بخشی از مقاله

چکیده

هدف از نوشتار پیش روتحلیل نمود اسطورههای حماسی شاهنامه فردوسی در آثارسه تن از شاعران پایداری معاصر، نصر االله مردانی، قیصر امین پور و علیرضا قزوه است . سیمرغ، قاف، کاوه، ضحاک، رستم، اسفندیار، سیاووش، سهراب وسودابه اسطوره هایی هستند که درصد فراوانی آنها در شعر این شاعران و- برای نخستین بار علاوه بر دلایل درون متنی وادبی باتوجه به دلایل فرامتنی -موردبررسی قرارگرفته است. نتیجه به دست آمده بیانگرآن است که علل مختلفی از جمله فرهنگ، شرایط روحی شاعر و شرایط اجتماعی و مذهبی در ظهورو بروز انواع اسطوره و نماد در شعر این شاعران ایفای نقش نموده و هرکدام درزمینه کمیت وکیفیت کاربرد اسطورههای حماسی در شعر پایداری معاصر تاثیرگذار میباشند.هم چنین با توجه به تحلیل پیکره مدار مشخص شد درشعر مردانی اساطیر حماسی و پهلوانی بیشترین و درشعرامینپورکمترین نمود را دارند. امینپور بیشتر از نماد و قزوه بیشتر از کهن الگوهای مذهبی استفاده کرده است.

-1مقدمه

فرهنگ معین اسطوره را چنین معنا کرده است: افسانه، قصه، سخن پریشان وجمع آن اساطیر است - معین... - . اما آن چه به اصل نزدیکتر است شاید این سخن ژاله آموزگار باشد که»اسطوره افسانهای است که ریشه در واقعیت دارد - « آموزگار،:1374ص - 20 فروید اساطیر را ته مانده ی تغییر شکل یافته تخیلات و امیال اقوام و ملتها و رویاهای متمادی بشر در دوران جوانی دانسته و میگوید: » رویا اسطوره فرد آدمی و اسطوره رویای قوم و ملت است.« به این ترتیب تحلیل رویا امکان میدهد که ریشههای لی بیدویی نمادهای جمعی را که در اساطیر وجود دارد کشف کنیم. - امامی،1388ص - 10 حتی عدهای ریشه و اساس عنصر تئاتر را در اساطیر جستجو میکنند. با این حال اسطوره همه اینها هست و همه اینها نیست. به نظر میرسد دلیل به کار بردن اسطوره مجموعهای از تمامی این هاست. در بین موجودات انسان تنها موجودی است که آرمان گراست و بنابراین تعالی طلبی همیشه به دنبال مطلوبی است که باید باشد ولی نیست. بنابراین نمی توان اسطوره را به طور صرف نتیجه انتساب ناخودآگاه انسان دانست. اشتراک اسطورههای بین سرزمینی و شباهت اسطورههای ملل را میتوان ناشی از تأثیر ناخودآگاه وجود دانست و تفاوت و تضاد بین اسطورهها را میتوان حاصل عملکرد خودآگاه انسان در خلق اساطیر به حساب بیاوریم. با این حال تنها دلیل برای خلق اسطوره احساس نیاز و تعالی نیست. بشر همواره با این که نیاز به یک وجود متعالی داشته، با مجهولاتی روبه رو شده که قادر به تبیین آن نبوده است. شاید ترس از ناشناختهها در پدید آمدن نوعی از اسطورهها چون اسطورههای طبیعی بی تأثیر نبوده باشد اما ظهور اسطورههای جدید در دورانی که بشر به علت بسیاری از ناشناختهها پی برده است این نظریه را که اسطورهها صرفا براساس ترس از ناشناختهها به وجود آمده اند، رد میکند. از طرفی نوع بشر هنوز با ناشناختههای بسیاری سر و کار دارد و خواهد داشت و این یعنی عامل عدم شناخت میتواند در حد خود برای خلق اسطورهها سهیم باشد.

در میان تعاریفی که از اسطوره ارائه شده است نقش تنهایی انسان نادیده گرفته شده و در مواردی کم رنگ و ناقص به آن اشاره شده است. انسان اساسا موجودی تنهاست و این تنهایی انسان را به ورطه خلق اسطوره میکشاند. در تعاریفی که اسطوره را در ردیف داستان و حکایت قرارمی دهد میتوان ردپایی از این تنهایی را مشاهده نمود. »اسطوره حکایتی موهوم و شگفت، دارای منشایی مردمی و نااندیشیده است که در آن عاملانی که در زمره اشخاص نیستند و غالبا قوای طبیعتاند به سیمای اشخاص نمودار گشتند و اعمال و ماجراهایشان معنای رمزی دارد« - باستید،. - 41 :1371 در این تعریف به چند مولفهای که باعث خلق اساطیر هستند اشاره شده است. نخست حکایت و این نشان دهنده تلاش آدمی است که برای پرکردن احساس تنهایی خود دست به آفرینش حکایت میزند. دوم این که اشاره دارد به فراطبیعی بودن و شگفت انگیز بودن که به گونهای میتوان میل به تعالی را در آن دید و سوم رمزی بودن اسطوره است و از این دست تعاریف بسیارند که همگی در مورد اسطوره صدق میکنند و هیچ کدام برای تعریف اسطوره و چرایی به کار بردن اسطوره توسط انسان کامل نیست. اگر غیب را پیکرهای از زمان و مکان بدانیم با خصوصیات شگفت انگیز بودن، ناشناخته بودن و احتمالی بودن، میتوان در تعریف اسطوره گفت: » اسطوره زبان فهم غیب است« زبانی که نمود روان تعالی طلب انسان هاست که عامل محرک آن ضمیر ناخودآگاه، و اندیشه و تفکر انسان غالب بخش وعامل اجرایی آن است. باری اسطوره هرآن چه که هست قسمت عمدهای از ادبیات را شکل داده و در بسیاری از آثار ادبی، از جمله ادبیات پایداری ردپای اسطوره مشهود است. شاهنامه فردوسی از جمله آثاری است که اسطورهها را پرورش داده و در غالب حماسه به تصویر کشیده است.

کیومرث شد بر جهان کدخدای    نخستین به کوه اندرون ساخت جای

کیومرث در اوستا gayomaretan و در پهلوی gayomard به معنای » زندگی میرنده« نام نخستین انسان است. - بهار، - 49:1375 یارشاطر در ترجمه تاریخ ملی ایران مینویسد » خدایان اساطیری گذشته خدایی را فرونهاده، از عالم اساطیر بر جهان حماسه فرودآمده اند و در عداد فرمانروایان و پهلوانان بزرگ و آغازین قوم خویش قرارگرفته اند - « یارشاطر، - 526:1368 این تعریف تا حدودی چگونگی و کیفیت گذار از اسطوره به حماسه را در شاهنامه نشان میدهد.حضور اساطیر در شاهنامه بیشتر در بخش حماسی است و از این رو اسطورههای پهلوانی نمود بیشتری دارند هرچند که اسطوره هایی چون اسطورههای آفرینش و انواع دیگر اسطورهها همچون اسطورههای مذهبی در شاهنامه وجوددارند. اما اسطورههای پهلوانی بیشترین سهم را در این میانه از آن خود نموده اند. زال، رستم، ضحاک، سهراب، اسفندیار، گردآفرید نمونهای از این اسطورهها به شمار میروند، که بعد از فردوسی به صورت کرار در آثار سایر شعرا استفاده شده اند:شاه ترکان چو پسندیدو به چاهم انداخت/دستگیرارنشودلطف تهمتن چه کنم - حافظ، - 400:1381

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید