بخشی از مقاله

چکیده

لیبرالیسم سیاسی، بارزترین وجه سیاسی مکتب لیبرالیسم، یکی از جذابترین مکتبهاي سیاسی دوران مدرن است. لیبرالیسم سیاسی، مجموعه ي از روشها، نگرشها و سیاستهاي است که عمده ترین هدف آن، فراهم آوردن »آزادي« هر چه بیشتر افراد در ساحت سیاسی-اجتماعی است.

در این مکتب، حکومت برساخت اراده ي جمعی انسانهاست و مشروعیت آن نیز منوط به »رضایت«، »اراده عمومی« و برآورده ساختن مطالبات سیاسی- اجتماعی شهروندان است. لیبرالیسم سیاسی، با ابتنا بر مبانی تئوریک »هستیشناسی«، »معرفتشناسی«، »انسانشناسی« و »روششناسی« خاص، تفسیر متفاوت از مشروعیت یک حکومت ارائه کرده است. مشروعیت در این مکتب، امري است کاملاً ناسوتی و این جهانی و مبتنی بر رضایت عمومی یا اکثریت افراد جامعه.

از طرف دیگر، اسلام سیاسی، وجه سیاسی مکتب وحیانی اسلام، به مثابه یک بدیل در برابر مکاتب بشري، مدعی جمع ملک و ملکوت و خیر دنیا و آخرت است. اسلام سیاسی هم مبتنی بر مبانی خاص نظري است و تفسیر ویژهي از مشروعیت نظام سیاسی دارد. تحقیق حاضر، گامی کوچک در راستاي بومیسازي و اسلامیسازي علوم اجتماعی با الگوي حکمی-اجتهادي، است.

موردمطالعه، نظریه◌ٔ مشروعیت در دو مکتب لیبرالیسم سیاسی و اسلام سیاسی است. روش بکاررفته در پیادهسازي این الگو، بیان نظریه، تبیین مبانی تئوریک نظریه »مشروعیت در لیبرالیسم سیاسی«، و سپس توضیح مبانی اسلامی آن نظریه، و در آخر جایگزین کردن مبانی تئوریک با مبانی نظري اسلامی، و بررسی تغییرات به وجودآمده در مکتب غربی است. نگارنده با کاربست روش توصیفی-تحلیلی و مقایسهاي، بر آن است که با ایجاد دگرگونی در مبانی تئوریک لیبرالیسم سیاسی، شاهد تغییرات بنیادین در آن خواهیم بود.

مقدمه:

اسلام مکتبِ آسمانی و لیبرالیسم فرآوردهي بشري است. هر دو مکتب داراي مبانی مشخص نظري و تئوریک است. هر دو مکتب، با برخورداري از مبانی فکري، براي به سامان رساندن زندگی فردي و اجتماعی انسان، راهبردها و تاکتیکهاي خاصی را طرح و توصیه می کند.

لیبرالیسم به عنوان یکی از رایجترین مکاتب بشري معاصر، مبتنی بر مبانی مشخص «هستیشناسی»، «معرفتشناسی»، «انسانشناسی »و »جامعهشناختی« است. آنسان که اسلام نیز با ابتنا بر مبانی نظري خاص، مدعی تأمین »معناداري« زندگی امروزي و »سعادت و رستگاري« در سراي آخرت است.

براي بومیسازي و اسلامی سازي علوم اجتماعی، الگوهاي متعددي پیشنهاد شده است. یکی از الگوها، الگوي حکمی- اجتهادي دکتر خسروپناه است. گام نخست در پیادهسازي این الگو، این است که نظریهي با مبانی تئوریک غربی آن تبیین شود، سپس مبانی اسلامی آن نظریه نیز استخراج شود. در گام بعدي، مبانی نظري یک نظریه، مورد مطالعهي ما »مشروعیت« است، از مبانی غربی به مبانی اسلامی، تغییر یابد تا محقق چگونگی تغییر و دگرگونی آن نظریه را مشاهد کند. بیبیند آیا آن نظریه دستخوش تغییرات عمده میگردد یا نه.

در اینجا نیز، نگارنده در راستاي عملیاتی سازي این مدل، تئوري »مشروعیت سیاسی« را در دو مکتب »اسلام سیاسی و لیبرالیسم سیاسی« مورد مطالعه قرار داده است. در گام نخست، بعد از مفهومشناسی مهمترین واژههاي تحقیق، مبانی نظري لیبرالیسم سیاسی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. بعد با توجه به همین مبانی نظري، مشروعیت سیاسی لیبرالیسم سیاسی، توضیح داده شده است. در گام بعدي، مبانی نظري اسلام سیاسی و نیز مشروعیت سیاسی بر اساس روش قبلی، تبیین شده است.

در گام آخر، شاهد تغییرات عمده ي در مشروعیت سیاسی با تغییر در مبانی معرفتی و هستیشاختی آن هستیم. لیبرالیسم میتواند در ساحتهاي مختلف »سیاسی«، »اقتصادي«، »فرهنگی«، »اخلاقی«، »الاهیاتی« مطرح باشد ولی نگارش حاضر، ناظر به وجه سیاسی این مکتب است، چه اینکه »مشروعیت« دولت، از سیاسیترین مباحث در فلسفه سیاسی است. نگاشتهي پیشرو با مفهومشناسی کلیدواژهها، آغاز و با طرح مبانی نظري دو مکتب ادامه یافته و با مشخص شدن تغییرات لیبرالیسم سیاسی، بر اثر ایجاد تغییر در مبانی آن، خاتمه مییابد.

مفهوم شناسی:

پژوهش حاضر، با مفهومشناسی کلیديترین و پرکاربردترین واژههاي تحقیق، »لیبرالیسم سیاسی«، »اسلام سیاسی« و »مشروعیت سیاسی« تکوین یافته است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید