بخشی از مقاله
موسیقی و معماری از هنرهای کهنی محسوب میشوند که در طی دوران تحت ساختارها، تناسبات و اصولی شکل تکوین یافتهای به خود گرفتهاند. از دورانهای پیشاتاریخ فیلسوفان و تاریخدانان این دو هنر را در رده هنرهای مادر قرار دادند. به عقیده شوپنهاور، موسیقی عالیترین نوع هنری بود و تمام هنرها میخواهند به مرحله موسیقی برسند و معماری هنری بصریست که شوپنهاور آن را مصالحی میان زیبایی و سودبخشی میداند و آگوستینوس میگوید: معماری از نظر من همان شهود است، شهود زیباییهای ملکوت در عالم ماده با مکانیزمی به نام فضا. هدف این تحقیق شناخت تأثیر عالم خیال در هنر بالاخص موسیقی و معماری است. این پژوهش بر مبنای مطالعات کتابخانهای و به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده است.
همهی هنرها به طور عرضی با همدیگر ارتباط دارند، چرا که منشأ همهی آنها تجلی زیبایی است .این ارتباط میان معماری و موسیقی نیز وجود دارد: در حقیقت معماری همان موسیقی است که در مکان اتفاق میافتد و موسیقی همان معماری است که در زمان اتفاق میافتد تنها بستر وقوع معماری و موسیقی با هم فرق میکند. علاوه بر این، معماری در کالبدی مادی و با موادی ملموس ساخته میشود و فضایی کاربردی را تعریف میکند ولی موسیقی ذاتی غیرمادی و ماورایی دارد؛ معماری ثابت و ایستا و موسیقی متحرک است؛ معماری ذاتا متکی بر چگونگیهای عینی است تا بتواند بر ذهنها بنشیند و احساسات و عواطف را برانگیزد، اما موسیقی ذاتا متکی بر چگونگیهای ذهنی است که تنها از راه شنیدن محسوس میافتد و بر جهان درون شخص اثر میکند؛ موسیقی به کمک صوت بیان احساس میکند و معماری به کمک ماده؛ معماری ایجاد فضای مادی و معنوی میکند اما موسیقی فقط فضای معنوی دارد؛ معماری سه بعدی است اما موسیقی تک بعدی؛ موسیقی بیان صریح و بدون واسطهای با مخاطبان خود دارد که انتقال پیام و آرمانهای ذهنی و عواطف و احساسات هنرمندان را به دیگران آسانتر میسازد در حالی که در معماری پیام ذهنی هنرمند باید در قالب واسطهای به نام ساختمان به دیگران انتقال یابد.
هنر
هنر برخاسته از فطرت زیبایی دوستی انسانهاست. در انسان گرایشی به جمال و زیبایی وجود دارد، چه به معنی زیبایی دوستی و چه به معنی زیبایی آفرینی نامش هنر است و به معنی مطلق وجود دارد. در عصر حاضر آثار هنری هر ملتی مانند شعر، موسیقی، نقاشی، خوشنویسی، مجسمه سازی، معماری، گرافیک، سینما، تئاترو..... نشان دهنده میزان رشد و چگونگی فرهنگ و تمدن آن ملت به شمار میرود.[4] تولستوی هنر را سرایت دادن و اشاعه عاطفه میداند. بعضی آن را خلق زیبایی دانستهاند. هنر زبان خاص خود را دارد همچنان فلسفه، ریاضی و ... چنین است. هنر یک نیاز روحی و درونی و برخاسته از عمق درون آدمی است و همچنین هنر دارای پیام است. هنر سنتی ایران بخش منحصر به فردی از هنر سنتی جهان به شمار میرود که قالبی اسلامی به خود گرفته است و بازتابی از هستی را در خود متبلور میسازد. هنر سنتی با پرورش اندیشه توحیدی و پرداخت ساحت وحدت در کثرت حیاتی مشترک برای وحدت بیشتر جمع بر اساس ایدهای مقدس پدید آورده است . هر پدیدهای که عنصر اصلی سازنده آن تخیل و عاطفه باشد، بی شک نمیتواند معنایی منجمد و تک بعدی داشته باشد. از این روست که هر کس در برابر آثار هنری میایستد؛ دریافت و استنباط خاصی دارد.
بلخاری در این مبحث پس از بیان مختصری از آراء و نظریات متعدد در مفهوم شناسی هنر، به این نکته اشاره میکند که کلیترین تعریفی که از هنر در عرصه آراء و نظرات غربی میتوان ارائه کرد این است که هنر وجهی از انعکاس استعدادهای خیالی و مثالی انسان در قالب آثار مختلف نمایشی، موسیقایی و تجسمی است. حضور برجسته عنصر خیال در هنر، که جنس قریب آن است، ماهیت آن را کاملا مشهود میسازد. بلخاری معتقد است که اگر با استناد به حضور عنصر انسانی در دو سوی اثر هنری، یعنی آفریننده اثر و ناظر آن، ماهیت هنر مطالعه شود، دو رشته مطالعاتی با عنوان"فلسفه هنر" و " زیبایی-شناسی"شکل میگیرد.
هنر و زیبایی شناسی
در سنت ایرانی اسلامی، هنر به زیبایی وابسته است و زیبایی به حقیقت وجود. بنابراین برای یافتن جایگاه هنر سنتی پس از ورود اسلام به ایران، باید آن را در مراتب وجود از منظر عرفان جست و جو کرد. با روشن شدن چگونگی تلقی ویژه ایرانی از عالم هستی، جایگاه زیبایی و به تبع آن خاستگاه هنر روشن میشود. زیبایی، تجلّی معنایی است که همانا راز صورت بخشی حق در آینهی عالم و علت خلق کائنات است که جمال او را به تماشا میگذارد. بنابراین اولین ظهور عشق، از سوی خداوند علت خلق عالم است ظهور حقیقت و تجلّی آن در آینهی عالم، با ابراز حسن و جلوهگری جمال او مقارن میشود. زیبایی » او« رازی است که با ظهور در موجودات از پرده بیرون میافتد، رازی که موجودات همه در جست و جوی آن به تکاپو درآمده و در حین این تکاپو به ذکر و تسبیح » او« سخن میگشایند. چون او خود اوّل و آخر و ظاهر و باطن هستی است، هر موجودی از او و بدوست، پس هر زیبایی نیز که به دید آید و در خیال متصور شود از اوست. همهی موجودات در مرتبهی خاص هستی خود، مظهر جمال و آینهی کمال اویند. جمال قدسی در تمام موجودات گسترده است و »هر جمالی در عالم بالا و پایین از او ظهور و وجود یافته و از وی بر دیگر ذاتها تابیده است.« دیدن زیبایی حقیقی با کنار زدن حجابهای مادی امکانپذیر است و در گرو دستیابی به بصیرتی باطنی است تا به چشم جان ادراک شود. حسّ، مقتدر به درک زیبایی حقیقی نیست.