بخشی از مقاله

تأملی صدرایی بر دیدگاه معناساز هیدگر

چکیده

علی رغم اکراه ابتدایی که در باره مرگ وجود دارد، اظهار نظرهاي متعددي در این رابطه مطرح شده که حاکی از نقش سرنوشت ساز این مقوله در زندگی انسان است. نظرات نشان دهنده آن است که این مقوله در کیفیت تلقی و معنایی است که از حقیقت زندگی براي خود می سازیم. نگاه غالب در جهان، مرگ را مانع معنادار بودن زندگی می داند و مواجه شدن با آن را امري ناگوار قلمداد می کند. هیدگر مسیر دیگري انتخاب می کند. او مواجهه با مرگ را به عنوان یک واقعیت ناگسستنی از زندگی، لازم می داند. از نظر وي، مرگ نه تنها مانع معنایابی براي زندگی نیست؛ بلکه برعکس یکی از دلایل معناداري نیز به شمار می آید.

 بررسی نظرات هیدگر از دیدگاه فیلسوف متأله اسلامی که نسبت به مرگ دیدگاه هاي ویژه اي را ارایه نموده و آن را در ادامه مسیر تکاملی بشر، امري شاخص به ارزیابی می کند، موضوع قابل توجه این نوشتار است. از دیدگاه صدرالمتألهین انسان در مسیر حرکت جوهري خویش و با فهم مرگ ضمن تأهب و آمادگی براي آن و اغتنام از فرصت هاي خود، راه خود را به سوي سراي بی زوال و پایدار می یابد. این امر باعث حرکت و شوق انسان به سوي تقرب به حق می گردد و به این لحاظ امري معنا بخش و حرکت آفرین است. بدین ترتیب تصور یأس از این دیدگاه قابل تصور نخواهد بود.

کلید واژه ها: مرگ، دازاین، معناي زندگی، تکامل، حرکت جوهري، تأهب

مقدمه

قبل از شروع بحث لازم است این مطلب تذکر داده شود که مقصود از ارایه این نوشتار نه نقد آراء هیدگر است و نه ارایه یک نگرش تطبیقی – به معنی دقیق کلمه –از آراء دو فیلسوف بزرگ غرب و شرق که مطمئناً مقتضی این کار بزرگ تسلط و احاطه کامل بر آراء آن ها در تمام نوشته ها و گفته هاست که از عهده این ناچیز برنخواهد آمد. هدف این مقاله که در عنوان نیز بدان تأکید شده، دقت در برخی از آراء هیدگر - فیلسوف برجسته غرب – می باشد که در باره مرگ بیان شده است. این دقت نیز بدون مبنا نبوده وسعی شده مبتنی بر آراء فیلسوف برجسته مشرق زمین صدرالمتألهین شیرازي باشد.

مارتین هیدگر - - Martin Heidegger,1889 - 1976 یکی از فیلسوفان وجوي - existetialist - مشهور و تأثیرگذار معاصر به شمار می رود که اگر او را بنا به نظر برخی از صاحب نظران، برجسته ترین فیلسوفان قرن بیستم ندانیم، با توجه به شهرت و استقبالی که در گذشته و حال از نوشته ها و نظرات بدیع وي به عمل آمده، دست کم در زمره اندیشمندان کم نظیر غرب قرار دارد. در میان نوشته هاي او کتاب »هستی و زمان« به طور چشمگیري مورد توجه صاحب نظران واقع شده است. او نیز مانند بسیاري از اندیشمندان اگزیستانس، به مباحث وجودشناسی علاقمند بوده و نیز مانند آن ها به بایستگی تغییر رویکرد نسبت به تأملات وجودشناسانه فیلسوفان گذشته، تأکید کرده است. در میان مباحثی که وي در اطراف وجود به آن پرداخته، بحث »مرگ« است که در حقیقت ارتباط وثیقی با فهم حقیقت هستی داشته و ترابط آن با »زمان« را روشن تر می سازد. این بحث به طور عمیق با معنایی که هیدگر از زندگی و وجود انسان - دازاین - ارایه می دهد، در ارتباط است.

رویکرد وي در این باره در زمانی که با توجه به مادیگرایی حاکم بر غرب، با نوعی انزجار و وحشت از مرگ روبرو هستیم، مهم و سرنوشت ساز است. به نظر می رسد براي آشنایی با فضاي دیدگاه هاي مختلف شاید لازم است پیش از بیان دیدگاه هیدگر، نیم نگاهی به دیدگاه اندیشمندان غربی به مرگ و تأثیري که آن در ارایه معنایی قابل قبول براي زندگی خواهد داشت، داشته باشیم.

نگاه هاي رایج

براي بیان دیدگاه هاي رایج، مطالب را با جمله اي از یکی از مرگ پژوهان معاصر آغاز می کنیم. کاماث در کتابی که در مقوله مرگ و ارتباط آن با زندگی نگاشته، به این واقعیت اشاره می کند که اندیشه در باره مرگ براي بسیاري آنچنان وحشتناك است که ترجیح می دهند به طور ناگهانی بمیرند تا وقت و فرصت نیابند که به خود بنگرند؛ سرگیجه بگیرند و بترسند. - کاماث، - 15:1381 این ترس غیر قابل انکار از رخدادي نه چندان شفاف در زندگی که بر اساس آن تمام زحمات انسان به آنی ویران می شود، از دیرباز انسان را به این پرسش مواجه می کند که چرا باید زندگی کنیم و بعد منتظر این بمانیم که به عدم تبدیل شویمآیا. اساساً زندگی با توجه به ویرانگري مرگ می تواند امري معنادار و ارزشمند تلقی شود؟ این سؤالات به طور جدي مورد توجه بسیاري از اندیشمندان قرار گرفته است.

در این میان بسیاري از اندیشمندان غرب که در موضوع معناي زندگی - Meaning of life - به بحث می پردازند، با وجود مقوله مرگ، در نظر گرفتن معنایی براي زندگی را غیر ممکن می شمرند. سوزان ولف - - susan wolf در مقاله قابل توجه اش در دائره المعارف فلسفی راتلج در این باره می گوید: »توجه به گریزناپذیري - - Inevitability مرگ، معناي زندگی را مشکل آفرین می کند. مسأله پوچی به سرعت به بسیاري از مباحث کسانی که جهان را بی احساس - dindifferent - می دانند، راه یافته است. اینان استدلال می کنند که گرچه زندگی ما معنا ندارد، اما باید چنان زندگی کنیم که گویی زندگی معنادار است.

او می افزاید در برابر این پوچی بعضی از خودکشی - suicid - ، دیگران از مخالف خوانی - Defiance - i و بعضی دیگر از رندي - Irony - i i دفاع می کنند. مرگ به عنوان انقطاعی ابدي که شیرازه تمام زحمات انسان را براي همیشه از هم می پاشد، می تواند زوال معناي فرضی زندگی به شمار آید. زوالی دردناك و وحشتناك که انسان در پی آن نمی تواند به کمترین امور زندگی خود امیدوار باشد. او تنها می تواند فکر خود را به امور دیگري متمرکز کند، تا از وحشت ناشی از ابتلاي بدان بکاهد.

اگر بنا به نظر فوق، مرگ پایان همه چیز در نظر گرفته شود و معناي زندگی به کلی، مضمحل شود، چاره کار چیست؟ با زندگی روزمره خود چگونه معامله کنیم؟ در این باره تنها چاره اي که می تواند سبب معناي ابتدایی شده و به وسیله آن زندگی قابلیت تحمل را پیدا کند، نظر ریچارد تیلور - Richard Taylar - خواهد بود که ولف نیز در مقاله خود بدان اشاره اجمالی می کند. - - ibid تیلور که یکی از مهمترین نظریه پردازان معاصر در موضوع معناي زندگی است، کتابی به نام »نیک و بد - Good and Evil - « را به رشته تدوین در آورده که حتی برخی از منتقدان آن را کتابی ممتاز قلمداد کرده اند.

او در این کتاب – فصل هیجدهم از آن – معتقد است براي این که بی معنایی در نظر گرفته شده براي زندگی چندان آزار دهنده نباشد، باید ساحت معناداري را از جهان بیرون به درون و ذهن انسان آورد. او توضیح می دهد که اگر معناي زندگی بنا به موانعی مانند مرگ با مشکل مواجه است، باید به نوعی به اهداف توهمی و غیر واقعی روي آورد که زندگی را از منظر شخص زندگی کننده، معنادار جلوه دهد و همین تصور فرد براي معنادار بودن حیات کافی است.

او در این رابطه به افسانه سیسیفوس - i i i - sisyphus اشاره می کند. سیسیفوس کسی بود که از سوي خدایان یونانی محکوم شده بود روز تا شب کاري را به انجام رساند که هیچ فایده اي بر آن مترتب نبود. او مجبور شده بود در طول شبانه روز بدون هیچ هدفی سنگی بزرگ به بالاي تپه بغلطاند و بعد آن را به پایین بیاورد. تیلور چاره کار براي این کار بی فایده را تلقی و »توهم فایده مندي« آن هم به هر صورت ممکن از سوي سیسیفوس، می داند: »فرض کنید که خدایان, در اقدام بعدى خود, شریرانه بر سیسیفوس رحم می آوردند و در درون ]او[ غریزه اى عجیب و غریب و غیر عقلانی… براى غلتاندن سنگ جاى میدادند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید