بخشی از مقاله
چکیده
اساساً ترجمهي متون از زبانی به زبان دیگر، مستلزمگشودنِافقِ فرهنگیزبانِ مبدأ براي زبان مقصد است . نمونهاي که این مقاله به آن خواهد پرداخت، ترجمه متون هیدگر از آلمانی به فارسی است . پرسش این است که چگونه میتوانافقِ فرهنگی اندیشه هیدگر را براي مخاطب ایرانی و فرهنگ ایرانی گشود. آنچه ترجمه متون هیدگر را دشوار میسازد، فراتر رفتن از ظاهر واژههاي فلسفه، به باطن وجودي و اونتولوژیک آنها است. هیدگر همواره از عجز رومیان در ترجمه درست متون یونانی سخن گفته است.
در تلقی وي، علت این ناتوانی را باید در تاریخ هستی جستوجو کرد. هیدگر متفکري است که درصدد تأسیس رابطهاي جدید با وجود است و بهعبارتدیگر، او زبان تازهاي را جستوجو میکند؛ ازهمینرو کوشش میکند که زبان خودش را در پرتو این جستوجو از نو دریابد و تفسیر کند؛ بنابراین ما در متون هیدگر با یک زبان معمول و متعارف آلمانی سروکار نداریم؛ بلکه با زبانی مواجه میشویم که در جستوجوي بنیادهاي وجودي خود است و البته این جستوجو بهمنظور فراهم کردن مقدماتی براي گذار از زبان متافیزیکی و یافتن زبانی غیرمتافیزیکی است.
در این نوشته برآنیم بر این نکته تأکیده کنیم که اساساً ترجمه متون از زبانی به زبان مستلزم دیگر، گشودنِ افقِ فرهنگی زبانِ مبدأ براي زبانِ مقصد است. نمونهاي که در این مقاله به آن خواهیم پرداخت، ترجمه متون هیدگر از آلمانی به فارسی است. با توجه به عبارت نخست این نوشته، پرسش ما این است که چگونه میتوان افق فرهنگی
اندیشه هیدگر را براي مخاطب ایرانی و فرهنگ ایرانی گشود.
نگارنده بر وفقِ منظرِ هرمنوتیک، براي زبان قائل به عمومیت است. آنگونه که هانس گئورگ گادامر - 1900-2002 - میگوید، زبان شیوة بنیادین تحققبخشیدن در جهان ودنِب ما است. زبان تمامی شئون و وجوه قوام انسان به جهان را دربرمیگیرد . »ما رشد میکنیم؛ ما با جهان آشنا میشویم، ما با انسانها آشنا می شویم و در پایان با خود آشنا میشویم؛ آن هم به این ترتیب که میآموزیم سخن بگوییم.
« گادامر بر این باور است که ما در تمامی افکار و در تمامی شناختهاي خود، پیشاپیش متأثر از زبان هستیم . - ibid - این تفسیر زبانی از جهان، یعنی جهانی که در آن رشد میکنیم و بزرگ میشویم، در سراسر زندگی ما حضوري تعیین کننده دارد. به میزانی که زبان بهطور پویا و زنده در کار تحققبخشی استنسبت، به حضورِ آن وقوف کمتري داریم. تفسیر و تفصیلی که از جهان به دست میدهیماز، رهگذرِ زبان است و زبانْ شرایط و لوازمِ تفکر را برمیسازد با این ملاحظه میتوان همراه با گادامر، زبان را »وجود به تفهم درآمده« دانست
هر زبانی در افق وجودي که از آن برآمده، قابل مطالعه است.
ترجمه هر زبان،مشروط به درك افق وجودي آن زبان است. میتوان گفت که هر زبانی تاریخی، در تاریخِ وجود دارد. درك زبان هیدگر، علاوه بر درك واژگان بهطور منفرد و یافتن معادلهایی براي آنها، مستلزم درك روابط درونی در تاریخ ظهور وجود است. هیدگر تاریخ ظهور وجود براي غرب را به یونان باستان بازمیگرداند . زبان آلمانی نیز براي او یک شأن وجودي و اونتولوژیک دارد که به چگونگی گشایش وجود براي متفکران یونان بوستان بازمیگردد. درك دلالتهاي زبان آلمانی در فلسفه هیدگر، منوط به ارجاع درست آنها به معناي وجود در اندیشه یونانی است.
از آنچه گذشت، میتوان دریافت که ترجمه متون هیدگر در وهله نخست، مستلزم آشنایی با زبان متفکر، یعنی زبان آلمانی است و همه می دانیم که شرط آشنایی با یک فرهنگ که در زبان جلوهگر میشود، این است که خود را در وهله نخست، بر آن زبان و بر آن فرهنگ بگشاییم. لازم است در همینجا به این نکته اشاره کنیم که مراد از »باز بودن« در اینجا، روي آوردن به شرایط و امکانهایی است که زبان آلمانی را ممکن ساخته است.
این همان خصوصیتی است که با تأسی به کانتآن، را شأنِ ترانسندنتال1 زبان میگویند. بهعبارتدیگر، انسان یا به تعبیر هیدگر، »دازاین« ، گشوده به جهان است؛ گشوده به جهان خود است. درعینحال، به سبب بهرهمندي از اگزیستانس، این قابلیت را دارد که به جهان دیگران نیز گشوده شود. این گشودگی از راه زبان و در معنایی اصیلتر و دقیقتر از راه وجه ترانسدنتالِن زبان میسر است.
پیش از اینکه به مسئله زبان آلمانی از افق استعلایی آن بنگریم،به نوعِ دیگري از باز بودن در قبال زبان دیگران و در اینجا زبان آلمانی، اشاره میکنیم که میتوان آن را باز نوعِبودن دوم در قبالِ بازبودنِنوعِ اول دانست.
اما مراد از باز بودن نوع دوم این است که در وهله نخست، این نکته را دریابیم که خانه زبانی ما، تنگ و تاریک است و لازم است که آن را فراختر کنیم؛ به جانب جهانی که وجود و جلوههاي آن، در آنجا حضور بیشتري دارد . به این منظور لازم است که رابطه با زبان دیگر و در اینجا زبان آلمانی را در سطوح دیگري که هیدگر آن را آنتیک و نه اونتولوژیک میخواند، برقرار کرد . سطوح آنتیک زبان، ساحاتی مانند عرصههاي اقتصادي، فنون، صنایع یا در رتبهاي بالاتر، فلسفه و علوم انسانی است.
هیدگر زبانِ نوعِ اول را زبانِبرآمده از گفت هستی میخواند و بر این باور است که این زباندر، یک تاریخ حدوداً دوهزار و پانصدساله تبدیل به زبان متافیزیکی شده است که حاصل آن، بیشاز هرچیز دیگر، خود را در فناوري یا گشتل نشان داده است.
همه ترجمه هایی که با هدف ترجمه متون فنی از زبان آلمانی به سایر زبانها صورت میگیرد، کوششی است براي مشارکت در عرصه خطرناکی که فناوري غربی براي بشر امروز فراهم کرده است. هیدگر ذات فناوري مدرن را گشتل خوانده است. براي اینکه دشواري ترجمه گشتل را به فارسی نشان دهیم، کافی است این نکته را مدنظر آوریم که چگونه این واژه و مشتقات آندر، چارچوبِ یک بسته مفهومی، عرصه دامنهداري از تفکر سوبژکتیو را دربرمیگیرند. تراونی گشتل و منظومه هاي مفهومی آن را با این مضامین ترسیم میکند