نتیجه مهم دیگر مطالعه آنها نشان دادن این نکته است که استراتژي کسبوکار و استراتژي فناوري اثر متقابل مهمی بر عملکرد دارند .[10]
لفبوره11 و همکاران، ارتباط میان استراتژي کسبوکار و محتوا فرایند استراتژي فناوري را در شرکتهاي تولیدي کوچک متوسط بررسی کردهاند. براي این کار، آنها ابتدا اعتبار گونه شناسی پورتر از استراتژيهاي کسبوکار را بررسی و تأئید نموده و سپس ارتباط استراتژي فناوري را در این شرکتها با گونه هاي مختلف استراتژي کسبوکار بررسی کردهاند .[8]


اسپیتال و بیکفورد، ارتباط میان استراتژيهاي فناوري و کسبوکار را با عملکرد، در سطوح مختلف پویایی فناوري محصول در محیط، بررسی کرده و نشان دادهاند که در محیطی که پویایی فناوري محصول بالاست، شرکتهاي موفق استراتژي تمایز با نوآوري محصول و استراتژي تمایز با خدمات را انتخاب میکنند. به علاوه استراتژي فناوري آنها از عمق بیشتري (سرمایه گذاري بیشتر روي R&D، تمرکز بر تکنولوژيهاي کلیدي) برخوردار است. در محیطی با پویایی فناوري محصول پائین، شرکتهاي موفق، تمایز در فروش و استراتژي تمرکز را انتخاب میکنند (البته از ضعف در تمایز خدمات هم خودداري میکنند)، به علاوه در استراتژي فناوري خود، حوزه فناورانه را گستردهتر میگیرند (یعنی از تمرکز زیاد روي فناوريهاي پایه خودداري میکنند).
همانطور که دیده میشود این نتایج با تئوري پیکربندي سازگار است. به عبارت دیگر، آنها براساس سه متغیر محیط، استراتژي کسبوکار و استراتژي تکنولوژي، دو خوشه از شرکتهاي موفق را شناسایی کردهاند .[3]
در یک مطالعه مهم دیگر، زهرا و کاوین1، به بررسی ارتباط میان ابعاد استراتژي کسبوکار، استراتژي فناوري و عملکرد پرداختهاند. آنها ابتدا بر اساس ابعاد مرتبط از استراتژيهاي کسبوکار و فناوري، یک گونه شناسی براساس ابعاد استراتژي کسبوکار و استراتژي فناوري ارائه کردهاند 4) گونه ایدهآل).
سپس براساس ابعاد استراتژي کسبوکار یک دسته بندي از شرکتها ارائه و تفاوت میان استراتژي فناوري در خوشههاي مختلف این دسته بندي و تأثیر آن بر عملکرد را بررسی کردهاند. آنها در این تحقیق نشان دادهاند که استراتژي فناوري در شرکتهاي داراي استراتژي کسبوکار مختلف، متفاوت بوده و هماهنگی بین این دو استراتژي بر عملکرد شرکتها مؤثر است .[1] همانطور که دیده میشود نتایج این تحقیق نیز با تئوري پیکربندي سازگار بوده و بر لزوم در نظر گرفتن این دو استراتژي در توسعه پیکربنديهاي سازمانی اشاره دارد.
پیش از آنکه وارد بخش اصلی فرآیند این تحقیق براي توسعه یک دسته بندي از شرکتها بر اساس استراتژيهاي فناوري وکسبوکارشان شویم، در بخش بعدي باید پیکربنديها و دسته بنديهاي مختلفی که بر اساس این دو استراتژي توسط محققان ارائه شدهاند را معرفی نماییم. آشنایی با این دسته بنديها، علاوه بر کمکی که به ساخت پیکربنديهاي مورد نظر ما میکند، در نامگذاري و تفسیر دسته هاي شناسایی شده در این تحقیق کمک شایانی خواهد نمود.
-4 دسته بنديهاي ارائه شده از استراتژيهاي فناوري و کسبوکار
1-4 انواع استراتژي فناوري
در حوزه فناوري و تصمیمات و اقدامات مربوط به آن، گونه شناسیها و دسته بنديهاي مختلفی ارائه شده است اما مطالعات کمتري مستقیما به گونه شناسی یا دسته بندي استراتژي فناوري پرداختهاند.
در کارهاي اولیه، استراتژي فناوري بیشتر بر اساس زمان ارائه فناوري جدید طبقهبندي میشد. فریمن [29]، استراتژيهاي نوآوري تکنولوژیکی را به شش دسته تقسیم و به ویژه بر روي تفاوتهاي ظریف انواع دنبالهروي تاکید میکند که این شش طبقه عبارتند از:

.1 تهاجمی: طراحی شده براي کسب رهبري (پیشگامی)
در فناوري و بازار از طریق جلوتر بودن از رقبا در ارائه فرآیندها و محصولات جدید.
.2 تدافعی: آماده بودن براي ارائه محصول به بازار درست پشت سر پیشگام.
3. تقلیدي: در حالیکه هدف از استراتژيهاي تدافعی تولید محصولاتی است که بهینه شده محصولات پیشگامان باشد، استراتژي تقلیدي آن است که یک شرکت محصولات شرکت(هاي) نوآور را تقلید کند.
4. وابسته: که در آن یک شرکت میپذیرد که به شکل اقماري عمل کند یا زیر مجموعه یک شرکت قويتر باشد. نوآوري نتیجه یک درخواست خاص از سوي مشتریان است.

5. .5 سنتی: مطابق با استراتژي شرکتهایی است که در صنایعی فعالیت میکنند که بازار، متقاضی تغییر نیست و اجباري براي رقابت وجود ندارد.
.6 فرصت طلب: که براساس استراتژي کسب موقعیت مناسب عمل میکند.
میدیک و پچ [29] نیز چهار نوع از استراتژي فناوري: "اول به بازار"، یا پیشگامی، "دوم به بازار"، یا دنبالهروي سریع، حداقلسازي هزینه یا "دیر به بازار" و "تقسیمبندي بازار" یا متخصص شدن را تشخیص دادهاند.
شریف چهار نوع استراتژي فناوري شناسایی نموده و خصوصیات هر دسته و ارتباط آنها با استراتژيهاي کسبوکار را بررسی نموده است. این چهار نوع استراتژي فناوري عبارتند از :[6]
- استراتژي رهبري فناوري1 (از طریق تولید فناوريهاي جدید)،
æ استراتژي دنبالهروي فناوري2 (از طریق تطابق بخشی بکارگیري فناوريهاي پیشرفته)،
- استراتژي بهرهگیري فناوري3 (یعنی استفاده از فناوريهاي استاندارد در بازارهاي در حال رشد) و
- استراتژي ادامهدهی فناوري4 (یعنی استفاده از آخرین ظرفیتهاي فناوري هاي قدیمی).
باسانت[30] نیز به چهار دسته استراتژي در این زمینه اشاره میکند که شامل انجام تحقیق و توسعه، خرید فناوري خارجی، ترکیب دو استراتژي فوق و منفعل باقی ماندن از لحاظ تکنولوژیکی میشود.
از دیگر دسته بنديهاي ارائه شده می توان به گونه شناسی کیهزا (2001) اشاره کرد که در آن پنج نوع استراتژي فناوري را روي ماتریس فناوري/کاربرد مشخص میکند .[29]
هانگ و همکاران[26] نیز روي انتخابهاي استراتژیک فناوري (شامل چهار تصمیم اصلی این حوزه، یعنی پیشرو یا دنبالهرو بودن، میزان درگیري در تحقیق و توسعه، وسعت حوزه فناوري و ساختار مدیریت نوآوري) و اثر آنها بر عملکرد شرکتهاي مبتنی بر فناوري برتر تایوان مطالعه کرده و شش دسته یا خوشه مختلف را شناسایی نمودهاند.

2-4 پیکربنديهاي استراتژي کسبوکار

در حوزه استراتژيهاي کسبوکار، گونه شناسیها و دسته بنديهاي زیادي انجام شده که از معروفترین آنها میتوان به گونه شناسی مایلز و اسنو و استراتژيهاي ژنریک پورتر اشاره نمود. این دو گونه شناسی توسط بسیاري از محققین به عنوان دو چارچوب تحلیلی غالب در این حوزه معرفی شدهاند (بهعنوان مثال .([31-33]
از نظر مایلز و اسنو، سازمانها براي پاسخگویی به سه مساله مهم که پیشرو دارند، یعنی مساله کارآفرینی (یا انتخاب قلمروي محصول-بازار)، مساله مهندسی (انتخاب فناوريهاي محصول و فرایند) و مساله اداري (نحوه اداره سازمان) باید داراي استراتژي منسجم و هماهنگ باشند. بر این اساس و توجه به نحوه پاسخگویی سازمانها به سه مساله فوق، آنها سازمانها را به چهار دسته مدافعان5، فرصتجویان6،
تحلیلگران7 و منفعلان8 تقسیم نمودهاند. در این میان سه دسته نخست گونه هاي ایدهآل و اثربخش بوده و گونه چهارم ناکارامد بهشمار میرود. مدافعان مساله کارآفرینی خود را با ایجاد یک قلمروي با ثبات و محدود حل میکنند و این کار را با توسعه یک فناوري کلیدي بسیار پرهزینه- کارآ و با هدف تمرکز بر بخش کوچکی از کل بازار بالقوه انجام میدهند. آنها کمتر محیط را به امید یافتن فرصتهاي جدید جستجو میکنند. سیستم اداري آنها بر برنامهریزي، کارایی هزینه، کنترل متمرکز و حفظ ثبات از طریق ساختار وظیفهاي استوار است. رشد مدافعان از طریق نفوذ در بازار و در صورت امکان توسعه محدود محصولات جدید است. یک مدافع خوب، قادر به حفظ بخش کوچکی از بازار که در اختیار دارد و جلوگیري از وزود راحت رقبا به آن در طول زمان است. فرصتجویان قلمروي گسترده و دائما در حال توسعهاي را هدف قرار داده و به طور مداوم بازه وسیعی از شرایط و رویدادهاي محیطی را براي یافتن محصولات جدید و فرصتهاي جدید بازار پایش میکنند. آنها از فناوريهاي متنوع و انعطافپذیر استفاده نموده براي حفظ انعطافپذیري
از رسمیت کم و کنترل غیرمتمرکز تمایل دارند. تحلیل گران میانه دو گونه فوق قرار دارند و در عین اینکه به دنبال حفظ مجموعهاي از محصولات و مشتریان سنتی خود هستند، درصدد یافتن فرصتهاي جدید بازار و محصولات جدید نیز هستند. آنها در حل مسائل مهندسی و اداري خود نیز ترکیبی از راهحلهاي دو گونه قبلی را اتخاذ میکنند. اما منفعلان توانایی پاسخگویی مناسب به محیط را ندارند و در نتیجه با بیثباتی و عملکرد ضعیف دست به گریبانند. این شرایط ناشی از نداشتن استراتژي روشن، ناتوانی ساختار و فرآیندهاي هماهنگ با استراژي انتخابی و یا حفظ استراتژي نامتناسب با تغییرات محیطی است. (مایلز و اسنو، 1978؛ به نقل از ([31]تحقیقات متعددي از گونه شناسی مایلز و اسنو پشتیبانی و یا از آن استفاده نمودهاند. زهرا و پیرس1، تحقیقاتی که از گونه شناسی فوق پشتیبانی نمودهاند را مرور کردهاند .[32] در در تحقیقات مختلفینیزاز این گونه شناسی استفاده و توسعههایی بر آن پیشنهاد شده (مثلا 32]و([33 و یا اعتبار آن در صنایع مختلف بررسی شده است. مثلا مور2 قابلیت کاربرد آنرا در صنعت خردهفروشی بررسی و تائید نموده است .[34] پورتر بیان نمود که شرکتها براي غلبه بر نیروهاي رقابتی و پیشی بر رقبا، میتوانند سه گونه استراتژي اتخاذ نمایند. این سه گونه از استراتژي که پورتر آنها را استراتژيهاي ژنریک نامیده است عبارتند از: رهبري هزینه (کلی یا گسترده)3، تمایز4 و تمرکز.5 علاوه بر این گونه هاي ایدهآل و اثربخش، پورتر به یک گونه ناکارآمد نیز تحت عنوان "در میانه مانده"6 اشاره میکند که مربوط به شرکتهایی است که توان اتخاذ و اجراي کامل هیچکدام از استراتژيهاي فوق را ندارند .[35]

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید