بخشی از مقاله
چکیده
ادبیات تعلیمی از جمله انواع ادبی است که به دلیل توجه به ضمیر نوع بشر، اهمیت ویژهای در تعالی هر چه بیشتر انسان در ادوار مختلف داشته، که همین موضوع باعث شده شاعران و نویسندگان به شیوههای مختلف و با تأثیرگذاری و تأثیرپذیری به کاربرد این نوع ادبی بپردازند. در این میان، شهریار نیز شاعری است که با تأسی از سعدی، به بازنماییمؤلّفههای تعلیمی در لابهلای اشعار خود پرداخته است.
شباهت سبک شهریار در بیان اخلاقیات نه تنها به سبک سعدی نزدیک شده، بلکه چنان است که گاهی حتی صاحبنظران این وادی را نیز در تشخیص اینکه فلان بیت از سعدی است یا شهریار، دچار اشتباه یا مشکل کرده وبه تبع آن ذهنآنهارا برای کشف دلایل این همه تشابه برانگیخته است.
این پژوهش با بهرهگیری از روش استقرایی مبتنی بر تحلیل و تأمل در دیوان شهریار، به مشترکات تعلیمی این دو شاعر و در نهایت به بررسی دلایل تشابه سبکی آنها پرداخته است. حاصل پژوهش گویای گرتهبرداری نامحسوس شهریار از شعرهای سعدی در بازتاب جنبههای تعلیمی در آثارش است که اغلب ریشه در لحن تعلیمی حاکم بر شعرآن دودارد؛ هرچند در برخی از آثار تعلیمی شهریار، سبک ویژه ویزنی کاملاً مشهود است.
.1 درآمد
امروزه» نقد ادبی غالباً در کشف و تبیین جنبههای صوری و جمالشناختی آثار ادبی خلاصه و محدود میشود و مطالعه محتوا و ابعاد انسانی و معنوی آنها مغفول میماند. تردیدی نیست که وجه تمایز اثر ادبی از غیر آن، به نحوه کاربرد زبان و استفاده از ظرفیتهای هنری و جمالشناختی آن مربوط است، اما بدان منحصر نیست. برتری و کمال اثر ادبی، همانند سایر آثار و دستاوردهای هنری به امتیازات و ارزشهای انسانی آن بستگی دارد.
خواننده اثر ادبی بعد از نخستین رویارویی خود با اثر که حاصل آن، التذاذ و ارضای حس جمالشناختی اوست، کشف مایهها و لایههای عمیقتر و پایدارتری از متن را وجهه همت خود قرار میدهد؛ از این رو، در طول زمان، تنها، آثاری به حیات خود ادامه میدهند و جایگاه شاهکار را در میان ملتها احراز میکنند که علاوه بر زیبایی و جذابیت زبانی و ادبی، متضمن جهانبینی و دیدگاه مثبتی نسبت به هستی و زندگی باشند و در نتیجه، در بهبود جریان زندگی و رابطه انسانها موثر افتند -
از جمله انواع ادبی که علاوه بر جنبههای صوری و جمالشناختی متون، به مسائل اخلاقی، حکمی، و پندگونه نیز میپردازد که باعث تعالی روح و زندگی میشود، »ادبیات تعلیمی« است. در واقع، »شعر تعلیمی و متعهد، بازگوکننده عقاید و رسوم و صفات نیکی است که در زمان هنرمند بر جامعه حاکم است. آیندگان از طریق آثار او به واقعیات گذشته دسترسی پیدا میکنند واز این جهت، شاعر میتواند بر فکر و عمل آیندگان هم اثر بگذارد
با تأملی در تاریخ ادبیات فارسی، به این نکتهمیرسیم که اکثریت قریب به اتّفاق شاعران و نویسندگان به انحای مختلف به نوع ادبی تعلیمی توجه داشتهاند؛ برخی مانند یخش اجل سعدی و عنصرالمعالی مستقیماً و ذیل آثار ارزشمند خود - بوستان، گلستان و قابوسنامه - به بیان مطالب اخلاقی پرداخته، و برخی همچون مرزبان بن رستم در کتاب خود، مرزباننامه، و به صورت غیرمستقیم و از زبان حیوانات به این موضوع توجّه کرده است.
با توجه به اهمیت ادبیات تعلیمی، باید اعتراف کرد که حضور این نوع ادبی در لابهلای دیگر آثار غیرتعلیمی، اعم از حماسی، غنایی، عرفانی و... نیز کاملاً مشهود و ملموس است؛ برای مثال مولوی، غامضترین مبانی عرفانی را طی حکایاتی که چاشنی تعلیم و تعلم در آن محسوس است، بیان داشته، یا فردوسی جامعترین و زیباترین پندیات را در شاهنامه- که شاهکار ادب حماسی است- ایراد کرده است. همچنین است در آثار خاقانی، عطار، سنایی، صائب، بیدل، بهار و... . خلاصه اینکهاغلب شاعران در همه ادوار و ذیل سبکهای مختلف و در تعامل با هم- که تحت عنوان مطالعات بینامتنی قرار دارد- به این نوع ادبی پرداختهاند.
نظریه بینامتنی، نخستین بار از سوی ژولیا کریستوا - - 1941 در سال 1960 و با الهام از آثار میخاییل باختین مطرح شد.در واقع، جرقههای این نظریه را میتوان در گرایشهای صورتگرایانه میخاییل باختین جستوجو کرد؛ گرایشهایی که راه را برای تحول در عرصه نقد ادبی در سالهای بعد گشود. تحولی که توجه ناقدان را از مؤلف یک اثر ادبی به خود متن معطوف کرد و متن را اساس کار قرار داد.
این، همان عقیدهای است که از آن به عنوان مرگ مؤلف یاد میشود و رولان بارت آن را در مقالهای که به سال 1968 با همین نام منتشرکرد، مطرح نموده است: »بارت تحت تأثیر آثار باختین، این نکته را در قالب این مسأله مطرح کرد که خاستگاه متن، نه یک آگاهی متحد مؤلفانه، بلکه تکثری از آواها، از دیگر واژهها، از دیگر گفتهها و دیگر متنهاست. -
باختین در تعریف بینامتنی که از آن به عنوان »مکالمه« یاد میکند، بیان کرده که مکالمه یا گفتوگومندی به رابطه ضروری هر پارهگفتاری با پارهگفتارهای دیگر اطلاق میشود - یلمهها و رجبی، - 3 :1393؛ لذا، بنا بر نظریه بینامتنی هیچ متن مستقلی وجود ندارد؛ بلکه هر متنی برخاسته و شکل یافته از متون پیش از خود یا معاصر با خود و خوانندگان است؛ به این ترتیب، هیچ مؤلفی خالق اثر خویش نیست، بلکه اثر او بازخوانشی از آثار پیشینیان یا معاصران اوست.