بخشی از مقاله

چکیده

شاهنامه فردوسی بر ادبیات دیگر کشورهای جهان، از جمله ادبیات قزاقی تأثیر گذاشته است؛ این پژوهش در صدد است تا به بررسی ارتباط و تأثیر شاهنامه بر ادبیات قزاقی از طریق معرفی چند تن از شاعران و نویسندگان قزاقی که به شاهنامه علاقه داشته اند بپردازد.

تاثیر شاهنامه بر شاعران و نویسندگان قزاقی در دو بخش قابل بررسی است؛ برخی از آنان به مضامین شاهنامه توجه داشتند و برخی دیگر، داستانها و شکل آنها را تقلید و چیزهای جدیدی اضافه کرده و به سرودن رستمنامهها و شاهنامه های منثور پرداختهاند؛ زیرا شجاعت قهرمانان شاهنامه به آثار حماسی و سنتهای شعری مردم قزاق شباهت دارد؛ از اینرو حکایتهای روایی و مکتوب شاهنامه در میان قزاقها از شهرت بالایی برخوردار است.

با مقایسه داستانهای حماسی و پهلوانی قزاقی با شاهنامه میتوان به این نتیجه رسید که بسیاری از وقایع و شخصیتهای شاهنامه در ادبیات قزاقی نیز مثل و مانند دارند . قهرمان قزاق، آلپامیس، مثل رستم برای حفظ سرزمین خود به مبارزه برمیخیزد. هدف از سرودن شاهکارهای ادبی حماسی شاهنامه و آلپامیس، برانگیختن غرور ملی است تا از این طریق کشور را در مقابل دشمنان حفظ کنند.

مقدمه

به نام خداوند جان وخرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد

پیشینه پیوند آسیای مرکزی با ایران به قبل از ظهور اسلام باز می گردد. پس از ظهور اسلام و گسترش آن، این منطقه به صورت یکی از مراکز علمی و فرهنگی در آمد. بسیاری از محققین معتقدند که نخستین فرهنگی که اقوام محلی آسیای مرکزی با آن رو به رو شدند فرهنگ شرقی- ایرانی بوده است. »مختار اوئضاف -« نویسنده، آکادمیک قزاق- بر این عقیده است که داستانهای شاهنامه فردوسی از دیرباز سینه به سینه در میان قزاق ها نقل می شده است.

چنانکه مردم قزاق رستم را نماد دلاوری می دانند. پیشینه و فرهنگ مشترک دو ملت را به راحتی می توان از طریق شعرا و دانشمندان این سرزمین بررسی کرد. بسیاری از شعرا و دانشمندان آسیای مرکزی در مکتب شرقی- اسلامی درس آموخته اند. »مختومقلی فراغی«، »امیر علیشیر نوایی«، »صدرالدین عینی« و »آبای« که از شعرای به نام و مورد احترام در جمهوریهای آسیای مرکزی هستند، همگی پیوند عمیقی با فرهنگ شرقی- اسلامی داشتند. از سوی دیگر شعرایی چون حافظ، سعدی، فردوسی، خیام و... در نزد عموم مردم این مناطق شناخته شده هستند.

یکی از این جمهوریها، جمهوری قزاقستان است که با ایران روابط فرهنگی بسیار کهنی دارد. وجود کلمات فارسی در زبان قزاقی و بالعکس، شناخته بودن مشاهیر ادبی در میان دو ملت دلایل آشکاری هستند بر این که روابط فرهنگی گسترده ای در طول تاریخ بین این دو ملت وجود داشته است.

تأثیر شاهنامه بر ادبیات مردم قزاقستان

قزاقها با شاهنامه آشنایی دیرینه دارند. پهلوانان شاهنامه در ادبیات شفاهی قزاقی ذکر می شوند. وجود داستانهای پهلوانی- حماسی مثل آلپامیس باتیر - باتر - ، قوبلاندی باتیر، قنبر باتیر، ار تارغین 3 و... یادآور پهلوانان شاهنامه است. چنان که شاعران قزّاقی در تشبیهاتی مانند زیبایی، شجاعت، رویینتنی و ...گاهی از پهلوانان حماسی ایران نام برده و مخاطب را به الگو گرفتن از آنها دعوت میکنند. ادبای قزاقی در میان آثار ادب فارسی بیش از همه از شاهنامه فردوسی متأثر شده و آثار عدیده ای را به وجود آورده اند که هر کدام نقش به سزایی در شکوفایی روابط فرهنگی دو ملت ایفا کرده اند.

شاهنامه که نمادی از فرهنگ و تاریخ اسطورهای حماسی و منظوم فارسی است، در مقایسه با دیگر آثار شرقی بیشترین تأثیر را در ادبیات قزّاقی گذاشته است. تا جایی که اکثر شاعران و نویسندگان قزاقی »رستمنامه«هایی ترتیب داده و کوشیدهاند بخشی از شاهنامه را به زبان قزاقی بازگویی و ترجمه کنند و یا خود به تبعیت و تقلید از شاهنامه، داستانهایی را خلق کنند.

در رستم نامه های قزاقی همیشه خوبی ها در برابر بدیها پیروز می شوند. شاعران قزاقی به این داستان ها چیزهای جدیدی اضافه می کردند. کار بازگویی و ترجمه شاهنامه به زبان قزاقی از دهه سی سده نوزده میلادی آغاز گردیده است. از جمله این شعرا و نویسندگان قزاقی که داستانهای شاهنامه را به زبان قزاقی ترجمه و یا بازگو کردهاند میتوان از: اوراز ملا، سردالی، شادی جهانگیراولو، محمدجان سرالین، تورماغانبت ایزتلوف، رحیمبای قولبایف، مجید دولت بایف و ... نام برد.

از بین این شاعران اولین کسی که به ترجمه شاهنامه دست زده است، اورازملا می باشد. اورازملا بین سالهای 1870-1856 سه قسمت از شاهنامه را، سردالی در سال 1888 یک قسمت از شاهنامه را، و محمدجان سرالین در سال 1915-1914 رستم و سهراب را ترجمه کرده است. این ترجمهها بیشتر از متون ترجمه شده زبان جغتایی، ازبکی، تاجیکی و روسی صورت گرفته است. شاعر نامدار قزاق، آبای قونانبایف از آنجاکه به زبانهای فارسی، عربی و روسی آَشنایی کامل داشت، اشعار و داستانهای شاعران بزرگ شرقی، از جمله شاهنامه فردوسی را از روی متن اصلی و گاه از ترجمه های ترکی جغتایی آن خوانده بود.

یکی از نفیس ترین آرثا خطّی، ترجمه شاهنامه فردوسی به زبان ترکی جغتایی است که بیش از یک هزار صفحه است و در کتابخانه ملیقزّاقستان نگهداری می شود. این نسخه شاهنامه در سال 1721 میلادی نوشته شده است. مترجم آن نا معلوم است و نسخه خوانا نمی باشد و تا کنون مورد بررسی قرار نگرفته است.

بعضی نویسندگان و شاعران قزّاقی، از جمله سرآلین از ترجمههای روسی شاهنامه استفاده کردهاند که به وسیله ژوکوفسکی از روی متن آلمانی به نظم درآورده شده است. وجود نقاشی ها و تصاویر دیواری از جنگهای شاهنامه نیز در این اثر جالب توجه است.

همچنین وجود نقّالها و عاشقهای - عاشیق - محلی که به زبان قزاقی، آقین، ژیراو و ژیرشی 4 نامیده میشوند، در ادبیات قزّاقی حائز اهمیت است که این افراد داستانهای قهرمانی - مثل شاهنامه - را به طور شفاهی همراه با شعرسرایی، سازنوازی و آوازخوانی برای مردم میخواندند که از جمله آنان میتوان به جامبول جابایف 5و شاگرد وی کنن ازیربایف 6 اشاره کرد. همچنین شاعران قزاق در مدح فردوسی شعرها سروده اند. شاهنامه یکی از پر خواننده ترین کتابها در قزاقستان می باشد و فیلم سینمایی شاهنامه توجه مردم را به خود جلب کرد.

گذشته از اینها شاهنامه فردوسی در آداب و رسوم قزاقها رسوخ پیدا کرده، چنان که کتاب شاهنامه به عنوان یکی از ارکان اصلی جهیزیه عروس بوده است.
 
در ادبیات ملل مختلف دو نوع منظومه حماسی میتوان یافت:

-1 منظومهای حماسی طبیعی و ملّی

-2 منظومههای حماسی مصنوع منظومه های حماسی طبیعی و ملّی در نتیجه افکار و ذوق و اندیشه و عواطف یک ملّت در طی اعصار به وجود آمده و بیان گر وجوه عظمت و نبوغ آن ملّت میباشد و مشحون است به ذکر جنگها و پهلوانیها و جانفشانیها و فداکاریها؛ و در عین حال مملو است از آثار تمدّن و مظاهر روح و فکر مردم یک کشور در قرون معینی از ادوار حیاتیایشان که اغلب آنها را به دورههای پهلوانی تعبیر میکنیم و شاهنامه فردوسی هم جزو این منظومه هاست.

اما در منظومههای حماسی مصنوع، شاعر با داستانهای پهلوانی مدوّن و معینی سروکار ندارد؛ بلکه خود به ابتکار و ابداع میپردازد و داستان را از پیش خود به وجود میآورد و در نهایت با استعانت از ذوق خلّاق خود به آفرینش حماسه دست میزند.

موضوع شاهنامه، تاریخ ایران قدیم، از آغاز تمدن ایرانی تا انقراض حکومت ساسانی به دست اعراب است. در شاهنامه سه دوره متمایز میتوان تشخیص داد:الف- دوره اساطیری ب- دوره پهلوانی پ- دوران تاریخی

شعرا و نویسندگان قزّاقی بیشتر تحت تأثیر قسمت پهلوانی شاهنامه قرار گرفته و داستانهای پهلوانی شاهنامه را به زبان قزاقی ترجمه و یا بازگو کردهاند. هر چند که آنها از ذکر داستانهای اساطیری - داستان جمشید و ضحاک - و تاریخی - داستان اسکندر - هم بیبهره نبودهاند. در این میان داستان رستم دستان بیش از همه مورد توجه و اقبال شعرای قزاقی قرار گرفته است، چنان که »رستمنامه«های متعددی به پیروی از داستان رستم شاهنامه ترتیب دادهاند.

سرزمین وسیع قزاقستان از روزگاران قدیم با ایران هم مرز نبوده است، ولی سرزمین قزاق، رستم دستان را به عنوان الگوی جوانمردی و پهلوانی به صورت شعر در آورده است. جامعه قزاق از زمانهای قدیم از لحاظ موقعیت جغرافیایی و روند رشد تاریخی نه تنها پیوند خود را با مردمان آسیای میانه از نظر ژنتیکی و تاریخی حفظ کرده، بلکه قزاقها اثرات فرهنگ شرق را در فرهنگ مخصوص خود بیگانه به شمار نیاورده اند و خود را به عنوان شاخه ای از آن احساس کرده و منابع فرهنگی شرق را در خود هضم کرده اند. این رویکرد به طور کلی در افسانه ها و اسطوره های قزاقی مشاهده می شود.

میراث شرق از دو طریق به سرزمین قزاق راه یافت: اول از طریق ارتباطات روزمره مردم به طور شفاهی و دوم از طریق آثار دستنویس و مکتوب.

در آن دوران شهرهای قزاقستان مثل طراز، فاراب، اترار، آلمالیق، سایران، ساوران و اورداکنت مراکز بزرگ فرهنگی محسوب می شدند. در این شهرها کتابهای دستنویس در زمینه های مختلف ادبی و علمی در کتابخانه ها جمع آوری می شد. در این کتابخانه ها ادیبان، خوشنویسان، نقاشان و رونویسان مشغول به کار بوده اند. آنها به رونویسی کتابهای خطی مبادرت می ورزیدند و این دست نوشته ها توسط سیاحان در تمام نقاط جهان منتشر شد. بعد از پیدایش صنعت چاپ ادبیات شرق با الفبای عربی چاپ و منتشر می شد.

در راستای آشنایی ادبیات قزاق با الگوهای ادبیات شرق، آبای و محیط شاعرانه پیرامون وی نقش به سزایی داشتند. داستانهای اسکندر، مسعود و عظیم وی به موضوعات ادبیات شرق اختصاص دارد. وی علاوه بر به آشنا ساختن مردم با این ادبیات به غنی سازی منظومه های ادبیات قزاقی نیز پرداخت.

شاعران زیادی نیز بودند که در نظیره گوئی نقش مهمی داشتند. شاعران قزاق با استفاده از سوژه های شرقی، داستانهای زیادی آفریدند. در این میان آنها از روشهای مختلفی استفاده کردند؛ بعضی به طور کامل به نسخه اصلی تکیه کرده و از آن فراتر نرفتند و عده ای با برخی متغیرهای ادبیات شرق آشنا شده نسخه ای مستقل آفریدند، و برخی تنها چهار چوب داستانهای شرقی را حفظ کرده و اثری جدید بوجود آوردند. نه تنها سوژه و ایده داستانهای شرقی به مخاطبان قزاقی رسید بلکه آنها با خصوصیات وتوصیفات آن تا حدی آشنا شدند. ولی سوژه های شرقی در راستای ادبیات شفاهی قزاق بیان می شد. به همین دلیل ادبیات حماسی مردم قزاق بر سوژه های شرقی بی تاثیر نبود و عناصر فولکلور قزاقی نیز به آنها پیوست. این آثار بیشتر به صورت شفاهی بود و داستانهائی که براساس سوژه های شرقی به وجود آمده بود، به بخشی از ادبیات قزاق تبدیل شد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید