بخشی از مقاله
چکیده :
هدف مقاله حاضر، بررسی تأثیر آموزش مهارت های تفکر سیستمی، به عنوان فکرافزاری برای اصلاح باورهای مدیریتی غیر منطقی مدیران بود. پرسش محوری پژوهش این بود که آیا آموزش تفکر سیستمی می تواند ضمن ارتقا سطح مهارت تفکر سیستمی منجر به اصلاح باورهای غیرمنطقی مدیران گردد؟ جامعه پژوهش را کلیه مدیران ادارات شهرستان تنکابن تشکیل می دادند.
از آنجایی که تحقیق حاضر شبه تجربی از نوع پیش تست ، پس تست با گروه کنترل بود، لذا پس از همتاسازی جامعه بر اساس جنس ، سن ، تجربه و تحصیلات 30 مدیر مشخص و سپس به روش نمونه گیری تصادفی در دو گروه پانزده نفری آزمایشی و کنترل جایگزین شدند. ابزار پژوهش، پرسشنامه ی سنجش مهارت های تفکر سیستمی - =0/85 - و پرسشنامه ی سنجش باورهای غیر منطقی مدیریتی - =0/82 - که اختصاصاً برای این پژوهش ساخته شده اند، بودند.
جهت آزمون فرضیه پژوهش مطابق طرح پژوهش ابتدا در هر دو گروه آزمایش و کنترل پیش تست درباره مهارت های تفکر سیستمی و باورهای مدیریتی انجام گرفت. سپس در گروه آزمایش حدود 10 ساعت آموزش نظری - عملی و مشاوره و مطالعه انفرادی صورت گرفت. پس از گذشت حدود 40 روز، از هر دو گروه، پس تست به عمل آمد.
برای تجزیه و تحلیل نمرات از شاخص های توصیفی گرایش مرکزی و شاخص های استنباطی تحلیل کوواریانس چند متغیره و آلفای بن فرونی استفاده شد. نتایج نشان می دهند بین نمرات پس تست سطح مهارت تفکر سیستمی و باورهای غیرمنطقی مدیریتی در دو گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنا داری وجود دارد. لذا ادعای اصلی پژوهش مبنی بر اینکه آموزش مهارت تفکر سیستمی بر ارتقا سطح مهارت تفکر سیستمی و اصلاح باورهای غیرمنطقی مدیران مؤثر است، تأیید می شود.
1 مقدمه
تربیت مدیران یک ضرورت بنیادی برای بقا و رقابت پذیری سازمان ها ی هزاره جدید است. تدارک آموزش های موثر برای رهبران سازمان ها و نیز برای آنانی که در آینده اداره سازمان ها را برعهده خواهند گرفت از دغدغه های اساسی سیستم های آموزشی ای است که این مسئولیت را دارند. از بین مهارت هایی که مدیران نیازدارند تا در آنها توانمند شوند، مهارت تصمیم گیری محوری ترین می باشد.
در واقع پیچیدگی های فزاینده متغیرهای محیطی شرایطی را ایجاد کرده است که رهبران امروزی همواره خود را در معرض انواع تصمیم ها می بینند. تصمیم گیری فرایند ذهنی و شناختی است که براساس آن افراد از بین دسته ای از گزینه ها اقدام به گزینش می کنند.
مدیران با تزلزل و تاخیر در تصمیم گیری و یا اتخاذ تصمیم های نادرست ، زمینه های سقوط سازمان های خود را مهیا می سازند. از سوی دیگر منشا بسیاری از تصمیم های نادرست مدیران در باورهای غیرمنطقی آنها می باشد. در واقع همزمان با گرایش سازمان ها به سوی تکنولوژی و اقتصاد نوین، فشار در جهت رقابت پذیرکردن سازمان ها افزایش یافته است.
لیکن سازمان ها در تحقق این مهم با موانعی برخورد می نمایند. سهم قابل توجهی از این موانع از پارادایم های ذهنی مزمن و باورهای غلط مدیران نشآت می گیرد. مجموعه ی اعتقادات و باورهای مدیران سازنده نوع انگیزش آنهاست و انگیزه ها نیز شکل دهنده ی رفتار سازمانی است. برخی مدیران از نردبان باورهای سازنده صعود کرده و برخی به خاطر داشتن نگرش ها و باورهای غلط سقوط می کنند. اگر باورها و انگیزه ها در یک سازمان به صورت منسجم و یکپارچه شکل بگیرند ، سازمان با همان امکانات موجود می تواند در برابر رقبا قد برافرازد. باورهای نادرست مدیران، یکی از موانع مهم تحول و بهبود است. لذا هرگونه برنامه بهسازی تصمیم گیری های مدیریتی باید بر اصلاح باورهای غیر منطقی مدیران متمرکز گردد.
بدون تردید کیفیت تصمیم های مدیریتی تابعی از کیفیت تفکر مدیران است. به همین دلیل تربیت شیوه های موثر تفکر رهبران باید هسته اصلی برنامه های آماده سازی مدیران باشد. امروزه طیف گسترده ای از انواع مهارت های تفکر مفهوم سازی شده و در دسترس مدیران و مربیان مدیریت قرار دارد. مهارت هایی مانند تفکر انتقادی ، تفکرمنطقی ، تفکر جانبی ، تفکر فلسفی نمونه هایی از خانواده بزرگ تفکر محسوب می شوند.
از این بین مهارت تفکر سیستمی از جایگاه خاصی برخوردار است. پیتر سنگه در توصیف اصول پنجگانه یادگیری سازمانی از تفکر سیستمی به عنوان اصل پنجم نام می برد. به زعم وی امروزه سازمان ها برای تقویت جامع نگری در درون خود، نیازمند تفکر سیستمی هستند. تفکر سیستمی، فرایند شناخت مبتنی بر تحلیل و ترکیب در جهت دستیابی به درک کامل و جامع یک موضوع در محیط پیرامون خویش است.
این نوع تفکر درصدد فهم کل سیستم و اجزای آن، روابط بین اجزا و کل و روابط بین کل با محیط آن - فرا سیستم - است. فردی که دارای تفکر سیستمی است با فرایند تصمیم گیری نیز برخورد سیستمی می کند و در رفتارهای خود به دنبال عناصر تشکیل دهنده ی موضوع و پیوندهای موجود میان این عناصر می گردد .این تفکر شناختی ایستا نیست بلکه راه و روشی برای کل نگری و ادراک الگوهای تغییر و تحول است