بخشی از مقاله
چکیده
سیاستگذاري عرصهاي خطیر و در عین حال جذاب براي انسانهاست. آدمی از ابتداي خلقت روحیه برتري جویی داشته و درصدد تسلط بر دیگران بوده است. این فرصت در سیاستگذاري عمومی بیش از دیگر عرصهها براي انسان فراهم است. با این همه باید توجه داشت که سیاستگذاري بر خلاف ظاهر ساده، بسیط و جذابش، پیچیده و داراي بطون متعدد است که انسان به صرف اتکاي به عقلانیت محدود خویش نمیتواند از عهده آن به درستی برآمده و کشتی جامعه را به ساحل امن برساند.
اتکاي صرف به عقلانیت ابزاري، عرفی و خود بنیاد انسانی و مستغنی دانستن خود از معارف الهی میتواند کژکارکردهاي بسیاري را براي جامعه به عنوان محمل سیاستگذاري، و اثرات مخرب متعددي براي انسان، به عنوان گروه هدف سیاستها داشته باشد. بر این اساس در این مقاله برآنیم تا ضمن تاکید بر جایگاه خطیر سیاستگذاري، ویژگیهاي انسان به عنوان گروه هدف، و محدودیتهاي شناخت شناسی و روش شناسی انسان سیاستگذار را از منظر عقلی و اسلامی شرح داده، مکانیزم اثر کاربست روشهاي نامطلوب سیاستگذاري را از طریق مفاهیم رفتاري ناهمسانی شناختی، اثر پیگمالیون، گالاتیا، و گلم و کنشهاي چهارگانه ماکس وبر تبیین نماییم. در پایان مقاله نیز رهنمونهایی براي سیاستگذاري جوهري بهرهمند از عقلانیت قدسی ارائه خواهد گردید.
مقدمه
خط مشی گذاري و سیاستگذاري از آن جهت که موضوع آن انسان است، در زمره علوم انسانی قرار میگیرد.
آنچه علوم انسانی و خطمشیگذاري را از سایر علوم متمایز میسازد، ارزش ذاتی موضوعهاي آن است. این موضوعها فراگیر و جهانی است، زیرا این قابلیت را دارد که با همه انسانها و همه نسلها صحبت کند. این علوم زمینههاي رشد و تربیت انسانی را فراهم میسازد و میتواند به منزلهي یک عامل آزاديبخش، انسانها را از محدودیتها و عوامل بازدارنده رهایی بخشد
علوم انسانی و از جمله علم خطمشیگذاري بر خلاف آن دسته از علومی که هدفشان مطالعه فرآیندهاي فیزیکی و طبیعی و یا توسعه مهارتهاي فنی و حرفهاي است، به مجموعهاي از رشتههاي علمی اطلاق میگرددکه دربارهي بنیانها و ارزشهاي انسانی پژوهش میکند. این علوم به بررسی پرسشها، موضوعها و مفاهیمی میپردازد که براي شکلگیري شخصیت و ایجاد ارزشها در یک بستر و زمینه انسانی، ضرورت دارد و دربرگیرنده و ارائهکنندهي تجارب، ادبی، هنري و فکري متنوعی است که زندگی انسان را غنا و روشنی میبخشد
موضوع علوم فیزیکی ابژهها یا اشیاي خارجی هستند که مستقل از انسان، به عنوان فاعل شناسا و سوژه وجود دارند و ساخته انسانی نیستند و به هیچ وجه در درون و ذهن انسان، مصداقی براي آنها نمیتوان یافت.
در نتیجه، علم به آنها بیرون از حقایق آنها و تنها منحصر به ظاهر و پوستهي آن ها میباشد. اما موضوع علوم انسانی، خود فاعل شناسا یعنی خود انسانِ شناسنده را هم در بر میگیرد
از سوي دیگر تحقیقاتی که در علوم انسانی گوناگون انجام میشوند و نظریات مختلفی که دربارهي مسائل آنها ابراز میگردند بر پیشفرضها و مبانی خاصی استوارند. این پیشفرضها اکثرا زمینهي ایدئولوژیک و فلسفی دارند که ناشی از پذیرش نوعی جهانبینی خاص میباشد. اما گام نهادن در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی ایرانی و سیاستگذاري اسلامی ایرانی، مستلزم اصلاح یک نگرش مخرب است؛ نگرشی که بر آن است علوم جدید و روششناسیهاي موجود، نه تنها علوم و روشهاي ممکن هستند و تصور علوم اسلامی و ایرانی، یا روششناسی جهتدار ارزشی، مستلزم تناقض یا التقاط مخرب است.
سکولاریسم روششناختی تصوري است که گمان میرود در حال حاضر غالب اساتید، پژوهشگران، دانشجویان، حتی در حوزه علوم انسانی آن را پذیرفتهاند؛ به گونهاي که وقتی وارد حوزه اندیشهورزي و تولید دانش میشوند خود را با مفاهیم، چارچوبهاي نظري، شیوههاي استنتاج و اصول و قواعد اعتباریابی و ابزارهاي اندازهگیري چندي روبهرو میبینند و آنها را ماهیتا سکولار و بیتفاوت نسبت به ارزشها قلمداد میکنند و به تبع میپندارند دانشی که با بهرهگیري از این ابزارها و روشها تولید میشود، دانشی سکولار و فاقد جهتگیريهاي ارزشی است.
براي اصلاح این نگرش، که لازمهي تولید علوم انسانی اسلامی ایرانی است، باید تصور موجود از ماهیت علم را تغییر داد و علم را بهسان فرآیند حل مسئله معرفی کرد؛ فرآیندي که در قالب آن محقق هم در انتخاب مسائل براساس خصوصیات فرهنگی و ارزشی به گزینش میپردازد و هم در عرصهي ارائهي راهحل، متناسب با مبانی فکري و فرهنگی مورد پذیرش خود و جامعهاش عمل میکند و صد البته، در عرصهي حل مسئله از نظریههاي علمی موجود به عنوان دستاوردها و تجربههاي بشري، تا آنجا که با مبانی او در تعارض نباشد، بهره میگیرد و چناچه نظریههاي موجود نیازمند دستکاري، ترمیم و جرح و تعدیل باشند، نسبت به اصلاح آنها هیچگونه تردیدي به خود راه نداده و با جسارت کامل در این زمینه عمل خواهد کرد و از خلاقیت خدادادي خویش در این زمینه مدد خواهد گرفت.
ضرورت تحقیق حاضر از آنجا ناشی میگردد که نظام جمهوري اسلامی ایران، پیشرفت را به شکلی که غرب دنبال کرد و پیشرفت، نمیخواهد
در منطق اسلام، پیشرفت متفاوت از تمدن مادي غرب است؛ پیشرفت در غرب ماهیتی یکبعدي دارد، درحالیکه پیشرفت در اسلام، چندبعدي است - ر. ك. بیانات مقام معظم رهبري در دیدار با اجتماع مردم بجنورد
نظام جمهوري اسلامی ایران، قصد آن دارد که الگوي پیشرفت منحصربهفرد و فارغ از الگوهاي معمول توسعه بنیان نهد و بر این اساس، لازم است کارهاي پژوهشی متعدد در این حوزه انجام گیرد.
بر این اساس، باید توجه داشت یکی از مبناهاي متقن و غیرقابل انکار پیشرفت در هر جامعهاي نظام سازي متناسب و همگون در آن نظام است. اروپا و به دنبال آن امریکا، سالیان سال است که از مباحث فلسفهي اجتماع و حکومت گذر کرده و نظامسازي درخوري مبتنی بر فلسفهي اجتماع و حکومت ساختهاند و توقف بیشتر بر این مباحث را مایهي عقبماندگی و عدم کارایی میدانند و بناي خود را بر تربیت تکنوکراتها و بوروکراتهایی گذاشتهاند که در سطح چگونگی ورود داشته و به چرایی مباحث نمیپردازند
به عبارت دیگر، غرب سالیان متمادي است که اصول موضوعهي تمدن خویش را بنیان نهاده و مسلم فرض کرده و بر اساس آن، اصول متداول خود را پی میریزد و دانشمندانی که تربیت میکند همه در سطح اصول متداول است و به اصول موضوعه ورود نمیکنند؛ بر این اساس است که دین - اصول موضوعه - را از سیاست - اصول متداول - و سیاست - اصول موضوعه - را از اداره - اصول متداول - جدا میکند.
و صد البته و بر اساس همین جداییهاست که ارزیابی یک حکومت و گفتمان ترویجی در بین مردم به عنوان جامعهي هدف در غرب در سطح اصول متداول بوده و نگاهی درون پارادایمی دارد؛ با نگاهی یادگیرانه، در پارادایم غربی، تنها یادگیري تک حلقهاي رخ میدهد و امکان گذر از پارادایم غالب ممکن نیست و البته با نگاهی مبتنی بر ارزیابی خطمشی، جامعهي غربی به صورت کاملا آگاهانه درگیر خروجی هاست و از بحث و غور در سطح اثرات نهایی گذر کرده است؛ خروجیهایی که به درستی معرف و مبین اثرنهایی دلخواه سیستم است.
شاید دلیل توقف ادبیات ارزیابی خطمشیگذاري موجود منبعث از غرب در روشهاي ارزیابی - اصول متداول - و نه حتی روششناسی ها، و عدم ورود به شاخصهاي ارزیابی - اصول موضوعه - ؛ همین مسلم فرض کردن شاخصهاي ارزیابی است. این موضوع تا بدانجا که آگزیومهاي غرب در جامعه و کشوري پذیرفته شده است، مشکلساز نمیباشد ولی همینکه بخواهیم از آگزیومهاي معمول گذر کرده و نگاهی درخور در آگزیومهاي معقول دراندازیم، اصول متداول را نیز میبایست متناسب با آن تغییر دهیم و همین عدم تجانس، مساله امروز نظام جمهوري اسلامی ایران و مساله تحقیق پیش روست.
مساله در نظام جمهوري اسلامی ایران، با نگاه فوقالذکر این است که به دلیل تعلل در نظامسازي مبتنی بر آگزیومهاي پذیرفته شدهي ابتداي انقلاب اسلامی، و تاثیر مظاهر تمدنی مشحون از آگزیومهاي جامعهي جهانی بر جامعهي اسلامی ایران، نوعی عدم تجانس میان اصول متداول و اصول موضوعه در حکمرانی مشهود است؛ به عبارت دیگر میان اثرنهایی و خروجیها عدم تجانس وجود دارد و این عدم تجانس هم در سطح جامعه و در حیطهي گفتمان سازي و هم در سطح مسئولین کاملا مشهود است و بعضا این ارزیابی بر اساس همین عدم تجانس رخ می دهد.
به عبارت دیگر، مساله ارزیابی و شاخصسازي در یک نظام، گاه آنقدر بغرنج میگردد که اصول متداول نامتجانس با اصول موضوعه به دلیل برخورداري از حمایت عوامل کاذب و بیهویت محیطی، به گفتمان غالب جامعه و مطالبه مردم و در نهایت گفتمان حاکمیت منفعل تبدیل میگردد و موجب انحراف نظام از مسیر اصیلش میشود. در این حالت، شاخصهاي ارزیابی استحاله شده و ماهیًتا تغییر میکنند و در بلندمدت موجب تغییر اصول موضوعه و در نهایت موجب تغییر، استحاله و یا سقوط نظام میگردد.