بخشی از مقاله
چکیده
انقلاب یکی از پیچیده ترین پدیده های اجتماعی مورد توجه دانشمندان بوده است. مخالفین انقلاب، همواره حکومتهای ستمگری بودهاند که با هر گونه قیام مردمی، تغییر و دگرگونی اساسی که قدرت و سلطه آنان را تهدید کند مقابله نمودهاند. در این میان یکی از روشهای مورد استفاده این حکومتها برای تثبیت سلطه، تحریف مبانی اعتقادی مردم و معرفی پادشاهان و حکام به عنوان والیان دارای مشروعیت الهی بوده است. نمونه این تفکرات را میتوان در آموزههای تحریف شده مسیحیت یافت. در اسلام نیز روایاتی وجود دارد که از آن بر حرمت قیام علیه حاکم اسلامی ولو ستمگر، استدلال شده است.
همین امر باعث شده است که برخی متفکرین و شرق شناسان غربی، اسلام را نیز دینی توصیف کنند که توجیه گر حکمرانان ستمگر علیه مردم محروم و مستضعف است. لذا در این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی، مفهوم انقلاب در منابع اصیل دینی و همچنین از نظر فقها و اندیشمندان مسلمان مورد بررسی قرار گرفته و وجوب اطاعت نکردن و ضرورت انقلاب علیه حاکم ظالم اثبات شده است و ادله آن اعم از آیات، روایات، نظرات فقهی، سیره پیامبر ، ائمه معصومین ، عقل و فطرت بررسی شده است.
.1 مقدمه و بیان مسأله
انقلاب به عنوان عاملی برای دگرگونیهای عمیق سیاسی– اجتماعی و یکی از شیوههای براندازی نظام حاکم، از دیرباز مورد توجه دانشمندان بوده است. یکی از مسائلی که در میان اندیشمندان سیاسی مطرح گردید، بحث مشروعیت انقلاب و حق قیام و شورش مردم، علیه حاکم است. از سوی دیگر در طول تاریخ بسیاری از حکام جائر با تحریف مفاهیم دینی و سوء استفاده از آن در صدد توجیه حاکمیت خویش و ممنوعیت قیام علیه حاکم بودهاند. در مذهب تحریف شده مسیحیت، اطاعت و امتثال اوامر پادشاه بخش تفکیک ناپذیر دین محسوب میشد، به طوری که مسیحیان نه تنها باید تسلیم محض خداوند و نمایندگان او باشند، بلکه رفتار آنان نسبت به قیصر نیز باید چنین باشد.
اما با شکل گیری رنسانس در اروپا در قرن سیزدهم، این تفکر به طور اساسی مخدوش شد و جوامع غربی به تدریج خود را از یوغ بندگی و حقارت پادشاهان آزاد کردند و پس از آن بود که نظریات مختلفی در خصوص توجیه انقلاب علیه شاهان تدوین شد. از جمله جان لاک، در چارچوب نظریه قرارداد اجتماعی، مشروعیت انقلاب و تغییر نظام سیاسی حاکم را به رسمیت شناخت و آن را حق طبیعی مردم معرفی نمود.
در جهان اسلام نیز پس از وفات پیامبر گرامی اسلام و تبدیل ولایت به خلافت، در دوره بنی امیه خلافت به سلطنت تبدیل گردید.
پشتوانه مشروعیت حکام جائر بنی امیه و بنی عباس، دسته ای از روایات بود که به پیامبر گرامی اسلام نسبت داده میشد و در آن، قیام علیه حاکم ولو جائر باشد منع میشد. همچنین تفسیر نادرستی که توسط برخی از اهل سنت نسبت به این آیه شریفه ارائه شد: »یا ایها الذین آمنوا اطیعوا االله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم«؛ - النساء، - 59 "ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را". برخی از مفسرین اهل سنت اولی الامر را مطلق دانستهاند و قیام علیه حاکم را چه عادل و چه جائر، بزرگترین گناه بعد از شرک دانستهاند.
برخی از اندیشمندان اهل سنت نیز اظهار داشتهاند که رای جمهور اهل سنت بر این است که اگر امام و پیشوا به
ظلم و ستمگری پرداخت، اطاعت و فرمانبری بهتر از خروج و طغیان است.
در میان شیعیان نیز برخی به استناد روایت امام باقر : "هر پرچمی که قبل از قیام قائم برافراشته شود، صاحب آن پرچم طاغوت است" و روایات مشابه، هرگونه قیام و انقلاب و تشکیل حکومت قبل از قیام حضرت مهدی را ناروا، بلکه حرام و ممنوع میدانند.
همه موارد مذکور سبب شده است که غالب شرق شناسان و اسلام شناسان غربی و همچنین مارکسیستها، اسلام را مذهبی مناسب برای توجیه سلطنت زمامداران جائر و دستاویزی برای مشروعیت بخشیدن به استبداد و خود رأیی و ستمگری معرفی نمایند.
با توجه به آنچه بیان شد، این سوال به ذهن متبادر میشود که آیا انقلاب سیاسی و اجتماعی به راستی میتواند بنیان مشروعی از نظر اسلام داشته باشد؟ در این پژوهش بر آنیم تا بر اساس منابع اصیل اسلامی اعم از کتاب و سنت، مشروعیت یا عدم مشروعیت انقلاب را مورد بررسی قرار دهیم و این هدف با بررسی قرآن به عنوان متن اصیل دینی مورد قبول همه مذاهب اسلامی و همچنین روایات موجود در منابع شیعه و اهل سنت و همچنین دیدگاه علمای و دانشمندان فریقین، محقق خواهد شد.
.2 روش تحقیق
این تحقیق به روش توصیفی-تحلیلی و با شیوه گردآوری کتابخانهای انجام میشود. بدین صورت که ضمن مراجعه به آیات قرآن کریم و روایات موجود در منابع روایی معتبر شیعه و اهل سنت، در نهایت تحلیلی از دیدگاه اسلام نسبت به مشروعیت یا عدم مشروعیت انقلاب ارائه خواهد گردید.
.3 تعریف مفاهیم
.1-3 مشروعیت
»مشروعیت در لغت به معنای »قانونی بودن« و »مطابقت با قانون« آمده است و اگر چه ریشه لغوی آن، از »شرع« گرفته شده و با کلمههایی چون »شریعت« و »متشرعه« هم ریشه است