بخشی از مقاله

چکیده

هدف مقاله حاضر، به پرسش نهادن این مسئله است که علوم اجتماعی مدرن و پیشامدرن - در حوزتمدّنه اسلامی - دارای چه ویژگیهایی بوده و چگونه نظامهای معرفتشناختی و روششناختی متفاوتی را ساخته و پرداخته کردهاند. در بررسی این مسئله نگارنده کوشیده است بر مبنای روش اسنادی و تفسیر نظری در مبانی معرفتشناختی و روششناختی نظام حقیقت در حیطه علوم اجتماعی چند تن از دانشمندان اجتماعی پیشامدرن در حوزهیتمدّن اسلامی - فارابی، بیرونی، و ابن خلدون - و مقایسه این مبانی - معرفتشناسی و روششناسی در آرای جامعهشناسان عصر مدرن،تأمّل نماید.

ادعای نگارنده در این بررسی نظری، این است که دو نظام حقیقت، به مثابه دو پارادایم، هرکدام، منطق خاصّی را در صورتبندی علمی خود، در دستور کار قرار داده و به عنوان یک اندیشه محوریمداوماً، به آن رجوع کردهاند، این اندیشه محوری به باور نگارنده در نظام حقیقت پیشامدرنتمدّن - اسلامی - طبایعگرایی است که عقبه فکری آن در آراء ارسطو است و در نظام حقیقت علوم اجتماعی مدرن، منطق امر اجتماعی است که ریشه در انقلاب کپرنیکی کانت و دیگر فلاسفه عصر روشنگری دارد. نگارنده معتقد است با شناخت چنین اندیشههای محوری بهتر میتوان در خصوص اعتبار داعیه های علمی دانشمندان پیشامدرن و کسانی که قائل بهتسرّی آرای آنان به عصر مدرن هستند به ارزیابی و داوری نشست.

مقدمه

در جستار حاضر، کوشش نگارنده آن است تا بر اساس یک تحلیل نظری دو نظام حقیقت در حوزه علوم اجتماعی یعنی علم اجتماعی پیشامدرن - با تکیه بر علم اجتماعی درتمدّن اسلامی - و علم اجتماعی مدرن را در یک مواجهه پارادیمی قرار دهد و مفاهیم محوری آنها را طرح و تبیین نماید. راجع به نظامهای حقیقت، نخستین بار میشل فوکو اظهار نظر نموده استامّا به نظر میرسد کهموادّ نظری و بینش فکری فوکو در این خصوص، تحت تأثیر نظریه انقلاب علمی تاماس کوهن قرار گرفته باشد. چه؛ تنها کوهن است که در سالهای دهه1960، با نگارش کتاب ساختار انقلابهای علمی، »آشوبی در فلسفه علم شکاک برپا کرد و به بحرانی انجامید که تا چند دهه، همه فلاسفه علم را به خود مشغول کرد« 

در جریان این پژوهش، »تاماس کوهنتوجّه خود را بر رفتار گروههایی از دانشمندان سرشناس متمرکز میکند که در هر دوره ای و در هر رشتهای، نقش رهبر را در قلمرو اقتدار علمی در رشته خویش ایفا میکنند« - همان - . تاماس کوهن با ابداع پارارایم به عنوان یک چارچوب یا ایدئولوژی یک حلقه علمی، این ایده را فراروی فلسفه علم جدید و علمپژوهان قرار داد که، علم خصلتی تاریخی دارد و اعتبار آن در گرو وفاداری حلقهای از دانشمندان است که آن را بهنجار و یا به تعبیری یک نظام حقیقت میدانند.

فوکو از جمله دانشمندانی است که، قصد داشت، با نقد سازوکارها و عناصر و ارکان مدرنیته، دیدگاه تاماس کوهن را بسط دهد و با تفسیر آن در حیطه مناسبات اجتماعی روزمره اصطلاح گفتمان را جایگزین آن نماید و از آنجایی که گفتمان نحوه بیان ایدئولوژی است و ایدئولوژی نیز برای پیروان آن حکم حقیقت تام را دارد. از رژیم های حقیقت به جای پارادایم استفاده کرد. فوکو در اثری مجمل به نام »نظم گفتار«، این ایده را ساخته و پرداخته کرد و در سالهای پایانی عمرش آن را به جامعه علمی ارائه نمود. بر مبنای این تلاش فوکو، نگارنده معتقد است که در حیطه علم هم میتوان به نظامهای حقیقت باور پیدا کرد، همان ایدهای که تاماس کوهن از مجرای پارادایم آن را بیان کرد.

راجع به مواجهه رژیمهای حقیقت علم، به طور عام، تلاشهای علمی کمی صورت نگرفته،امّا در خصوص این مواجهه در علوم اجتماعی - بالاخص - ، صرف نظر از آثار درخشان جواد طباطبایی، اثری در خور صورت نگرفته است. طباطبایی هر چند، به درستی توانسته است، ناکامی ابن خلدون به عنوان بانی جامعه شناسی جدید را به قلم بیاراید و تلاشهای بی فرجام او را در این زمینه، به تصویر بکشد، و نیز علم اجتماعی جدید در ایران را به عنوان ایدئولوژی جامعه شناسانه، در آثار خود منعکس نماید،امّا در نوشتههای خود، با اسلوبی نظاممند و دقیق، اثری از مواجهه پارادایمها و نظامهای حقیقت در این زمینه، یا دیده نمیشود یا اینکه در لابلای مباحث گوناگون فلسفی، تاریخی آثارش به حاشیه رانده شدهاند.

نگارنده براین باور است که با طرح این مواجهه خواهد توانست، با برجسته ساختن مفاهیم محوری و نیز طرح مبانی معرفتشناسی در دو نظام حقیقت مدلی دیگر در این خصوص ارائه دهد و با ایجاد مرزبندی دقیقتری بین این دو نظامتوجّه صاحبنظران و اندیشمندان در این حیطه را به علوم اجتماعی معطوف نماید.

مفهومشناسی پارادایم

پارادایم در لغت به معنی الگو، مثالواره یا سرمشق استامّا آنچه که واضع این واژه یعنی تاماس کوهن در عصر جدید از آن در نظر دارد، گسترده است. برخی از شارحان کوهن، پارادایم را آمیزهای از باورهای کلی، فلسفی و علمی، ارزشها، و قواعدی که اعضای یک یا چند جامعه علمی در آن اشتراک دارند، میدانند. پارهای دیگر، پارادایم را به معنای مدل و الگوی عام طرح مسائل علمی و جستجوی راهحل آنها در علوم مختلف دانستهاند 

اما تاماس کوهن برای پارادایم دو خصلت عمده قائل استاوّل. اینکه دستاورهای برخی از منابع علمی در عصر جدید آن قدر بیسابقه بودند که گروه پایداری از هواداران را از رشته های رقیبفعالیّت علمی به سوی خود جلب و جذب نمودنددوّم. اینکه، این دستاوردها، آن قدر باز بودند که انواع مسائل را برای حل در اختیار گروه نوبنیاد کارورزان قرار دادند - کوهن، 1383، ص. - 94-93 کوهن میگوید: »من از این پس دستاوردهایی را که واجد این دو خصلت باشند پارادایم میخوانم«

تاماس کوهن به ما میآموزد که پارادایم یک چارچوب است که اعضای یک حلقه علمی، آن را به عنوان الگوی پژوهش و چگونگی راهحل مسائل به رسمیت میشناسند و در برابر چارچوبهای پژوهشی رقیب بدان وفاداری خود را نشان میدهند. به نظر کوهن، پژوهشگران درون یک پارادایم، خواه مکانیک نیوتنی باشد، خواه علم ابصار موجی، شیمی تحلیلی باشد، یا هر چیز دیگر به امری مشغولندکه علم عادی نام دارد - چالمرز، 1378، ص . - 108 کوهن در خصوص فرآیند دگردیسی یک پارادایم و مواجهه آن با پارادایم رقیب و نیز چگونگی وقوع بحران و انقلاب علمی، به تفصیل بحث میکند که اشاره بدان از حوصله این گفتار، خارج است.

نظام حقیقت
نخستین بار کانگیلهم1 که فوکو او را الهامبخش خود در ایده نظامهای حقیقت، خطاب کرده، به نظام حقیقت پرداخته استامّا این فوکو است که توانست ایده ناتمام استادش را این چنین بسط دهد. فوکو در چند جستار کوتاه و تحت عناوین مختلف و با برشماری مصادیق مترادف، نظام حقیقت را وارد مباحث معرفتشناختی جدید کرد. ابتدا در معرّفی نظامهای طرد، حقیقت و خطا را در کنار دو دستگاه دیگر یعنی ممنوعیت و تقسیمبندی، به کار میبرد.

فوکو بر این باور است که سومین نظام طرد یعنی حقیقت و خطا، بیشتر از دو مورد دیگر معرفتشناسی جدید را تحت تأثیر گذاشته و محافل آکادمیک عصر جدید رامتأثّر کرده است. به نظر فوکو»جهشهای بزرگ علمی را گاه میتوان در حکم نتایج یک کشفتلقّی کرد. ولی همین جهشها در ضمن ممکن است نشان پیدائی شکلهای تازهای از ارادت به حقیقتی باشند. در قرن نوزدهم، بیگمان به ارادت به حقیقتی بر میخوریم که نه از جهت قالبهایی که به کار میبرد نه از لحاظ قلمرو اشیایی که موضوع بررسی آن است، نه از لحاظ فنونی که بر آنها تکیه میکند، از هیچ لحاظ، با ارادت به دانشی که خاص فرهنگ کلاسیک بود تطبیق نمی کند«

اشاره فوکو در این سطور، بیان دو نوع نظام حقیقت است: نظام حقیقت کلاسیک و نظام حقیقت مدرن، او سپس ادامه میدهد: »در چرخش تاریخی قرون شانزده و هفده، به نوعی ارادت به دانش بر میخوریم که با پیش افتادن از مضامین فعلی، طرحهایی از اشیاء ارائه میداد که طرحهایی ممکن، مشاهدهپذیر و قابل طبقهبندی بودند؛

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید