بخشی از مقاله
بررسی نقش مرکز موسیقی در چگونگی ارتقاء فرهنگی جامعه
چکیده
موسیقی بعد از زبان مهمترین پایه فرهنگی هر قوم و ملت است. این پدیده با پویایی جامعه، با نهادهای اجتماعی- فرهنگی، همانند اسـطوره، مـذهب، هنر و ... و نهایتاً بنیانهای معیشتی و شرایط زیست انسانها هم در طبیعت و هم در تایخ سر و کار دارد. پیدایش پدیـده موسـیقی نـزد انسـان غریـزی است ، چنانکه نهاد شعر گویی او نیز چنین است . از هنگامی که انسان وارد اجتماع شد و تمدن فرهنگـی خـاص در جامعـه او شـکل گرفـت ، پدیـده موسیقی نیز دستخوش تحولات کمی و کیفی ، همراه به توسعه آلات و سازها ، چهره سنتی و بومی بخود گرفت و جزء مهمـی از اصـول فرهنـگ ملـل بشمار آمد . رفته رفته صاحبان زر به رموز و اعجاز موسیقی در مخ اخلاق امتها و قدرت آن در اسـتثمار و انحـراف جوامـع پـی بردنـد و آنـرا از مسـیر طبیعی و متکامل خود خارج نمودند . در طول قرون متمادی تا عصر حاضر ، روند تاریخی هنر موسیقی ، همواره در وادی پر جت و خیری بـوده اسـت و سیمای سراب گونه و مبتذل آن تا خضیض ذلت سقوط کرده و چهره واقعی آن نیز در کنکاش برای بقاء در ستیز بوده است.
واژه های کلیدی: مرکز موسیقی ،جامعه ، ارتقاء فرهنگ
مقدمه
به راستی اگر گونه گونی بی شمار آفرینش های هنری در فراخنای تاریخ پر پیچ وخم تمدن بشر نبود، چه بسا بسیاری از جلوه های راستین فرهنگ جامع انسانی، مکتوم و ناشناخته باقی می ماند.از این رهگذر، هزاران سال است که آگاهی وشناخت ما از انسان وفرهنگ او امکان پذیر گشته و هنرهای گونه گون همچون موسیقی ،شعر ،نقاشی ، معماری،مجسمه سازی،رقص ،تئاتر و غیره به مثابه یکی از راه های بیان دانش و اشتیاق بشر،نقش ارزنده ای در بافت کلی فرهنگ جامعه بزرگ بشری،ایفا کرده است.(فلامکی ،.(11 هرگونه تجربه حیاتی و رفتار انسانی که از مرز دانش و تجربه علمی روزمره در گذرد برای آنکه قابل تبیین و توضیع گردد به زبان متعالیتر و والاتر از کلام متعارف نیاز دارد و این همانا زبان رقص، موسیقی، شعر و یا هر هنر دیگری که به قول پل کله بتواند »نادیدنیهای را قابل رؤیت سازد« است (گارودی، .(33:1389
از موسیقی به عنوان غذای روح انسان یاد میشود. این با فضای مکانی معماری متناسب شود و بیننده معماری از ارتباط با دو پدیده موجود به نوعی آرامش روحی دست یابد. این بیننده فضای معماری است که با وجود فضای متناسب موسیقیایی بایستی حرکت کند و این حرکت نیاز به زمان دارد، و بدین ترتیباست که زمان اصطلاحاً تبدیل به بعد چهارم در درک فضا می شود. شاید یک موسیقی آرام عدم حرکت را هم باعث شده و به یک تمرکز روانی در شنونده منجر شود (گروتر، 1388، .(420
در این زمینه گرایش عمومی مردم به موسیقی به عنوان جزء جدایی ناپذیر زندگی بشر وگرایش آنها به انواع موسیقی به خصوص موسیقی های متنوع جهان سعی شده تامکانی برای احیائ موسیقی زمینه ساز تحقیق جهت گسترش مراکز فرهنگی گردیده است. بنابراین برای ارائه جایگاه هنر موسیقی با توجه به مفاهیم فرهنگی، فلسفی، اجتماعی و اعتقادی آنها، طراحی مجموعهای که بیانگر حالات و روحیات این دو هنر بوده مدنظر باشد.ساخت مراکز فرهنگی در سطح کشور و در مواردی بین المللی، کمک بزرگی در این راستا خواهد کرد. این مرکز ضمن آنکه می کوشد فضای مناسبی را برای پاسخگویی به نیازهای جامعه فراهم آورد، بایستی بکوشد معماری را ارائه بدهد که اثر گذار باشد و هویتی خاص را القا کند و در کنار آن حال و هوای ایرانی خود را حفظ کند.
در این مقاله سعی شده کلیاتی در زمینه موسیقی و تاثیر آن بر ارتقاء فرهنگی جامعه بیان گردد ودر انتها به بررسی برخی نمونه های موردی موفق که طبق اصول فرهنگی جامعه طراحی مناسبی داشته اند اشاره گردیده است عبارتند از : خانه موسیقی آتزن دانمارک ، خانه موسیقی کاسادا، مرکز سمفونی مورتون میرسون، تالار کنسرت والت دیزنی، تالار تنریف.
آشنایی با موسیقی
موسیقی، به هر نوا و صدایی گفته میشود که شنیدنی و خوشآیند باشد و انسان یا موجودات زنده را دچار تحول کند. در واقع موسیقی بیان احساسات انسان است به وسیله اصوات و هنری است دارای نوا و سکوت واژه موسیقی از واژهای یونانی و گرفته شده از کلمه (Mousika) و مشتق از کلمه (Muse) است که نام رب النوع حافظ شعر و ادب و موسیقی یونان باستان میباشد.
واژه موسیقی که در عربی قَی تلفظ میشود، نیز ریشه یونانی دارد. از زمان منصور خلیفه عباسی توجه به آثار یونانی آغاز شد و سپس در دوران هارون پنجمین خلیفه عباسی با تأسیس بیتالحکمه به اوج خود رسید. در همین دوران بود که واژه موسیقی رواج پیدا کرد و بهتدریج جایگزین غناء عربی شد.
از دو هزار سال پیش تا کنون، کلمه »موز« پایه »موزیک« قرار گرفته و آن را فقط به هنر موسیقی یا »موزیک« منحصر کرده است. با اینکه موسیقی همزمان پیدایش بشر وجود داشته ولی از این تاریخ، فورم و معنی و ثابتی به خود گرفته است.
در تعریف این هنر گفته شده؛ موسیقی تراوش احساسات و اندیشههای آدمی و مبین حالات درونی وی میباشد. شنیدن یک آهنگ آرامبخش و جذاب میتواند پایانپذیر خستگی روزانه شما باشد.
براساس مدارک موجود واژە موسیقی و همخانوادههای آن در مفاتیحالعلوم خوارزمی و رساله موسیقی اخوانالصفاء دیده میشود که هر دو متعلق به سده چهارم هجری است. خوارزمی در تعریف موسیقی میگوید: موسیقی به معنی پیوند آهنگهاست... .
تعریف ساده موسیقی یا صداهای موسیقایی، صداهای خوشایندی میشود که انسان از شنیدن آنها احساس لذت میکند.
با بالا رفتن سطح فرهنگ و هنر معلوم شد صداهای خوشایند، صداهایی هستند که از نظمی خاص پیروی میکنند و بین آنها نسبتهای معینی وجود دارد. برای همین عدد در موسیقی دارای اهمیت بسیاری است.
ابوعلیسینا نیز در تعریف این هنر میگوید: موسیقی علمی است ریاضی که در آن از چگونگی نغمهها، از نظر ملایمت و تنافر و چگونگی زمانهای بین نغمهها بحث میشود تا معلوم شود که لحن را چگونه باید تألیف کرد.
ابونصر فارابی در احصاءالعلوم موسیقی را علم شناسایی الحان میداند که شامل دو علم است: یکی علم موسیقی عملی و دیگری علم موسیقی نظری. امروزه نیز این تقسیمبندی در موسیقی وجود دارد.
افلاطون در تعریف موسیقی میگوید: موسیقی یک ناموس اخلاقی است که روح و جهانیان و بال به تفکر و جهش به تصور و ربایش به غم و شادی و حیات به همه میبخشد.
مرحوم خالقی در کتاب نظری به موسیقی مینویسد: موسیقی صنعت ترکیب اصوات و صداهاست بهطوریکه خوشایند باشد و سبب لذت سامعه و انبساط و انقلاب روح گردد.
بتهوون در تعریف موسیقی میگوید: موسیقی مظهری است عالیتر از هر علم و فلسفهای.
موسیقی فراتر از تعریف در الفاظ است و شگفتی آن نیز در همین است. موسیقی جبران ناکامیهای زبان است و شیوهای برای بیان احساسات ناملموس. احساساتی که نمیدانیم چه هستند. آنجا که زبان از گفتن باز میماند، موسیقی مأمنی میشود برای روح و زبانی میشود برای بیان احساسات و ناگفتههای ناشناخته.
موسیقی هرچه هست، سرچشمهای از درون انسان دارد و مخلوقی است که از روح آدمی جان گرفته و به روح آدمی جان میدهد. موسیقی، طنین از دل برآمدهای است که لاجرم بر دل مینشیند. ولی از چه دلی برآمده و بر چه دلی مینشیند؟
موسیقی فقط غذای روح و زبان احساسات نیست، بلکه درمانی برای جسم نیز هست. تحقیقات نشان داده موسیقی که ترکیبی از صداهای گوناگون است، روی عملکرد و متابولیسم بدن تأثیر میگذارد و اثری مستقیم روی بخشهای اصلی بدن از جمله غدد گوناگون، قلب، دستگاه تنفسی، مغز و ... دارد و موسیقی به عنوان ترکیبی »منظم« و »زیبا« از اصوات، تأثیری مثبت روی جسم نیز میگذارد.روح انسان است که زیبایی موسیقی را میفهمد و این روح است که مانند یک استاد خبره زیباشناسی در مورد موسیقی قضاوت میکند. (ثابت زاده ،1381،.(118
زیبایی شناسی در موسیقی
زیباییشناسی در موسیقی دارای 2 جنبه تحلیلی و ترکیبی است. زیباییشناسی تحلیلی مربوط به زیبایی اصوات و نوای سازهاست و موج برخاسته از پیانو و ناله و افغان ویولن و کمانچه و ... همه واژههای زیبایی هستند برای گفتن سخنی زیبا، ولی بعد ترکیبی موسیقی برمیگردد به »نظم« و »آهنگی« که هنرمند با کنار هم چیدن نتها و آواها میآفریند.
موسیقی دارای 2 شکل میباشد یعنی در 2 حال قابل بررسی و تحلیل میباشد. اول، موسیقی عملی: مانند سازنواختن، آواز خواندن، آهنگ ساختن و دوم، موسیقی علمی(تئوری).
این 2 همیشه لازم و ملزوم یکدیگر هستند. چون وظایف موسیقی تئوری تنها این نیست که آن چیزهایی را جستجو نماید که موسیقی عملی روشن و پایه گذاری کرده، بلکه، بایستی کوشش کند تا آسانترین قانون طبیعی را که گوش انسانها را به موسیقی آشنا مینماید پیدا کند.
موسیقی هنری است که انسان توسط آن و به کمک اصوات تمام هیجانات و احساسات خود را بیان میکند، این هنر از طریق حس سامعه بر ما اثر میگذارد اما تأثیری که قطعهای واحد در شرایطی مساوی روی اشخاص مختلف باقی میگذارد به دلیل روحیات، درجه حساسیت و به جهت آموزش و تربیت افراد بسیار گوناگون و متفاوت است. تمام قطعات موسیقی در ذات خود سبک، شخصیت و رنگی خاص خود دارند، و این آهنگساز است که میباید وسیلهای پیدا کند تا به مدد آن بتواند، سبک، شخصیت و رنگی را که خود دریافته و برای اجرای درست و صادق اثر لازم است آن را به اجرا کننده یا خواننده و یا مطالعه کننده انتقال دهد و تفهیم کند.
مبدا و آغاز پیدایش اصطلاحات موسیقی برای تعیین و اعلام و بیان شیوه و اسلوب اجرای موومانها (حرکتهای ریتمیک) مختلف و حالات متفاوت قطعات موسیقی از هم، از اینجا ناشی میشود و در نتیجه به آهنگساز این امکان را می دهد تا بتواند تفکرات خصوصی و برداشتهای شخصی خود را به نوازندگان و اجرا کنندگاه القا کند. بشر با درک زیبایی از طبیعت الهام گرفت و با تقلید اشکال و آهنگهای طبیعی و انعکاس این آثار، موسیقی را که یکی از عوامل مهم ابراز احساسات و بیان زیبایی است به وجود آورد و آن را به صورتهای گوناگون منعکس کرد. رقص و شعر و موسیقی با بشر بوجود آمد و انسان از زمانی که پا به عرصه وجود گذاشت و در آغوش طبیعت بدون قید وبند و به طور آزاد مانند حیوانات در ظلمت جهل و نادانی زندگی میکرد، دارای احساسات و عواطف و واجد تاثرات حالات نفسانیی مانند بیم و امید، غم و شادی، میل و نفرت، و سایر کیفیات درونی و در دوران زندگانی نیز پیوسته و محکوم عواطف احساسات خود بوده است. (ثابت زاده ،1381،.(98
فرهنگ
در راستای تحلیل و بررسی روند آفرینش یک اثر هنری ،ضرورتاً ابتدا باید عامل »فرهنگ« که شالوده پنـدار و اندیشـه انسـان راپی می ریزد و دیگر عوامل و عناصر طبیعی که ساخت و بافت کلی فرهنگ فردی هنرمند را شکل می بخشند،مورد کنـد و کـاو قرار گیرند.واژه فرهنگ در زبان فارسی از دو جزء »فر « و »هنگ« تشکیل شده که »فر« به معنـای بـالا ،جلـو و بـر و »هنـگ « بـه معنای کشیدن،که معنای لغوی این واژه بالا کشیدن و برکشیدن است.استفاده ازواژه ی فرهنگ این استدلال را کنار میگـذارد کـه هر چیزعامیانه ی را نمی توان بنا به تعریف فرهنگ دانست.(فلامکی،16،».(1387فرهنگ پدیده ای است که کیفیت زندگی را ارتقاء می دهد« این جامع ترین،فشرده ترین ودر عین حال گویاترین تعریفی است که از فرهنگ می توان