بخشی از مقاله
چکیده
»تجربه معنوي خودگرا« آگاهی بیواسطه فرد از حالات، ویژگیها، قابلیتها و تواناییهاي درونی خویش است که توامان با تجربه فعالیتهایی که ریشه در غرقشدن در بیفکري و تعمق در ذات خویش داشته، به شکل کاملا درونی و فردگرایانه ظهور میکند. نمود بیرونی این تجربه از واکاويیگه و مدیتیشن بر محوریت درك خودبنیان فرد به دست میآید که یکسره با نگاهی ابزارگونه به تحصیل خودآگاهی و آگاهیدرونی نایل میآید. نگارنده در این مقاله ناظر به دغدغه انسانگرایی در جذب بصیرتهاي تجربهدینی نشان میدهد که لازمه چنین تلاشی در روطه عمل، به ظهور تجربه معنوي خودگرا میانجامد. این تجربه جدید و ملموس که با تحلیل سه مفهوم تجربه، معنوي و خودگرا تشریح میشود به شکل خارجی در استقبال بینظیر انسان معاصر ازیگه و مدیتیشن رخ داده است.
در واقع، این استقبال که ریشه در انتظاري کارکردگرایانه دارد خواهان تجربه دروننگرا و تامل درونی، کسب احساس تمامیتیافتن خویش، رشد و ارتقاء ابعاد وجودي فرد، کسب نیروي درونی، خودپویایی و خودشکوفایی معنوي، کسب احساس مقدس بودن، شادابی جسمی و روحی، تحصیل آرامش و .... است. این ماهیت نگاه انسانگرایانه بر تعالیم سنتی است در باب تجربهدینی که در عمل منجر به ظهور »تجربه معنوي خودگرا « شده است.
.1مقدمه
رونالد هپبورن2 در مقالهاي تحت عنوان »نقدي بر الهیات انسانگرا«3 ابراز میدارد که شواهدي دال بر تغییرات بنیادین در برداشتهاي انسانگرایانه وجود دارد. یکی از مباحث اساسی که موجب ایجاد چنین تغییراتی شده، اینکه با بررسی تاریخچه نقاديهاي انسانگرایی از دین، این سوال مطرح میشود که آیا انسانگرایی نمیتوانست بصیرتهاي درست و معتبر دین را به خود جذب کند؟ به دیگر سخن، آیا انسانگراها نمیتوانستند مثلا به اندازه مسیحیان و بوداییان و ... »لذتها و بصیرتهاي تجربه دینی« را کسب کنند؟ رونالد هپبورن که ظاهرا اولین فردي است که درباره فرضیه »استقبال انسانگرایی از لذتها و بصیرتهاي تجربه دینی« سخن گفته، تنها به امکان تحقق آن اشاره داشت.
او به این نکته بسنده کرد که انسانگرایی سالها به نقد »باورها و اعتقادات دینی« مبادرت ورزیده، حال آنکه تجربه دینی بخشی از »میراث و خصیصههاي نوع بشر« است. از اینرو، انکار اعتقادات، ضرورتا مستلزم انکار تجربهها نیست . - Hepburn, 1963: 62 - با اینهمه، او درباره نحوه تعامل انسانگرایی و تجربه دینی سخن نگفت، همچنین در باب تغییر و تحولاتی که هر یک از انسانگرایی و تجربه دینی در پروژه تاثیر و تاثر متقابل بر یکدیگر میگذارند سخنی به میان نیاورد و از همه مهمتر، درباره ماهیت تجربهدینی انسانگرایانه.
بعد از هپبورن، اندیشمندان فراوانی درباره این ایده و بسیاري مسائل مرتبط با آن سخن گفتهاند. درباره مسائلی نظیر: روابط مصالحهآمیز مسیحیت و انسانگرایی، ادیان شرقی و انسانگرایی، آینده دین و انسانگرایی، امکان رابطه دین و انسانگرایی، آینده هر یک از این دو در پس این رابطه، بررسی ماهیت و تغییرات دین متاثر از انسانگرایی، بررسی ماهیت و تغییرات انسانگرایی متاثر از دین و بسیاري موضوعات کلی و جزئی دیگر. از آن جمله، نینیان اسمارت در بخش پایانی کتاب »تجربه دینی بشر« در پاسخ به سوال مهم روزگار ما که در واقع، آینده الحاد چه خواهد شد؟ از ایده رونالد هپبورن استقبال میکند. اسمارت معتقد بود مساله هپبورن سوالاتی شگرف در باب آینده دین پیش میکشد و چنانچه این دغدغهي واقعی انسانگرایان محسوب شود،
شاید حاکی از همگرایی تدریجی مسیحیت و انسانگرایی باشد که البته نتیجهي جدیدي را به دنبال خواهد داشت. براي نمونه، مسیحیت پروتستان – در شکلهاي کمتر محافظهکارانهاش – به طور فزایندهاي تلاش میکند تا دین را به جاي تفسیر با نظریات اعتقادي بر حسب تجربه وجودي فرد تفسیر کند. اما اگر مسیحیت به تجربه و تعهد تنزل یابد و تصور وجود مستقل خدا به تدریج از بین رود، معلوم نیست که از این پس بتوان از مسیحیت به عنوان حقیقت سخن گفت. اسمارت در نهایت ابراز میدارد: نمیتوان باور داشت که مسیحیت در جوار انسانگرایی - که لازمهاش زوال عقیدههاي مسیحی است - باقی بماند. در ظاهر، امید به اینکه سرانجام توافق گستردهاي بین انسانگرایی و مسیحیت واقع شود، خیال باطلی است. با این همه، این نظر که انسانگراها بتوانند از بصیرت دینی بهرهمند شوند،