بخشی از مقاله
خلاصه
در مواجهه با آثار هنر اسلامی مشاهده می کنیم که قدرت خیال و تخیل عرفانی، کمک شایانی به هنرمند ایرانی در هنر معماری اسلامی به مثابه یکی از بزرگترین شاخه های هنر اسلامی کرده است، هنر یکی از راههای معرفت پیداکردن بر عالم هستی است. شناسایی وجوه مختلف خود مراتبی دارد که » مشاهده « هستی امکان پذیر نیست، مگر از طریق "دیدن" و از سویی دیگر بستگی مستقیم به نظرگاه هنرمند و شاکله روحی وی دارد. در صورتی که اصول حاکم در معماری مدرن که با عناصر شکلی و فرمال به کمال می رسد و فاقد عناصر هویتی و غیر از خلوص معنوی است.
بروز تخیل و خیال در معماری منجر شد که بیش از همه در نظام فضایی مساجد مجال بروز پیدا نماید. از این رو این پژوهش بر آن است تا با بررسی تعدادی از مسجدهای هنر و معماری اسلامی ایران، به تفکرات عرفانی و حکمت هنر اسلامی حاکم بر طراحی مساجد فوق بپردازد. به منظور انجام این مهم، از روش های تحقیق توصیفی B تحلیلی و تطبیقی و با مطالعه منابع کتابخانهای و میدانی اطلاعات گردآوری شده، بررسی و تحلیل گردیده است. نتیجه پژوهش نشان می دهد که از اندیشههای حکمت هنر، قدرت خیال، تخیل عرفانی در طراحی معماری مساجد استفاده شده است و همینطور فضای مناسبی برای درک مخاطبان از این هنر ناب به وجود آمده است.
1. مقدمه
آثار معماری متاثر از نگرشهای متفاوت در جوامع مختلف است. که دارای فرهنگها و سنتها و اعتقادات مختلفی هستند و نوع اندیشههای متفاوتی که از یک شناخت عرفانی سرچشمه میگیرد، منتها در عصر حاضر به علت بالا رفتن تکنولوژی این تاثیر تنها در اماکن مقدسه مشهود است و که تا به امروز نیز کمتر مورد تاثیرات مدرن روز قرار گرفته است بنابراین تنها تاثیرات عرفان در معماری را میتوان در اماکن مقدسه مانند مسجد، کلیسا، ارشامهای تبت و معابد ویشنو و برهمن دانست.
جدا از ریشهیابی مذاهبی از این دست که جدا از اسلام هستند می توان نوع تاثیرات عرفان را در چگونگی ساخت آنان دید و شنید . معماری اسلامی نه با به کاربستن تدابیری که سنگ را سبک و در حال پرواز به سمت بالا نشان دهد، بلکه با استفاده از نقش های هندسی و اسلیمی، که سبب میشود تا اجسام مادّی در برابر نمونه های مثالی معنوی خود شفافیت بیابند و این نمونههای مثالی را در مرتبه وجودی خود متجلّیسازند، به مادّه شرافت می بخشد.
[1] همچنین نادر اردلان در تصویر سازی دنیای هنرمند مسلمان بر وجه اجتماعی آن یعنی تصوف و هنرمند صوفی تاکید دارد اما از آنجا که هنرمند دارای تولید یا محصول فرهنگی نیز است می توان به او هنرمند عارف نیز گفت. عرفان به دو بخش عملی و نظری تقسیم شده است که به بخش عملی، علم سیر و سلوک نیز گفته میشود که در این بخش توضیح داده میشود که سالک برای اینکه به قلهی منبع انسانیت، یعنی توحید برسد از کجا باید آغاز کند و چه منازل و مراحلی را طی کند و به کجا برسد و البته همهی این منازل و مراحل باید با اشراف مراقبت یک انسان کامل و پخته که قبلا این راه را طی کرده باشد و از راه و منزل ها آگاه است، صورت گیرد و اگر همت انسان کاملی بدرقه راه نباشد خطر گمراهی است. بخش دو عرفان، عرفان نظری است، عرفان نظری به تفسیر هستی می پردازد، دربارهی خدا و جهان و انسان بحث میکند. این مقاله ابتدا به مبحث شناخت می پردازد، سپس با نگاهی به اصول معماری، و به طور خاص تحلیل و بررسی خیال و تخیل در آن ها با در نظر گرفتن نمونههای موردی در صدد رسیدن به پاسخی مناسب به موارد زیر است.
2. روش تحقیق
هر پژوهشی نیازمند یک روش تحقیق مناسب با موضوع خود است، روش مواجه با مساله و پژوهش در ارتباط تنگاتنگ و دو سویه با ساختار و ماهیت تحقیق است. از همین رو برای ایجاد شالوده انسجام بخش بر این پژوهش، از روش تطبیقی، با تطبیق و مقایسه عامل ایجاد کننده این نوع معماری و الگوهای به کار رفته است. تطبیق و مقایسه، به علمی اطلاق می شود که در آن، دو یا چند پدیده را به منظور یافتن وجوه اختلاف و تشابه آنها، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم. برای گردآوری اطلاعات، مقایسه و بدست آوردن نتایج مطلوب در این مقاله و ارایه پاسخ مناسب به سوال ها از تحقیق کتابخانه ای اعم از کتاب، رساله، مقاله ها و سایت اینترنتی بهره گرفته شده است.
3. ادبیات موضوع
. 1 .3 عرفان
بین عرفان و عقل رابطه یکه و یگانهای وجود دارد که به آن معنا، هیچ مجوعه و منظومه فکری چنین رابطه ای با عقل نمی تواند داشته باشد. قولی که جملگی عرفا برآنند این است که عرفان فراتر از عقل است. در این جمله کلمهفراتر ظاهراً کلمه ای ارزش داورانه است، و شاید از آن جهت بکار رفته است که عرفا، جهان را آسمانی می دانند نه خاکی.[2] وقتی عرفا می گویند این که این تجربه فراتر از عقل است، منظورشان هم این است که بیرون از حوزه منطق است و هم این است که خارج از دایره ادراک است؛ و شک نیست که این دو حکم، پیوند نزدیکی با یکدیگر دارند، و شاید هر دو یک چیز می گویند.[2] بنابراین عرفا میگویند تجربه عرفانی کمابیش در قالب مفاهیم در نمی آید و به همین جهت آن را وصف ناپذیر نامیده اند.[2] حتی از نظر زیبا شناختی بی تردید میان عرفان و جمال پیوندی استوار و ناگسستنی وجود دارد و به قول استیس: »پیوندی نهانی بین عرفان و زیبا شناسی وجود دارد.[3]«
.2 .3 عرفان اسلامی
از نظر عرفان اسلامی، معرفت االله معرفت همه چیز است. همه چیز در پرتو معرفت االله و از وجه توحیدی باید شناخته شود. معرفت مطلوب عارف، معرفت حضوری و شهودی نظیر یک معرفت است که بر آزمایشگر درآزمایشگاه حاصل می شود. عارف کمال را در رسیدن میداند نه در فهمیدن .در عرفان اسلامی، تجربه اتحاد عرفانی با خدا، کمال و اعتلائی دارد.[3] این نتیجه متصورمی شود که در عرفان و حکمت اسلامی، حق و جهان یکی است و هر چه هست »او« است.
در واقع اسلام به تعبیر سنتی ونه به مفهوم جدید کلمه عمقاًی واقع گرا است. اسلام از این نظر واقع گرا است که بر این امر تأکیددارد که خدا، خدا است و انسان هم انسان؛ جهان مادّی،جهان مادّی است و ملکوت هم ملکوت. اسلام هیچ مرتبه واقعیتی را با مرتبه یا واقعیت دیگر خلط نمی کند وبه آرمان وموهومی که در سرشت هستی جایی ندارد، توجه نشان نمی دهد. علم عرفان، یکی از علومی است که در دوران اسلامی گسترش و تکامل یافته است .
3 .3 عرفان در معماری اسلامی
می توان ازلی ترین معماری قدسی اسلام را خانه کعبه دانست، نقطه ای که در آن محور های آسمانی با کره زمین تلاقی میکند. این معبد جاودانی که مطابق سنت اسلامی شخص حضرت آدم آن را بنا کرده وسپس به دست ابراهیم بازسازی شده است،بازتاب این جهانی آن معبد آسمانی است که در ضمن در قلب انسان متجلی میشود.[1] معماری قدسی اسلام، برای تقدس پروردگار خلق شده است، نقشهای هندسی، که خود متناظر با ساختار درونی طبیعت است، به عنوان زینت نماهای مختلف به کار میآید، از آن رو است که خود طبیعت در وحی قرآنی نقش داشت و نزد آن بخش از جامعه بشری که وحیای را که پیامبر اکرم آورد پذیرفتند، بار دیگر به واسطهقرآن تقّدس یافت.
[1] معماری قدسی بر فیض و برکت صدور یافته از کلام وحی متکی است، که تناظر و تطابق میان معماری قدسی و طبیعت در اسلام را ممکن ساخته است. وانگهی، رابطه میان معماری اسلامی و طبیعت بکر را هم باید در حقیقت معنوی پیامبر اکرم یافت، که در مقام انسان کامل مناسکی را به زمین آورد که زمین را پاک و مقدس ساخت و می سازد و حقیقت معنوی آن جوهر و حالت ازلی را که در درون انسان و طبیعت نهفته است، عیان ساخت. معماری هنری است برای نظم بخشیدن به فضا و معماری قدسی هم به مدد تکنیک های مختلف معماری، هدف اصلی خود را در قرار دادن انسان در محضر پروردگار از طریقتقّدس بخشیدن به فضایی که می سازد و بدان نظم میدهد ومزیّن می سازد، تحقق میبخشد.
[1] بنابراین این نکته حائز اهمیت است که، فضای معماری اسلامی، فضایکمّی هندسه دکارتی نیست، بلکه فضای کیفی مرتبط با هندسه قدسی است که به واسطه حضور امر قدسی انتظام پیدا می کند. که از مهمترین خصیصه های هنر قدسی اسلامی تجلی وحدت الهی در جهان و نظم عالم است. وحدت در هماهنگی و انسجام عالم کثرت و در نظم و توازن آن انعکاس یافته است و جمال حاوی همه این جهات است.[4] وحدت وجود در معنای وسیعش نظریه ایست درباره رابطه خدا و جهان هستی است.[5] باید بیان کرد که معماری اسلامی به سادگی و روشنی تمایل دارد و برای تقویت وحدت و سبک تر کردن ساختن کل بنا، عناصر را تقلیل می دهند.[6] همچنین در معماری اسلامی، هیچ چیز بیانگر جهد و تقلا نیست، نه کشاکشی است، و نه هیچ تضادی میان آسمان و زمین است. پس در این معماری عالم ماوراء و علوی، فقط هدف نیست.[7]
.4 .3 خیال
قوه خیال چیزی است که خدا به انسان عطا کرده تا بتواند به وسیله آن با ایجاد صورتهای ادراکی به ورای دنیای ادراکات عقلی رفته و راه را به سوی حقیقت بگشاید.[8] البته، قوه خیال دریافت دو گونه صورت را دارد؛ صورتهایی که به واسطه تخیل برای آن پدیدار می شوند و صورتهایی که بدون تخیل بر او پدیدار میشوند. تخیل در دیدگاه ابنعربی فعلی ارادی است که فاعل آن، یعنی انسان، در بیداری و با اراده خویش صوری را پدید میآورد. اما، صورتهایی که در خواب و بدون اراده آدمی پدید میآیند در زمره تخیل های او نیستند.[9] در واقع، خیال چند معنی دارد.
اگر به فرهنگهای لغت و اصطلاحنامهها رجوع شود، اولین معادل »خیال« عبارت است از تصویر، تصویر شیء در چشمه و آب و آینه. بنابراین، خیال تصویر است و به عبارتی، صورت منعکس در اشیا است. دربارهی تصویر و صورت نیز مباحث بسیاری مطرح است. صورت آن چیزی است که در برخی نحلههای فلسفی هویت و شخصیت و در نهایت ماهیت اشیا را میسازد و تعیین میکند و مفهوم خیال، واسطه ی میان فکر و وجود، یعنی تجسم فکر در صورت خیالی و حضور صورت خیالی در قالب وجود است.
[10] امّا خیال و صورت خیال فراتر از این مراتب نیز تلقی شده است؛ به این معنی که تصویر منعکس در آب یا تصویری که بر روی چشم میافتد، سادهترین معادلهای لفظ »خیال« است. و همچنین از دیدگاه ابن عربی عالم، یا غیب است - غیب مطلق یا غیبت مضاف - و یا شهادت، و میان این دو عالم خیال است که از عالم غیب صور را با خود دارد و از عالم شهادت تقدیر و تجسم را .[11] همچنین باید ذکر کرد که قوه خیال بوسیله ادراک باطنی کار می کند. در واقع، قوه خیال صور را در اشکال حسی ادراک میکند اما ادراکی که با چشم و گوش باطنی صورت میپذیرد.[8] ابن عربی علم الخیال را »رکن عظیمی از ارکان معرفت« می داند ودرباره آن تعابیر آتی را به کار می برد: علم البرزخ است؛ علم عالم اجسادی است که روحانیت در آن ظهور میکند.
[12] می توان گفت ویژگی اصلی خیال را ابهام ذاتی است که در هر مرتبه ای که خیال تعریف شود این ابهام با اوست.[8] و از تمایزات مهم به عقیده او: خیال و عقل در آن است که خیال می تواند خدا را از حیث تجلی و تشبیهش ببیند در حالیکه عقل خدا را از حیث تنزیهش میشناسد.[8] از این روی، خیال یکی از مهمترین عناصر در شناخت خدا و یا به تعبیر دقیقتر در شناخت تجلی خداست. عالم خیال در واقع واسطه ای است میان عالم ارواح بسیطه، که حیات و نرانیت محض است و عالم اجسام که بی جان و مرکب و متشکل از اجزاء است. آن چنانکه چیتیک از ابن عربی گزارش میکند اساسترین عامل در تشخیص ماهیت خیالی چیزی به نام نشانه است.[8] نشانه چیزی است که میان ارواح مخلوقی فرشتگان، جن و انسانها، که در اشکال مثالی ظهور مییابند تفکیک مینهد. اما جالب آن است که نشانه در نظر ابنعربی امری است میان خدا و بنده که هر موردی نیز تفاوت میکند.
[9] اساسترین عامل در تشخیص ماهیت خیالی چیزی به نام نشانه است» .[8]خداوند هیچ موجودی را خلق نکرده است که منزلتش عظیم تر، و حکمش فراگیرتر از خیال باشد. حکم خیال، در موجودات، و معدومات اعم از محال و غیر محال، سریان دارد. پس در میان همه آنچه که قدرت الهی ایجاد کرده، وجودی عظیم تر از خیال نیست. با خیال است که قدرت و اقتدار الهی ظهور میکند؛ و همان است حضرت مجلای الهی در قیامت و در اعتقادات؛ و از اسرار اسم الهی »قوی« است که خدا علم خیال را آفریده است تا جمع میان اضداد را در آنجا نشان دهد. در جایی دیگر می گوید: هر کس مرتبه خیال را نشناسد، معرفت مجموع و یکجا نخواهد داشت. اگر این رکن از معرفت برای عارفان حاصل نشود، بویی از معرفت به مشامشان نرسیده است.[12]